از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : شما بفرمائید که چگونه
دوست عزیز جناب اختیاری
چرا فکر میکنید من خط جنگ طلبانه مسعود رجوی را پیش میبرم.اعتقاد من این است بار اصلی در داخل کشور و بر دوش مردم و نمایندگانشان است و نه توسط خارجی و مزدوری خارجی به هر شکل من این نوع تلاشها را خیانت به مردم میدانم
شما بفرمائید که من چه میکنم که اینطور فکر میکنید و در ضمن توضیح بدهید تا هدایت شوم
۶۲٨۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣۹٣
|
از : کیم--- میر
عنوان : هر که ناموخت از گذشت روزگار -- نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
این اشکال بتمام دوستانی که تاریخ را بصورت وقایع اتفاق افتاده میخوانند و تصورشان بر این است که اگر آن اتفاق یا واقعه رخ نمیداد و یا میتوانستیم از بروز ان جلوگیری کنیم نتیجه غیر از این بود که هست . این همان آفت و اشتباه بزرگ است که اراده گرایان تصمیم بانجام ان میگیرند و فکر میکنند که با زور و لجبازی میتوانند تاریخ را در مسیر دلخواه خود بحرکت وادارند. و آن میشود که قبل از ۵۷ و بعد ان شد و نتیجه بجیب عده ای فرصت طلب و ابن الوقت رفت . تاریخ حرکت خود را بصورت دیالکتیکی و مونیستی ادامه میدهد و چون از متاثر از وقایع واتفاقات وهر کنش و واکنش داخل همان جامعه است و خود مسیر خود را با توجه بمجموع افراد ورعایت کلیه عوامل مانند نیروهای مولد . مناسبات تولیدی سطح تکنولوزی . میزان اطلاعات جامعه .فرهنگ . و.......پیدا کرده و متناسب با سطح ان جامعه تصمیم و راه را انتخاب میکند(جبری) و الگو خود را پیشنهاد میدهد . واگر غیر این شود برسر آنجامعه آن خواهد آمد که بر سر باخه (لاک پشت)آمد. به اراده گرایان که از اعمال قبل از انقلاب پند نگرفتند و همان کارها را مجددن تکرار کردند نگاه کنید حداقل ۲۰ سال تغییرات بعدی را بعقب انداختند و ضرباتی که از اعمال آنهامتوجه تاریخ ایران شد مهلک تر از ان چیزی است که گفته میشود و جامعه را دچار تصلب و یخزدگی کرده است .و در قرن بیستم بسیار از این وقایع که توسط کسانیکه شش ماهه دنیا آمده اند و صبر و حوصله نداشته اند بوجود آمد.باید درس تاریخ را مطابق اسلوب علمی واز مطالب بنیادی که راهنمای عمل است یاد گرفت ونه بصورت داستانها و وقایع تاریخی که خود آفت تصمیم گیریست.و تمام این مصیبتی که کشور ما دچار شده بواسطه دو عمل و دو کودتا ضد تاریخ ۱۲۹۹و ۱۳۳۲برسر آمده و تمام این وقایع که بعد از ۵۷ رخ داده میبایست در بععد مشروطه اتفاق میافتاد که افتاد ولی از ۱۲۹۹ معلق شد تا بعد از ۲۰ تا ۲۷ و اندکی تا ۳۲ و تا ۵۷ واین حرکت پویای تا ریخ با طلاطم شدید در حال حرکت خود است . حال باید عناصر آگاه بحرکت درست تاریخ کمک کنند
۶۲٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : از زاویه ای تاریخی سیاسی و نه صرفا سیاسی
اقای بی بیان
سلام و سپاس از نقد مفصل شما و زحمتی که در این باره کشیده اید
در بخش اول من وقتی میکیپدیا را در رابطه با پانزده خرداد لینک دادم یعنی از مواضع رمضان یخی و طیب و آقایان بازرگان و طالقانی و امثالم آگاهی داشته و نظرمان یکی است.
