آمریکا و سندرم پارافرینیک - اردشیرقلندری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۵ خرداد ۱٣۹٣ -
۵ ژوئن ۲۰۱۴
سندرم پارافرینیک مبحثی است، که بیشتر در موضوعات روانشناسی کاربرد دارد، اما ما آنچه که امروزه در سیاستهای گلوبالیستی غرب به هژمونی آمریکا مشاهده می کنیم براحتی می توانیم این بحث روانشناختی را به مساله سیاسی روبط داده، و از این مسیر به توضیح تبعات سیاستهای امپریالیستی-گلوبالیستی بپردازیم. بدین خاطر، ابتدا توضیح این سندرم :
سندرم پارافرینیک (paraphrenic) شدیدترین شکل سندرم توهم است، سنگین تر از پارانویا (سندرم پارنوئید) می باشد.
این نوع توهم، توسط ترکیبی از توهمات عظمت طلبانه و توهمات ضربه پذیری مشخص می گردد. مبتلایان به این سندرم، خود را مردمان بزرگ می بینند که دارای استعداد فوق العاده بوده، همزمان ضربه پذیری از خارج را نیز حس می کنند و یقین دارند که خود نیز توانایی وارد آوردن چنین ضرباتی را دارند. از جمله این توهمات ، "رابطه و معاشرت با موجودات سیارات دیگر" توسط فکر می باشد.
این سندرم همچنین می تواند با سرگیجه رویاگونه همراه باشد. این اختلال فکری برای نخستین بار توسط امیل کریپلین روانشناس آلمانی (۱٨۵۶-۱۹۲۶) مطرح گردید.
پس از اجرای پریسترویکا، و عواقب آن، جهان ما دستخوش سیاستهای عظمت طلبانه غرب و آمریکا شد، همه نظم دیروز بهم ریخت و "نظم" تازه ای به سبک آمریکایی حاکم گردید. در این سبک جدید "شیوه زندگی آمریکایی" معیار همچیز سود می باشد.
در همین راستا، از حوادث ۱۱ سبتامبر ۲۰۰۱ دول غرب با هژمونی ایالات متحده، تلاش در راستای آقایی بر جهان را آشکارترنمودند. این حادثه در واقع، گرین کارتی برای حمله نظامی به افغانستان و دولت طالبان که خود بر مسند قدرت نشانده بودند، گشته و از آنجا ایجاد ناآرامی در اقصی نقاط جهان تحت عنوان "مهار تروریسم" آغاز شد. از این روند، "مهار تروریسم"، تا به امروز همه بشریت آسیب پذیر گشته، و آسیب دیده است.
آنچه که تحت عنوان "مبارزه با تروریسم" آغاز شد، عواقب و تبعات فاجعه آمیز داشته که هنوز آمار کاملی از آن موجود نیست. داده ها دائما در حال تغییر هستند.
اما، حقیقتا چه چیزی باعث این روند فاجعه آمیز گشت؟. از دهه نود، جهان غرب در پهنه سیاستهای جهانی بی رقیب ماند. تقریبا از همین زمان، کشورهای بی رقیب با رویکرد گلوبالیستی به تقسیم مجدد منطقه نفوذ خود پرداختند. یوگسلاوی نخستین غنیمت جهانی سازی پسا شوروی گردید. افغانستان شاهد سربازان و پیشرفته ترین سلاحهای نظامی آمریکا و متحدین میشود، عراق جولانگاه همین رویکرد گشته، ویران شد. کمی دیرتر آمریکا طرح "خاورمیانه بزرگ" را به اجراء میگذارد. گزینه نظامی حمله به ایران روی میز گذاشته می شود. اجرای سیاستهای ماجراجویانه نظامی در کشورهای فوق، تلفات انسانی را به مرزهای غیر قابل تصور می رساند، خسارات اقتصادی به ارقام کیهانی نزدیک می گردند. تمامی زیر ساختهای عراق، لیبی، سوریه... یکسره تخریب می شود. سودان و دیگر کشورهای افریقای میدان کشمکشها و زدوخوردهای قومی –کشوری می شود. مساله اکرائین کنار مرز روسیه رخ می دهند. آمریکا با پنچ میلیارد هزینه فاشیست را در این کشور بر مسند قدرت می نشاند. همه این مساله همچنان ادامه داشته، اوج میگیرد. ادامه و تداوم این سیاستها آیا می تواند نوید دهنده یک جنگ بزرگ جهانی گردد؟.
