لنین و جنگهای امپریالیستی/بمناسبت صد چهل و چهارمین سالگرد زاد روز لنین-اردشیر قلندری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۲۴ آوريل ۲۰۱۴


بمناسبت صد چهل و چهارمین سالگرد زاد روز ولادیمیر ایلیچ اولیانوف لنین

هر نوع جنگ – چیزی هزار رنگ، متنوع و پیچیده است. (۱) اصولا در هر مرحله از دوره های تاریخ جنگ در برگیرنده مساله خاص سیاسی، طبقاتی میباشد. در همین راستا لنین خاطر نشان میسازد که: "بنظرم میرسد آنچه، که مهم است، آنچه که معمولا در مورد جنگ فراموش میگردد، آنچه که به اندازه کافی مورد توجه قرار نمی گیرد، و مهمتر از هر چیز چرخش همه بحث های پیرامون آن ، شاید بنظر من بتوان گفت، تهی، بیهوده، بی هدف بوده، فراموشی مساله اصلی در باره، چگونگی ماهیت طبقه ای است که جنگ را متحمل می شود، به چه خاطر جنگ شعله ور گشته، کدام طبقات آنرا هدایت میکنند، کدام شرایط تاریخی و تاریخ -اقتصادی باعث جنگ گشته اند، است". (۲) برمبنای این رویکرد، لنین تاریخ جنگ جهانی اول را مورد مطالعه قرار میدهد. از همین جا به این نتیجه می رسد که"این جنگ را نمی توان شناخت، مگر به دورانش پی برد". (٣)
در واقع، لنین با مطالعه انتقادی مساله اقتصادی و سیاسی امپریالیسم، تئوری علمی امپریالیسم را تدوین کرده، به مطالعه طبیعت ، تضادها و قانونمندیهای آن پرداخت. از این روی، آثار لنین، منجمله کتاب "امپریالیسم، بمثابه بالاترین مرحله کاپیتالیسم" ادامه منطقی و مستقیم تحول ایده "کاپیتال" مارکس می باشد.
لنین مینویسد: "امپریالیسم، آن مرحله از رشد کاپیتالیسم استکه حاکمیت انحصارات و سرمایه های مالی بوجود آمده، اهمیت برجسته خروج سرمایه را شامل شده، تقسیم جهان بین تراست های بین المللی آغاز گردید و با تقسیم همه مناطق کره زمین توسط کشورهای بزرگ سرمایه داری پایان یافت". (۴) این کلی ترین تعریف علائم اصلی امپریالیسم می باشد. برخی این علائم عبارتند از :
۱.تمرکز تولید و سرمایه، که تا مرحله ای از تحول های بالا رسیده باشد، که موجب انحصارات گردد که نقش اصلی در امور اقتصادی را عهده دار شود. ۲.ادغام سرمایه بانکی با سرمایه صنعتی که بر پایه آن "سرمایه مالی"، الیگارشی مالی تشکیل گردد. ٣.صدور کاپیتال بجای صدور کالا، دارای اهمیت ویژه ای می گردد.۴.تشکیل اتحادیه های بین المللی انحصاری سرمایه داران در تقسیم جهان ۵.نهایی شدن تقسیم جهان توسط دولتهای سرمایه داری.
مطابق بندهای فوق لنین مینویسد، "انحصارات، مرحله گذار از سرمایه داری به مرحله ای عالیتر است" (۵). بدین ترتیب، لنین نه تنها عمق ماهیت امپریالیسم را آشکار ساخت، بلکه جایگاه تاریخی آنرا نیز روشن نمود.
