سیاست شهری و سیاست روستائی در کلام صادق زیباکلام


یاشار گولشن


• در تعبیر زیبا کلام، زمانی که مردم آذربایجان- و مشخصا در اینجا تبریز- از شنیدن سازی که از مرکز میاید بیزار شده و به آن بی اعتنا میشوند و سازی متفاوت مینوازند نه تنها سیاسی نیستند بلکه نشان میدهند که از "اطراف" تبریز هستند که از مواضع سیاسی شفاف و نگاه سیاسی برخوردار نیستند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۱۰ می ۲۰۱۴


مصاحبه اخیر سایت آذرقلم با صادق زیباکلام حاوی نکات قابل توجهی است که پرداختن به آنها تا حدودی گوشه ای از سبک و سیاق سیاست مدل به اصطلاح تولرانس دار ایرانی را در رابطه با ملیتهای غیر فارس تصویر میکند.هر چند در این مصاحبه نیز در مجموع، حرفهای مشابه دیگر سیاسیون و روشنفکران ایرانی تکرار میشود اما از این جهت که این حرفها را کسی میگوید که پیش ترها در مقایسه با دیگران در این زمینه واقعگرایانه برخورد کرده بود، این مصاحبه ارزش بررسی و تحلیل پیدا میکند. کسان دیگری از جناح های مختلف حکومت ایران نیز آذربایجان را در قالب شجاعتها و ایران دوستی های ستارخان و باقرخان و جان فشانی مردم آذربایجان در جنگ ایران و عراق و قیام بهمن ۵۶ و موارد مشابه قرار میدهند اما با توجه به برخوردهای گذشته صادق زیباکلام به مساله، در کنار جایگاه وی در تئوری پردازی های مدرن حکومت اسلامی ایران، صحبتهای وی این ارزش را دارد که با نگاه به آن، الگوی فکری وعملی روشن ترین نخبگان سیاسیون ایرانی شناخته شود تا بر آن اساس، حقانیت بی اعتنائی آذربایجان به سیاست روز ایرانی ارزیابی شود. صادق زیباکلام وقتی اینگونه سخن میگوید در واقع تکلیف کسانی را هم روشن میکند که هنوز کورسوئی از تحولی را می بینند که گویا در بخشی از روشنفکران فارس محور ایرانی پیداشده است.
در اینجا در تحلیل مصاحبه اخیر صادق زیباکلام نگاه به مصاحبه کمترازسه سال پیش دوهفته نامه صبح آزادی با وی نیز عبرت آموز است و میشود با مقایسه این دو مصاحبه، اعتبار شعارهائی را که در ظاهر زیبا مینماید اما در پس پرده بی مایه است بهتر فهمید.
برای درک روشنتر تفاوت دیدگاه ها در این دو مصاحبه، لازم است تاکید کنم که وی درزمان مصاحبه قبل، در موقعیت اپوزیسیون دولت قرار داشت اما اینک هر چند خود وی صاحب پست و مقام دولتی رسمی نیست، اما دولت و جناح حاکم را مجموعه ای از همفکران وی تشکیل میدهند که در حرف و ادعا بعضا رادیکال تر از وی هم عمل میکنند. شاهد این مدعا اینکه، مصاحبه کننده آذر قلم نیز تصریح میکند که زیباکلام “نه به خاطر نام خاص و جلب کننده اش بلکه بیشتر به خاطر برخی اظهارات بی پروا و عجیبش، مورد توجه همه‌ی گروههای سیاسی اعم از اصولگرا، اصلاح طلب و فعالین سیاسی است. شیب «کلام» زیباکلام، بیشتر متمایل به اصلاح طلبی است ترجیحاٌ طرفدار‌هاشمی رفسنجانی”! ....و کیست که نداند دولت روحانی کپی برابر اصل دولت رفسنجانی و دولت اصلاحات خاتمی است و بر این اساس میشود فرض کرد که زیباکلام خود در موقعیتی است که دیگر نه از نگاه یک منتقد، بلکه از نگاه یک سیاستگذار به مسائل برخورد میکند.

