نگاهی گذرا دربارهی «ساکا» (سازمان انقلابی کمونیستهای ایران)
هادی پاکزاد
•
«ساکا» از آغاز پیدایشش تاکید بر ایجاد حزب کمونیست٬ کادرسازی از کارگران و آموزش صمیمانهی آنان داشت؛ اما متاسفانه؛ غلطیدن در برجسته کردن مبارزهی درون گروهی و برون گروهی... و فرو ریختگی در درون و مواجه شدن با نفوذ فراگیر پلیس بود که ساکا در اواسط سال ۴۹ تصمیم به انحلال گرفت!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۱ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۱ می ۲۰۱۴
مطلب مختصر ذیل تحت تاثیر پژوهشِ آقای پیمان وهابزاده با عنوان: «ساکا: سازمان انقلابی خودسامانده کارگران ایران» آمده که امید است مورد توجه قرار گیرد.
نگاهی گذرا دربارهی «ساکا» (سازمان انقلابی کمونیستهای ایران)
پایهگذار این سازمان شخصی بهنام باقر امامی برادر ناتنی امام جمعهی تهران بود که در مسیر زندگیاش با افکار سوسیالیستی آشنایی پیدا میکند و در این مسیر برای آموختن مارکسیسم٬ پس از انقلاب اکتبر٬ به شوروی میرود. امامی در شوروی به مدرسهی کادرسازی «کودف» میرود. در این مدرسه براساس نگرش انترناسیونالیستی به آن اتباع خارجی که تمایلات مارکسیستی داشتند٬ آموزش داده میشد تا وقتی به کشورهای خود باز میگشتند٬ اشاعه دهندگان مارکسیسم – لنینیسم باشند. این مدرسه بعدا به دانشگاه «پاتریس لومبا» تغییر نام داد.
امامی وقتی به ایران بازگشت شبکهای به وجود آورد که در اوایل دههی دوم حکومت رضا شاه کشف شد و او به همراه افراد شبکهاش به اتهام جاسوسی برای شوروی بازداشت شدند. او که به حبس ابد محکوم شده بود در زندان با اعضای حزب کمونیست و بعدها با گروه ۵۳ نفر آشنا میشود. پس از شهریور ۲۰ از زندان آزاد شد و در سال ۱۳۲۳ در کنگرهی حزب توده بر ضرورت آموزش مارکسیسم – لنینیسم و تربیت کادرهای پیشرو برای ایجاد حزب کمونیست پافشاری کرد و اعتقاد داشت که بدون چنین حزبی٬ هر حزب فراگیر دیگر قادر نخواهد بود تا امر انقلاب پرولتری را به مقصود برساند. او اعتقاد داشت که تمام احزاب خلقی٬ ملی و ضد استعماری٬ میبایست توسط کادرهای مخفی حزب کمونیست رهبری شوند.
حزب توده که حزبی فراگیر بود٬ ابتدا در محدودهای با امامی موافقت کرد که کلاسهایی را برای آموزش مارکسیسم٬ موازی با حزب٬ دایر کند ولی در جریان کار از در مخالفت درآمد و امامی از حزب تودهی جوان و نوپا کناره گرفت و عدهای را با نام کروژوک (محفل) دور خود جمع کرد و به تبلیغ نظرات خود پرداخت.
در سال ۱۳۲۸ امامی نشریهای به نام «به پیش» منتشر کرد که با رنگ سرخ چاپ میشد و خیلی تند و تیز بود. پلیس امامی و همکارانش را بازداشت کرد. این همکاران: پیروزی٬ متین دژ٬ پیروزجو٬ بسطامی٬ آوانس مرادیان٬ آلبرت سهرابیان و دیگران بودند که امامی به ۵ سال زندان و همکارانش به سه سال و کمتر محکوم شدند.
در سال ۱۳۳۱ امامی با دو سال تخفیف آزاد شد. پس از آزادی فعالیتهای مشکوکی کرد. او با ادارهی آگاهی تماس گرفت و این تماس خود را با محافل پلیس حفظ کرد. امامی تماس خود را جنبهی ضد اطلاعاتی داد و قصد خود را کسب اطلاعات از پلیس و فریب دادن آن اعلام کرد. در این موقع «یادر کمونیستی ایران» (یکا) را بهوجود آورد.- یادر در زبان روسی به معنای هسته است - او که اعتقاد داشت برای ایجاد حزب میبایست اکثریتِ افرادِ آن از طبقهی کارگر باشند٬ برای تعلیم آنها در ابتدا از دو رسالهای که خود تحت عنوان «الفبای مارکسیسم» و به زبان ساده نوشته بود استفاده میکرد که پس از آموزش آنها٬ افراد و بخصوص کارگران و اقشار کم سواد٬ قادر میشدند تا با کتابهای کلاسیک مارکسیسم – لنینیسم آشنایی کاملتری پیدا کنند.
