در نقد چند اندیشه ی تقی رحمانی
در دفاع از سیاست «نقدی بر
جایگزین کردن امر اجتماعی بر امر سیاست»


حنیف یزدانی


• با نگاه به حاصل تفکر ایشان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ در میابیم که ایشان به اسم دفاع از جامعه مدنی و ایجاد فضای تنفس اجتماعی در نهایت به همان نتیجه سابق یعنی وارد شدن به بازی قدرت در نظام استبدادی و دفاع از حضور امثال رفسنجانی و روحانی می رسند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۲۲ آوريل ۲۰۱۴


پرهیز از درگیر شدن به صورت جدی در مسائل و عدم حل ریشه ایی مشکلات به بهانه هزینه ندادن از یک سو و هوسِ پیمودن راه صد ساله در یک شب از سوی دیگر، دو ویژگی ایرانیان است که نه تنها گره مشکلات سیاسی، اجتماعی را کور کرده است بلکه این روزها زندگی ایرانیان را نیز فلج کرده است. بر اساس این دو ضعف فکری- اخلاقی بود که بازار شرکت های هرمی در کمتر از ده سال پیش چنان بالا گرفت که کسی حتی یارای نقد آنرا نداشت! شرکتهایی بی مصرف که مملو از جوانانی بود که می خواستند یک شبه میلونر شوند و نابرده رنج صاحب گنج شوند.
سومین رذیلت تهی شدن جامعه و بخصوص جوانان از آرمان یا اهداف متعالی است. آرمانها و اهدافی که در برهه‌های سخت می‌تواند رهایی بخش شود اما متاسفانه این آرمانها نه تنها به خموشی گرائیده بلکه در زمانه ای هستیم که هم سیاست ورزان و هم روشنفکران با تزریق اندیشه کاسبکارنه هزینه / فایده بجای نواختن شیپور بیدار باش برانند تا این تن خفته را به مرگ ابدی فرو برند.
حاصل از بین رفتن آرمانخواهی و جایگزین کردن اندیشه هزینه / فایده تاکید بر ترس های روانی از جمله مواجه شدن با مسائل شد. ترس از هزینه و عطش رشد گلدکوئیستی دو رذیلتی اخلاقی است که در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی هم وارد شده است. درواقع بسیاری از هموطنان که بعد از تاراج انقلابی که شعارش استقلال و آزادی بود و تحمل ٨ سال جنگ ویرانگر به دست حاکمیت و سپس شکست تلاششان در جنبش اصلاح‌طلبی و در ادامه سرکوب جنبش سبز آنچنان بی حال، خسته و درمانده شدند که زمینه برای تبلیغ شعارهای فریبنده ایی که موکد این رذائل هستند باز شد.
"دوران انقلاب تمام شده است"، "انقلاب خشونت است و اصلاح طلبی کم هزینه است". "مبارزه غیرخشونت آمیز یعنی اصلاح‌طلبی" و "دموکراسی تنها پدیده ای فرهنگی و اجتماعی است و ربطی به نظام سیاسی ندارد" "سیاست عرصه ممکن ها است و باید بد را بر بدتر ترجیح داد" تنها تعدادی از این گونه شعارها بود که اصلاح طلبان شبانه روز با داشتن تمامی امکانات رسانه ایی و بدون رقیب جدی آنها را به خورد تن بی رمق، بی حال و خسته جامعه ایران می دادند. در حالی که کمتر از چند سال بعد با سر براوردن جنبش سبز در ایران و انقلاب های کشورهای عرب و جنبش های ترکیه و... دروغ بودن اکثر این شعارها مشخص شد.
در این میان جریان ملی-مذهبی هم که درمیان گروه های اصلاح طلب قرار می گیرد ولیکن پس از چند بار اعلام آمادگی برای حضور در قدرت به دلیل عدم رضایت حاکمیت و باز داشتن ایشان از آن مقصود، غیر دولتی خوانده می شود، در ساختن این گونه شعارها کوشیده است و ترس و تنبلی را در جامعه ایران نهادینه تر کرده است. البته مسلما استثناهایی هم وجود داشته و دارد که سعی خواهم کرد اشاره ایی هم به آنها داشته باشم.
از سال ٨۵ به بعد، آقای تقی رحمانی با دیدن شکست اصلاحات و خسارت‌های بسیار سنگینی که اصلاح طلبان در جامعه ایجاد کرده بودند، به منظور پایین آوردن میزان این خسارت‌ها و همچنین کامیاب شدن دموکراسی در ایران به تغییر استراتژی دست زدند. ایشان بالا بودن هزینه ها و عدم کامیابی جریان دموکراسی خواه را ناشی از نگاه سیاسی زده فعالانی می دانست که تنها قصد دارند با تسخیر دولت امور را از بالا دموکراتیزه کنند. در حالی که این قلم معتقد است اگر جریان دموکراسی خواه از جمله ملی- مذهبی ها قصد ورود به قدرت در نظام استبدادی را در آن دوران در سر نمی پرواندند قطعا هزینه های کمتری می پرداختند. چنانچه ایشان خود نیز معترف بود که جناح راست برای نشان دادن جدیت خود به جناح چپ، ملی-مذهبی ها را ادب می کرد. و از سوی دیگر حاکمیت می دانست که دردوران اصلاحات با باز کردن فضای سیاسی، ملی-مذهبی ها تا چندی