پان ترکیسم و نمادهای آن
جان کلام صادق زیباکلام در مصاحبه اخیرش، ابراز ناخرسندی از احساسات ملی در میان ترکهاست که وی آنرا به “داستان پان‌ترکیسم و احساسات ناسیونالیستی” تعبیر میکند.
وی پس از اینکه توضیح میدهد که “در دهه‌ی هفتاد نوزادی متولد شد که مطالعه پیرامون اثرات، خاستگاه و عوامل آن نیازمند بررسی و آسیب شناسی بیشتری است”. این نوزاد را چنین معرفی میکند:
“بعد از سال ۱۳۷۰ که من به ایران برگشتم، تابلو یا پوسترهایی به نام ترکی یا آذری در سطح دانشگاه‌ها کمتر دیده می‌شد. اما الان در خود تهران شما می‌توانید آگهی‌های بزرگی دمِ در بزرگ دانشکده حقوق ببینید «کنسرت موسیقی عاشیقلار» یا موسیقی «آذربایجانی» امشب در کوی دانشگاه برگزار می‌شود! این موضوع نه تنها در تهران که در شهرهای مختلف ایران نیز قابل مشاهده است. به هر حال چیزی که مشخصاً نماد آذربایجانی و ترکی است.”
و اضافه میکند:
“وقتی من از زبان نخبگان و فعالین سیاسی اصلاح طلب تبریزی در نیمه‌های شب و در اطراف استخر ائل‌گولی داستان پان‌ترکیسم و احساسات ناسیونالیستی را می‌شنوم، این حامل یک پیامی است. پیام این است که مشکلی بوجود آمده. مشکلی بوجود آمده که دارد در فرمت ناسیونالیزم خودش را بروز می‌دهد. این احساسات را نخبگان به آن شکل بروز می‌دهند و جوان‌ترها و متعصب‌هایش در شکلی دیگر مانند طرفداری متعصبانه از تراکتورسازی! یک سری هم در قالب شب شعر و موسیقی عاشیقلار بروز می‌دهند.”
وقتی مصاحبه کننده از وی برای این مطالبات پاسخ میخواهد میگوید:
“پاسخ من یک جورهایی یک سطل آب سرد می‌ریزد روی همه عواطف و شور احساسات پان ترکیسم. از موسیقی عاشیقلار و شب شعر ترکی گرفته تا طرفداری‌های پرشور از تراکتور سازی تا قلعه بابک و مابقی نماد‌های پان ترکیسم و ناسیونالیزم آذری”.
در اینجا قبل از اینکه به سطل آب سرد مورد نظر زیباکلام به پردازم بد نیست روی تعبیرات وی از مشکل بوجود آمده تعمق کنم. در این زمینه خوشبختانه خود زیباکلام مبهم صحبت نمیکند و صریحا نماد های آنرا برای شنونده ردیف میکند. وی از “موسیقی عاشیقلار و شب شعر ترکی تا طرفداری های پرشور از تراکتورسازی تا قلعه بابک”مشخصا نام میبرد.
خواننده اگر حرفهای سه سال پیش همین شخص را نخوانده بود البته مساله خاصی در این گفته ها نمیدید اما مساله اینست که جناب زیباکلام در مصاحبه سه سال پیش خویش به رضا خان انتقاد داشت که: “رضاخان، خشن ترین فرماندهان نظامی خود را به آذربایجان اعزام می کرد تا بتواند سیاست یکسان سازی فرهنگی را پیاده کند. تا چیزی بنام آذری یت، کردی یت، لری یت و هیچ چیز دیگری بجز فارسی یت نباشد و میدانیم .”. که خط رسمی حکومتهای ایرانی پس از استقرار رضا خان پهلوی همین بوده و حکومت جمهوری اسلامی نیز دقیقا و با جدیت بیشتری آنرا دنبال کرده و همچنان دنبال میکند.