لنین با مطالعه امپریالیسم، شرایط بروز جنگها در این عصررا تعیین و قبل از هرچیز محتوای جنگ جهانی اول را روشن ساخت. در در پیش گفتار کتاب "امپریالیسم، بمثابه بالاترین مرحله کاپیتالیسم" لنین مینویسد"این اثر جهت کمک در درک مساله اصلی اقتصاد می باشد، که بدون مطالعه آن چیزی از برآورد جنگهای معاصر و سیاستهای معاصر و بویژه درمساله اقتصادی، از ماهیت امپریالیزم نمی توان درک کرد".(۶)
لنین طبیعت امپریالیسم را تشریح کرده، از این روی، توانست در باره علل جنگهای امپریالیستی، ماهیت و مراحل تاریخی و رابطه طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر با این جنگها را مشخص نمود.
باید گفت جنگ یکی از نمودهای جوامعه طبقاتی است، که بر پایه مالکیت خصوصی بر ابزار تولید پدید می آید. جنگ ادامه سیاست طبقه معیین است، که توسط ابزارآلات نظامی تحقق می یابد. بیهوده نیست که لنین به دفعات تکرار می کرد: "تازمانی که جوامعه به طبقات تقسیم می گردد، تازمانی که استثمار انسان از انسان وجود دارد، جنگ اجتناب ناپذیر است". (۷) لنین همچنین معتقد بود که در جوامعه امپریالیستی "جنگ محصول اجتناب ناپذیر سرمایه داری می باشد "(٨). از زمان پیدایش سرمایه داری انحصاری ما شاهد یک نوع تجاوزگری ویژه ای بوده ایم. قابل توجه میباشدکه یکی از مشخصه های دروان امپریالیسم رشد ناموزون کشورها در جهان است. چراکه، توازن قدرت در میان این کشورها بطرز چشمگیری در تغییر است. قابل ذکر استکه، کشورهایی که دیرتر از دیگران در مسیر رشد سرمایه داری قرار گرفته اند، مثل آمریکا، آلمان و ژاپن، سریعا پیشرفت کرده، مسرانه در تقسیم جهان جهت دست یابی به بازارهای تازه و منطقه نفوذ تلاش نمودند، که البته این خود باعث وخامت اوضاع جهانی گردید. بدین خاطر، لنین خاطر نشان میسازد که از آغاز دوران امپریالیسم خطوط تاریخ بشری آرام و شناور جای خود را به "مناقشات شدید، جهش وار و فاجعه بار داده است" (۹)
توسعه ناهمگون کشورهای سرمایه داری در عصر امپریالیسم، باعث شدت مبارزه در یافتن بازار فروش و حوزه نفوذ گردید. در آغاز سده بیستم برای نخستین بار در تاریخ، جهان تقریبا میان شش دولت بزرگ امپریالیستی، انگلیس، فرانسه، روسیه، آلمان، امریکا وژاپن تقسیم شد که شامل ۶۵ میلیون کیلومتر مربع با جمعیتی بیش از ۵۲٣ میلیون بصورت مستعمره بالغ گردید. برخی کشورها مانند چین، ترکیه، ایران بشکل نیمه مستعمره به کشورهای امپریالیستی وابسته بودند.
در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم نخستین جنگ جهانی در راستای تقسیم جهان آغاز میشود. پیکاردر راستای تقسیم جهان باعث تقویت و تشدید تضاد میان دول امپریالیستی گشت، که تنها از طریق یک "جنگ جهانی" حل میگردید.
یک خبرنگار انگلیسی در سال ۱٨۹۶ در مقاله ای تحت عنوان "ساخته شده در آلمان" مینویسد: "آلمان با انگلیس به یک رقابت هدفمند و کُشنده کشیده شده و با همه توان، مبارزه در جهت تصرفات بریتانیا ادامه دارد". گسترش اقتصادی آلمان باعث تشویش برخی محافل حاکم در انگلیس گردید. دوران امپریالیسم نه تنها با تشدید تضادها میان دول امپریالیستی بر تقسیم، جهان تقسیم شده بود، همچنین رشد پیکار طبقاتی در این دول، با رشد جنبش آزادیبخش ملی خلقهای تحت ستم با استعمارگران را نیز شامل می گردید. مسابقه تسلیحاتی در راستای آمادگی کشورهای امپریالیستی به جنگ، با یورش آتی سرمایه انحصارات بر پایه ای ترین معیارهای زندگی زحمتکشان، قبل از هرچیز طبقه کارگر همراه گردید، که باعث تشدید پیکار اقتصادی میان کار و سرمایه شد.