سندرم نفت و عواقب آن.
همه این ماجراجویی های سیاسی –نظامی دارای یک وجه مشترک هستند: اگر آمریکا حمله نظامی به عراق را تا چند سال عقبتر می انداخت، برای جبران نفت مورد نیاز می بایست به ذخایر انبارهای نفتی خود روی می آورد. در راستای جبران مشکلات نفتی پیش رو، در جاجای عراق از ارونیم غنی شده، تا سلاحهای مرگبار شیمیایی توسط سازمان سیا یافت شد!. همه ما بیاد داریم که وزیر خارجه وقت آمریکا در نشست سازمان امنیت کپسولی را نشان داد [که حاوی مواد شیمیایی در عراق است] که در آن بقول پوتین رئیس جمهور روسیه "پودر لباس شویی بود". برآیند، این کشفیات دست اندرکاران آمریکایی، حمله نظامی، دستگیری صدام دیکتاتور و اعدام آن در خفا با رای یک دادگاه بی هویت گشت.
موضوع بعدی در همین راستا، مهار معمرقزافی و دست گذاشتن بر منابع نفتی لیبی بود که با نابودی بی رحمانه همه زیر ساختهای کشورانجام گرفت. آنچه که حاصل این سیاست شد، آوارگی، بیکاری، فقر و بنیادگرایان افراطی برای مردم، دست یازی بر منابع نفت و گاز برای کارتل های بزرگ نفتی آمریکا و غرب می باشد.
چند سال پیش در سوریه نیز برخی میدانهای نفت و گاز کشف گردید. بعد از این کشف، زمان زیادی لازم نبود که سوریه نیز به یک فاجعه تبدیل گردد، همه می دانیم که بشار اسد، هرگز حامی مردم نبوده، و نمی تواند باشد، او نماینده الیگارشی- دولت سوریه است و بس. اما، آنچه که در سوریه در حال حاضر میگذرد، دعوا بر بود و نبود دموکراسی و دیکتاتوری حزب بحث اسد نیست، بلکه هدف میدانهای نفت و گاز، و موضوع احداث خط لوله نفت که بنوبه خود می تواند تحولات بسیار ملموسی در صنعت غرب ایجاد و سودهای افسانه ای برای شرکتهای بزرگ نفتی غرب داشته باشد، است. از همین جا، دموکراسی چنان معنای گسترده ای می یابد، که می توان کشوری را نابود ساخت. البته، آمریکا و غرب می توانست با رهبرسوریه کنار بیایند، حتی در مصر، لیبی، عراق ... اما، امکان وجود کوچک ترین جرقه اعتراض، موید نوعی آسیب پذیری می باشد. هدف اصلی سیاستهای امپریالیستی- گلوبالیستی اطاعت بی چون و چرا است. که بنوبه خود گویای اقدامات پیشگیرانه از آسیب پذیری در سندرم پارافرنینک می باشد.