پس از ۲۸ مرداد٬ امامی گروه دیگری به نام «کارگران٬ دهقانان و سربازان کمونیست» (کدسکا) را که خود در تاسیس آن نیز نقشی داشت با «یکا»٬ ادغام کرد و بدین ترتیب حمید ستارزاده و علی نیا که از مسوولان «کدسکا» بودند به یکا پیوستند.
پس از چند سال در جریان ادامهی کار٬ این گروه٬ تحت نام «گروه انقلابی مارکسیستی ایران» (گاما) از «یکا» جدا شدند. هر چند که این دو گروه از یکدیگر جدا شده بودند اما پیوند و دوستی بین رهبران آنها همچنان ادامه داشت تا اینکه باقر امامی بر سر ماجرایی عاطفی٬ به قصد نجات کودکی بیمار از زنی که از دیرباز دوستش میداشت٬ بخشی از پول تشکیلات را هزینهی درمان آن کودک میکند به این امید که بتواند با فروش قطعه زمین ارثیهاش٬ آن پول را سرجایش بگذارد. گویا برای کاری ضروری٬ تشکیلات به آن پول نیاز پیدا میکند و بدین ترتیب رازش فاش میشود.
با پیامد چنین وضعی٬ امامی به سختی مورد انتقاد قرار میگیرد و او قویا این انتقاد را پذیرفته٬ در خفا دست به محاکمهی خود میزند و حکم مرگ را بر خود روا میدارد و آن را با رگ زدن در حمامِ خانهاش اجرا میکند. - نقل از زنده یاد حسن اوردین.
پروندهی باقر امامیِ که شاعر٬ نویسنده و تحصیل کردهی شوروی بوده و دکترین وی کتابی بود به نام «کتاب زرد» که براساس جلدش چنین معروف شده بود٬ بدین ترتیب و با تاسف بسیار اعضاء سازمان بسته شد و به دنبال آن بود که کوشندگان بالاییِ «یکا» شامل: آوانس مرادیان٬ هونان عاشق٬ فشارکی زاده٬ حسن اوردین٬ آلبرت سهرابیان تصمیم گرفتند با ادغام «گاما» تحت رهبری حمید ستارزاده «ساکا» (سازمان انقلابی کمونیستهای ایران) را بنیاد نهند.
«ساکا» در تهران٬ اصفهان٬ مشهد و دیگر شهرها شبکههایی را بهوجود آورد که در این واحدها٬ برنامهی اصلی همان کادر سازی افراد پیشرو بود که البته اولویت عمده بر روی کارگران تمرکز داشت و همچنان آموزش از طریق همان جزوههایی بود که امامی تدوین کرده بود. روشن است که این سازمان به دلیل پیگیری برای ایجاد حزب کمونیست پایهگذاری شده بود و عملا در این راستا فرضیهبافی کرده و عمل میکرد کمترین نگرشی نسبت به مبارزهی مسلحانه با چنان فرضیهای که موتور کوچک باید حرکت قهر آمیز کند تا تودهها به حرکت درآیند نداشت.
ساکا دارای حوزههای مطالعاتی بود که هر حوزه حداکثر تا ۵ نفر را دربر میگرفت که در این حوزهها کارهای مطالعاتی در رابطه با بررسی شرایط موجود اجتماعی و شخصی افراد صورت میگرفت. تشکیلات که شکل هرمیداشت٬ در راس آن مرکزیت و بعد اعضاء و سپس استاژها و بالاخره مبتدیها قرار داشتند که الفبای اول برای مبتدیها و الفبای دوم برای استاژها تدریس میشد. اعضاء و رهبری با کتب و آموزههای کلاسیک مارکسیسم مشغول بودند و نسبت به رویدادها تحقیق و مطالعه میکردند. اعضاء که در کمیسیونهای زنان٬ مالیه٬ نشریه و شهرستان فعالیت میکردند هر کدام علاوه بر عهدهدار بودن وظایف مخصوص به خود و گزارشهای دریافتی به مرکزیت٬ ادارهی آموزشی حوزههای استاژ و آمادگی را به عهده داشتند.
همهی افراد دارای نامهای مستعار بودند و عملا امکان شناخت واقعی افراد نسبت به دیگر حوزهها بسیار محدود میبود. در فروردین ۴۹ فریدون ستار زاده٬ فرزند حمید ستارزاده (دبیر تشکیلات) که خود نیز از اعضای مهم بود به یکباره به مدت دو ماه در حوزهها حضور نیافت! سایر اعضا جویای او بودند که پدر میگوید: برای ماموریتی کاری به بندر عباس رفته!!
