رنگ، گفتمان و جنبش: نگاهی به جنبش سبز


حسن حسن پور


• جنبش سبز نه نگاه به آینده که نگاه به گذشته داشت. رهبران آن می خواستند گذشته‌ای طلائی گاه به قدمت دوران اول انقلاب و گاه به قدمت صدر اسلام را باز آفرینند و خود جنبش می خواست آراء انداخته به صندوقها یکبار دیگر و اینبار به درستی شمرده شوند. کسی به خواستهای پیش رو و آنکه چه راهبردی را باید در صورت نرسیدن به آنها باید برگزید نبود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۰ خرداد ۱٣۹٣ -  ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴


* برای ویدا حاجبی

جنبش سبز در پنج سالگی خود دیگر جنبشی زنده نیست. کسی برای آن در سطح یک جنبش فعالت و مبارزه نمی ‌کند. ولی به دلایل گوناگونی، همچون زندانی بودن رهبران و کنشگران آن، اهمیت اهداف آن و مطرح بودن مسائل مطرح در آن هنوز، یاد آن زنده است. جنبش سبز آخرین جنبش سیاسی همگانی جامعه است و هر حرکت و جنبش سیاسی و اجتماعی ناگزیر از آن است که با بررسی آن گام به جلو بردارد. در این راستا، من اینجا می خواهم ببینم چه ویژگی‌هائی را می توان به آن نسبت داد.

۱- جنبش سبز با تأکید بر رنگ، نه فقط در حد نام که همچنین پرچم، دستبند و شال سبز، نشان داد که به دوران خیالی (imaginary/ تصویری) بلوغ حرکت سیاسی تعلق دارد. جنبش سبز نمی خواست پا به دوران بلوغ نمادین و شرکت در تقابل گفتمانی و ساختاری بنهد. خود را بیشتر در بُعدی از تصویر، رنگ، متجلی می ساخت تا در گفتمانی معین و نظام نمادین خاصی. رنگ را نیز این جنبش از دیگری اعظم جهان، نظم نوین جهانی و حرکتهای رنگی، بر گرفته بود. اگر بخواهیم با زبان لاکان سخن بگوئیم جنبش سبز با نگرش در آینه‍ی دین رحمانی از دید ناظری در قامت نظم نوین جهانی خود را سبز می‌یافت. با گرایشی نارسیستی نیز حاضر نبود نگاه از آینه برگیرد و به سمت زندگی بدود. از چندگانگی و شور انفجاری درونی خود می‌ترسید ولی آنگاه که در آینه، در رنگ سبز می نگریست، وجودی یکپارچه را می دید و از هراس رهائی می یافت.   
رنگ سبز نشان از زندگی دارد، ولی نه زندگی آلی که زندگی گیاهی. زندگی پیچیده ی سطح بالای آلی در رنگ سبز نمود پیدا نمی‌کند، بلکه سادگی زندگی گیاهی نمود پیدا می‌کند. رنگ سبز همچنین نشان از اسلام بطور کلی وبه ویژه صدر اسلام دارد. این اسلام امروز دارای موضوعیت نیست. اسلام شیعی رنگ سیاه دارد و اسلام جهادیِ بنیادگرایان نیز پرچمشان سیاه است. اسلام سبز همان اسلامی است که گاه از سوی رهبران جنبش سبز اسلام رحمانی، اسلام عدالت و سادگی خوانده می شد. عملا بین دو معنای نمادین رنگ سبز، زندگی و اسلام رحمانی شکلی از همگرائی دیده می‌شود. ولی این معنای رنگ سبز به سان صفت با موصوف (جنبش) در تناقض است. جنبش پر از شور، زندگی، هرج و مرج و آشوب است. سادگی و مهربانی و عدالت در آن جائی ندارد. اصل جنبش اینجا در تضاد با رنگ خود، با رنگ سبز، قرار می‌گیرد. ولی در نهایت بر رنگ سبز تأکید می شود تا جنبش در حاشیه بماند.