نخستین انقلاب روسیه در سالهای ۱۹۰۵-۱۹۰۷ دارای اهمیت فوق العاده در رشد پیکار طبقاتی داشت، که بر پایه آن خلقهای تحت ستم اروپا، آسیا، افریقا و خاورمیانه به پا خواستند.
کنترل و مهار رشد نارضایتی های مردمی را، کشورهای امپریالیستی در فراهم سازی زمینه جنگ جستجو کردند. بدین سان، آغاز یک جنگ جهانی تمام عیار بر بشریت سایه افکند. کشورهای امپریالیستی به تشکیل اتحاد بزرگ اروپایی پرداخته که توازون نیرو در اروپا را مشخص نمود. لنین در این مورد چنین می نویسد: اتحاد امپریالیستی "در شکل یک ائتلاف امپریالیستی علیه ائتلاف امپریالیستی دیگر یا در شکل اتحاد سرتاسری همه کشورهای امپریالیستی- بطور اجتناب ناپذیر در "آتش بس" بین جنگها می باشد. اتحادهای صلح، زمینه ساز جنگ بوده که به نوبه خود به جنگ ارتقاع می یابند و مکمل یکدیگرمی گردند، شکل مسالمت آمیز و غیر مسالمت آمیز پیکار برپایه یک رابطه امپریالیستی و تاثیر متقابل اقتصاد جهانی و سیاست جهانی زمینه تغییر را بوجود می آورد".(۱۰)
رویکرد به اقتصاد نظامی زمینه ساز جنگ است. در این دوره ما شاهد تولید انواع ابزار آلات نظامی هستیم. انبارهای نظامی دول امپریالیستی مملو از پیشرفته ترین تجهیزات نظامی که در صورت استفاده گسترده میتواند تمدن بشری را یک جا ودر کوتاه ترین زمان نابود سازد.
دو موضوع زمینه ساز رشد تجهیزات نظامی گردیده است. نخست، توسعه بالای سطح اقتصادی برخی کشورها در آستانه سده نوزدهم. دوم تشکیل قطب مخالف –اتحاد شوروی. توسعه بالای سطح اقتصادی برخی کشورها در آستانه سده نوزدهم بارشد صنایع تولیدی و توسعه فنون همراه گردید. در آغاز سده بیستم تولید پولاد و متالوژی فلزات سنگین، استخراج زغال سنگ و نفت و تولید انواع ماشینها و صنایع شیمیایی رشد ناگهانی و بی سابقه ای پیدا کرد. در زمینه الکترونیک نیز موتورهای الکتریکی، همراه با وسایل ارتباطاتی... کشف گردید. دستاوردهای علمی –فنی باعث ساخت سلاحهای موثرتری گردید. در این میان توسعه شبکه های راه آهن نقش بسزایی را ایفاکردکه بنوبه خود باعث شده تا واحدهای نظامی با سلاحهای خود در کوتاه ترین مدت به مقصد ارسال گردند.
این روند هماکنون به بالاترین سطح تکامل خود رسیده، سیمای جنگ در شرایط امروزین را کاملا دگرگون ساخته است، بطور مثال: استفاده از هواپیماهای باربری از نوع "آن ۱۲۴ -روسلان " روسی با ظرفیت حمل و نقل ۱٣۰ تن بار و استفاده از موشکهای قاره پیما و دیگر امکانات نظامی چه از دید استفاده موثراز زمان و چه از دید وارد آوردن تلفات اقتصادی و انسانی، امپریالیسم را در بالاترین سطح نظامی در مقطع زمانی حال قرار داده است. یکی از اصول مهم و اساسی در افزایش تولید سلاح، تقاضای خرید بیش از حد بر این ابزار آلات است. امروزه قسمت عمده مالیات ها و درآمدهای کشورهای جهان صرف مخارج نظامی میگردد. که به همان اندازه برای کشورهای تولید کننده سودآور است. و از این روی، بقول انگلس "افزایش مخارج نظامی پیشرفتی تصاعدی داشته است".(۱۱)
علیرغم همه اینها، در جهان امروزعامل پیشرفت و یا تقویت بنیه نظامی در راستای یورش و یا مهار نیروی بیگانه بوده، بر پایه تصرف ثروت منابع زمینی، در جهانی که این منابع هر چه بیشتر به انتهای خود نزدیک میشود استکه، دلیل عمده همه جنگها از ابتدای تمدن بشری تا به امروز می باشد.
