همسایه ای که نمیداند همسایه است


طاهره بارئی


• فریاد های همسایه سرگردان است
صلیبی میجوید
تا هق هق ش را از آن بیآویزد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ خرداد ۱٣۹٣ -  ۱٨ ژوئن ۲۰۱۴


 
فریاد های همسایه ادامه دارد
امّا نمیدانیم رو به کجا

از وقتی تعطیلات شروع شده
و در و پنجره ها کمتر باز و بسته میشوند
چیزی در خانه‍ی آنها زندانی ست
امّا نمیدانیم کدامیک

زن همسایه
سر پلّه ها آفتابی نمیشود
عذر نمیخواهد
که گلدانهای ما را گربه اش بهم ریخته
بچه ها پشت سر هم قایم نمیشوند
سگ را به گردش نمی برند
دسته کلید را
پشت صندوق پستی جا نمی دهند


فریاد ها امّا
باز خود را میدرند
فریاد ها
یکدفعه چون قلّاده و دسته کلید و سگ
در فضای آپارتمان اوج گرفته
و بعد اُفول میکنند
می شکنند

فریاد های همسایه
چون ستاره ی گوشتیِ پنج پَر
روی صلیب لرزان است
ولی به آسمان نمیرود

فریاد های همسایه سرگردان است
صلیبی میجوید
تا هق هق ش را از آن بیآویزد

استخوانی
تا به آن دل ببندد
قطره چکانی
تا اشگهایش را بچیند

فریاد های همسایه
به دکتر چشم نیازمند است
تا قد درخت ناساز را
در چشمش متر کند

امروز که از خانه بیرون میزد
گوئی از فروشگاهی می گریخت
و لباس به تنش با زنجیر بسته بودند،
تیغ انگشت روی لب سکوت نهاد
ناله‍ی پله نادیده گرفت
یکی یکی خُرد کرد و رفت

فریاد های همسایه
طناب داری پاره است
هیچکس به گردن نمیگیرد

فریاد های همسایه به خیابان میرود
تا سرگردانیش را بگرداند
خجالتش را پیش چمنها پهن کند

فریاد های همسایه فرشی نرم میخواهد
تا در سکوت یله شود

همسایه نمیداند که همسایه است
صدایش باید کرد
تا باور کند
لباسهایش بخوابند روی تنش
انگشترش را دست کرده
پای سکوت را به خانه بازکند

صدای پیانو قطع نمیشود