واقعیت، تصویر و کلام:
زنان ایرانی در آستانه ی گذر از تصویر و تجربه ی شکست


حسن حسن پور


• روسری و برداشتن روسری برای خود زنان اهمیتی ندارد. برای آنها روسری معنای ارزشی و نمادین ندارد. برای ببیندگان آن، که از چشم انداز جمهوری اسلامی و برداشت اسلام از حجاب به آن می نگرند دارای معنا و اهمیت است. مبارزه و دلیری اینجا همه از چشم انداز سیاستهای جمهوری اسلامی معنا پیدا می کنند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲ خرداد ۱٣۹٣ -  ۲٣ می ۲۰۱۴



حرکتی که پیرامون صفحه ی فیس بوک آزادی یواشکی زنان در ایران به راه افتاده است بار دیگر به همه نشان داده که تصویر مهم تر از واقعیت است. در این صفحه، زنان عکس بدون روسری خود را به مشارکت و تماشای عمومی می‌ گذارند. مهم برای آنها تصویری است که از خود ارائه می‌ دهند و نه آنچه که در واقعیت انجام می دهند. این را می توان به بهترین شکل در یکی از یادداشتهای یکی از شرکت کنندگان در بحثهای این صفحه دید. او در پاسخ به اعتراض فردی که نوشته " این که چیزی نیست. من خودم در زندگی روزمره کارهای بدتری از نظر "بد" حجابی انجام داده ام" می نویسد که مهم آنچه که انجام داده ایم نیست، مهم آنچه است که از آن عکس می‌گیریم و به نمایش می گذاریم. این نمایش عمومی مظهر فرارویی، دلیری و مبارزه بشمار می آید.      
تصویر نیز صفحه را جذاب ساخته است. بیش از دویست هزار نفر و شاید بیشتر به صفحه سرزده اند و تصویرها را مشاهده کرده اند. آنها زنانی را دیده اند که شورش خود علیه حجاب اجباری و تا حدی سیاست زن ستیزانه ی جمهوری اسلامی را در تصویری عینیت بخشیده اند. هر تصویر داستانی/شرح حالی است. عکس مبارزه را به وجود مشخصی مرتبط می سازد. چون زنان در کنار عکس مطلبی می‌نویسند، داستانی پیرامون عکس شکل می‌گیرد. یکی مادری است از شهری دورافتاده، دیگری دختر جوانی است ایستاده در کنار دریای خزر. در تصویر همچنین مادیت مبارزه ادراک می‌شود. واقعیت زندگی ولی در پرده می‌ماند. درد و رنج صاحبان عکس، شادی های آنها، مسائل و مشکلات زندگی روزمره‍ی آنها همه زدوده می شوند و آنچه که بر جای می ماند همان برداشتن روسری، دلیری و شور مبارزه است.
واقعیتی نیز در کار نیست. اگر بود که از آن سخن گفته می شد. چیز مرموز و نا شناخته‌ای، در ته و توی وجود افراد هست که همانگونه که لاکان به ما آموخته باید واقعیت بدانیمش. ولی این چیز/واقعیت مرموزتر، آشفته تر و پر تنش تر از آن است که بتوان از آن سخن گفت یا به تصویرش کشید. و آنگاه که آنرا به تصویر کشیدیم یا سخن گفتیم، دیگر واقعیت را پشت سر نهاده ایم و در ابتدا به دایره‍ی امور خیالی و و سپس امور نمادین وارد شده ایم.
تصویر به دایره ی امور خیالی تعلق دارد. در این دایره هویت یا رفتار انسان از یگانگی و تعین برخوردار است. این یگانگی و تعین را نیز نه خود کنشگر که دیگری، ببینده، القاء می کند. روسری و برداشتن روسری برای خود زنان اهمیتی ندارد. برای آنها روسری معنای ارزشی و نمادین ندارد. برای ببیندگان آن که از چشم انداز جمهوری اسلامی و برداشت اسلام از حجاب به آن می نگرند دارای معنا و اهمیت است. مبارزه و دلیری اینجا همه از چشم انداز سیاستهای جمهوری اسلامی معنا پیدا می کنند. زنان در مبارزه برای آزادی و حقوق شرکت می جویند، ولی مبارزه ای که پیشاپیش اهمیت و معنای آن از سوی دشمن شان تعریف شده است.