بعدا معلوم میشود ایشان که دانشجوی فیزیک دانشگاه تهران بوده٬ در ارتباط با گروهی از دانشجویان دستگیر شده و بعد از دو ماه فریدون ستارزاده به تشکیلات میآید... و همان گزارش پدرش را تکرار میکند. شک و ناباوری در میان اعضای سازمان نسبت به وی و پدرش قوت میگیرد٬ خصوصا اینکه در مدت کمی پس از این ماجرا٬ فریدون ستارزاده به کمیسیون میآید و برگههای زیادی میآورد که شبیه فرمهای استخدام بوده و به مدیران کمیسیونها میدهد و درخواست میکند که برای هر یک از اعضای گروهشان یک برگ را پر کنند که مشخصات کامل اعضاء باشد!
شک و شبههای که قبلا در بین اعضاء کمیسیونها بود قوت میگیرد. یکی از آنان به نام ساقب قویا اعتراض میکند و از دریافت این برگهها سرباز میزند و اعلام میکند که پلیس به سازمان رخنه کرده و این چنین کاری٬ کار پلیس است. این اعتراض به مرکزیت کشیده میشود و نتیجتا دو دستگی در اعضای کمیسیون مرکزی پدید میآید. آوانس٬ آلبرت و جمعی دیگر پذیرش درخواست ستارزاده را برنتافتند٬ اما بعضی از اعضای کمیسیونها٬ این اطلاعات خواسته شده را پر کردند و تحویل مرکزیت دادند! به هر حال این کشاکش منجر به جدایی دو گروه مخالف و موافق شد. در عین حال از جهت نظری٬ از چند سال قبل هم تشکیلات به سه طیف تقسیم شده بود؛ چینی فیل (هواداران مائو)٬ شوروری فیل و جمعی که گرایش به مبارزهی مسلحانه پیدا کرده بودند.
این درگیریها تا اواخر سال ۴۹ ادامه داشت. اما در همان اواخر سال ۴۸ و اوایل سال ۴۹ عدهای از اعضای «ساکا» ٬به ویژه تشکیلات اصفهان و مشهد٬ در عمل خود را از کنترل مرکزیت خارج کردند و مشی مبارزهای را در دستور قرار دادند که در آن سالها تحت تاثیر چگونگی مبارزهی مسلحلنهی جهانی بود. هادی پاکزاد٬ عبدالله مهری٬ اکبر طباطبایی و بهروز صنعی با حفظ ارتباط با ساکا بر عملکرد خود اصرار میورزیدند و ساکا را بهخاطر بیحرکتیاش و محصور شدن در یک دایرهی بسته مورد انتقاد قرار میدادند تا اینکه بیاطلاعِ مرکزیت دست به اقداماتی واکنشی زدند که آن اعمال آنارشیستی برآیند سکون و بیحرکتی تداومدار «ساکا» بود.
در یک جمعبندی فشرده؛ وجوه مثبت «ساکا» از آغاز پیدایشش تاکید بر ایجاد حزب کمونیست٬ کادرسازی از کارگران و آموزش صمیمانهی آنان که اعتقاد داشت؛ بدون حضور اکثریت کارگران آگاه در حزب پیشرو٬ امر مبارزهی طبقاتی محقق نخواهد شد. اما متاسفانه؛ غلطیدن در برجسته کردن مبارزهی درون گروهی و برون گروهی... و همیشه فروع را فدای اصول کردن و بیشترین انرژی و تمرکز را برای مقابله با درون خود و بیرون خود (حزب توده) نمودن... و عدم توانایی در مواجهه با مجموعِ عوامل خارجی و عدم توانایی در بهره بری از همکاری و مشارکت در پیشبرد اهداف نزدیک و دور با دیگران و بالاخره با تمام رعایتها در انظباط برای کارِ مخفی٬ به دلیل فرو ریختگی در درون٬ مواجه شدن با نفوذ فراگیر پلیس بود که ساکا در اواسط سال ۴۹ تصمیم به انحلال گرفت!
پس از انحلال «ساکا» افراد همسو با «یکای» سابق٬ مجددا و مخفی از حمید ستارزاده و روابطشان٬ باز به فکر تجدید سازمان افتادند که دکتر فشارکیزاده با همفکری رفقایش آوانس و آلبرت... اساسنامهی جدیدی تدوین کردند. اما پلیس که قبل از آغاز جشنهای ۲۵۰۰ ساله یورشی فراگیر برای دستگیری مخالفین آغاز کرده بود٬ «ساکا» را که توسط ستارزادهها کاملا لو رفته بود٬ دستگیر میکند که در این گیر و دار تشکیلات تازه متولد شده توسط فشارکی و رفقایش نیز در نطفه نابود میشود!
ساواک تعداد زیادی را در مراحل بازجویی و عدهای زیادی را پس از دادگاه آزاد کرد. اما بسیاری از اعضاء برجستهی ساکاییها به زندانهای طویلالمدت محکوم شدند. حمید ستارزاده و پسرش فریدون٬ پس از چند روز دستگیری آزاد شدند. اما سران تشکیلات شهرستانها و بعضی از اعضای آنها جداگانه محاکمه و به زندانهای سنگین محکوم شدند.
|