رویکرد نگاه بسوی اسلحه، در جهان امروز با دستکاری ایدئولوژیکی در شهروندان نیز همراه گشته است. در مقطع جنگ جهانی محافل حاکم کشورهای امپریالیستی تلاش کردند، اجتناب ناپذیری جنگ را بر اندیشه مردم از طریق احساسات شوونیستی تحمیل نمایند. دراین مورد مشخص از همه امکانات تبلیغاتی بهره مند گشتند. لنین در سال ۱۹۱۱ در این رابطه مینویسد: "رسانه های شوونیستی بورژوازی... میلیونها میلیون مقالات تهییج کننده، علیه "دشمن" همراه با آه و ناله از خطر قریب الوقوع "حمله آلمان" و یا "حمله انگلیس" به فریادهایی در باره ضرورت تقویت بنیه نظامی به راه انداختند". (۱۲) با گذشت زمانی طولانی نقش این نوع رسانه ها هنوز هم به همین صورت بوده و تغییر بنیادی در این مسیر صورت نگرفته است. هنوز هم " فلسفه اعتقاد گور به دولت در آگاهی عمومی بورژوازی و حتی بسیاری از کارگران خانه کرده است".(۱٣)
اصولا بروز جنگهای جهانی مدتها پیش از رخداد آن توسط بیانگذاران کمونیسم کارل مارکس، فردریش انگلس پیش بینی شده بود. جنگ مطابق نظر آنان برپایه قوانین تحولات اجتماعی بروز میکند. مارکس و انگلس اثبات کردند که جنگ برآیند یک شرایط اتفاقی نیست، بلکه، پدیده ای قانونمند در یک جامعه طبقاتی میباشد، و برپایه شیوه تولید، شرایط مادی حیات جامعه، که تعیین گر نظام سیاسی جامعه است، رخ میدهد. مارکس و انگلس دلایل حقیقی بروز جنگها، خصلت و اهمیت تاریخی آنها را آشکار ساختند. مارکس و انگلس جنگ را در رابطه پیوسته با سیاستهای داخلی و خارجی دولتها و طبقات حاکم می دیدند، هنگام ارزیابی از جنگ، منافع طبقه کارگر، توسعه ملی دولت، پیشرفتهای اجتماعی را درنظر داشتند. مارکس و انگلس برای نخستین بار در برخورد با برخی از جنگها که در حیات شان رخ داد، امکان پیش بینی علمی آن، آغاز و پایان جنگ را به اثبات رساندند. برای نمونه، با بررسی وضعیت سیاسی واقتصادی دولتهای اروپایی در آستانه جنگهای کریمه (۱٨۵٣-۱٨۵۶)، مارکس و انگلس پیش بینی کردند که، انگلیس و فرانسه جهت بیم از انقلاب در کشورهای خویش به جنگ علیه روسیه با اهدافی محدود یعنی عدم نابودی کامل رژیم تزاری روسیه خواهند پرداخت. در این سالها جنگ آغاز گردید، همه امور پیرامون کریمه، جایی که پیروزیها آتی نقش عمده ای نداشت، متمرکز شد. پیش بینی مارکس و انگلس در جنگهای داخلی آمریکا بین شمال و برده داری جنوب در مورد پیروزی شمال و اهمیت این پیروزی در آینده آمریکا نیز به حقیقت پیوست. انگلس در این مورد مینویسد: "با پایان بردگی در کشور، دوره چنان شکوفایی خواهد رسید، که در کوتاه ترین زمان جایگاه دیگری در تاریخ جهانی برای آمریکا تامین گردد...."(۱۴)
