عجایب هفت گانه ی ما ملت شریف!


مختار برازش


• بدین ترتیب ما با هر گونه تحریم و جنگ مخالفیم. یگانه پلوتیک ما «سکوت فعال»، «محکوم کردن خشونت خارجی»، و «تن به خواری بیگانگان» ندادن است. در رابطه با حکومت ایران هم «راه حل دیپلماتیک» را به غرب توصیه می کنیم. ما این دیپلماسی را بارها از طریق نماینده ی محترم خود خانم شیرین عبادی که اکنون در یک تور دور دنیا در هشتاد روز بسر می برند اعلام کرده ایم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٨ مهر ۱٣٨۵ -  ۱۰ اکتبر ۲۰۰۶


بسی رنج بردیم در این بیست و هفت
که دشمن برد باز هم گاز و نفت
اگر تن به تن سر به کشتن دهیم
همان به که کشور به دشمن دهیم ـ شیرین عبادی
 
  در اینکه ما ایرانی ها مردمان عجیبی هستیم، عجیب هم نیست! چرا که به هر حال هر ملتی با ویژگی هایی در دنیا شناخته می شود: مثلا اسکاتلندی ها به خساست و چینی ها با ضرب المثل هایشان معروف هستند. بد نیست ما هم به عجیب بودنمان که البته همچین بی مسما هم نیست معروف باشیم. تاریخ ما هم با اینگونه عجایب عجین بوده است. در حال حاضر سیاست و نظام ما هم یکی از عجیب ترین های دنیاست! دوستی و دشمنی ما با دیگران نیز عجیب است. این عجیب بودن باعث شده که «غیر قابل پیش بینی!» هم باشیم. بنابر این عجیب نیست که جهان امروز ـ حتی همان دوستان عجیب ماـ ادعای ما و رهبران ما در رابطه با صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای مان که به «نان شب» تشبیه شده است را عجیب بدانند.

۱ـ رفتارهای عجیب
همه ی اینها البته مشت نمونه ی خروار عجایب ماست. اگر اشتباه نکنم ما صد سال پیش با انقلاب مشروطیت برای اولین بار در منطقه پرچمدار آزادی شدیم، در حالیکه امروز به میمنت حکومت اسلامی اگر نگوییم پرچمدار ولی بعنوان علمدار تروریسم شهره ی آفاقیم! تحمل و ظرفیت ما هم عجیب است. چرا که ما حاکمان دیکتاتور که هستی و نیستی ما را بر باد داده اند را خیلی خوب تحمل می کنیم ولی همدیگر را نه! ما همان ملتی هستیم که تا دیدیم در نقشه های جدید بین المللی به عمد یا غیر عمد Persian Gulf را Arabian Gulf چاپ کرده اند رگ های غیرت مان به جوش آمد و به تلاطم افتادیم که هوار هستی مان، هویت مان بر باد رفت! در حالیکه فراموش کرده ایم بسیاری از شجره های آداب و رفتاری اکثر ما ایرانیان ریشه عربی دارد و ما نه تنها به آن اعتراضی نداریم بلکه در بسط و گسترش آن تحت عنوان سنت و فرهنگ نیز موثریم. اصلا چرا راه دور می رویم: کتاب آسمانی ما، زمینی ما، رمضان، تاسوعا، عاشورای ما، عقد، طلاق، کفن و دفن و قوانین وراثتی ما و همه و همه از «عربها» به ما رسیده و تمام امامان و هزاران امام زاده هایی که در گوشه و کنار کشور ما دفن می باشند و مورد احترام هم هستند خود عرب تبارند! و مردم ما بخاطر مشغله ی زندگی از سر اشتیاق با تلفن، موبایل و ایمیل با آن حضرت ها در ارتباطند. یکی از معاونان اماکن متبرکه آستان قدس رضوی می فرماید که «طی پارسال یک میلیون و ۲٣ هزار و ۲۶۹ نفر مشتاق از راه دور با برقراری تماس تلفنی با حرم مطهر رضوی، به حضرت ثامن الحجج سلام کردند.» (به نقل از وبلاگ گیله مرد) سرانگشتی می شود تقریبا روزی ۲٨۰۰ تلفن!
البته منظورم از گفتن اینها نه اینست که بگویم ما مردمانی خدای نکرده عقب افتاده هستیم. اصلا"، اگر چنین چیزی بود که خانم انوشه انصاری را بعنوان سفیر کبیره خود بدون روسری و چادر و همراه با آن فضانوردان نامحرم خدانشناس روسی و امریکایی روانه ی فضا نمی کردیم. منظورم این است که بگویم بله ما مردمی هستیم که یک پایمان در فضاها گردش می کند (و به آن افتخار می کنیم)، در حالیکه پای دیگر ـ البته چشم ـ مان   ته چاهها و جمکران ها را می کاود (که به آن هم افتخار می کنیم!)
 