وی اگر کار رضا خان در پیاده کردن سیاست یکسان سازی فرهنگی را نادرست میداند که از فحوای نقل قول بالا چنین مینماید، پس دعوت دانشجویان به یک شب شعر ترکی چرا به وی پیام میدهد که مشکلی بوجود آمده است؟ آیا این غیر از این معنی را میدهد که چون کار یکسان سازی فرهنگی به سامان نرسیده است در نتیجه لازم آمده که جناب زیباکلام یک جورهائی روی “همه عواطف و شور احساسات پان ترکیسم. از موسیقی عاشیقلار و شب شعر ترکی گرفته تا طرفداری‌های پر شور از تراکتور سازی تا قلعه بابک و مابقی نماد‌های پان ترکیسم و ناسیونالیزم آذری”. آب سرد بریزد؟
کسی که قبلا از کار یکسان سازی فرهنگی ناراضی نشان میداد اینک چنین مینماید که نه تنها مشکلی با سیاست یکسان سازی فرهنگی ندارد بلکه حتی از توضیحات “نخبگان و فعالین سیاسی اصلاح طلب تبریزی” نیز که در مجموع میشود آنها را بسیار رقیقتر از واقعیت سطح جامعه تصور کرد جا میخورد و آنرا به “مشکلی داریم”تعبیر میکند:
“اینکه ما بگوییم در مورد پان ترکیسم یا در مورد ناسیونالیزم کردها حرفی نزنیم چون باعث عمومی شدن آنها شده و قبح مسئله می‌ریزد شیوه خیلی علمی برای حل و فصل مسائل سیاسی و اجتماعی از جمله مسئله ناسیونالیزم نیست. بالاخره ما اگر مشکلی داریم باید با آن مواجه شویم و اینکه هی بگوییم «هیس ، هیس» آن مسئله غیب نمی‌شود. سرکوبش هم که بکنیم رادیکال‌تر و افراطی‌تر شده و زیر زمینی می‌شود. از بین نمی‌رود.”
آنچه از نقل قول بالا میشود فهمید صادق زیباکلام در “مشکل دانستن” شب شعر ترکی تردیدی ندارد بلکه نگرانیش اینست که راه حلهای دیگر اساتید چاره ساز نیست –اساتیدی که وی آنها را در مصاحبه خود با دو هفته نامه صبح آزادی "برخی اساتید مهم و مطرح علوم سیاسی ما مثل جناب دکتر عباس مصلی نژاد ، دکتر حمید احمدی ،دکتر ابراهیم متقی ، دکتر احمد نقیب زاده ، بخصوص استاد حمید احمدی و خیلی های دیگه" معرفی کرده و گفته بود که این نظر را دارند که اصلا نباید در مورد مسائل قومیتی حرف زد زیرا که حرف زدن پیرامون این موضوع باعث گسترده تر شدن آن می شود". در کنار آن با سرکوب هم به صرف این مخالف است که اگر سرکوبش بکنند “رادیکال‌تر و افراطی‌تر شده و زیر زمینی می‌شود. از بین نمی‌رود”
حال به ببینیم این آب سرد سحر آمیزی که زیباکلام در دست دارد و میخواهد با آن “روی همه عواطف و شور احساسات پان ترکیسم. از موسیقی عاشیقلار و شب شعر ترکی گرفته تا طرفداری‌های پر شور از تراکتور سازی تا قلعه بابک و مابقی نماد‌های پان ترکیسم و ناسیونالیزم آذری.“ خاموش کند چیست.

وی در همین مصاحبه اخیر با آذرقلم میگوید:
“گمشده‌ی همه دوستان آذری زبان، گمشده‌ی مردم مهاباد، گمشده اهوازی‌ها و بلوچ‌ها همه یکی است.گمشده‌ی همه این اقوام و فرهنگها همان گمشده مردم تهران، همان گمشده مردم رشت، شیراز، اصفهان و کرمان است. گمشده‌ی همه ما «دموکراسی» است.”
در اینجا معلوم میشود از نظر زیباکلام چون سرکوب چاره کار نیست پس باید به وعده دموکراسی پرداخت که خاموش کننده احساسات پان ترکیسمی است که نمادهای آن شب شعر و موسیقی عاشیقلر میباشد. اگر حرفهای گذشته آقای زیباکلام یادمان نبود که گفته بود اکثریت مردم ایران متاسفانه نژاد پرست اند، میشد تا حدودی به اعتقاد خود زیباکلام به نتایج مفید این آب سحر آمیز اعتماد کرد اما از آنجا که میدانیم که نظر اکثریت نژاد پرست در خصوص حقوق ملی غیرخودی ها چندان چنگی به دل نمیزند این آب سرد مور نظر وی را نیز چاره ساز نمییابیم.