نطفه درگیریهای جهانی را بنیانگزاران کمونیسم آشکارا در جنگ فرانکو- پروس در سالهای ۱٨۷۰-۱٨۷۱ دیده، با فراست تمام آغاز و پایان این جنگ را نیز پیش بینی کردند. مارکس در روز چهارم بعد از آغاز جنگ فوق، پیش بینی کرد که برآیند عمده این جنگ سقوط نظام پادشاهی در فرانسه می باشد. مارکس نوشت: "بهر چیزی که جنگ لویی بناپارت با پروس ختم گردد، ناقوس مرگ امپراتوری دوم در پاریس بصدا در آمده است. امپراتوری دوم به همانجای ختم میگردد، که آغاز شده بود: به یک کمدی سوزناک".(۱۵) در اول سپتامبر، در آستانه شکست فرانسه در سدان، مارکس در هشدار به تبعات سیاستهای آلمان نوشت: "جنگ کنونی، چیزی که خرهای پروس درک نکردند، با همان ضرورتها به جنگ بین آلمان و روسیه کشیده می شود، همان ضرورتی که در سال ۱٨۶۶ به جنگ بین پروس و فرانسه کشیده شد، بغیر از این، چنین جنگی، جنگ شماره دو، قابله انقلابات اجتماعی اجتناب ناپذیر در روسیه خواهد گشت". (۱۶) بدین سان، مارکس بر پایه درک دیالکتیک، خواسته های جنگ افروزانه بورژوازی اهمیت دو رخداد جهانی –تاریخی را : جنگ جهانی و عواقب ناشی از آن – انقلاب روسیه را دید و هشدار داد.
انگلس با مطالعه عمیق امورنظامی حتی مدت جنگ جهانی اول را بدرستی سه –چهار سال پیش بینی کرد.(۱۷) تبعات ویرانگر و برآیندهای سیاسی آنرا ذکر نمود. "... برای پروس – آلمان اینک هیچ جنگی ممکن نیست، مگر جنگ جهانی". (۱٨) انگلس خاطر نشان کرد که این جنگ، جنگی طولانی مدت بوده، و دراین جنگ ارتش چندین میلیونی شرکت خواهد داشت. "واین جنگی جهانی در مقیاسی که پیشتر دیده نشده، با نیروی بی سابقه می باشد. از هشت تا ده میلیون سرباز به خفه کردن یکدیگر پرداخته، و همزمان همه اروپا را خواهند خورد بطوریکه چیزی از اروپا نماند، همان طوری که دسته های میلیونی ملخ بوستانها را می خورد".(۱۹)
مطابق نظر انگلس برآیند سیاسی جنگ جهانی، ایجاد شرایط پیروزی طبقه کارگر و انقلاب پرولتری می باشد. "شکست دولتهای پیر و حکمت شیوه دولتمداری آنها، سقوط است، سقوطی که دهها تاج در پیاده رو ها خواهد افتاد، و کسی نیز پیدا نخواهد شد که آنها را بردارد؛ عدم امکان مطلق در پیش بینی، چگونه این جنگ پایان میگیرد، چه کسی پیروز میگردد، و تنها یک نتیجه مطلقا بدون تردید است: ضعف عمومی و ایجاد شرایط برای پیروزی نهایی طبقه کارگر"(۲۰) لنین این پیش بینی بزرگ علمی را پیش گویی بزرگ خواند: "چه پیش گویی بزرگی! و چقدرغنی است این اندیشه هرعبارت آن روشن ، کوتاه ، یک آنالیز طبقاتی علمی! " (۲۱)
کمی دیرتر در نامه ای به بی بل، انگلس در رابطه با چشم انداز آینده جنگ بین آلمان و فرانسه، پیش بینی خود در باره عواقب مرگ بار برای بورژوازی در جنگ جهانی را کامل نموده وچنین نوشت: "میتوان از پیش گفت: اگر این جنگ آغاز گردد... پایان قطعی شکست دولت طبقاتی در امور سیاسی، نظامی، اقتصادی (منجمله مالی) و اخلاقی خواهد بود. می تواند بجایی برسد که، ماشین نظامی شورش کرده و به قتل وعام متقابل یکدیگر ادامه دهد...: après nous le déluge (بعد از ما بگذار توفان همه چیز را نابود کند) ، ولی بعد از توفان ما خواهیم آمد، فقط ما خواهیم آمد" می شود صدای دولت طبقاتی.(۲۲)