در راستای اقدامات پیشگیرانه، در حوادث اکرائین چندین چهره خارجی در "میدان" بیش از همه فعال بودند. یکی از آنها آقای آلکساندر کواسنیوکسی رئیس جمهور لهستان در سالهای ۱۹۹۵-۲۰۰۵، که مجموعا ۲۷ بار در "اعتراضات میدان" دیده شد. ایشان اگرچه عضو "اتحاد دانشجویان سوسیالیست لهستان بود، و در سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ به صدارت حزب سوسیال دموکرات جمهوری لهستان رسید، ولی یکی از سهام داران عمده شرکت گاز اکرائین است. ۲۷ بار شرکت در "میدان" هیچ معنایی به غیر از نجات شرکت ایشان نداشته است، برای این آقایان شرکت کننده در "میدان" نه فاشیست مهم است، نه منافع مردم، تنها سود شرکت گاز و حفظ آن، از مساله اصلی می باشد.
گذشته از آنچه که بیان شد، مساله دیگری هم باعث همه این گردن کشیهای گشته است، موضوع ای که سعی میشود در این ماجراجوییهای نظامی کمتر مورد توجه قرار گیرد، بدهی های دولت آمریکاست که از ۱۷ تریلیون دلار گذشته است. این شکل بدهی دولتی در دوران ما و حتی قبل نیز، درنوع خودش بی سابقه است. در دنیای محاسبات اقتصادی چنین دولتی می توانست دهها بار ساقط گردد. اما، نه آمریکا. آمریکا واحد پول خود را که زمانی (از قرار هر ۳۵دلار معادل یک اونس طلا بود) بدون هر گونه پشتوانه ای به جهان تحمیل می نماید، کوچکترین تلاش در راستای مقاومت و طرد این امر ناعادلانه با تحریم، کودتا و بسیاری موارد و مشکلات دیگر مواجه خواهد بود. دلار اینک به کاغذی تبدیل گشته که بدون هرگونه پشتوانه می باشد. این کاغذ پاره، توسط فدرال رزرو آمریکا که خود عملا به یک شرکت خصوصی تبدیل شده، بدون هرگونه حساب و کتابی چاپ می گردد، و آمار دقیقی از موجودی این واحد پولی وجود ندارد.
سندرم پارافرینیک آمریکا در برخورد، جهت حفظ دلار و مکانیزم ایجاد مقاومت با پترودلار در کشورهای تولید کننده و مصرف کننده نفت و گاز نیز خود داستانی مفصل است، که بنوبه خود تهدیدی بر حیات دلار آمریکا گشته است. بسیاری از قراردادها در حال حاضر، در پی ایجاد مکانیزمی هستند که از طریق پایاپای و یا واحد های پولی رقیب به خرید و فروش منابع طبیعی بدون دلار بپردازند. برای مثال، قرارداد اخیرفروش گاز، بین چین و روسیه برای فروش گاز روسیه به چین، می تواتند آغاز یک راه بدون پترو دلار از سوی دو کشور قدرتمند باشد. البته، در این مسیر کشورهایی از جمله، لیبی در دوران قزافی اقداماتی انجام دادند، که پایان آن ویرانه های لیبی امروز است. دست اندرکاران ذی نفع در پترو دلار با انواع ترفندها و اقدامات به برخوردی خشن با هرگونه اقدامی در این راستا پرداخته، تا مانع اجرای چنین قراردادهایی گردند. بدین خاطر، اهمیت قرارداد این دو کشور(چین و روسیه)، که می تواند مشوق دیگران گردد، برجسته تر می شود.
درثانی، همه زدوبندهای سازشکارانه دولتهای سرمایه داری را می توان در همین شرایط تبیین گشته مورد بررسی قرار داد، چراکه، آشکار است با توان نظامی، آمریکا قادر به جلوگیری از چنین قراردادهایی نخواهد بود.
