۷۵ درصد از نقدینگی نصیب ۵ درصد از جامعه میشود!
گفتگوی خسرو صادقی بروجنی با دکتر فریبرز رئیس دانا
•
«افزایش نقدینگی موجب افزایش تورم میشود»؛ این نظریه در ایران و طی سالهای اخیر بارها از سوی کارشناسان و مسئولین دولتی مطرح شده است. دکتر فریبرز رئیس دانا اما می گوید تورم در ایران فقط محصول نقدینگی نیست و پدیده ساختاری است که عوامل زیادی بر آن تاثیر گذار است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۰ خرداد ۱٣۹٣ -
٣۱ می ۲۰۱۴
«افزایش نقدینگی موجب افزایش تورم میشود»؛ این نظریه در ایران و طی سالهای اخیر بارها از سوی کارشناسان و مسئولین دولتی مطرح شده است و این فکر تا آن جا در جامعه تبلیغ شده که حتی در میان مردم نیز این تفکر اقتصادی مورد پذیرش واقع شده که هر افزایشی در نقدینگی اعم از دریافت یارانه و یا افزایش دستمزد تورم زا است. اما تورم در ایران فقط محصول نقدینگی نیست و پدیده ساختاری است که عوامل زیادی بر آن تاثیر گذار است. از سوی دیگر و بر خلاف آن چه عموماً عنوان میشود مطالعات بیشتر اقتصادی نشان میدهد رابطه میان نقدینگی و تورم رابطهای یکسویه نیست و همچنین شیوه توزیع نقدینگی نیز بر نرخ تورم اثرگذار است. فریبرز رئیس دانا، اقتصاددان و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران از جمله کسانی است که معتقد است به رابطه میان نقدینگی و تورم نباید به طور مکانیکی نگاه کرد. وی در گفتگو با نشریه ی مهرگان با بیان این مطلب و با یادآوری نظریات موجود در اقتصاد در مورد ارتباط مذکور معتقد است نظریه «توزیع درآمدی» که به آن باور دارد نظریهای است که در ایران قادر به تبیین مناسب موضوع است، در این نظریه اینکه چه کسانی نقدینگی موجود را نصیب خود میکنند از اهمیت بالایی برخوردار است که کمتر به آن پرداخته میشود. مشروح این گفتگو در ادامه میآید:
در رابطه میان نقدینگی و ایجاد تورم همواره این نظر وجود دارد که رشد نقدینگی سبب ایجاد تورم میشود. از نظر علم اقتصاد این باور چه اساس علمی دارد؟
نظریه رابطه پول و تورم بنا بر نظریهی مقداری پول است. کاری که میلتون فریدمن انجام داد این بود که اولاً برای تعریف پول گستردگی بیشتری قائل شد و عناصر دیگری مثل اوراق بهادار را نیز با درجهای در ردیف پول به حساب آورد و نظریه جدید مقداری پول را بنا کرد. ثانیاً چون یک راستگرای افراطی بود و نطر مثبتی نسبت به برنامههای کینزی، اصلاحی نداشت، کینه توزانه عمل کرد و معتقد بود دولت فقط باید حافظ منافع سرمایهگذار باشد و مداخلهای در اقتصاد نکند. بنابراین در اواخر دهه ۶۰ میلادی نظریهای را مطرح کرد و برای نظریهی خود نیز مقداری الگوهای شناخته شدهی اقتصادسنجی را به کار برد.
چه انتقادی به این نظریه وارد است؟
از جمله مهمترین انتقادات این است که الگوهای اقتصاد سنجی که فریدمن استفاده کرد از پایین به بالا مهندسی شده بود یعنی برای نتایج خود پیش فرضهایی را قرار داد و فرضهای عادی و بدیهی و محدود را (مثل رابطه سنگ و شیشه) عمومیت داد. خلاصه جمله معروف او این بود که هر جا تورم مشاهده کردهام قبل از آن نقدینگی زیاده شده بوده است. اینجا یک ایراد فنی وجود دارد که با کدام الگوی اقتصاد سنجی شما میتوانید ثابت کنید که تورم عامل ایجاد نقدینگی نبوده بلکه نقدینگی موجب افزایش تورم شده است؟!. چون مدلهای اقتصاد سنجی را میتوان با وقفههای زمانی و با تغییر متغیرهای مستقل و وابسته هم آزمون کرد و درجه صحت و علت یابی آنها را محک زد. این آزمونها نظریه میلتون فریدمن را به اثبات نمیرساند اما حرف بسیار درخشانی که در مورد نظریه مقداری پول گفته شده است و به گونهای محکم بر سر نظریههای سطحی و جزئی گرا ظاهر میشود، نقطه نظر مارکس است.