دیگر رقیب اصلی قدرت خواهند شد لذا سرکوب ایشان را در دستور کار قرار داد. در اینجا نگارنده این سطور نقد آقای رحمانی به قدرت طلبی اپوزیسون اصلاح طلب را صحیح می داند اما این تمام ماجرا نیست! زیرا راهکاری که ایشان ارائه کردند بر جایگزین کردن آزادی خواهی به جای محور قدرت طلبی در مبارزه سیاسی استوار نیست بلکه ایشان با پاک کردن صورت مسئله به نوعی خواستار جایگزین کردن فعالیت های صنفی و اجتماعی به جای مبارزه سیاسی شدند. و حتی با نگاه به حاصل تفکر ایشان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ در میابیم که ایشان به اسم دفاع از جامعه مدنی و ایجاد فضای تنفس اجتماعی در نهایت به همان نتیجه سابق یعنی وارد شدن به بازی قدرت در نظام استبدادی و دفاع از حضور امثال رفسنجانی و روحانی می رسند، یعنی همان نتیجه ایی که دوستان مورد انتقاد ایشان در سال ٨۴ به آن رسیده بودند!
در واکنش به این شرایط و بعد از شکست اصلاحات آقای رحمانی نگاه به جامعه مدنی و تقویت نهادهای مدنی را جایگزین مبارزه سیاسی قرار داد. پیشنهادی که در نگاه اول کم خطر و ساده به نظر می رسد و به دلیل غلبه روحیه ترس از هزینه سیاسی در جامعه ایران و همچنین فعال شدن جنبش های کارگری، معلم ها، زنان و دانشجویان موردپسند نسبی قرار گرفت. اما در عمل، از آن زمان تاکنون نه تنها از میزان تخریب های سیاسی و اجتماعی حاکمیت کاسته نشد بلکه افزایش نیز یافته است. بارها از ایشان شنیده و خوانده ایم که می گوید دانشجویان بعد از وارد شدن به دنیای کار باید به فکر دفاع از حقوق صنفی خود باشند. اما به این پیشنهاد که در نگاه اول بسیار بدیع و صحیح می نماید دو انتقاد وارد است:
۱- احتمالا ایشان از شرایط یکطرفه و قدرت مطلق مدیریت شرکت ها بر کارکنانشان بی خبر هستند! در واقع همانقدر که رابطه و فرهنگ زور بین حکومت و مردم وجود دارد، به همان نسبت هم آن رابطه بین مدیران و کارگر و یا کارمند وجود دارد. برای مثال اینجانب در اسفند سال ۹۰ به همراه جمعی از همکارانم بعد از پایان قرارداد به دلیل زورگویی و رفتار ناشایست مدیران شرکت محل کارمان حاضر به ادامه همکاری نشدیم. این امر چنان بر مدیریت شرکت گران رفت که او توسط مافیایی که همه جا هست، مانع از همکاری ما حتی با دیگر شرکت ها شد و تا چندین ماه همه ما بیکار ماندیم. تجربیاتی این چنین، مسلم می کند که در ایران راه گریزی از مبارزه سیاسی نیست و همه راهها به سیاست ختم می شود! از دیگر سو احتمالا ایشان شرایط کارگران سایر کشورها از جمله کشورهای توسعه یافته را نیز مورد مطالعه قرار نداده است. برای مثال در کشور فرانسه با آنکه سالهاست حداقل حقوق برای کارگران در نظر گفته شده است (حدود ساعتی ۱۰ یورو) کمتر از ٨ درصد آنها عضو سندیکا هستند. این آمار برای اتحادیه اروپا حدود ۲٣ درصد است. در این گونه کشورها هم علی رغم وجود فضای آزاد و قوانین بسیاری که مدافع حقوق کارگران است پرواضح است اگر کارگری در اعتراضات و اعتصابات شرکت کند قرار داد موقت او هرگز دائمی نخواهد شد! آنهم با وجود بحران بیکاری فزاینده در غرب!
۲- اشکال نظری که به کار ایشان وارد است این است که ایشان به جای اضافه کردن مبارزه صنفی و اجتماعی به مبازره سیاسی می خواهد برای پرهیز از هزینه آنرا جایگزین مبارزه سیاسی کند. ایشان غافل است که با این کار نه تنها به هدف نزدیک نخواهد شد بلکه با تاکید بر ضعف های روانی جامعه به جای از میان برداشتن آنها از جمله ترس و تنبلی کار غیرروشنفکری انجام می دهد. اینجانب معتقد است که حرف ایشان زمانی صادق خواهد بود که بگویند: «مبارزه با زور و قدرت در همه زمینه ها لازم و ضروری است؛ چه سیاسی و چه اقتصادی و چه اجتماعی و صنفی. و باید در همه کوشا بود و حداقل در یک زمینه بدون تقبیح سایر حوزه ها فعال بود و آنها را جایگزین هم نکرد بلکه به هم اضافه کرد.» آنچنان که منطقیون می گویند به جای توصیه استفاده از دروازه "یا" (or) و مجبور کردن دیگران به انتخاب ایشان باید دروازه "و" (and) و حضور همه جانبه در عرصه زندگی را در دستور کار قرار داد. از نظر این قلم ایشان باید بپذیرد که راه گریزی از مواجه شدن با مشکل استبداد سیاسی نیست و نباید با مشوش کردن فکر جامعه به هوس یافتن میانبر، حل مسئله را پیچیده تر کرد.