۲- جنبش سبز جنبش امتناع از شرکت در تقابل گفتمانی بود. اصلاَ در یک دوره رهبران آن از مردم می خواستند راهپیمائی سکوت برگزار کنند. همین رهبران از یکسو می خواستند وفادار به گفتمان کهنه ی جمهوری اسلامی و دوران طلائی امام یاقی بمانند و از سوی دیگر با فعلیت جمهوری اسلامی مبارزه کنند. به این دلیل آنها از بحثهای ایدئولوژیک می‌گریختند. مسئله ی اصلی انتخابات و دموکراسی بود. و در این پهنه آنها از یک گفتمان معین بهره می جستند ولی حتی حاضر نبودند آنرا آشکارا بیان کنند. به رنگ سبز می چسبیدند تا لازم نشود به آن گفتمان اشاره ای شود.
امروز از سه گفتمان رابطه ی انتخابات و دموکراسی می‌توان نام برد. اولی گفتمان انتخابات است، گفتمانی که انتخابات را بنیاد دموکراسی می‌داند. بکار برندگان و مدافعین اصلی این گفتمان نئولیبرالها هستند. در این گفتمان، مهمترین مسئله ی دموکراسی امر برگزاری انتخابات است. در این راستا، مهم نیست که انتخابات چگونه برگزار می‌شود مهم این است که انتخابات برگزار ‌شود و رأی دهنده بتواند از میان چند بدیل یکی را برگزیند. دموکراسی اینجا یعنی حضور مردم پای صندوق رأی، گزینش یک بدیل و شمارش درست آرای موجود در صندوق، همانگونه که اقتصاد نیز یعنی انتخاب یک شکل از سرمایه گذاری یا یک کالا بر مبنای محاسبه ی میزان احتمالی سود و قیمت کالاها. جنبه هائی از این گفتمان را می‌توان در آمریکای معاصر دید، جائی که می توان با پول فرایند انتخابات را اداره کرد، رأی دهندگان را آشکارا فریفت و با قوانین و عملیاتی عجیب مانع رأی دادن برخی شد.
دومی گفتمان دموکراسی است، گفتمانی که پیشتر لیبرالها مهمترین مدافعان آن بوده اند و امروز به گاه افول لیبرالیسم بیشتر سوسیال دموکرات ها مدافع آن هستند. اینجا نیز انتخابات مهم است ولی به سان چیزی بسی بیشتر از یک گزینش و حضور پای صندوق رأی. انتخابات در این گفتمان عبارت از فرایند چند جانبه ی مشارکت، آگاهی، رایزنی، توانمندی و رأی دهی. رأی اینجا در خود، در صندوق، مهم نیست بلکه مهم آن است که رأی دهنده شناختی معین از بدیل ها داشته باشد، دارای دسترسی کامل به حوزه سیاست باشد، از توان تبدیل خود به انتخاب شونده برخوردار باشد و بتواند بر بحث ها و شکل طرح مسائل در انتخابات اثر نهد. این شکل از انتخابات را همین امروز می توان تا حد معینی در اروپای شمالی دید.
سومی گفتمان رادیکال دموکراسی است. اینجا انتخابات جزئی از پدیده ی بزرگتری به نام دموکراسی است. در دموکراسی در کنار انتخابات، شکل هائی از فعالیت و مبارزه همچون حنبشهای اجتماعی، نافرمانی مدنی، خیزشهای توده‌ای، نهادهای مدنی، اتحادیه‌های صنفی، رسانه‌های باز همگانی، کلوپها و احزاب سیاسی را داریم. همه ی اینها در مجموع دخالت شهروندان را در سرنوشت اجتماعی خود و امکان فرمانروائی بر آن را بوجود می‌آورند. جنبه‌هائی از این دموکراسی را می‌توان در اکثر کشورهای غربی و حتی برخی کشورهای آسیائی و آفریقائی مشاهده کرد.
حال در جنبش سبز تأکید تلویحی رهبران و بخشی از شرکت کنندگان در آن بر گفتمان نئولیبرال بود. آنها خواهان شمارش درست آرای موجود در صندوق ها بودند. محدودیت های انتخابات ایران را از همان آغاز پذیرفته بودند. شعار مشهور "رأی من کو؟" ناظر بر همین درک بود. بخشی از فعالین جنبش اما نگاه به گفتمان دوم داشتند. در فرایند تکوین حنبش صدای آنها مدام قوی تر می شد. آنها خواهان برگزاری انتخاباتی آزاد و باز با مشارکت همه جانبه ی شهروندان بودند. خود فرایند انتخابات سال ۸۸ نیز نشان داده بود که چنین رویکردی در جامعه زنده است و نمونه ی آن گردهمائی های انتخاباتی شبانه ی مردم بود. ولی شرکت مردم در جنبش اعتراضی موید رویکرد آنها به گفتمان سوم دموکراسی رادیکال بود. آنها آمده بودند تا با شور مبارزاتی خود، با جنبش و خیزش خود همبستگی و شور مبارزاتی خود را احساس کنند و در آن فرایند خواست هائی را متحقق سازند. این همان رویکردی بود که راه را برای ورود نیروهای رادیکال، دختران و پسران جوان، می گشود.
این سه گفتمان در جنبش سبز در رقابت و ستیز با یکدیگر بودند. رهبری آن از هیچکدام از گفتمان ها سخن نمی‌گفت تا رقابت و ستیز آشکار نشود. فعالین طرفدار گفتمان اول هر چند شعار مرتبط با آن گفتمان را فریاد می زدند ولی بیشتر از نماد رنگ استفاده می کردند تا طرفداران دیگر گفتمان ها به سخن در نیایند. طرفداران گفتمان دوم در هراس آنکه حتی خواست های گفتمان اول نیز تحقق نیابد چندان سخنی از خواستهای خود نمی گفتند. مدافعین گفتمان سوم نیز فرصت آنرا نیافتند که به خود آگاهی و اهمیت نقش جنبش در مبارزه ی خود برسند.