قدیمیها میگفتند اثبات شی نفی ما ادا نمیکند. حرف شما درست است. عده ای حمایت نکردند ولی نظر من روی فضای عمومی است که پانزده خرداد را تبدیل به عید مقاومت کرد!! من از سال پنجاه دانشجو بودم و از سال ۵۱ فعال و از سال ۵۴ زندانی سیاسی شاه و در زندان هم فرصت داشتم و نیز شانس که گروههای محتلف سیاسی و نفرات نام آورشان را بشناسمو باندازه خود فواید سلطنت را نیز چشیده ام ولی کدام فضای عمومی بود که مثلا در دانشگاه مشهد هر سال روز پانزده خرداد مذهبی و غیر مذهبی و نیروی شجاع و اهل عمل آن ایام را بسیج میکرد تا به خیابانها بریزند یا شورش کنند و دانشگاه را به هم بریزند. اشاره من به این است که چراهرگز تا این ملا سر کار آمد بجز خواص در سطح عمومی مثلا دانشجوئی تیز و روشن عمق کثافت این دستگاهی را که روبروی سلطنت ایستاد البته با محمل مشروع، برای مردم و بسیاری فعالان سیاسی کسی نشان نداد. امروز با تجربه ای خونین و سی وشش ساله امثال آقای نوریزاد برشوریده اند ولی در دوران من می توانم دهها نفر را نام ببرم که فعال سیاسی تیز و تند بودند و بسیاریشان به زندان شاه افتادند ولی بسیاریشان یا مقلد و یا هوادار خمینی بودند. ایا شما می توانید گرهگاهی درشت تر از ماجرای پانزده خرداد پس از سال ۴۲ نشان بدهید. من به دلیل کم فرصتی شاید مقداری شتابزده نوشته ام ولی در بیان درد اصلی فکر نمیکنم اشتباه کرده باشم یعنی بمیدان امدن بدون درک روشن و قوی از خطری که در کمین است. در رابطه با برخی نیروهای چپ شما درست میگوئید ولی قدیمترین و با تجربه ترین نیروی چپ یعنی حزب توده و نیز گسترده ترین نیروی مذهبی مخالف یعنی مجاهدین که من خیلی خوب میشناسمش و تاثیر گذار بودند چه کردند. احتمالا مواضع حزب توده را خود شما بهتر میدانید و در رابطه با مجاهدین منجمله عدم درک خطر و پندار گرائی در رابطه با خمینی که میتواند فرصت طلبی سیاسی هم به آن اضافه شده باشد موجب شد پلاکاردهای چند متری بر در ستاد اویزان شود و خمینی رهبر انقلاب و مجاهد اعظم خوانده شود.توجه داشته باشید زاویه ورود من به دلیل تجربه و کارم بیشتر سنگینی تاریخی سیاسی دارد تا سیاسی صرف. ما مشکل تاریخ داریم مشکل گند زدائی تاریخی که ریشه پانزده خرداد را به قبل ازخود وصل میکند و به آن گندابی کهاز همان آغاز اسلامی شدن ایران توسط اخوندها جاری شد وراه رشد یک اندیشه سکولار را چنان سد کرد که پس از دوران مشروطیت ما باید شاهد اسلامی شدن آل احمد و سر بر آوردن غولی چون دکتر علی شریعتی که شخصا انسان شریفی بود بشویم و اینکه در این فضا چند میلیون به پیشواز ملائی بروند که بقول شما شاید ریشش در دست کمپانیهای غارت و مراکز جاسوسی بود و حتی وقتی این ملا مرد علیرغم جنایاتش بگفته رسانه های یکی از بزرگترین تشییع جنازه های تاریخ را با خود داشت . چرا؟ میبینید زاویه نگاه من روی این درد میچرخد تا چیز دیگر. زاویه نگاه من این است که باید با هر اعتقادی که داریم البته شخصی راه را در سکولاریزم بجوئیم و مذهب را که هنوز وتا زمانی طولانی بنظر من در ایران ریشه های خود را دارد بجای خود بر گردانیم. اینجا من میتوانم به مقوله مقدسین و مقدساتی که شما اشاره کرده اید پاسخ بدهم
من گفته ام الله و پیامبر و مقدسین و مقدساتش جای خود را بیابند. منظور من همان جائی است که پس از انقلاب کبیر به مذهب دادند یعنی دستش را از حکومت کوتاه کردند و بعنوان یک نهاد اجتماعی تحت حمایت دولت سکولار قرار گرفت. من اعتقاد ندارم میشود ریشه مذهب را بطور مکانیکی برکند ومثلا باکشتار عمومی شیخ و ملا و طلبه و... وویرانی مساجد مساله را حل کرد. الله که نام بت کعبه بود و بعد خدا شد وجودی واقعی و تاریخی دارد. هزار و چهارصد و اندی سال است متولد شده. شما میتوانید وجود حقیقی یا فلسقی اش را باور نکنید ولی یک و نیم میلیارد نفر پیرو دارد و بر نیمی از جهان سایه افکنده. با گند زدائی تاریخ و قرار دادن مقدسین و مقدسات در جای خودشان میتوان النتظار داشت که مردم پس از سالیان و در امتداد چالشی فرهنگی به سوی روشنائی بروند.