در اینجا لازم است بر تفاوت نگرش ایشان با مرحوم هدا صابر یکی دیگر از اعضای گروه ملی- مذهبی که در خرداد ۹۰ به طرز ناجوانمردانه ایی در زندان اوین کشته شد، تاکید کنم. هدا صابر آنچنان که همه شاگردان ایشان می دانند در کمتر جلسه ی هفتگی بود که نگوید حاکمیت مرده است و روشنفکران از میان رفته اند. به همین دلیل بود که او بی توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی شروع به کار و فعالیت اجتماعی، آموزشی و سیاسی می کرد. درست بر خلاف نظر دیگرانی که در آستانه انتخابات گذشته می گفتند باید در انتخابات شرکت کرد تا فضای حداقلی به وجود بیاید، زیرا پیش فرض آنها بر خلاف مرحوم صابر بر همه کاره بودن حاکمیت استوار است. هدا صابر به دلیل باور به حضور خدا در تمامی لحظات زندگی هیچگاه خود را منتظر به قدرت رسیدن این و آن نمی دانست. او هیچ حوزه ایی را بر حوزه دیگر برتری و کمتری نمی داد. او بر خلاف اصلاح طلبان بارها در پاسخ به دانشجویان که تحت تاثیر تفکرات اصلاح طلبی حتی انقلاب ۵۷ را نیز خشونت می دانستند به صراحت گفت که آن حکومت باید می رفت چون دستش آلوده به خون جوانان آن روز شد و اینها هم باید بروند زیرا قانون تاریخ بر حرکت به سوی حق است! از نظر من توجه نکردن به این تفاوتها و بیان نکردنشان توسط دیگران اخلاقی نیست.

اما امروز پس از گشت حدود یک دهه از شعار های اصلاح طلبان و پیشنهاد آقای رحمانی گذر زمان به ما این فرصت را داده است که جمع بندی مختصری داشته باشیم. شکست اصلاحات نشان داد که اصلاحات در ساختاری که قابلیت اصلاح نداشته باشد راهکار نیست و تنها فرصتی را به اقتدارگرایان می دهد تا قدرت خویش را در چارچوب قانون کاملتر کنند. انقلاب ها و جنبش های مردمی در خاورمیانه و اروپا نشان داد که فصل انقلاب پایان ندارد و انقلاب خشونت نیست، کنشی است برای پایان دادن به خشونت.
در نهایت راهکار جایگزین باید بر این رئوس استوار گردد:
۱- مبارزه همه جانبه و همه گیر سیاسی، اجتماعی و نزدیک شدن جنبش های اجتماعی و دفاع آنها از حقوق همدیگر.
۲- کار روشنفکری با نقد رذائل فرهنگی از جمله ترس از هزینه دادن در حالی که هزینه روزمره و عمومی شده است.
٣- نقد شعارهای توخالی اندیشه اصلاح طلبی که جامعه را در هاله ایی از دورغ قرار داده و مانع از حرکت رشدیاب او شده است.