بازی جاهلانه
«کاش آن خاطرات را فیدل کاسترو نوشته بود!»


ع. چلیاوی


• انسان بی اختیار به یاد آن جوک معروف شکستن در خیبر می‌افتد در آموزش و پرورش زمان شاه. آخر چطور جامعه روشنفکر ایران از «چپ» و «راست» چنین بازیچه دست ابلهی می شود. این آن نکته ای است که براستی باید تحلیل شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۱۵ می ۲۰۱۴


در شماره ۱۲ نشریه اندیشه پویا از خجسته رحیمی نامی مطلبی علیه امیرپرویز پویان و به تبع آن تخطئه مشی چریکی سالهای پایانی دهه چهل تا میانه دهه پنجاه شمسی منتشر می‌شود. روش نویسنده برای طراحی نوشته [جنبه سخیف نوشته مورد نظر نیست] بر این پایه قرار می‌گیرد که هدف مزبور را از طریقی تبلیغی، یعنی با در هم شکستن کاریزمای فیدل کاسترو به مثابه یکی از شخصیتهای جهانی مشی چریکی آن دوره به پیش ببرد. خود این شیوه حتی اگر با کمال دقت و صحت انجام می‌شد دارای هیچ ارزش اصولی نمی‌توانست باشد.
    برای این منظور بهترین کار، استناد به اعترافات خود کاسترو در کتاب خاطراتش است. خاطراتی که خودشیفتگی، روسپی بازی، شکم بارگی و خودپرستی کاسترو در آنها مشهود است. طبیعی ست که مشی و انقلابی با چنین رهبری هیچ ارزشی نخواهد داشت. به تبع آن همانطور که خجسته رحیمی برجسته می سازد ریاضت پیشگی امیرپرویز پویانی که فقط ۲۳ سال دارد و رفقایش در ممنوعیت عشق بین چریکها، امساک در غذا خوردن و آرمانگرائی ساده لوحانه - نویسنده سعی دارد در تمام نوشته او را بچه ای نابالغ جلوه دهد- در مقابل آن خصائل ناپسند رهبرانقلاب کوبا و کارکتر برجسته جهانی مشی چریکی حکایت از سادگی کمیک و تا اندازه ای معصومانه دارد.
    برای چنین طراحی عنوان «کاش امیر پرویز پویان خاطرات کاسترو را خوانده بود» می‌توانست تیتر اصلی باشد، ولی برای ایز گم کردن نویسنده آن را به عنوان فرعی تنزل می دهد.
    بعد از این شماره اندیشه پویا غوغائی به پا می شود، البته از نوع طوفان در فنجان آب. علیه و له فدائیان و امیرپرویز پویان در سطوح مختلف اظهار نظر می‌شود. البته حتی در این آشفته بازار هم باز کسانی از دیدگاههای مختلف سعی کردند تحلیل عمیقی از ماجرا در حدی که در فضای بی‌برنامه ممکن است، به دست دهند که من نامی نمی برم.
    در شماره ۱۳، خجسته رحیمی که حالا دیگر برای خود نامی هر چند به بدی دست و پا کرده است جوابیه‌ای می‌دهد به نام «روشنفکر متهم نمی کند». از همان آغاز جنبه مصنوعی و انفعالی نوشته توی ذوق می زند. مصنوعی برای این که به ناگهان سعی می‌شود که موضوع از سطح تبلیغی به سطح محتوائی منحرف شود و به جای جستجو در خاطرات این و آن مبحث قدیمی مبارزه با استبداد، یا مبارزه با امپریالیسم به صورتی سطحی به صحنه پرتاب شود. و البته با ماهیتی انفعالی، از این جهت که نویسنده حالت تهاجم اولیه خود را به دفاعی تبدیل می کند که محتوای آن جعلی ست و پیداست که به جهت ایجاد حواسپرتی طراحی شده است. تیتر فرعی مقاله این بار در جهت این هدف، انتخاب شده است: «درباره برخی واکنشها و انتقادات نسبت به نقد فدائیان.»
    او البته می‌توانست به جهل خود در مبحث «امپریالیسم یا استبداد» با خواندن آثار تئوریسین مهم جنبش چریکی ایران، یعنی بیژن جزنی، در یکی از بهترین شیوه های طرح و حل موضوع، پایان دهد. ولی گشودن این موضوع فقط برای پنهان کردن گاف بزرگی ست که داده است. خجسته رحیمی قافیه را به خود باخته است، ولی بحث داغ است و می‌توان هنوز در این آشفته بازار با آویختن به دامان آل احمد و شریعتی و بازرگان و اصلاح طلبی و مدارا سوراخ دعا را گم کرد. او آخر باید چیزی را لاپوشانی کند؛ چه چیز را؟ گوش کنید:
    «ناگفته نماند که من نیز در مقاله فدائیان جهل به خاطراتی از کاسترو ارجاع داده بودم که انتشارات روزنامه اطلاعات در ایران ترجمه و منتشر کرده و مترجم کتاب هم در مقدمه اش از نثر ویژه و منحصر به فرد کاسترو سخن گفته بود. [طفلی خجسته چاره دیگری برایش باقی نمی ماند]. اما [عجب امائی] گویا [تازه گویا؟] این کتاب برخلاف نوشته مترجم در مقدمه کتاب، نه به قلم کاسترو که به قلم یکی از نزدیکترین همراهان او نوشته شده بود که پس از تجربه دیکتاتوری آن رفیق، نتوانست تاب بیاورد، از کوبا گریخت...». ها؟ عجب بساطی!
    هر انسانی که فقط با کمی دقت به نقل قولهای به کار گرفته شده خجسته رحیمی در نوشته قبلی اش از کتاب خاطرات آن گریز پا توجه کند، متوجه می‌شود که نویسنده، فیدل کاسترو نیست. حالا چرا نویسنده مخاطبین خود را چنین بی توجه فرض کرده است باید گناه را به گردن فضای مطبوعاتی بی پرنسیپ انداخت.
    انسان بی اختیار به یاد آن جوک معروف شکستن در خیبر می‌افتد در آموزش و پرورش زمان شاه. آخر چطور جامعه روشنفکر ایران از «چپ» و «راست» چنین بازیچه دست ابلهی می شود. این آن نکته ای است که براستی باید تحلیل شود.
اما مبحث مبارزه مسلحانه و مشی چریکی در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارای اهمیتی ساختاری است که باید در مجالی مناسب و در محیطی صلاحیت‌دار بررسی شود.