۲ـ بلاتکلیفی عجیب
اما رفتارهای متناقض و عجیب ما فقط مختص فرهنگ یا سیاست نیستند. در زمینه های ورزشی نیز بلاتکلیف مانده ایم. ملتی که با چنین تاریخ غنی ای هنوز سرود ملی ندارد، هنوز بر سر پرچم دعواها بر پا است، معلوم است که در میادین ورزشی با اندکی مشکل مواجه شود! همین چندی پیش بسیاری از ایرانیان خارج نشین علاقه مند به فوتبال نمی دانستند که باید تیم اعزامی به جام جهانی آلمان را تیم ملی ایران بنامند یا سفیر جمهوری اسلامی! تماشاچیان ایرانی حاضر در ورزشگاههای آلمان دو دل بودند که واقعا بایست در تشویق تیم خود کوشا می بودند و یا بی خیال! و اگر قرار بر تشویق بود می بایست پرچم ایران را که مزین به آرم مقدس الله بود را به دست می گرفتند یا به زیر پا؟ قبل از آغاز هر بازی و در هنگام پخش سرود جمهوری اسلامی از بلندگوهای ورزشگاه، این تماشاگران ایرانی بودند که هاج و واج به یکدیگر نگاه میکردند که چه کنند؟ نمی دانستند که بالاخره باید «سرود ملی» را زمزمه کنند یا سرشان را پایین بیاندازند و با آهنگ جدید «آرش» دم بگیرند! یکی نبود از اینها بپرسد که زبانم لال اگر تیم فوق برنده جام جهانی از آب در می آمد این افتخار به حساب ملت ایران سرازیر می شد یا مشت محکمی بود در دهان یاوه گویانی چون خود ما؟
 
٣ـ واکنش های عجیب
با همه این تفاصیل اگر چه ما ایرانی ها استعداد تحمل دیکتاتور ها را داریم و درعین حال مدرن و عاشق دمکراسی هم هستیم، ولی این دلیل نمی شود که از این تناقضات رفتاری خود راضی بوده و برای رفع آن واکنش هایی نشان ندهیم! در واقع این واکنش ها در حوزه های اجتماعی ضعیف، ولی در حوزه سیاست با وجود کاستی ها فعال بوده است. فقط مشکل این بود که هم واکنش های ما و هم نتایج آن نیز عجیب از آب در آمد! مثلا واکنش ما برای حل تضاد بین ظرفیت های مدرن ما با حکومتی که یکی از عقب افتاده ترین سیستم های حقوق بشری دنیا را داراست، «حماسه سازی»   بود. منظورم حماسه دوم خرداد است! اما نتیجه عجیب ش؟ به جای ایجاد نوعی تحول، شرایط بسته تر شد. زندان ها پرتر شدند. صف ها به هم ریختند و طلبکاران زیاد شدند. و آب از آب هم تکان نخورد. بعدها گفتند «لاجوردی» همان قصاب اوین هم خود یکی از بنا شاگردهای معماری اصلاحات بود! آقای خاتمی فرمودند اگر امام ره هم زنده بود اصلاح طلب می شد!
به همین خاطر اندکی بعد ما خود پی بردیم که مثل همیشه بازی خورده ایم. بنابر این خود را کنار کشیده و خواستار انجام یک راه مدنی با پدر و مادر شده و شعار «رفراندم» را سر دادیم. اما پیش بینی نمی شد که تقریبا اکثر انواع گروهها با آن موافقت نموده و از آن ّ«حمایت اینترنتی»   کنند. بنابر این قضیه بودار ـ بخوان عجیب ـ شد!   گفتیم که حتما باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد. و فراخوان رفراندم را نیمه کاره بی خیال شدیم. بعد از آن با هر ترفندی بوده به جهانیان ابلاغ کردیم که آقایان از این تاریخ به بعد منافع ملت شریف ایران از حاکمیت اسلامی جداست. گفتیم نظام جمهوری اسلامی هیچگونه اصلاحاتی را بر نمی تابد. گفتیم این نظام بزرگترین مانع دمکراسی در ایران و بزرگترین خطر در دنیاست (و باید برچیده شود ـ البته این آخری را در دلمان گفتیم) اما کو گوش شنوا! از نیروهای چند میلیونی هم وطنان مستقر در خارج از کشور که کاملا مشرف به اوضاع جهانی و سیاست روز بودند خواستار شدیم که تکانی به خود بدهند. از تلویزیونهای شبانه روزی آکتیو مستقر در خارج خواهشمند شدیم که به جای پخش این همه تبلیغات و مزخرفات در باره دوبی و کنسرت هنرمندان همیشه در صحنه ـ نمایش ـ لااقل یک ساعت هم شده چیزی که در دنیای امروز به آن می گویند «برنامه» برای مردم بخت برگشته تهیه و پخش کنند.
اما معذورات خارج نشینان و سرکوبات داخل نشینان مانع آن شد که جمعیت قابل توجه ای را برای پر کردن دوربین فیلمبرداران رسانه های ریز و درشت دنیا و اثبات ادعای خود جمع کنیم. لذا گفتیم که میدان انتخابات ریاست جمهوری ـ نهم را به میدان همه پرسی ـ با «رفراندم» به هیچوجه عوضی گرفته نشود ـ تبدیل خواهیم کرد. خب البته اگر تقلب نمی شد صد در صد جهانیان متوجه می شدند که چه تقلباتی صورت گرفته است. ولی هم نو محافظه کاران ـ همان چپ مذهبی یا راست افراطی که یکهو سر از نظام در آوردند ـ و هم کهنه محافظه کاران ـ یعنی ملاها و روضه خوان های همیشگی ـ ما را غافلگیر کرده با مضحکه کردن آخرین حلقه نجات رژیم یعنی رفسنجانی ـ کسی که پیش بینی می شد رئیس جمهور شود ـ   ما ملت بزرگوار و کل جهان را سر کار گذاشتند و احمدی نژاد را چون دسته گل فرستادند وسط میدان.  
 