با به تحلیل رفتن سیاستهای نظامی – غارتگرانه آمریکا، ما می توانیم شاهد برخی دگرشها در رویکردهای سیاسی این دولت در جهان باشیم. اگرچه، جنگ، باعث رشد صنایع نظامی و سودهای هنگفتی در این بخش میگردد، اما همزمان بسیاری از امور اقتصادی و شئون زندگی اجتماعی جامعه را ویران میکند. که از چشم مردم آمریکا دور نیست. بدین جهت، آمریکا با اهرم تحریمات، و سپس مذاکرات پشت پرده، از جمله، مذاکرات ژنو با ایران در شرایط فعلی، ابتدا اقتصاد بیمار اسلامی! رژیم را فلج کرده و سپس به زدو بندهای پشت پرده با رژیم دیکتاتوری ولایی ایران پرداخت، که به نفع طرفین مذاکرات است. آمریکا بدون مخارج نظامی و ایجاد منطقه ای نا آرام با عواقب جانبی به مقاصد خود دست یافته، رژیم ایران با کنار آمدن و حل تحریمات با حراج گذشتن منابع ملی کشور به زندگی ننگین و غارت گرانه خود تداوم می بخشد. در واقع، آمریکا به نوعی بازچنینی سیاسی بدون گزینه نظامی در ایران پرداخت. در اثبات این نگرش قسمتی از مقاله "بازچینی عناصر سیاست آمریکا در خاور میانه بر محور تعامل با دیکتاتوری ولی فقیه" از حزب توده ایران را جهت داوری بیشتر می آوریم. در این مقاله آمده است: " آنچه از حدود یک سال گذشته به صورت فعال با شروع گفتگوها و روابط فوق محرمانه بین نمایندگان دولت آمریکا و نمایندگان علی خامنهای با میزبانی سلطان قابوس عمان در جریان بوده است، یک حرکت برنامهریزی شده توسط آمریکا در چارچوب طرح ”خاورمیانه نوین“ و در جهت برقراری نظمی نوین در خاورمیانه است. یکی از هدفهای اصلی دولت آمریکا در گفتگوها ، تعریف حدود مشخصی برای حیطه نفوذ و عملکرد رژیم ولایت فقیه در منطقه همخوان با منافع حیاتی آمریکا و متحدان راهبردیاش (استراتژیکاش) است. رژیم ولایی نیز از مدتها قبل (حتّی در دوره احمدینژاد) نشانههای لازم در ارتباط با آمادگی شرکتش در این فرایند را بروز داده بود". بدین ترتیب، با رویکرد زدو بند و سازش با ایران، رژیم ولایی جایگاه ویژه ای در پیشبرد سیاستهای غارتگرانه آمریکا در منطقه را برای خود دست و پا کرده است.
سندرم دموکراسی آمریکایی!.
دموکراسی در دنیای معاصر ما حقیقتا به یک سندرم (بیماری) تبدیل گشته است. این واژه با صلابت کور می کند ولی، شفا نمی دهد. دموکراسی زمان ما پول است، پول است، پول. دموکراسی، مهار بهای نفت، گاز و دیگر منابع طبیعی کشورهای جهان است.دموکراسی، دست یازی به این منابع است، دموکراسی، تلاش در تقسیم مناطق نفوذ، با هر وسیله ممکن است. دموکراسی، رویاروی منافع کلان سرمایه داران و ابر کمپانی های تجاری، تولیدی آمریکا وغرب است. از این روی، سیمای دموکراسی پیشنهادی آمریکا و غرب، سیمایی اهریمنی و خون آلود است، که از طریق بمب، موشک، تانک و سربازان مسلح تحمیل می شود. بشریت هرگز در پی چنین دموکراسی نبوده و نخواهد بود. دموکراسی از دید دول سرمایه، در جایی که منابع طبیعی و انسانی نباشد، بی معنی خواهد بود.
بزرگ نمایی قدرت نظامی آمریکا!.
همه ما به تماشای فیلمهای هالیوودی نشسته، از شهامت و سلاح مرگبار سربازان آمریکای با خبریم. در فیلمها یک نفر گاه دهها و صد ها "تروریست" یا سرباز بیگانه را به هلاکت می رساند. اما، واقعیت این است که این همه شهامت و سلاح پیشرفته و مرگبار تنها در هالیوود معجره گر است در واقعیت بیشتر مساله برعکس می باشد.
