…این فمینیست های مرد ستیز
آیا مردان می توانند فمینیست شوند؟


آتوسا صاد


• دور نگاه داشتن مردان از نهضت فمینیسم نوعی تنبلی اجتماعی ایجاد می کند که هم برای خودشان و هم برای زنان فمینیست خطرناک است. نگاه منهای مرد به فمینیسم، زنان فمینیست را در حباب جنسیتی خودساخته ای فرو می برد و درحصاری به نام «مکتب فمینیسم به مثابه اتاقی ازآن خود» ایزوله و همچون موجودات نادردرحال انقراض از آنان محفاظت می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ تير ۱٣۹٣ -  ٣۰ ژوئن ۲۰۱۴


 
جامعه ی کوچه و خیابان ایرانی (جامعه عامّ ایرانی یا اکثریت جامعه) فمینیست ها را زنانی مرد ستیز می بیند و فمینیسم را نهضتی که در آن مردان (مانند فیلم «ورود آقایان ممنوع!») یا اذن ورود به جمع های زنانه را ندارند یا مادرزادی مردسالارند و محکوم. در اینجا می خواهم با اشاره ای کوتاه و فهرست وار نشان دهم که مکتب فمینیسم مکتبی مردستیز نیست و بر خلاف ادعاهای بسیار، مردان را هم مانند هر قشر دیگری در خود جای می دهد. البته ظهور فمینیسم افراطی را نمی توان منکر شد اما به نظر من فمینیسمِ علمی، نگرشی انسان دوستانه دارد که برابری را فدای تفکیک جنسیتی نمی کند.

بر شماری دلایل حذف مردان از نهضت فمینیسم و ردّ آن ها

‫۱- «برای مبارزه با مردسالاری باید زن بود. وجود مردانِ فمینیست مروج مردسالاری است نه مروج فمینیسم»
این برداشت متعلق به فمینیست های افراطی و برداشتی ناکاراست. کار فمینیست ها البته این نیست که دم در آلت جنسی مردم را بازرسی کنند و بر آن اساس آنها را به خانه راه دهند یا از خانه بیرون کنند. این گونه یارکشی جنسیتی مخالف اساس فمینیسم است. فمینیسم نوعی متد فکری است که بر برابری انسان ها فارق از عوامل تبعیض اجتماعی بنا شده؛ همگان جدا از قومیت، نژاد، مذهب، ملیّت و جنسیت خود باید بتوانند از لنز فمینیسم به دنیا بنگرند. هر چه میزان آشنایی شهروندان با فمینیسم بیشتر شود جامعه بیشتر به سوی برابری پیش می رود. این دیدگاه که مردان به دلیل برخورداری از ویژگی خاص بدنی (یعنی داشتن آلت جنسی مذکر) خود به خود مردسالار و مدافع مردسالاری تصوّر می شوند به لحاظ منطقی خطاست. مثلن در همین ایران زنان بسیاری (بدون داشتن بدن مذکر) دارند از ساخت و کار نظام مردسالار سود می برند و خواه ناخواه مدافع آنند. در در همین جامعه مردانی هستند که از مردسالاری آسیب دیده و از آن متنفرند. مردسالاری ماهیت شفّاف و مشخصی ندارد که متعلق به جامعه ی مردانه باشد و بتوان در مقابل هویت مردانه آن ایستاد. مردسالاری چهره های متنوع و کارکردهای ضد و نقیض فراوانی دارد و همه ی ما سهم مثبت یا منفی خود را از آن داشته ایم، گاه از آن سودبرده ایم و گاه ضرر. برای مثال «ازدواج» یکی از زیرساخت های نظام اجتماعی مردسالار است که همواره در تمام جوامع انسانی کارکردهای مثبت و منفی از خود ارائه می کند.
نیروی مردسالاری از همه ی ما چه زن و چه مرد عظیم تر است و مبارزه با آن پتانسیل عظیم همگانی می طلبد. مردسالاری را مردان به تنهایی ایجاد نکرده اند و زنان به تنهایی نمی توانند با آن مبارزه کنند. جامعه ای که در آن با مردسالاری مبارزه می کنیم جامعه ای مرکب از زنان و مردان است و اگر بگوییم که زنان در خلا زنانه و بدون حضور همگان می توانند مشکلات ناشی از مردسالاری را حل کنند به خطا رفته ایم. در واقع مرز حقیقی و مشخصی میان مرد/مردسالاری/زن/مبارزه-با-مردسالاری وجود ندارد. همه در این مشقت با هم سهیم هستیم.

