فوتبال علیه مردم


حمیدرضا واشقانی فراهانی


• باید پذیرفت فوتبال تنها یک سرگرمی ست. اما زمانی که این سرگرمی دست مایه به حاشیه راندن/ رفتن/ ندیده شدن مسائل حیاتی بشر می شود... شرمی اگر که مانده باشد، یقه آدم را در ادامه هم صدایی با دشمنان مردم می گیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٨ تير ۱٣۹٣ -  ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴


بله! فوتبال دستاوردی بزرگ است! فوتبال، مشعل باشکوه آیین‌ ها و رنگ ها و رقص ها را مشتعل نگاه می دارد، فرصتی برای توسعه اقتصادی فراهم می کند و ساختن استادیوم و هتل دست کم شکم عمله ها و آرماتوربندها را سیر می کند. اما حیف که این دستاورد متمدنانه تمام می شود و بساط سور و سات کارگران زحمت کش آمریکای لاتین برچیده! البته جای خوشحالی ست که عمله های بنگلادشی در قطر شکم گشنه های خوش بخت بعدی هستند.

دستاوردی متمدنانه که در آن نه خبری از شیرهای گرسنه است، نه خبری از بردگان تنومند و جنگ آوری که -در میان همهمه انبوه تماشاگران نیم خیز شده از هیجان بلند شدن بوی خونی که قرار است در میانه کولوسئوم از بدن بی سر گلادیاتور شکسته خورده فواره بزند،- با دیدن شست برعکس راست شده ی حاکم، سر یک دیگر را از بدن جدا کنند و بالا ببرند.

بله، فوتبال متمدنانه است، اگر کسی خشونت آمیز بازی کند کارت می گیرد! حتا در آن همه خشونت گران را به یک چوب نمی زنند و اگر خشونت به آن حد نباشد که احساسات متمدنان را جریحه دار کند، به یک کارت زرد اکتفا می شود و بازوی عدالت به بازیکن خشونت ورز فرصت می دهد تا در دقایق باقی مانده، با بازی جوانمردانه، خود را اصلاح کند. آن یکی را هم که برای بار سوم گاز گرفته و از دید داور دور مانده، چهار بازی محروم می کند تا به مبارزان متمدن و تماشاگران متمدن تر یادآوری کند فوتبال ورزشی متمدنانه است و در آن خبری از گلادیاتور بازی و شیرهای شرزه گرسنه نیست.

بله! فوتبال متمدنانه تر هم شده است، از فرط صداقت و جوانمردی بازیکنان، این بار داوران با اسپری- برف شادی، جلوی پای دیوار دفاعی را خط می کشند تا مبادا وقتی رویشان را برگرداندند بازیکنان فاصله دفاعی را کم کنند و زاویه را برای یکی از آن کاشته های آبدار -که دروازه بان اگر جر هم بخورد نمی تواند توپ را بگیرد- ببندند.

فوتبال حتمن متمدنانه است. کدام رویداد وجود دارد که بتواند کودتاگر را با مردم همصدا کند؟ کدام رویداد وجود دارد که می تواند چرخنده و شریفی نیا را در مقام یار دوازدهم تیم ملّی به جزیره لختی ها ببرد تا آن یکی کله اش را از میان جای سر یک رقاص نیمه برنه بیرون بیاورد و عکس بادگاری بگیرد؟

بله! فوتبال، دستاورد بزرگ ماست! دستاورد قرنی که یک گوشه اش داعش سر آدم ها را می برد و در گوشه دیگرش در دمای ۵۰ درجه ای، کارگران بنگلادشی برای یک وعده غذا چنان کار می کنند و سکو برای نشیمن گاه قطرروندگان جام بعدی می سازند که می میرند.

چه دستاوردی از این بزرگ‌تر که رسانه ها –این دیدبانان و ستون های استوار دموکراسی- هم صدا با پلیس، معترضان برزیلی را سانسور کنند
فوتبال دستاورد بزرگ ماست؛ طی چند روز، چنان حجم انبوهی از هرز نوشت تولید می کند که به حجم تمام نگاشته های اندیشمندان در طول تاریخ تنه می زند. هرزنوشت هایی که معیار داوری شان تخته سنگ پوسیده ای ست به نام هویت ملی. همان چیزی که قدرت دستاویزش می کند برای قتل آنان که هویتی دیگر جز ایرانی بودن برای خود قائل اند و دست بر قضا همین چند روز پیش دو نفرشان اعدام شدند و چند نفر دیگرشان هم در صف منتظرند. همان چیزی که برای دفاع از آن رَواست مادر و خواهر مسی و داور مورد توجه آلت آخته/اخته فرهنگ مذکرانی قرار بگیرد که همزمان با حضور در استادیوم و مهر تایید بر این که زنان نمی توانند به استادیوم بروند، یا یک تکه کاغذ در حمایت از زنان عکس یادگاری می گیرند و در صحنه بعدی پس از لوله کردن کاغذ مذکور، فحش های پایین تنه ای شان را نثار داور و بازیکن و مربی و همان تکه کاغذ را متعَلَّق آن جای فردِ موردِ عنایت می کنند.