در مورد وجود ارتشهای بزرگ و ثابت، که به پیشرفته ترین سلاحها مجهزند، انگلس می نویسد: "سیستم ارتشهای ثابت در همه جای اروپا تا بدان جا رسیده است، که یا مردم به ورشکستگی اقتصادی کشیده می شوند، از بابت عدم تمحل بار سنگین مخارج نظامی، یا اینکه بطور اجتناب ناپذیر به جنگ خانمان برانداز می انجامد، مگر اینکه، ارتش ثابت به بموقع خود به میلیشا تبدیل گردد"(۲٣). این همان فلسفه زندگی این ارتشها و دامن زدن به اغتشاشات بین الملی در دوران ما است.
در مورد ماهیت اصلی جنگهای امپریالیستی و نقش ارتش، از آنجایی که هنوز سخنی از فرآیند رشد سرمایه "آزاد" انحصارات درمیان نبود، وازآنجایی که خصلت تضادهای سیاست خارجی امپریالیسم مشخص نگشته بود، انگلس نتوانست ماهیت امپرایالیستی مناقشات آتی جهانی را آشکار سازد. از این روی، ماهیت اصلی جنگهای امپریالیستی بطور کامل توسط لنین گشوده شد، که باعث توسعه دانش مارکسیسم در باره جنگ و ارتش گردید. لنین در این باره می نویسد: "جنگ از بابت منافع مشتی سرمایه دار توسط دولتها بوده و خواهد بود و در جستجوی این منافع همه کشورهای بورژوازی با رشد شتابنده صنعت با طمعه بسیار به سوی مستعمره ها تلاش میکنند و در راستای ثروت اندوزی، به جنگهای بی پایان ادامه میدهند".(۲۴) از همین بابت، لنین در مورد جنگ روسیه و ژاپن در سالهای ۱۹۰۵-۱۹۰۴می نویسد: این جنگ ناشی از منافع حریص بورژوازی، منافع سرمایه، تعقیب کسب سود می باشد. (۲۵) همچنین در باره جنگ ایتالیا و ترکیه در سال ۱۹۱۲ خاطرنشان کرد که: "بورژوازی به هر قتل و عامی بخاطر منبع جدید سود دست خواهد زد".(۲۶)
لنین با استفاده از تجارب جنگ امپریالیستی جهانی اول، بویژه جنگ روسیه و ژاپن برخی برآیندهای مهم تئوریک در مورد جنگ را مطرح نمود: کشیده شدن توده های وسیع به جنگ، افزایش نقش عوامل اقتصادی و اخلاقی، دگرش شکل و شیوه های جنگها. لنین با دقت در توسعه سیاستهای دولتهای بزرگ امپریالیستی اروپا، متوجه خطرجنگ جهانی شد و در سال ۱۹۰٨ نوشت: "پیکار جهت مستعمرات، تصادم منافع تجاری در جوامعه سرمایه داری یکی از عمده ترین دلایل جنگ می باشد". (۲۷) این عوامل در روابط آلمان و انگلیس بیش از هر چیزی آشکار گردید. از این روی، لنین می نویسد: "کاپیتالیستهای هر دو کشور بر این نظرند که جنگ میان آلمان و انگلیس اجتناب ناپذیر است، و بدین خاطر، نمایندگان نظامی آنجا و اینجا – کاملا عزیزند" (۲٨)
کشورهای امپریالیستی در تصرف مناطق و گسترش حوزه نفوذ خود به جنگی شدید پرداخته که بقول لنین: مبارزه بر آخرین قسمت جهان تقسیم نشده یا مبارزه برای تقسیم قسمتهای تقسیم شده". (۲۹) مبارزه در تقسیم جهان به درگیریهای منطقه ای انجامید، که بارها جهان را بر لبه یک جنگ بزرگ کشاند. بر پایه گفته های لنین بحرانهای جهانی نقطه عطف آماده سازی جنگ جهانی می باشد.(٣۰) درستی این سخن لنین امروزه، در وضعیت بحرانی جهان و ادامه بحران مالی سال ۲۰۰٨ و سیاستهای جنگ افروزانه آمریکا و غرب به عینه قابل رویت است.