حرف بسیارست و فرصت کم و در پایان با تاکید شما بر عامی بودنم کوشش میکنم که به سوی خرد گرائی گام بردارم
با تشکر مجدد و آرزوی موفقیت
۶۲٨۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : فریدون بی بیان
عنوان : منظور آقای یغمائی از مقدسان و مقدسین کیانند؟
چون آقای وفا یغمائی از همان اول گفته :"کمی صراحت داشته باشیم و اگر اجازه داشته باشم نظر بدهم نظر من این است. میتوانید نقدش کنید .."
با اجازه شروع می کنم :
* اول ، داستان و غائله ۱۵ خرداد ۴۲:
معادله ای ارائه کرده اید که با جنبش ضد دیکتاتوری بعداز کودتای ۲۸ مرداد و بخصوص بعداز سال ۳۹ مطابقت ندارد.
اپوزیسیون آنطور نبود که شما ترسیم کردید.
ـ یادتان رفته که مهندس مهدی بازرگان از جبهه ملی جدا شده بود و علیه تغییر قانون انتخابات بنفع حق شرکت زنان در انتخابات، اعلامیه نهضت آزادی را همسو با خمینی صادرکرد .
ـ در مراسم سینه زنی ۱۴ خرداد که روز عاشورا بود دسته طیب رضائی و سایر دستجات میدانی و بازاری بر خلاف سالهای گذشته که در میدان بهارستان و کوچه سقا خانه آینه در خیابان شاه آیادمیامند و بر می گشتند . برای خمینی شعار می دادند " خمینی خمینی خدا نگهدار تو ، مرگ بر دشمن خونخوار تو" . بقیه دستجات که از نقاط دیگر شهر می آمدند مات و مبهوت شده بودند. فردایش ۱۵ خرداد در بازار تهران و شهرهای مدهبی به سرکوب خونین و وضع حکومت نظامی منجر گردید.
ـ حکومت حتی مخالفان ملی و چپ و دانشجوئی را که قبلا نرسیده بود دستگیر کند بازداشت نمود. این بمعنی مشارکت در غائله نبود
ـ رهبران جبهه ملی در زندان سرکوب خونین مردم را محکوم کردند بدون اینکه از شورش نیروهای مذهبی برهبری خمینی حمایت کنند.
معلوم نیست آقای یغمائی این ادعای بی در وپیکر خود را از کجا آورده است؟
"تقریبا اکثریت روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی و انقلابی و نیمه انقلابی و لیبرال و غیره شاه را محکوم و شیخ را تائید فرموده این جنبش سراپا ارتجاعی را تائید فرمودند. " خب ، در باره "روشنفکران" شریعتمدار و مذهبی نمی دانم به خودشان مربوط است که وضغ چگونه بود. ولی این را میدانم "روشنفکر و نواندیش دینی و اصلاح طلب " بعدا از فضاحت های حکومت جمهوری اسلامی و "حماسه" ۲ خرداد بر سر زبانها افتاد و مد شده است.
منظور از روشنفکران انقلابی و نیمه انقلابی و لیبرال در سال ۴۲ کدام نیروها است و بر اساس کدام موضع گیری چنین قضاوتی میشود؟ البته همه میدانیم که کدام شاعر و نویسنده در باره سرکوب خونین ۱۵ خرداد مطلبی نوشت یا شعری سرود.
فراموش نکنید که خمینی در روضه خوانی های خود حکومت کودتای شاه را در خیلی موارد مثل کاپیتولاسیون، قرار کنسرسیوم و سایر سیاست های ارتجاعی افشا گری میکرد. موضوع فقط مخالفت با اصلاحات و دفاع از خان ها و ملاکین و اوقاف و ضدیت با زنان نبود. بسیار از این سیاست ها وابستگی و صد ملی از جانب جبهه ملی و دانشگاهیان نیز محکوم می شد. در نتیچه موضوع به این سادگی هم نبود که همه را "شیفه " آقا فرض کنید.