در صفحه ی فیس بوک آزادی یواشکی زنان در ایران، زنان می کوشند تا با شرکت در دایره‍ی امور نمادین خود را از دیگری خویش رها سازند. آنها از کلام، واژگان، دال بدون وابستگی به امری مشخص بهره می‌جویند. می کوشند با کاربرد کلامی گاه واقع گرا و گاه شاعرانه خود معنائی را برای کنش خویش بیافرییند. دیگری اینجا طرف گفتگو و دیالوگ است. تردیدی نیست که کلام و زبان نیز دارای ساختار و نظمی است و هیچکس نمی تواند در قلمرو آن آزاد باشد. می‌توان گفتمانی نو را با همراهی تصادفی مجموعه‌ای از دیگران آفرید، ولی هیچ ضمانتی وجود ندارد که این گفتمان آرمانی را متحقق سازد. عملا، ورود به قلمرو زبان به معنای فاصله گرفتن از خود و بیگانه شدن با خود است. ولی این تجربه‍ی کوشش برای بیان خود و شکست در آن زمینه است که از انسان کنشگر می‌سازد.
تا زمانی که در دایره ی امور خیالی هستیم غرقه در سرخوشی یقین هستیم. در هر کنش خود پیشرفت و دستاورد می یابیم. با برداشته شدن هر روسری خود را یک گام به موفقیت نهائی نزدیکتر می یابم. ولی آنگاه که پا به دایره ی امور نمادین نهادیم دیگر این وهم را نمی توانیم داشته باشیم. سیلاب جاری در بازی کلامی، فاصله‍ی پر ناشدنی بین نویسنده و خواننده و سوء برداشت همیشگی خواننده، تا حد زیادی، راه را بر توهم می‌بنند. اینجا دیگر پیشرفت و دستاوردی به سختی به دست می‌آید.
زنان شرکت کننده در مبارزه ی اجتماعی در ایران در نهایت چاره‌ای ندارند جز آنکه از تصویر فراتر روند. اینرا هم اکنون حتی زنان شرکت کننده در صفحه ی فیس بوک آزادی یواشکی زنان در ایران آغاز کرده اند. آنها مجبورند از خود، از آرزوها و خواستهای خود بنویسند تا فهمیده شوند. خود، آرزوها و خواستهائی که هیچ مشخص نیستند چه چیزی هستند و همه ی ما می دانیم به سختی در کلام و نوشتار تجسم پیدا می‌کنند. در این مسیر زنانگی آنها گم نمی‌شوند. در ته و توی واقعیت آنها چیزی از زنانگی آنها بر جای می‌ماند، ولی خامی و خوش باوری آنها محو می‌شود.
مارکسیستها این فرایند را از سرگذرانیده اند. آنها زمانی می اندیشیدند پرولتاریا در وجود مادی خود، به سان تجسم آفرینندگی، استثمار و سرکوب، بار انقلاب را بر دوش خود می کشد. آنها پرولتاریا را به تنهائی، در وجود طبقاتی خود عامل و نیروی انقلاب می‌ دیدند. آنها از چشم انداز جامعه‍ی سرمایه داری به پرولتاریا یگانگی و هدفمندی نسبت می دادند. در گذر زمان اما آنها متوجه شدند که پرولتاریا جز نیروئی خیالین چیزی نیست و آنها اگر می خواهند کاری را به انجام برسانند باید در دایره ی امور نمادین شرکت جویند. هجوم مارکسیستهائی مانند گرامشی، آدرنو، کرش به قلمروئی که این بررسی‌ها و نقد فرهنگی خوانده می‌شود ریشه در این چرخش بینشی داشت.
کنشگری دوران جدید با توهم زدائی پی در پی گره خورده است. کسانی که می‌پندارند با شرکت در مبارزه‌ای به پیروزی دست می‌یابند همان بهتر که در دایره ی امور خیالی باقی بمانند و در آینه نارسسیست گونه خود را تحسین کنند. با شرکت در دایره‍ی امور نمادین از همان آغاز انسان با تجربه‍ی شکست آشنا می‌شود. زنان ایرانی فعال در فیس نیز اینرا خواهند آموخت. ایرانیان البته چه زن و چه مرد در این مورد چیزی کم نمی‌آورند. از بهمن ۵۷ تا به کنون برای سی و پنج سال جز شکست چیزی را تجربه نکرده ایم و باز از پای ننشسته ایم. این نه به خاطر ضعف ما یا قدرتمندی دشمن است، بلکه بخاطر آن است، که همچون همه ی دیگران در جهان، امر نا متعین و ناممکن را می جوئیم. در ورای رهائی از حجاب اجباری، زنان آزادی را می جویند. ولی آزادی از چه و برای چه؟ این را نه زنان ایرانی و نه کسی دیگر در جهان می‌ تواند مشخص کند. برای همین هم هیچگاه نمی توان آنرا به دست آورد و مدام باید شکست در راه رسیدن به آن را تحمل کرد. ولی تمامی هستی چیزی جز این تجربه ی برخاستن و شکست نیست.