چندین سال پیش آمریکا از ساخت یک هواپیمایی نامرئی اطلاع داد. در جنگ بالکان آمریکا از این مدل جدید استفاده فراوان نمود. اما، چندی پیش تولید این مدل متوقف گشت. چرایی، این موضوع بمراتب جالب تر از جنجالهای زمان تولید است. درجنگ فوق یک واحد موشکی صرب با استفاده از امواج مافوق کوتاه رادارهای اتحاد شوروی پس از جنگ دوم جهانی یکی از این همواپیماها را مشاهد کرده و آنگاه با پرتاب یک موشک زنیت مدل قدیم و موجود در یوکسلاوی، این کشف بزرگ قرن را به زمین زد. معلوم شده که این همواپیما ها برای رادارهای امروزی که از سیستمهای دیگر بهرمند هستند، نامرئی است، ولی برای امواج مافوق کوتاه که در امواج رادیو استفاده میشود، قابل رویت است. این جت نامرئی با پرتاب یک موشک زنیت روسی سقوط کرد، قطعات آن در موزه صربستان برای تماشا گذاشته شد.
البته، بزرگ نمایی از عمده تبلیغات دولت آمریکاست. در همین زمینه تبلیغات گسترده ای از سوپر تانکهای آمریکایی انجام میگرفت که در جنگ با عراق سربازان عراقی با مسلسل و خمپاره این سوپر تانکها را منفجر می نمودند. از موشکهای فوق دقیق که بر پایه تبلیغات خطای اصابت، یک متر است، گاه تا چندین کیلومتر دورتر از محاسبات پرتاب می شده است، که تلفاتی بین مردم غیر نظامی داشت.
چندی پیش نیز از ساخت یک ناو هواپیمابر بسیار پیشرفته اطلاع دادند که هنوز بر روی آب قرار نگرفته، کارشناسان ۱٨ هزار محاسبات اشتباه یافته اند. و سکوی پرتاب هواپیما که براین ناو قرار دارد بر پایه اخبار جنجالی الکترو مغناطیسی بوده، که حقیقت ندارد، سکوی پرتاب هواپیمایی این ناو با همان سیستم های بخار کار می کند. در مورد سوپر سربازان نیز بگذریم که ...
گذشته از، کارایی سلاحهای ارتش آمریکا، تبلیغات گسترده در بسیاری موارد نادرست است و همه این سلاحها دارای کیفیتی که تبلیغ میشود نیستند. از این جهت، بزرگنمایی ارتش آمریکا بر پایه تئوری سندرم پارافرینیک استوار است، که در راستای جو عظمت طلبانه و آسیب رسانی، در مهار آسیب پذیری آنی، آتی انجام میگیرد، و چیزی بیش از این نیست.
در پایان کشورهای امپریالیستی پس از فروریزی شوروی دچار سندرم پارافرینیک گشته، از همین روی، خود را آقای جهان دیده، و بر آسیب پذیری و آسیب رسانی توافق کامل با یکدیگر دارند. تبلیغات شکست ناپذیری ارتش آمریکا تنها یک افسانه است. در صورت ادامه مقاومت که هماکنون در حال اوجگیریست، پترو دلار ها نیز ممکن است در آینده نه چندان دور، همه ابهت خود را از دست بدهند. با ادامه سیاستهای نظامی گری که در بیشتر مناطق به شکست انجامیده است، و با رشد و تلاش بسیاری از کشورهای جهان در راستای استقلال اقتصادی و سیاسی، ایجاد پیمانهای همکاری اقتصادی، ایجاد بلوکهای همکاری نظامی، آینده کشوری بنام آمریکا هرچه تارتر می گردد.
نگارش از : اردشیر قلندری ۰۵.۰۶.۲۰۱۴
|