نیروهای چپ طرفدار "سوسیالیزم واقعا موجود" یعداز کودتا حتی بعداز ۳۹ فعالیت علنی نداشتند و بصورت انفرادی در جنبش دانشجوئی فعالیت میکردند. مواضع حزب توده از رادیوهای مستقر در خارج از کشور اعلام میشد که متهم هستند که از اصلاحات حکومت شاه حمایت کردند.
* دوم ، ادامه سرکوب ها سال ۴۲ تا ۵۷:
علیرغم منع عبور و مرور و حکومت نظامی جنبش ضد دیکتاتوری چون شعله ای زیر خاکستر روشن بود. ساواک با همکاری موساد و سیا با دام گستری نیروهای مبارز را شناسائی و دستگیر میکرد. سانسور و اختناق سیستماتیک تشدید می شد. بالاخره در سال های ۴۵/۴۶ با اعتصابات صنفی دانشجویان در دانشگاهها بپا خاست . در بهمن ۴۶ مردم و دانشجویان بمناسبت مرگ جهان پهلوان تختی با تجلیل فراوان حکومت را بوحشت انداختند. صدها دانشجو نه فقط در تهران بلکه در سراسر ایران دستگیر شدند. چرا حکومت چنان دست پاچه شده بود؟ در زندان قزل قلعه انفرادی را به زنده یاد جزنی و یارانش اختصاص داده بودند. در زندان عمومی جا برای آن همه دانشجو نبود و پس از بازجوئی به زندان موقت شهربانی و بعدا به زندان کمیته معروف شد می فرستادند و از آن جا به سربازخانه ها ! در آنروزها فقط یک طلبه در یکی از بند های عمومی بود که با ورود دانشجویان از تنهائی در آمد و بسیار خوشحال بود. جنبش دانشجوئی پا گرفته بود بدون تردید با مبارزات دانشجویان چپ و دموکرات و ملی .
در سال ۴۸ اعتصاب معروف به شرکت واحد بار دیگر قدرت توده ها و نقش جنبش دانشجوئی را نشان داد و حکومت طبق معمول بازداشت و دانشجویان را محروم و اخراج میکرد. در این بستری و از درون جنبش دانشجوئی جنبش فدائیان شکل گرفت سال ۵۰ سال چریکهای فدائی خلق .....
حکومت وابسته برای خنثی کردن مبارزات دانشجوئی و مردمی به شوهای تلویزنونی
روی آورده بود که با پرویز نیکخواه شروع شده بود. در حالیکه کانون نویسندگان از فعالیت قانونی و علنی بکلی محروم بود و حتی یک شب شعر اجازه برگزاری نداشت دکتر علی شریعتی ضمن ایتکه در حسینه ارشاد سخنرانی برگزار میکرد تقریبا در دانشگاهها با سلام و صلوات سخنرانی داشت. در این باره درگیری هائی بین روحانیون سنتی معمم و مکلا و دکتر شریعتی و همفکرانش بصورت علنیف لفظی و کتبی وجود داشت که مجاز هم بود. خط قرمز حکومت جلوگیری از فعالیت مخالفان و منقدان سکولار بود. همه را بعنوان "خرابکار" دستگیر و سرکوب میکرد. تصادفی نبود.