همه روابط و جنگهای متقابل امپریالیستی به هر نامی چه دیروز و چه امروز در راستای غارت ثروتهاست، لنین در باره روابط کشورهای امپریالیستی می نویسد: تا زمانی که روابط متقابل کشورها توسط دولتهای امپریالیستی تعیین میگردد، جنگ می تواند تداوم منطقی سیاست "صلح آمیز" آنها درغارت و تجاوز باشد.(٣۱)
تبلیغات گسترده غرب و لابی های غربی از فقدان بروز یک جنگ بزرگ جهانی خبر میدهند، و بروز آنرا غیر ممکن میخوانند. در این رابطه، چند ماه پس از آغاز جنگ اول جهانی، لنین نوشت: "امپریالیسم سرنوشت فرهنگ اروپا را نشانه رفته است: این جنگ، اگر موجب پبروزی برخی انقلابات نگردد، زمینه ساز جنگ دیگری خواهد بود- افسانه "آخرین جنگ" افسانه ای توخالی و مضر است، اسطوره شناسی مردم بی نزاکت است".(٣٣) طبیعی استکه ، اگر ما قوانین امپریالیسم، تضادهای اصلی آنرا ندانیم، و یا درک نکنیم، نمی توانیم معنا و مفهوم جنگهای جهان کنونی را هضم کنیم.
با رویکرد نئولیبرالیسم و گلوبالیسم، جهان شاهد انواع جنگهای منطقه ای با پیشرفته ترین سلاحهای نظامی گشته، تقسیم جهان بصورت قدیم با انواع ترفندهای مدرن ادامه دارد. همه این جنگها در راستای منافع امپریالیسم است و در همین راستا نیز باید مورد داوری قرار گیرد. در جهان امروزین، نمی توان از کشورهای سرمایه داری انتظار تشکیل قطب مهار کننده داشت، در تمام تاریخ جهان غارتگران، هرکز هیچ غارت گری دراز مدت از منافع طبقات زحمتکش به دفاع برنخواسته، پایبند به موازین صلح نبوده است. صلح برای دولت های غاترگر به همان اندازه مضر است که جنگ برای زحمتکشان.
در این میان نقش طبقه کارگر نشستن به تماشای عملکردهای جنون آمیز دولتهای سرمایه داری نیست، از همین روی، لنین کارگران را فرامی خواند تا به پیکار برای برقراری صلح برخیزند: "یگانه تضمین صلح، سازماندهی آگاهانه جنبش طبقه کارگر است". (٣۲) این فراخوان دقیقا همان راه برونرفت در دنیای اکنونی ماست.
