افتضاح روزنامه ی شرق
احمد شاملو در خدمت سانسور!


فرج سرکوهی


• این که آقای مسعود کیمیائی برای توجیه همکاری خود با تلویزیون جمهوری اسلامی، احمد شاملو را متهم کند که قصد همکاری با اداره نگارش (اداره سانسور وزارت ارشاد جمهوری اسلامی) را داشته است، باید به حساب چپ ستیزی روزنامه شرق گذاشت یا نادانی سردبیر و مصاحبه کننده یا هر دو؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۷ خرداد ۱٣۹٣ -  ۲٨ می ۲۰۱۴


این که آقای مسعود کیمیائی برای توجیه همکاری خود با تلویزیون جمهوری اسلامی، احمد شاملو را متهم کند که قصد همکاری با اداره نگارش (اداره سانسور وزارت ارشاد جمهوری اسلامی) را داشته است، باید به حساب چپ ستیزی روزنامه شرق گذاشت یا نادانی سردبیر و مصاحبه کننده یا هر دو؟

روزنامه شرق در شماره روز چهارشنبه ۷ خرداد خود یک رپرتاژ آگهی سرتاسر دروغ و پر شده با تناقض های بچگانه و مضحک را به عنوان مصاحبه با آقای مسعود کیمیاپی منتشر و با جا زدن رپرتاژ اگهی به جای مصاحبه به شعور خوانندگان خود توهین کرد.

این که کسی در مصاحبه دروغ بگوید و حرف های متناقض بزند عجیب نیست، اما این که مصاحبه کننده و سردبیر او را به چالش نطلبند، بر تناقض های او انگشت نگذارند، از ادعاهای ناممکن او بدون پرسش بگذرند و... و حرمت خوانندگان خود را بفروشند، شرم آور است.

قالب کردن رپرتاژ اگهی به جای مصاحبه گاه به دلایل سیاسی و باندی است و گاه به دلیل رد و بدل شدن رشوه و گاه به این دلیل که مصاحبه کننده و سردبیر از حرفه خود اطلاع ندارند.

مصاحبه روزنامه شرق با آقای مسعود کیمیائی ارزش نقد و بررسی ندارد. اشاره به همه دروغ های مصاحبه شونده و مصاحبه کنننده نیز لازم نیست. اما ...

باور می کنید که کسی در مصاحبه ای در نقل زندگی نامه خود در دورانی که در یک سطر «۱۰» و در چند سطر بعد «۱٣ ـ ۱۴ سال» داشته با اشاره به شکل گیری فدائیان اسلام در نخستین سال های دهه سی بگوید «در همان گوشه آرام شهر، صادق هدایت هست. یا صادق چوبک، بهرام صادقی، ابراهیم گلستان، احمد محمود و غلامحسین ساعدی که گاه با آنها دیدار» می کرده است؟
و مصاحبه کننده نپرسد و سردبیر نگوید که «دیدار با صادق هدایت در ان سن و سال ۱۰ یا ۱٣ سالگی؟»

مصاحبه کننده نپرسد و سردبیر نگوید که وقتی هدایت بود، بهرام صادقی نبود، غلام حسین ساعدی هم نبود و این آدم ها همزمان نبودند.

باور می کنید کسی که در اوائل پیروزی انقلاب و به دوران ریاست آقای صادق قطب زاده بر تلویزیون دستیار او بود و در اخراج های آن روزگار ترکتازی ها کرده، در توجیه این بخش از کارنامه خود بگوید:
«یک شب در کانون نویسندگان با گروهی از نویسندگان بودیم. احمد شاملو، باقر پرهام، محسن یلفانی، محمدعلی سپانلو، غلامحسین ساعدی و خیلی های دیگر بودند به من گفتند که باید به تلویزیون بروی. گفتند تو به آنجا برو. ما هم به اداره نگارش می رویم».
اداره نگارش وزارت ارشاد جمهوری اسلامی، که شاملو و ساعدی... به گفته ایشان قصد همکاری با آن را داشتند، در ان روزگار نهاد سانسور کتاب و مطبوعات بود و اکنون با نام بررسی کتاب، نهاد سانسور کتاب است.

مصاحبه شونده بی محابا دروغ می گوید و مصاحبه کننده نمی پرسد که شما که عضو کانون نویسندگان نبودید ان جا چه می کردید؟

نمی پرسد که برای طرح تهمتی بدین بزرگی دلیلی یا دستکم قرینه ای هم دارید؟

از تهمتی چنین بزرگ علیه کسانی چون احمد شاملو و غلام حسین ساعدی و..، که حتا یک روز با اداره سانسور و وزارت ارشاد همکاری نکرده و همواره با سانسور و استبداد جنگیده اند، می توان بدون چالش گذشت؟

سردبیر هم بی محابا این ترهات را منتشر کرده است.

باور می کنید کسی که به عمرش امیرپرویز پویان را ندیده بگوید «من بحث های زیادی با باقر پرهام داشتم. قبلتر، با پویان داشتم» و مصاحبه کننده هم به جای پرسش در باره امکان پذیری این ادعا او را تحسین کند؟

«در سالهای۵۷ و ۵٨ یک نفر نشسته بود بیرون سفارت آمریکا. اصلا لازم نبود داخل شوی، همان بیرون یک میز گذاشته بودند. پاسپورتت را میدادی، چهارسال از توی آن میزد. اما من ماندم».

باور می کنید کسی چنین تصویری به دست دهد و مصاجبه کننده نپرسد که چرا خبر این اقدام شگفت انگیز هیچ جا منتشر نشد؟ چگونه بود که هیچ کس به اقدام سفارت امریکا، بدل کردن خیابان به کنسولگری، اعتراض نکرد آن هم در آن سال های مرگ بر آمریکا...

اگر باور نمی کنید مصاحبه روز چهارشنبه روزنامه شرق با آقای مسعود کیمیائی را یخوانید.

برخی روزنامه های ایران در فضای سانسور زده و تهی شده از رسانه های مستقل حرفه ای و در غیبت نقد و انتقاد جدی و برای کوبیدن چپ در مرداب غرق شده اند.