نظریه مارکس در مقایسه با نظر فریدمن و اقتصاد متعارف راست چه مفاهیم دیگری را معرفی کرد که آنها نادیده گرفته بودند؟
در نظریه فریدمن و در اساس در نظریه اقتصاددانان راست اینطور تصور میشود که کالاها در ابتدا که تولید شدهاند هیج قیمتی ندارند در صورتی که طبق نظر مارکس کالاها دارای ارزش هستند و این ارزش بر اساس نیروی انسانی و مواد اولیه و هزینه تولید است و بعد بخشی از این ارزش به عنوان سود خارج میشود. از طرف دیگر قیمت کالا تحت شرایط مختلف بازار نوسان میکند. در نظریه فریدمن این بحث فراموش شد و رابطه بین نقدینگی و تورم به عنوان یک اصل مطرح شد و بهره برداری او از نظریه مقداری پول این بود که دولت نباید مداخلهای در اقتصاد بکند چون همه جا نقدینگی موجب افزایش تورم شده است اما دیدگاه مارکس میگوید فشارهای تورمی موجب افزایش نقدینگی میشود. مثل این است که فرض کنیم هر جا مریضی باشد قبل از آن میکروبی وارده بدن او شده در صورتی که اینگونه هم میتوان مطرح کرد که هر موقع بدن ضعیف شده میکروب وارد آن میشود. وانگهی خود میکروب تمام تاریخ مرگ را تعیین نمیکند. میکروب یکی از عوامل است و باید عوامل کنترل میکروب وجود داشته باشد.
به جز نظریه مارکس چه نظریاتی دیگری در ارتباط با رابطه تورم و نقدینگی مطرح است که امروزه کمتر در اقتصاد متعارف به آنها رجوع میشود؟
نقطه نظرهایی که در مورد تورم عنوان شده فقط تورم ناشی از نقدینگی نیست بلکه نقطه نظرات بسیار درخشانتری وجود دارد از جمله نظریه «آبالرنر» تحت عنوان «تورم هستهای». او میگوید هستههای ارزش در ایجاد قیمت کالا وجود دارد که آن هسته باعث ایجاد فشار میشود. مثلا ممکن است فشار هزینههای تولید موجب تورم شود و این امر در ایران واضح است که وقتی کالاهای وارداتی گران میشود، هزینه تولید افزایش مییابد و تولید داخلی پرهزینه شده و این فشارهای هزینهای ممکن است سبب شود کسانی که قدرت سیاسی دارند برای دریافت درآمد بیشتر اعمال قدرت بکنند. در ایران هم وقتی قیمت ارز بالا رفت تورم ایجاد شد که این به دلیل افزایش نقدینگی نبود. ابتدا فشار هزینه تولیدی بالا رفت که منشا خارجی داشت یعنی قیمت کالاهای واسطهای و مواد اولیه و کالاهای سرمایهای بالا رفت یا وقتی کالاهای وارداتی گران شد بخشی از جامعه توانست دریافتی خود را بالا ببرد که شامل کارمندان رده بالا، رانت خوران، دلالان و … هستند. اما تودههای مردم از این نقدینگی محروم شدند به این دلیل که حداقل دستمزد کمتر از نرخ تورم افزایش یافت و نظام بازار نه تنها به تعادل نرسید بلکه فشارش بر مرم تحمیل شد. بنابراین در یک تقسیم بندی کلی، جزئی از نظریه تورم کشایی تقاضا، نظریه میلتون فریدمن است. تقاضا ممکن است به دلیل نقدینگی بالا رفته باشد اما ممکن است به خاطر تبلیغات و یا جابجا شدن سطح درآمد مردم باشد. مثلا کارگران درآمد خود را از دست بدهند اما طبقاتی درآمد بیشتری کسب کنند و تقاضای آنها برای کالاهای تجملی بالاتر برود. فقط جزئی از این نطریه آن چیزی است که فریدمن میگوید و دهها دلیل برای نادرستی آن وجود دارد. از سوی دیگر نظریات دیگری نیز وجود دارد.