۲-«برای فمینیست بودن حتمن باید زن بود چون مردها بدن و مشکلات بدن زنانه را درک نمی کنند»
این گزینه هم نادرست است. بدن زنانه بدنی مطلق و منزوی نیست که سایرین نتوانند آن را تجربه کنند. بدن های دو جنسیتی قادر به ادراک تجربیات زنانه هستند در حالی که خود ممکن است هیأتی مردانه داشته باشند. انتساب عنوان زن یا مرد به انسان ها صرف شکل بدنی آن ها انتسابی ناحق است که فمینیسم افراطی را به اندازه ی نظام های مطلق گرا تک صدایی و انحصاری می کند. مشکلات جنسیتی را نمی توان به همان طریقی که ایجاد شده اند یعنی از راه تفکیک جنسیتی حل کرد. مردان چگونه باید به بدن و تفکر زنانه احترام بگذارند وقتی حتی در جمع های متفکر زنانه جایی ندارند؟ دور نگاه داشتن مردان از نهضت فمینیسم نوعی تنبلی اجتماعی ایجاد می کند که هم برای خودشان و هم برای زنان فمینیست خطرناک است. نگاه منهای مرد به فمینیسم، زنان فمینیست را در حباب جنسیتی خودساخته ای فرو می برد و در حصاری به نام «مکتب فمینیسم به مثابه اتاقی از آن خود» ایزوله و همچون موجودات نادر در حال انقراض از آنان محفاظت می کند.   

‫٣- «فمینیسم اتاقی از آن زنان است و فرصتی برای بیان و حل مشکلات و دغدغه های آنان. ورود مردان به این اتاق مساوی است با از بین رفتن اتاق»
این شعار معمولن مربوط به افرادی است که معتقدند زنان به عنوان ابزار یا قربانیان تجاوز جنسی باید فضایی برای بیان و کنار آمدن با مشکلات ناشی از خشونت های جنسی را داشته باشند. اما واقعیت این است که فقط زنان نیستند که چنین فضایی می خواهند، بسیاری کودکان و مردان قربانی خشونت و آزار جنسی هم باید چنین فضایی را تجربه کنند. به نظر من فمینیسم واقعی چنین فضایی را برای همگان ایجاد می کند و نه فقط گروهی خاص. این گزاره هم باز سربستگی و رکود می آفریند و تصور می کند زنان با حس مالکیت تام می توانند «دیگری» را از معادله حذف کنند. «دیگری» همان فردی است که شاید از مردسالاری جامعه خسته شده باشد، شاید از شوخی همسالانش منزجر باشد، شاید به رفتار مردان خانه و بیرون از خانه معترض باشد، شاید بخواهد هویت جدیدی را تجربه کند، هویتی فمینیستی با اتاقی از آن خود. فمینیست ها چرا باید جلوی این مردان را بگیرند؟ مردانی که مانند زنان باید اجازه ی رشد و تغییر هویت داشته باشند. چه اشکالی دارد زنان و مردان فمینیست همه جا باشند؟ اظهار وجود کنند و فراگیر شوند؟ در کلاس های درس، خانه ها، موسسات، کارگاه ها، رسانه ها سخن بگویند و صدای خود را به گوش همگان برسانند؟ به عنوان زنان فمینیست ایرانی، به عنوان زنان فمینیست مرفه ایرانی، به عنوان زنان فمینیست مرفه و تحصیلکرده ایرانی، به عنوان زنان فمینیست مرفه و تحصیلکرده و خارج رفته یا مهاجر ایرانی، چرا ما باید به خود حق بدهیم که برای مردی از طبقه ی متوسط یا ضعیف ایران یا یک مرد مهاجر افغان که می خواهد فمینیست شود تعیین تکلیف کنیم؟ فمینیسم به معنای حکومت مطلقه ی زنان ولو در اتاق خودشان نیست. اتاق فمینیسم به همه تعلق دارد، همه ای که در جستجوی عدالت اند. مردان نمی توانند اتاق را از بین ببرند اما حس مالکیت زنانه ما نسبت به اتاق می تواند آن را زشت و خفه کند.