۳- برآمده از مشکل شکل گرفته در انتخابات، جنبش سبز جنبشی یکسره سیاسی بود و حتی در سرحدات خود از سیاست فراتر نمی رفت. به حقوق مدنی، زندگی فرهنگی و وضعیت اقتصادی توده‌های مردم و حتی خود شرکت کنندگان در جنبش توجه نداشت. در تداوم سنت بورژوائی می اندیشید که همه ی مسائل نه فقط در حوزه ی سیاست حل می‌شوند که حتی سیاسی نیز هستند. بر آن باور بود که سیاست و مسائل سیاسی از آن جذابیت برخوردار هستند که همه را جذب خود سازند و می کوشید که، با بازی رنگ و اعتراض، تداوم خود و حضور کنشگران در عرصه ی جنب و جوش خود تضمین می کند. این در حالی بود که برای بسیاری در جامعه، آزادی های مدنی و فرهنگی، آزادی هائی همچون آزادی تجارت و سرمایه گذاری، رهائی از حجاب اجباری، آزادی جستجوی شادی و آزادی خلاقیت فرهنگی، چه بسا که مهمتر از حتی برگزاری یک انتخابات باز و سالم بود. جنبش سبز رنگ را به سان نماد خود برگزیده بود ولی بیش از آنکه به رنگ زندگی مردم و رنگ چهره مردم توجه نشان دهد به رنگ سبز و معنای نمادین سیاسی آن توجه نشان می داد. جنبش سبز نه فقط به تقابل گفتمانها که به تقابل خواستها (ی گوناگون) اعتنائی نداشت و در این روند خود را از بسیاری از شورها و توانها محروم ‌ساخت.

۴- جنبش اجتماعی به ضرورت شکل کارناول رابله‌ای دارد. در آن مردم دست به کارهای سیاسی و اجتماعی بدیع و گاه نابهنجار برای پیشبرد مبارزه می‌زنند. رقص، آواز، معرکه‌گیری، لوندی و همبودگی‌های عجیب و غریب شکلهای معمول فعالیت در آن هستند. بلندپروازی و رویاپردازی نیز به آن روح و زندگی می‌بخشند. جنبش سبز در این زمینه یک استثنا است. امتناع از کارناوال روح و روان آنرا فرا گرفته بود. قرار بود یکرنگی، سکوت و تک محوری بر آن حاکم باشد. هدف نیز کاملا مشخص و در دسترس بود: بازشمارش دوباره ی صندوق های رأی و پذیرفتن میزان رأی موسوی. به این دلیل نیازی به نوآوری و اتخاذ شیوه های جذاب مبارزاتی دیده نمی شد.
بسان جنبشی گرفتار در رنگ سبز و جنبش امتناع از کارناوال، جنبش سبز از زندگی به معنای کامل برخوردار نبود تا به مرگ خود بیندیشد و با آن بستیزد. این جنبش نه نگاه به آینده که نگاه به گذشته داشت. رهبران آن می خواستند گذشته‌ای طلائی گاه به قدمت دوران اول انقلاب و گاه به قدمت صدر اسلام را باز آفرینند و خود جنبش می خواست آراء انداخته به صندوقها یکبار دیگر و اینبار به درستی شمرده شوند. کسی به خواستهای پیش رو و آنکه چه راهبردی را باید در صورت نرسیدن به آنها باید برگزید نبود. آنهنگام که شکست نیز فرا رسید دیگر کار از کار گذشته بود. بیهوده نیست که برخی جنبش سبز را فاقد راهبرد و ابتکار سیاسی دانسته اند.

۵- جنبشهای سیاسی و اجتماعی هیچگاه یک کلیت پر و کامل نیستند. جنبشها همانند تمامی پدیده های اجتماعی پر از سوراخ، حفره، شکاف، تناقض و تضاد هستند. جنبش سبز با مشکلات و تناقض خود استثنائی در تاریخ نیست. این جنبش مشکلات و تناقضهای ویژه ی خود را داشت. جنبشی بود که نه سرزندگی و جوش و خروش یک جنبش که مادیت و ایستائی رنگی با نشان سادگی و یگانگی را می جست. آنچه که شاید بیشتر از هر چیز آنرا از پای در آورد همان شیفتگی به تصویر و امتناع از تقابل گفتمانی، کارناوال و توجه به خواستهای متفاوت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بود.