چرا «روشنگران» در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران شرکت نمی کند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ٣ می ۲۰۱۴


شرق - شهلا لاهیجی: برای نزدیک به دودهه، اردیبهشت‌ماه برای من بویی از بهشت داشت. نه به این خاطر که من زاده اردیبهشت هستم و نه به این خاطر که طبیعت در این ماه، در نهایت زیبایی است؛ بلکه به‌دلیل برپایی نمایشگاه کتاب در اوایل این ماه. اما نه به این خاطر که ما به‌عنوان ناشر می‌توانستیم غرفه‌ای بگیریم و کتابی بفروشیم و نقدینگی کسب کنیم. البته گرفتن غرفه و فروختن کتاب هم بود اما تب شادی من به این دلیل نبود. من آن هیجانی را داشتم که برای یک هفته تا ۱۰ روز سراسر ایران را فرا می‌گرفت. به راستی چه تب فرهنگی دلپذیری بود. تب نمایشگاه کتاب آن هم در یکی از زیباترین فضاهای باغ و بوستانی تهران و شاید ایران.
این جشنواره از این جهت برایم این‌همه خواستنی بود که یگانه و بی‌مانند بود. در هیچ‌وقت دیگر سال مردم با این همه شوق و این‌همه طلب، به سراغ کتاب نمی‌آمدند. وقتی راهروها از جوانانی پر می‌شد که عبور می‌کردند، ‌می‌ایستادند و کتاب‌ها را زیرورو می‌کردند و از من درباره کتاب‌هایم پرس‌وجو می‌کردند و احیانا از چاپ‌نشدن کتابی که قول چاپش را داده بودم، گله می‌کردند یا از کتابی که تمام شده بود و آنها امکان خریدش را از دست داده بودند، نگران می‌شدند یا وقتی می‌توانستم با دوستداران روشنگران و آنها که مرا به ادامه کار تشویق می‌کردند و موجب دلگرمی‌ام می‌شدند از نزدیک روبه‌رو باشم، یا وقتی میهمان عزیزی که مورد علاقه مردم بود به نمایشگاه دعوت می‌کردم و جوانان آنطور از سروکول یکدیگر بالا می‌رفتند و گاه چارچوب‌های دیواره‌ها نزدیک به فروریختن می‌شد، من از غرور سر از پا نمی‌شناختم... اما ناگهان ورق برگشت. اول مکان نمایشگاه؛ مکانی ناتمام که هنوز سطح خاکی حیاطش مفروش نشده بود؛ یعنی ناشران از جمله دانشگاهیان و کودکان را زیر چادر جا داده بودند که همان روزهای اول، باران‌های اردیبهشت که قبلا برای ما حکم زیباکننده فضا و پاک‌کننده هوا را داشت تبدیل به وضعیتی شد که بسیاری از کتاب‌ها را از بین برد.
دوم اینکه به ما گفتند باید کتاب‌هایی را که می‌خواهیم در نمایشگاه عرضه کنیم حتی اگر چاپ تازه باشند، فهرست آنها را به آن اداره بررسی که فکر می‌کنم برای اولین‌بار در مدیریت نمایشگاه درست شده بود بدهیم و طبیعتا برخی از کتاب‌ها امکان و اجازه عرضه در نمایشگاه را نخواهند داشت (چرایش را نگفتند چون این کتاب‌ها هم مجوز دایمی داشت) سوم اینکه از همان سال اول علاوه بر ناشرانی که کتاب‌هایی به میزان احتساب حداقل برای یک غرفه کوچک را نداشتند ناشران صاحب‌نامی نیز از شرکت در نمایشگاه منع شدند (چرا؟ چه کسی می‌تواند یا قانونا حق دارد یک ناشر دارای پروانه نشر را از شرکت در نمایشگاه منع کند؟)
اولین سال، بعد از مقداری کلنجاررفتن با مدیران نمایشگاه که آن موقع تحت مدیریت‌ آقای پرویز؛ معاون فرهنگی وزارت ارشاد اداره می‌شد چهارصد ناشر بسیار معتبر، انصراف خود را از شرکت در نمایشگاه اعلام کردند. به‌طوری که نمایشگاه تقریبا در واپسین لحظات مجبور شد موانع اعلام‌شده را بردارد. چون در سال‌های بعد با قوت و قدرت بیشتری موانعی در راه ناشران ایجاد کرد و از همه بدتر هوای داخل سالن‌ها حتی شبستان که در پایان یا نیمه‌زمان فعالیت نمایشگاه تقریبا نفس‌کشیدن در آن غیرممکن بود و بسیاری از کارکنان غرفه‌ها دچار مشکلات تنفسی می‌شدند و کسی هم نبود که به این مشکلات رسیدگی کند. تصمیم گرفتم به شکل انفرادی و با گذشت از تمام منافع مادی و حتی کمبودی که ممکن بود دوستداران‌مان از نبودن ما در نمایشگاه حس کنند تا رفع تمامی معضلات که بودن آنها کاملا مغایر قانون و حتی مصوبات شورای انقلاب فرهنگی بود از حضور در نمایشگاه اجتناب کنم و این کار را کردم و هنوز هم...