۴ـ صدارسانی عجیب
لیکن همیشه ابر پشت خورشید نمی ماند! بالاخره جهان صدای ما را شنید. البته نه اورجینال، بلکه بواسطه ی سخنرانی های دو پرزیدنت محترم ایران و امریکا در مرکز سازمان ملل! موقعی که احمدی نژاد با صدای یواش فریاد زد که اسرائیل باید با پاک کن از نقشه جغرافیا پاک شود، آقای جرج بوش گوشش تیز شد و متوجه شد که «امروز در ایران یک عده غیرمنتخب سرنوشت مردم ـ و گاز و نفت ـ را رقم می زنند.» گر چه احمدی نژاد کلمه ای راجع به مردم ما نگفت، ولی ّآقای بوش آنقدر تیز بود که چیزهای بیشتری راجع به مردم ما فهمید. مثلا فهمید که این مردم مردمی هستند که تاریخ و فرهنگی طولانی دارند! متعاقب آن اروپا هم چیزهایی دستگیرش شد. اولین چیزیکه اروپایی ها فهمیدند اینکه در ایران مردمی هم هستند که زندگی می کنند! در حالیکه تا قبل از آن «دیپلماسی میلیاردی» هوش و هواس آنها را کور و کر ساخته بود.
 
۵ـ برکت عجیب
از قدیم و ندیم گفته اند ابتدا از تو حرکت، بعد از خدا برکت! منتها اینطور که پیداست آقای بوش و شرکا دست و دل باز تر از خدا شده و مایلند بدون حرکت هم این برکت را نصیب ما ملت شریف بکنند. آگاهان سیاسی معتقدند که کدام برکت آقایان؟ برکت وعده داده شده ی آقایان یا تحریم است و یا بوی جنگ می دهد! امام ره هم گفته بود «جنگ برکت است.» که بعد از بیست سال افشای نامه ی آن حضرت توسط آقای رفسنجانی، برملا ساخت که خدای نکرده ملاها و حضرت امام هم هر از گاهی به مردم دروغ می گفتند.
به هر حال آگاهان اضافه می کنند که درست است که ما مدت ۲۷ سال بطور بی امان با رژیم مبارزه کرده ایم ولی این دلیل نمی شود که   غربیها همه چیز را   جدی بگیرند. آگاهان همچنین معتقدند که گیریم در مثبت ترین حالت رژیم ملاها هم مثل صدام حسین ظرف دو هفته کله پا شود. آنوقت چه؟ و گیرم که تاریخ تکرار شود و مردم ما هم به رسم و رسومات عجیب بعضی از نیاکان که از جور ظلم خودی ها، به بیگانگان پناه می بردند چنین کنند و از قوای خارجی استقبال بعمل آورند! آنوقت چه؟ تکلیف ما چه می شود؟ جواب تاریخ را چه کسی باید دهد؟ آیا می شود داغ اینکه دشمن خارجی، ما را از دست دشمن داخلی مان نجات داده را بر پیشانی تحمل کرد!؟ عمرا"، هیچ ایرانی وطن پرستی زیر بار این خفت نخواهد رفت.
 