همانطور که اشاره کردید و علیرغم وجود نظریات متعدد در مورد رابطه تورم و نقدینگی چرا در ایران همواره بر نظریه فریدمن مبنی بر اثر نقدینگی بر تورم تاکید میشود؟
این که اقتصاددان ایران چنین امری را مطرح میکنند به این دلیل است که ساخته و پرداخته همین نظم موجود هستند. همانطور که اشاره کردم به جز نظریه فریدمن نظریه فشار هزینهها و تورم هسته ای نیز مطرح است که یک دیالوگ طبقاتی نیز ایجاد کرده است. از این قرار که معتقدند اتحادیههای کارگری را تشکیل ندهید برای اینکه آنها موجب افزایش دستمزد شده و این امر هستههای تورمی را در دل هزینه تولید بالا میبرد. این نظریه رقیب میلنون فریدمن نیست بلکه مکمل آن است و از طرف دیگر همین نظریه هستهای هم معتقد است که اتحادیههای کارفرمایی به همان نسبت موجب ایجاد فشار و تورم هستهای میشوند . مطالعات بسیار زیادی نشان میدهد که از هر ده موردی که تورم ناشی از این فشارها بوده، نه مورد آن مربوط به اثر اتحادیههای کارفرمایی است.
شما به عنوان یک اقتصاددان پر سابقه که دارای مطالعات زیادی در زمینه تورم و نقدینگی و رابطه آن فقرو نابرابری هستید چه نظر شخصی در این ارتباط دارید؟
من به عنوان کسی که چهل سال است با اقتصاد سروکار دارم دارای نظریهای در مورد تورم هستم که عبارت است از نظریه توزیع درآمدی. این نظریه معتقد است تورم عمدتاً به این دلیل ایجاد میشود که یک سری از لایههای بالایی سعی میکنند از طریق فشارهای تورمی ارزش داراییهای خود را بالا برده و سهمی از دستمزد کارگران و به ویژه دریافتی طبقه متوسط را به خود اختصاص دهند. در تمام جریانات طبیعی است که ابزار کار نقدینگی است. این «چاقو» نیست که فردی را میکشد بلکه این «چاقوکش» است که مرتکب جنایت میشود. نقدینگی و تورم اگر پشت سر هم میآید ابن دلیل کافی نیست برای اینکه معتقد به رابطه یکسویه بین این دو باشیم بلکه این رابطه دو سویه است.
از نظر شما مهمترین عوامل ایجاد نقدینگی در ایران کدامند؟
دولت ایران و بانک مرکزی مرتب میگوید نقدینگی زیاد شده است اما فراموش میکند که خودش عامل افزایش نقدینگی است. نیروهایی که قدرتمند هستند و میتوانند به نفع خودشان تورم ایجاد کنند، عامل فشار برای ایجاد نقدینگی نیز هستند. شرایطی را ایجاد میکنند که بانک مرکزی و مسئولین پولی تصور کنند کمبود پول دارند. در صورتیکه اقتصاددانان دست راستی تاکید صرف دارند که نقدینگی عامل تورم است. خوب بانک مرکزی که خودش عامل افزایش نقدینگی است باید ابتدا خودش تدابیر لازم را در این مورد انجام دهد. اگر از آنها در این مورد سوال شود همان امری را میگویند که من به آن اعتقاد دارم و این است که اقتصاد ایران الاکلنگی است.