در زندانها بعداز ۵۰ فقط طرفداران فدائیان و مجاهدین بازداشت نبودند انواع نحله های فکری بدلایل مختلف اسیر ساواک بودند؛ بیش از همه دانشجویان و روشنفکران ، نویسندگان ، مترجمان ، شاعران ، هنرمندان ، ورزشکاران ، معلمان ، اساتید ، افسران و.و.و فقط اغلب هم سکولار بودند فقط طرفداران فدائیان زندانی نبودند . روحانیون و مجاهدین و بازاریها نیز کم نبودند ،
از این گذشته کارنامه عملیاتی گروه ها و افراد نشان دهنده اهداف و جهانبینی آنها می باشد . نظری به عملیات تروریستی نیروهای مذهبی شمول مجاهدین خلق و حزب الله قبل از انقلاب ، بعداز ۵۰ نشان میدهد که با چه عقب ماندگی بنگاههای اجتماعی و فرهنگی ؛ سینما ها ، کتابخانه ها ، هتل ها ، رستوارانها ،فروشگاه ها ، شرکت های خارجی و کارکنان خارجی به نام "مستشار" ار بین می رفتند. متاسفانه حکومت از ترس و بی آبروئی قادر به افشاء آن عملیات نبود تا مردم را از نتایج آن آگاه نماید.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۲۹۵۴۴
اگر بعداز سال ۵۰ فدائیان خلق سرکوب ۱۵ خرداد توسط حکومت را محکوم کردند به معنی حمایت از خمینی تلقی نمیشود. تحریم همه پرسی جمهوری اسلامی آری یا نه دلیل روشن مرزبندی با خمینی بود. فدائیان ترور "مستشاران " آمریکائی توسط مجاهدین را نیز تائید نمی کرد.
البته ما سکولارها شاه و خمینی با هم مقایسه نمی کردیم و اصلا در سال ۵۶ فکرش را نیز نمی کردیم که از بغداد به پاریس برود و با سلام و صلوات به ایران بازگردد و بر اریکه قدرت بنشیند. کسی چه میدانست که عمو سام سولیوان و هایزر را برای مذاکره و سازش با همراهان خمنی بفرستد. البته مجاهدین در آرزوی چنین روزی بودند و قبلا نیز به نجف رفته بودند. امروز دیگر با غرب و آمریکا دعوائی ندارند و مستشاران آمریکائی را نیز "نا مسلمانان" مجاهدین خلق ترور کردند. بهمین دلیل امروز همان می کنند که دیروز خمینی کرد و فحشش را نثار مخالفان حکومت شاه و خمینی می کنند.
* سوم ، تاریخ ما" بخوان شریعتمداران"
با وجودیکه آقای یغمائی هر چه خواسته علیه نیروهای مذهبی فحاشی نمود و تاکید کرده که:"این خرد جمعی آزاد از مذهب است که جامعه را بسوی آزادی و عدالت پیش میبرد. " با این وجود تا رسیدن به یک انسان خرد گرا بسیار فاصله دارد زیرا در بعداز همین ادعا سخنانی بر زبان میراند که صد در صد عامیانه است:
ـ الله و پیامبر و مقدسانش !!
ـ و اگر میخواهیم حرمت اینها الله و پیامبر و مقدسین و باورها، وجود داشته باشد باید آنها را به عرصه طبیعی خود باز گرداند، عرصه طبیعی آنها دامان فرهنگ مردم است و نه سیاست و اداره جامعه.
منظور آقای یغمائی از مقدسان و مقدسین شیعه چیست؟
۶۲٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣۹٣
|
از : توده یی
عنوان : آقای یغمایی :چرا تنها به قاضی میروید؟
۱۵خرداد خمینی را تودهیها در آن زمان ارتجاعی ارزیابی کردند .
فراموش کردید؟
۶۲٨۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣۹٣
|
از : سیاوش لشگری
عنوان : [جانا سخن از زبان رازی و خیام و هدایت ودشتی.....گفتی
تاریخ مردم ما را کپک اسلام پوسانید و تنها گناهکار آن ، نخبگان ، دانش آموختگان و روشنفکران فرنگ دیده ما هستند ، نه شاه اسماعیل صفوی ، نه شاهان پهلوی که حتا یک کتاب هم نخوانده بودند و نه حتا آن اخموی خدعه گر که عکسش را در ماه دیدیم . و شوربختانه این ماجرا همچنان ادامه دارد . روشنفکران ما در همه طیف های سیاسی درون گرداب ضدیت های فردی و سلیقه ای بنام مبارزه به دور خود میچرخند و می چرخند و تریبون ها و منبرهای اینجا و آنجا را به اشغال خود در آورده اند بدون اینکه برای ساختمانی که می خواهند بسازند ابتدا پی ریزی کنند . هنوز روشنفکران ما نتوانسته اند خود را راضی به گذر از تونلی کنند که پر از نجاست است تا بیرون تونل همه به آب و هوای پاک برسیم . روشنفکران ما بیشترشان فقط می خواهند نامشان فراموش نشود وگرنه همه سخنها نمایش است و در رژفا هیچ خبری از رهایی واقعی از این سیاهچال تاریخ نیست . ابتدایی ترین وظیفه روشنفکر امروز ایران رفتن به جنگ آن باوری است که دل شاه تا گدا را در دست گرفته و اجازه اندیشیدن به کسی نمی دهد. باوری که مانند علف هرز به آسانی در هر مغز تنبلی جوانه میزند و رشد میکند. آفرین به آقای یغمایی که گوشه پرده را دلیرانه به کنار زد تا درون این کعبه هیچ وپوچ را نشان بدهد
۶۲٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣۹٣
|
از : اختیاری
عنوان : آقای یغمایی؛آیا واقعاً شما از خط سیاسی جنگ طلبانه رجوی بریده اید؟!
