نگذاشت مرگ


اسماعیل خویی


• پرویز جان!
تنها تو بودی،
تنها همین تو بودی،
آه،
کز آغازِ آشنا شدن ات با من،
... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ خرداد ۱٣۹٣ -  ٣۰ می ۲۰۱۴


 
یادِ یگانه برادرِ بزرگ و بزرگوارم،
دکتر پرویز جانِ اوصیا.


پرویز جان!
تنها تو بودی،
تنها همین تو بودی،
آه،
کز آغازِ آشنا شدن ات با من،
در من،
مرا
چنان که من ام
می دیدی؛
نا گفته ها که هیچ،
نا گفتنی هایم را نیز
با گوشِ هوشِ خویش
می شنیدی؛
وز کوهِ بی قرار که نه،
زآتشفشانِ جانِ منفجرم در درونِ خویش،
بسیارها گُدازه ی پرتاب گشته را
بردوشِ هوشِ خویش
می بُردی؛
آری،
وز رنجِ تابکاه ات هرگز
دم بر نمی آوُردی.
بسیارها بار بیشتر از بسیار و
از بارهای پیشین ژرف گزاتر هر بار،
با چنگِ ناسپاسی و حرمت نشناسی
می آزُردَمَ ات؛
امّا
-چون آب کز خراشِ شاخسارِ نگونسار بر رُخسارِ خویش
نمی آزُرَد-
از من نمی آزُردی.

آخ!
و مرگ هم به من، به تو، با ما بد کرد:
زیرا تو را
در ناگهان و دور از من
از پُلِ مُعّلقِ خود رد کرد.

نگذاشت مرگ،
آخ!
آخ،
که نگذاشت مرگ
کاین
کوچک ترین برادرِ تو،
در آن هراسناک دمِ بی کسی،
یگانه کس ات باشد.
آخ!
نگذاشت مرگ،
مرگ
-دریغا!-
روا ندید،
در بی کسانگی، که ویژگی ی شومِ غُربت است،
این
بی کس ترین رفیقِ در به درت
همنوشِ زهرِ واپسین نفس ات باشد.

دریغ!
برادرم، پدرم، دوست، یاورم، رفیق!
دریغ!

شانزدهم اسفندماه۱٣۹۲،
بیدرکجای لندن