این حرف “نژاد پرست” از خود همین جناب زیباکلام از مصاحبه اش با دو هفته نامه صبح آزادی است:
“ما ایرانی ها به دلیل پایین بودن سطح فرهنگی مان، نژاد پرست هستیم چون اساسا نژاد پرستی با پایین بودن سطح فرهنگ رابطه مستقیم دارد “ و مصداق های این نژادپرستی را این گونه تعریف میکند:
“یک چیزی را من قبول دارم خیلی از ما ایرانی ها متاسفانه نژاد پرست هستیم. شما اگر دقت کنید می بینید که در فرهنگ های دیگر هم علیه قومیت ها، ملیت ها و اقوام اقلیت شان جوک می سازند ولی فکر نمی کنم غیر از ایران باشد که اینقدر علیه ترک ها و لرها هتاکی می کنند. این درست است که جوک بی آزار است و بیشتر برای تفریح و انبساط خاطر است ولی یادتان باشد که درون این جوک ها، یک عنصر نژاد پرستی تلخی هم نهفته است. در حقیقت در پس آن ها، نگاه بدی به ترک ها ، گیلانی ها و لرها وجود دارد. “
جدا از مساله تصمیم اکثریتی که متاسفانه نژادپرستند، بخش های بعدی مصاحبه اخیر وی با آذرقلم نیز چیز دیگری از دموکراسی تصویر میکند:
“اگر دموکراسی باشد، شورای شهر در مهاباد، در تبریز و در اهواز به خواست مردم تن می‌دهد” و در جواب مصاحبه کننده که از حق آموزش زبان مادری میپرسد وی میگوید: “آره . ولو اینکه آموزش زبان مادری باشد. شورا تصویب می‌کند دو تا مدرسه ابتدایی داریم یکی بزبان مادری و دیگری بزبان فارسی.“
و در ادامه شیوه این تصویب را هم معین میکند:
“من به دموکراسی واقعی اعتقاد دارم. اگر نصف به علاوه یک مردم آذربایجان باور دارند که باید بچه‌هایشان به مدرسه آذری زبان بروند خوب باید از این حق برخوردار بشوند. اما با این حال ۴۹ درصد بقیه هم از این حق برخوردار باشند که فرزندان‌شان را به مدارس فارسی زبان بفرستند.”
بنا به استدلال زیبا کلام، برای رفتن به مدارس فارسی زبان البته نصف به علاوه یک لازم نیست اما اگر مردم آذربایجان باور دارند که بچه هایشان به مدرسه آذری زبان بروند نصف به علاوه یک باید موافق باشند.
این البته جدا از این مساله است که نوع زبانی که مدرسه آذری میخواهد درس بدهد در کجا قرار است استفاده شود. حرفی از زبان رسمی که بشود از آن در ادارات و امور جاری زندگی و سیاست استفاده کرد نیست. حرفی از خود مختاری و استقلال نیست، حرف از مدرسه آذری زبان آنهم به شرطی است که نصف به علاوه یک مردم آذربایجان به آن باور داشته باشند و چون میدانیم که این زبان من در آوردی ”آذری” که همان زبان فارسی با چند فعل ترکی است نه به درد داخل مملکت میخورد و نه در خارج از ایران چنین زبانی وجود دارد، پس میتوانیم به حرف خود زیباکلام برسیم که به کسانی که مثل آن اساتید نگران گسترده شدن قضیه هستند یادآوری میکند:“والله اگر شما دو موسسه در یک خیابانی در تبریز تاسیس کنید که در یکی آموزش به زبان ترکی آذربایجانی باشد و در دومی به زبان فارسی، تصور می‌کنم خیلی از والدین اسم فرزندان‌شان را در مدرسه فارسی زبان بنویسند. برای اینکه خانواده‌ها آینده‌ی بچه‌های خود را در آن می‌بینند که به زبانی که برای آینده آنها بهتر است درس بخوانند تا زبان بومی خودشان.”