فوتبال، بذر هویت آن هاست، هویتی که به وسیله مسی به خاطر انجام کاری که هر مهاجمی باید انجام دهد -یعنی گل زدن- احساس تحقیر می کند و همین حس را درباره اقدام داوری دارد که می توانسته پنالتی بگیرد و نتیجه بازی را عوض کند. تا این جای کار دست کم می توان گفت که این هرز نویسان، همانند بسیاری احساسی رفتار می کنند، اما قضیه وقتی جالب می شود که جمعی از هرزنویسان محترم، سعی می کنند ژست های فمنیستی بگیرند و بگویند نباید به خواهر و مادر داور و مسی فحش داد، بیایید به خودشان فحش بدهیم! حالا این که هرزنویسان چرا از دولت برزیل و قطر نمی توانند متنفر باشند، موضوع دیگری ست. رشد و درخت شدن این بذر را تنها می توان با این صفت شناخت: هولناک، هولناک، هولناک!

فوتبال بذر هویت ماست، تبلیغات ضدزن میانه نیمه ها و برنامه های ورزشی- تحلیلی صدا و سیما که اهمیتی ندارند. مهم شوت کات دار فلانی و رصد کون لخت‌های میانه جمعیت تماشاچیان است تا بتوانی نوید انقلاب و اصلاح در رویه صدا و سیما – این کارگزار تبلیغاتی کودتا- بدهی.

این حجم وسیع هرزنگاشت های بی سر و ته درباره فوتبال و غیرت و امید و داور، چیزی نیستند جز مابه‌ازاهای پوشالی امیدی که معلوم نیست دقیقن چه متعَلَّقی دارد و چگونه می تواند در وضعیت امثال ۵ هزار معدنچی اعتصاب کننده که آن ها هم دست بر قضا، شناسنامه شان توسط ثبت احوال همین زیست گاه یوز آسیایی صادر شده، تغییری بدهد.
قرار است برای کارتن خواب های شهر چه خانه و کاشانه ای فراهم کند؟ همان هایی که ۵ ماه دیگر -که بنده و شما و دیگران روی مبل راحتی لم داده ایم و نسکافه هورت می کشیم و شومینه روشن پذیرایی مان پت پت می کند و از کیفیت گاز می نالیم و درود به روان آن خدا بیامرز می فرستیم -که می گویند زمان او این طور نبوده است چون اساسن تهران گاز نداشته- احیانن در پارک های دروازه غار و خاوران سگ لرز می زنند و ماموران شهرداری هفته‌ای یک بار برای ساماندهی شان، با پوتین و لگد، سوار اتوبوسشان می کنند تا در اردوگاه های مرگ خاوران و شهر ری، با تونلی از باتوم و پنجه بوکس مورد استقبال قرار گیرند.

قرار است چه تغییر روشنی در احساسی ایجاد کند که از مرگ مادر محسن قشقایی زاده و زندانی شدن دوستی دیگر در محل کار به من و تو دست می دهد؟

قرار است مشت گره کرده کدام بغض فروبلعیده ای باشد که نان به خانه نمی برد و مدت هاست ترانه و قصه‌هایش، دوای صدای معده خالی فرزند و تحقیری که فردا در نداشتن پول همیاری به مدرسه اجباری در انتظار کودک است را نمی کند؟

قرار است کدام همبستگی از درون آن «هست» شود؟ همبستگی‌یی که نمی گذارد توپ درون دروازه برود و اگر برود داور و مسی و زمین و زمان را مقصر بداند و فرمان حمله به لشکر مخلصش برای حمله به پیج داور بدهد؟ یا همبستگی یی که بتواند از جان این همه انسان در انتظار اعدام دفاع کند؟

فوتبال می خواهد کدام روز را از نو کند؟ روز آن نوجوان افغانستانی که از خانه گریخته و به داعش پیوسته؟ روز آن محکوم حبس ابدی که روزها برایش بی معنی‌اند؟ روز آنان که هر روز به اجرای حکم و چار پایه نزدیک تر می شوند؟ روز برادران خواهرانی که در زندان هستند؟

باید پذیرفت فوتبال چیز خاصی نیست و تنها یک سرگرمی ست. اما زمانی که این سرگرمی دست مایه به حاشیه راندن/ رفتن/ ندیده شدن مسائل حیاتی بشر می شود و از آن بدتر استراتژی ها و تاکتیک های تیم‌ها و سرنوشتشان همانند بررسی تطبیقی فشار آب سیفون های کشورهای اروپایی و آمریکا دست مایه تحلیل های عجیب و غریب انسان شناختی و فلسفی در باب بنیان‌های زیست اجتماعی می شود، شرمی اگر که مانده باشد، یقه آدم را در ادامه هم صدایی با دشمنان مردم می گیرد.