من فکر می کنم مستقل از وجود منحوس خمینی، شاه سگ زنجیری آمریکا (امپریالیسم و صهیونیزم) در منطقه بود و اگر در قدرت هم می ماند، پیشرفت سیاسی، صنعتیِ ایران تحت حاکمیت او امروزه حداکثر در سطح قطر و امارات میبود. البته بنابر مکانیزم درونی قضیه هرکسی مانند فرزند او (نیم چلبی)، هم که از او میراث مالی-سیاسی برده اگر در قدرت میبود، اجباراً جز از همان قماشِ شاه پدر نمی توانست باشد.
حال آنکه شما غیر از این فکر می کنید چون فرموده اید: «مرحوم مغفور شاه که در مقایسه با خمینی نور به قبرش ببارد! ....» یعنی شاه جنایتکار را پس از ارتکاب یکی هم جنایت برسر کار آوردن خمینی، حتی به درجه مغفور(یت)=عفو شده/بخشوده/ آمرزیده شده، رسانیده اید. بدین خاطر سوال من اینست؛ حالا که پدر جنایتکار را آمرزیدید، آیا نباید با کره میراث بر او متحد شده و نسل خمینی و خامنه ای جنایتکارترینها را از حکومت مملکت برکنید و برکنیم؟!
خودمانی تر بگویم اگر در دستگاه فکری شما، سگ دستگاه امپریالیزم و صهیویونیزم آمرزیده و بهشتی ست و نتیجتاً با نیم چلبی میراث بر او هم میتوان همکاسه شد، آیا عملاً نمی بایست با صاحبان سگ، همان خودِ امپریالیستها و صهیونیستها متحد شده و طرحی نو بر سقف سیاسی ایران درانداخت و دراندازیم؟! آیا این درست همان کاری نیست که رجوی سفله با خرج کردن خون اسرای پادگان اشرف و اردوگاه لیبرتی کمر پلیدش را به انجام آن بسته است؟! آیا این همان «همه باهم» نوین یعنی «اتحاد سرنگونی طلبان» (از کره شاه تا رجوی و اسراییل و ناتو تا عربستان ....)، نیست؟!
و اگر جواب سوالات فوق مثبت است آیا واقعاً شما از خط سیاسی جنگ طلبانه رجوی بریده اید؟! و راستی چه حکمتی ست که در بریدن از رجوی هم هنوز خط جنگ طلبانه او را پیش می برید؟!
به امید برقراری آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی در سرزمینمان!
۶۲٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : تا منزل دیگر راهی نمانده
اسماعیل جان وفا یغمایی، با کلمات زیبا و بی حجابِ نوشتارت حجاب از سر کلمات ایران زمین برداشتی، درود بر شما.
وقتی این روزها هر روز بیش از روزهای قبل با نوشته هایی از این دست آشنا میشوم، به خود می گویم، تا منزل، یعنی درک منافع ملی کشور و شناخت موجودی زیبا به نام آزادی برای حراست از این منافع، دیگر راهی نمانده است.
دیر زمانی است که ما(ایرانیان در اقصی نقاط و جای جای ایران) با پذیرش ظواهر مدرنیته، چون نشستن در اتومبیل به جای گاری اسبی، رفتن به جلسات حزبی به جای حضور در مجالس جشن و عزای ترتیب داده شده از جانب خان و.... فرهنگ ایل و طایفه ای خود را نه تنها ترک نکرده، بل آن را مجدانه تحت لوای ظواهر جدید ادامه داده ایم.
۶۲٨۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣۹٣
|