‫۴- «مردان مخالفان ‬و مشکل ‫اصلی فمینیسم هستند‬ و به همین دلیل نمی توانند فمینیست شوند‫»‬
این گونه هم نیست که تمام مردان مخالف فمینیسم باشند و تمام زنان موافق آن. برخی زنان مخالفان سرسخت فمینیسم هستند. این را دیگر ما که بیش از سی سال است در جامعه اسلامی زندگی می کنیم بهتر می دانیم. از ناظمان سخت گیر مدارس دخترانه که به مانتو و مقنعه ی ما ایراد می گیرد بگیر تا مسوولین و حراست زن دانشگاه ها، تا زنان مجلس شورای اسلامی، تا نزدیک ترین بستگانمان از خاله و عمه و مادربزرگ و دختر فلانی و زن فلان کس همیشه زنانی بوده اند که فمینیست که نبودند هیچ، روی مردسالاری را هم در زن ستیزی سفید کرده اند. واقعیت اجتماعی کاملن خلاف گزاره ۴ است ـ مردان فمینیست به ویژه در جوامع پسرپرستی مانند ایران می توانند دریچه ای باشند بر آگاهی نسل خود و نسل های بعدی برای روشنگری های رفتاری و گفتاری و ایجاد تعهدهای عملی در مبارزه با جنسیت گرایی. این سخن در مورد نهادهای قانونگذار حکومتی هم که ساختاری مردانه دارند درست است. رسیدن به اهداف فمینیستی در جامعه ای که زنان در آن حقوقی ندارند فقط با همیاری مردان آن جامعه (که به لحاظ فرهنگی، قانونی و سیاسی از حقوق بالاتری برخوردارند) امکان پذیر است. اگر قصد اصلی نهضت فمینیسم حل مشکلات زنان است چرا مردانی که مسبب این مشکلات هستند را از معادله حذف کنیم؟ بگذار آن ها هم با ما بنشینند و پاسخگو باشند.**

حتمن شنیده اید که می گویند تربیت فرزند پسر سخت تر از فرزند دختر است. شاید دلیل این مثل عامیانه حتی کلیشه ای این باشد که فشار جامعه از همه طرف (والدین، رسانه ها، جامعه، فرهنگ، مذهب، حکومت) بر مردان و پسران بیشتر است و برخی را دچار نوعی سردرگمی و خلا روانی می کند. در جامعه ایرانی یک پسر باید از کودکی خوب درس بخواند تا در دانشگاه در رشته ی خوبی قبول شود، تا بعد از سربازی کار پیدا کند و نان آور خانه شود، تا بتواند ازدواج کند و زندگی زن و فرزندش را تامین کند، الخ. یعنی زندگی مرد ایرانی معمولن به طور سلسله وار با وظایف فردی ـ خانوادگی در هم آمیخته است؛ چیزی که معمولن در زندگی زنان ایرانی (خصوصن زنان این دوره) به آن پیچیدگی نیست. به نظر من فمینیسم می تواند این خلا روانی ناشی از مسئولیت های یکنواخت را پر کند. فمینیسم به مرد و زن می آموزد آنچه را هستند و دلخواهشان است بدون هراس تجربه و زندگی کنند. هر گاه مردی خودکشی می کند فمینیستی در گوشه ای از جهان می گرید چون به قول لویس برفیت دانز (نویسنده انگلیسی و فعال حقوق زنان) نهضت فمینیسم «نماد ازدواج سیاسی زن و مرد است»، ازدواجی که آنان را ورای هر نظام و قراردادی به هم پیوند می دهد.

‫---------------------------------------------------‬
‫**‬ دلیل دیگری که با تکیه به آن می توان گفت مردان نباید به نهضت فمینیسم ایرانی بپیوندند، ترس از تنبلی زنان جامعه ایرانی (زنان سنتی) در احیای حقوق خود و به بیان و جریان انداختن زنانگی خویش است. فمینیست شدن مردان ایرانی این بیم را می دهد که تنبلی زن عامی دو چندان شود و ایشان در گوشه ای بایستند و کارها را به مردان محول و ایشان را به خاطر نداشته ها سرزنش کنند. اما از طرفی هم نمی توان تضمین کرد که زن کوچه و خیابان به نگرش و نقشی جز نقش های سنتی خود متمایل شود و دلیلی هم وجود ندارد که فمینیست نشدن مردان به فمینیست شدن زنان سنتی بیانجامد. پس همان بهتر که بگذاریم فمینیسم روند رشد خود را در میان تمام اقشار جامعه طی کند و کسانی را که مایلند بدون هیچ پیش شرطی و با آغوش باز بپذیرد.