در شرایط کنونی تنها نیروی ذی نفع درمهار ماشین ویرانگر جنگ، طبقه کارگر کشورهای سرمایه داری است. همیشه بار سنگین جنگ را طبقه کارگر متحمل بوده، و تنها از همین روی، باید در برابر جنگ چه در مقیاس منطقه ای و چه در سطح جهانی با تمام نیرو به مقاومت برخیزد. تنها با آگاه نمودن کارگران و بسیج آنان می توان لگام بر امپریالیسم زد، نه روسیه سرمایه داری و نه شخصیت هایی از نوع پوتین در درازمدت یار و یاور کارگران نمی توانند باشند. گواه این ادعا، ادامه شیوه های غارت در خود روسیه توسط الیگارشی حاکم است. منافع الیگارشی ایجاب می کند، که همیشه سود منطق اصلی آنها باشد. وتنها سود باعث می شود که در نشست چندی پیش، روسیه بدون در نظر گرفتن خواسته های مردم شرق اکرائین به پای میز مذاکر با دول تحریک کننده و مداخله کننده دراوضاع اکرائین و نمایندگان دولتی راست گرا-فاشیستی کی یف نشست. شاید در نشستهای آتی که هماکنون زمزمه ژنو دو در باره اوضاع اکرائین بگوش میرسد، بدون در نظر گرفتن منافع صاحبان اصلی کشور اکرائین توافقاتی جهت پایان دادن به همه این اغتشاشات انجام گیرد، که بی تردید چیزی عاید کارگران و زحمتکشان اکرائین نخواهد شد.
نگارش از: اردشیر قلندری، ۲٣.۰۴.۲۰۱۴
۱. لنین آثار کامل جلد ۴۹ ص ٣۶۹ به روسی
۲. لنین آثار کامل جلد ٣۲ ص ۷۷ به روسی
٣. لنین آثار کامل جلد ۴۹ ص ۲٨۷ به روسی
۴. لنین آثار کامل جلد ۲٨ به روسی
۵. لنین آثار کامل جلد ۲۷ ص ٣٨۷ به روسی
۶. همانجا ص ٣۰۲
۷. لنین آثار کامل جلد ۱۰ ص ٣۴۰ به روسی
٨. لنین آثار کامل جلد ۱۶ ص ۷۲ به روسی
۹. لنین آثار کامل جلد ۲۷ ص ۹۴ به روسی
۱۰. لنین آثار کامل جلد ۲۷ ص ۴۱۷ به روسی
۱۱. مارکس، انگلس جلد ۲۲ ص ۵٣٨ به روسی
۱۲. لنین آثار کامل جلد ۲۰ ص ۲۲٨ به روسی
۱٣. مارکس، انگلس جلد ۲۲ ص ۲۰۰ به روسی
۱۴. مارکس و انگلس جلد ٣۱، ص ٣۵۹ به روسی
۱۵. مارکس و انگلس جلد ۱۷، ص ٣ به روسی
۱۶. مارکس و انگلس جلد ٣٣، ص ۱۲٣ به روسی
۱۷. مارکس و انگلس جلد ۲۱، ص ٣۶۱ به روسی
۱٨. مارکس و انگلس، همانجا
۱۹. مارکس و انگلس، همانجا
۲۰. مارکس و انگلس جلد ۲۱ ص ٣۶۱ به روسی
۲۱. لنین مجموع آثار جلد ٣۶ ص ۴۷٣ به روسی
۲۲. مارکس و انگلس جلد ٣۶ ص ٣٣۰ به روسی
۲٣. مارکس و انگلس جلد ۲۲ ص ٣٨۵ به روسی
۲۴. لنین آثار کامل جلد ۴ ص ٣۷۹ به روسی
۲۵. لنین آثار کامل جلد ٨ ص ۱۷٣ به روسی
۲۶. لنین آثار کامل جلد ۲۲ ص ۱۱۴ به روسی
۲۷. لنین آثار کامل جلد ۱۷ ص ۲۰۲ به روسی
۲٨. همانجا
۲۹. همانجا جلد ۲۷ ص ٣٨۱
٣۰. همانجا جلد ۲٨ ص ۶۶٨
٣۱. همانجا جلد ۲۶ ص ٣۰
٣۲. همانجا جلد ۲٣ ص ۱۴۴
٣٣. همانجا جلد ۱٨ ص ۷۱