کمتر از سه سال پیش صادق زیباکلام حرفهای متفاوتی میزد: “من کی گفتم دموکراسی یعنی حاکمیت اکثریت؟ اتفاقا یکی از بزرگترین دغدغه های نظریه پردازان دموکراسی همین بحث است که چگونه میتوان حقوق اقلیت را از گزند تعرض اکثریت در نظام های دمکراتیک مصون داشت” و یا میگفت:
“اول باید تکلیف این پرسش را مطرح کنیم که اگر یک اقلیت نخواهد با یک اکثریت زندگی کند و خواسته باشد مستقل باشد، این حق را دارد یا نه؟ من معتقدم هیچ گروهی را به زور نبایستی نگه داشت. چون آخرش جدا میشوند. اگر واقعا در یک رفراندم کاملا آزاد نصف بعلاوه یک آذریها بگویند ما نمی خواهیم جزء ایران باشیم ، به زور نمیشود انان را نگه داشت.”
در آن مصاحبه هر چند امیدوار بود: "در دموکراسی واقعی، یک ترک به حقوق خود می رسد مثلا آنها زبان مادری خود آموزش می بینند بخشی از درآمد و مالیات آذربایجان را در آذربایجان خرج می شود، شورای محلی تشکیل می شود و تصمیمات اختصاصی آذربایجان در همان مجلس اتخاذ می شود. در این شرایط، هیچ آذربایجانی، سراغ استقلال نخواهد رفت" و در مقام مقایسه از فرانسوی های ایالت کبک کانادا نیز مثال میزد. اما امروز نه تنها از حق جدائی صحبت نمیکند، نه تنها از رسمیت چند زبان مثل کانادا صحبت نمیکند، بلکه حتی در شب شعر ترکی و موسیقی عاشیقلر را هم مشکل میبیند و آنرا نماد پان ترکیسم میداند.
چه تحول شگرفی و چه تولرانس چشمگیری!

تبریز سیاسی و تبریز غیرسیاسی
در کنار آب سردی که صادق زیباکلام وعده میدهد بر روی احساسات پان ترکیستی و ناسیونالیستی ترکها خواهد ریخت، وی حرفهای دیگری نیز از توقعات خود از تحرکات سیاسی آذربایجان در قالب تبریز سیاسی و تبریز غیر سیاسی میزند:
وی در همین مصاحبه اخیر میگوید:
“احساس من این است که تبریز نسبت به سالهای قبل از انقلاب و حتی سالهای حین انقلاب، غیرسیاسی‌تر شده است.” وی بدون اینکه اصطلاحات اصیل و استخان دار را تعریف کند میگوید:
“خیلی از تبریزی‌های استخوان‌دار و اصیل به تهران آمده‌اند. بخشی از اینکه چرا تبریز مثل گذشته‌ها سیاسی نیست به واسطه‌ی این مهاجرت و تغییر و تحولات اجتماعی است.”
وی میگوید “البته نگاه از بالا به پایین و به تعبیری «روستایی» و «شهری»" ندارد اما تاکید میکند "با قاطعیت می‌توانم بگویم که بسیاری از جمعیت فعلی تبریز به مسایل سیاسی مثل گذشته علاقه نشان نمی‌دهد." وی در مقایسه از مناطق فارس نشین نام میبرد که البته اهالیش شهری مانده اند: “در رشت ، مشهد ، اصفهان یا کرمان این پدیده کمتر اتفاق افتاده.”
برای درک تعریف صادق زیباکلام از تبریز سیاسی و تبریز غیر سیاسی باید مصداق های مورد نظر وی را ببینیم:
“برای من تبریز و آذربایجان یعنی ستارخان، باقرخان، یعنی شیخ محمد خیابانی، ثقه الاسلام، کربلایی مسیو، یعنی مشروطه، یعنی نهضت ۲۹ بهمن ۵۶ یعنی گرسنگی کشیدن و تسلیم نشدن در برابر ظلم و جور استبداد!“
از نگاه صادق زیباکلام تحرکات تبریز زمانی سیاسی است که در مسیر حرکت سیاست مرکز قرار بگیرد و الا سیاسی به حساب نمیاید:
“در قیام ۲۹ بهمن نیز، ماهها قبل از آنکه اصفهان و تهران و شیراز و مشهد، تکان اساسی بخورند، تبریز، ۲۴ ساعت پایه‌های سلطنت پهلوی را به لرزه درآورد، برای من تبریز، یعنی مردمی که شهر را فتح کردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، تبریز در تمام صحنه‌ها و اتفاقات، در وسط میدان بوده، چه در دوران دفاع مقدس و چه در دوران سازندگی و حتی اصلاحات!”