اقتصاد الاکلنگی دارای چه ویژگی است؟
در یک اقتصاد الاکلنگی به محض اینکه بخواهند نقدینگی را کاهش دهند بیکاری و نارضایتی زیاد میشود. این امر نشان میدهد خود کسانی که به نظریه پولی فریدمن اعتقاد دارند در نظریه خودشان سردرگم هستند. بنابراین باید به نظریههای واقعیتر پرداخت. همچنین بر اساس مطالعاتی که بنده اخیراً انجام دادهام باید مطمئن بود که افزایش دستمزد کارگران عامل ایجاد تورم نیست. اگر اقتصاد به درستی هدایت شود و حتی اگر موجب ایجاد نقدینگی هم بشود اگر این نقدینگی در راه درست خود هدایت شود، تورم زا نیست. برای اثبات ادعایم باید بگویم که ۷۵ درصد از نقدینگی ایران متعلق به ۵ درصد از جامعه است. بخشهایی از جامعه و طبقاتی خاص از کشور به طور ارادی و غیر ارادی نقدینگی موجود را جذب میکنند که از آن فرزند ناخلفی چون بورژازی مستغلات متولد شد که ساختمان را تبدیل به موتور محرکهای در اقتصاد کرده که این موتور محرکه اصلا کار نمیکند.
در کل شما معتقد هستید که نقدینگی اثری بر تورم ندارد و این رابطه معکوس است؟
اینطور نیست. ممکن است نقدینگی در تورم اثر داشته باشد اما این نظریه ریشهای نیست. چاقو عامل جنایت نیست و جنایتکار انگیزههای متفاوتی دارد. انحراف به چپ در جاده علت تامه است اما چه چیزی انحراف به چپ را ایجاد میکند؟. در نظریهپردازی نباید افراط کنیم. این که میگویند نقدینگی علت تامه است، چه چیزی نقدینگی را افزایش میدهد؟. آن چیزی که نقدینگی را افزایش میدهد عبارت است از نیروهایی که آن نقدینگی را از آن خود میکنند. این نیروهای اکثرا سودشان در تولید نبوده است و در دلالی و رانت و زد و بند بوده است. اگر شما بر افزایش ارزش داراییهایتان مالیات وضع کنید آن زمان کسانی که نقدینگی خود را صرف خرید ملک میکنند از این کار سرباز میزنند اما اینکه به تولید روی میآورند یا نه بحث دیگری است. بنابراین شکی نیست که نقدینگی بر تورم اثرگذار است اما این عامل اصلی نیست. مجبورم که مثال چاقو و ضارب را تکرار کنم. ضارب انگیزهی خود را دارد. نهادها و سرمایهداری مالی و مستغلات که پس اندازهای مردم را از آن خود میکنند و با سودهای ۸۰ و ۹۰ درصد، به کار میاندازند به حساب نمیآیند و عامل افزایش نقدینگی نیستند؟! وانگهی نقدینگی به خودی خود بد نیست. نقدینگی اگر خوب خرج شود و در اختیار تولیدکنندگان و مردم محروم قرار بگیرد و محرکهای واقعی تقاضا ایجاد شود، میتواند اثر مثبتی داشته باشد. در این زمینه دو کتاب معرفی میکنم. یکی کتاب «ما مردم» و دیگر هم کتاب «تاریخ آمریکا». نقدینگی که مهاجران به آمریکا وارد کردند این نقدینگی ابزار رشد اقتصادی شد اما یادمان نرود که باروت، اسلحه و تبر هم وارد خاک آمریکا کردند. این ابزارها برای ویران کردن جنگلها و مقابله با حیوانات جنگل نبود بلکه برای نابود کردن مردم بومی هم بود. اما اگر آن نقدینگی وجود نداشت قادر نبودند نابودگری را تبدیل به ابزاری برای تولید بکنند. بنابراین همان قدر این امر مهم است که اگر نقدینگی در اختیار اقتصاد دموکراتیک قرار بگیرد اندازههای آن مشخص میشود. در دولت دموکراتیک مداخلهها ضابطهمند است و باید پاسخگو باشد. بنابراین نباید به طور خشک و مکانیکی رفتار کرد.
|