پاسرودی به "مولوی ی مثنوی"*


اسماعیل خویی


• من به کارِ"نقد"بدبین نیستم:
چون، به جانِ دوست، خود بین نیستم.
و زِ نقدِ کارِ خود دارم سپاس:
شرط اش آن که حرمت ام دارند پاس. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۷ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۱۷ می ۲۰۱۴


 "هرکسی بر طینتِ خود می تند."

مولوی

یک

من به کارِ"نقد"بدبین نیستم:

چون، به جانِ دوست، خود بین نیستم.

و زِ نقدِ کارِ خود دارم سپاس:

شرط اش آن که حرمت ام دارند پاس.

ورنه، پیش آید و گر گُرگی "بزرگ"،

شیر گردم، بر دَرَم آن نرّه گرگ.

زآن که روباه است و گرگی می کند:

خویش کوچک زین بزرگی می کند.

تا بداند کو به کوهی از گزاف

خویش را سیمرغ می بیند به قاف.

و، چو بیند دیگری را او مگس،

دیگری نیزش نمی گیرد به کس.

ناقدی بر من نماید گر مُخی،

می دهم گفتارِ او را پاسخی.

اینک، امّا، ای گروهی دین زده!

نعره ها بر من زقهر و کین زده!

مانده ام تا با شمایان چون کنم،

تا زفرطِ خشم تان مجنون کنم.

تا مگرتان، چون فروکاهید خشم،

نوشنو دارید و نوبین گوش و چشم.

حالی ،امّا ، کرده کرتان دین وکور:

ای شما واپسگرایانِ غیور!

از لجن آکنده دارد کین تان،

در دهان انباشته سرگین تان:

آنچنان کاشوبدم دل بوی تان؛

رو بگردانم، نفور ، از روی تان.

ارج تان، زین روی، کمتر از پُخ است؛

در خورِ پرخاش تان این پاسخ است:

ای گروهی آفتِ اندیشه سوز!

نخلِ هر اندیشه ای را ریشه سوز!

این که کین آرد شما را خون به جوش،

وبر آرید از جگر بر من خروش،

گشته گردن پیچ تان مارانِ رگ،

یادم آرد داستانِ ماه وسگ.

داستانی کُهنه ، امّا دل پذیر،

مصرعی کوتاه تر از بیتِ زیر:

همچنان ، بی آن که کاری نو کند،

"مه فشاند نور وسگ عوعو کند"!

دو

دانم، آری ، باز هم عوعو کنید:

حمله بر من، با زبان، از نو کنید؛

لیک، تا کارِ شما حق پوشی است،

پاسخِ من ، زین سپس، خاموشی است.



بیست ویکم اردیبهشت ۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن


*

خسرو جان:

درود برتو.

متنی از "مولوی ی مثنوی" که در"اخبار روز"، ۱۹ اردیبهشت ۹٣، آمده است غلطهایی دارد در واژه زنی. نسخه ی درست شده ی این متن را برایت می فرستم. متنِ پیشین را بردار و این یکی را به جایش بگذار. خواهش می کنم.

با درود و بوسه برای همنفس ات.

اسماعیل