و چون حکومت ملی آذربایجان در سالهای ۱٣۲۴ و ۱٣۲۵ در خدمت سیاست حکومت مرکزی نبود از نظر زیباکلام سیاسی نیست:
“برای من تبریز، نه پیشه وری است نه دکتر سلام الله جاوید. نه صادق پادگان و نه غلام یحیی و نه فرقه دمکرات. تبریز برای من مشروطه بوده و هست”.
به نظر وی در حال حاضر نیز حرکات تبریز از جمله در خواست رسمیت زبان ترکی، جنبش همبستگی برای نجات دریاچه اورمیه، محکومیت حمایت حکومت اسلامی از سیاست اشغال قراباغ و اساسا شور ملی برای دفاع از حقوق ملی ترکها و منافع آذربایجان و همچنین ابتکار کشاندن مطالبات سیاسی به قلعه بابک و استادیوم های ورزشی سیاسی به حساب نمیاید بلکه:
“تبریز از نظر جایگاه سیاسی و نقش آفرینی‌اش در معادلات سیاسی کشور و جهان، در طی سالهای اخیر دچار افول شده است. اکثر آن فعالین سیاسی از این شهر رفته‌اند یا به تهران و یا به شهرهای دیگر یا به کشورهای دیگر. جایش را مردم اطراف و روستائیانی پرکرده‌اند که از مواضع سیاسی شفاف و نگاه سیاسی برخوردار نیستند.”
به نظر زیباکلام چون قیام ستارخان و باقرخان و دیگران از چارچوب جابجائی سیاسیون حکومت مرکزی خارج نشده و بعلاوه در جهت استحکام قدرت حکومت مرکزی و برای حفظ تمامیت این حکومت سراسری عمل کرده است البته سیاسی به حساب میاید اما تحرکاتی که مصالح خود آذربایجان و ترکها را نیز مد نظر قرار میدهد، سیاسی تلقی نمیشود و صرفا احساسات پان ترکیستی و شور ناسیونالیستی است. وی صراحتا چنین نشان میدهد که اگر مردم تبریز در دوره جنگ، خود را سپر بلای حکومت اسلامی کرده و در تنور جنگ بیحاصل خود را فدا مینمایند شهری و سیاسی به حساب میایند اما زمانی که از توهمات گذشته فاصله میگیرند دهاتی و غیر سیاسی میشوند.
در تعبیر دیگر زیبا کلام، زمانی که مردم آذربایجان- و مشخصا در اینجا تبریز- از شنیدن ساز گوشخراشی که از مرکز میاید بیزار شده و به آن بی اعتنا میشوند و به مقتضای زمان و در خدمت مصالح خود، سازی متفاوت مینوازند نه تنها سیاسی نیستند بلکه نشان میدهند که از "اطراف" تبریز هستند که از مواضع سیاسی شفاف و نگاه سیاسی برخوردار نیستند و قاعدتا در مقایسه با مردم رشت و کرمان و اصفهان که تحرکاتشان در قالب سیاست مرکزی است، دهاتی و غیرشهری به حساب میایند.
این وسط نمیدانم آن دسته از فعالین سیاسی تبریزی که در گذشته در خدمت تحکیم حکومت مرکزی قرار گرفته و اینک از این شهر رفته‌اند و در اینجا مورد تحسین صادق زیباکلام قرار میگیرند، آیا از شهری گری خود احساس افتخار میکنند و یا در درون خود بنوعی از بی توجهی به نابودی هویت ملی خود و هست و نیست دیار آبا و اجدادیشان احساس سرشکستگی و شرم دارند.
نهم ماه مه ۲۰۱۴

azargalam.ir
www.alarabiya.net