۶ـ راه حل عجیب
ما ملت شریف گر چه شکل یکدیگر را نمی توانیم ببینیم   ولی در این نظر صد در صد متفق القول هستیم که رژیم باید از درون و توسط نیروهای داخلی و با حرکات لاک پشتی متلاشی شود. البته تاکید هم می کنیم که این نیروها باید داخلی باشد و نه آذربایجانی، کرد، بلوچ و یا عرب! چرا که همه اینها اگر مبارزه کنند مملکت تجزیه می شود. بنابر این ما حرکات آنها را یا محکوم خواهیم کرد و یا سکوت!
اما آخرین یافته های تحلیل گران ما بعد از واقعه اعتراضات آیت الله بروجردی که خود یک روحانی است ـ با ملا اشتباه نشود ـ حکایت از آن دارد که «الماس را باید فقط با الماس برید!» و من شخصا با این مسئله موافق هستم بشرط آنکه بضاعت مالی ما کفاف این که تکه الماسی را تهیه کنیم بدهد. بنده معتقدم با توجه به این که ما بارها اعلام کرده ایم که قرار نیست از دولتهای غربی هیچگونه کمک مالی ای دریافت داریم آیا بند آب دادن این تحلیل گر پرسابقه ـ با باسابقه عوضی گرفته نشود ـ باعث نمی شود تا در بوق و کرنا کنند که اینها الماس را از کجا آورده اند؟ از این روی پیشنهاد بنده این است که به جای صرف وقت و سرمایه گذاری بی فایده قید «زرگری» باز کردن را زده، ضرب المثل های مشابه دیگری را که بطور فت و فراوان در ادبیات غنی ما پیدا می شود جایگزین آن   کنیم که هم ارزان تر است و هم قابل دسترس تر. در مثل مناقشه نیست اما بنده پیشنهاد می کنم به جای ضرب المثل فوق از این استفاده کنیم که: «شغال بیشه مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی»!
 
۷ـ دیپلماسی عجیب
بدین ترتیب ما با هر گونه تحریم و جنگ مخالفیم. یگانه پلوتیک ما «سکوت فعال»، «محکوم کردن خشونت خارجی»، و «تن به خواری بیگانگان» ندادن است. در رابطه با حکومت ایران هم «راه حل دیپلماتیک»   را به غرب توصیه می کنیم. ما این دیپلماسی را بارها از طریق نماینده ی محترم خود خانم شیرین عبادی که اکنون در یک تور دور دنیا در هشتاد روز بسر می برند اعلام کرده ایم. بنا به گفته روزنامه کیهان دولتی ایشان در همایشی که در پاریس برای دفاع از حقوق زنان ایران برگزار شده بود ضمن بیان اینکه در زندان گوآنتامالا لوله کشی آب گرم وجود ندارد و زندانیان مسلمان برای گرفتن وضو از آب سرد استفاده می کنند، خاطر نشان ساختند که حقوق بشر ما ایرانی ها چه کمتری از حقوق بشر پاکستانی ها دارد که آنها حق بمب اتم داشته باشند و هیچ اعتراضی نباشد و ما نه! خانم عبادی همچنین با شهامت تر از پرزیدنت احمدی نژاد به پرزیدنت جرج بوش تاختند که چنانچه پایش را به ایران بگذارد ایشان شخصا جایزه نوبل را پس داده اولین سرباز این جبهه برای دفاع از ملک آبا و اجدادی ما خواهند بود. البته منظور ایشان پشت جبهه است چرا که خود ایشان در اول همین سخنرانی در رابطه با نقض حقوق زنان در ایران ایراد کرده بودند که چرا باید خانم های ایرانی حق حضور در خط اول جبهه های جنگ را نیز نداشته باشند! خانم عبادی ضمن کشف این مطلب مهم که غربی ها برای منافع ـ مردم ـ خود تلاش می کنند و نه مردم ما، سخنان ضد جنگ خود را به این شاه بیت پر شور و حماسی فردوسی مزین کردند که:  
  « بسی رنج بردیم در این بیست و هفت
که «دشمن » برد باز هم گاز و نفت؟ ( اینجا منظور ایشان دشمن خارجی بود)
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
همان به که کشور به «دشمن»   دهیم! (و اینجا منظور ایشان دشمن داخلی ست)
و در این موقع کف و سوت خارجی زبان هایی که بیشتر محو تماشای هیبت بی حجاب ایشان بودند تا سخنانشان سالن را پر کرد.  
در اینجا لازم می دانیم که اینرا هم اضافه کنیم که ما در عین حال هر گونه مسامحه، قرارداد، باج و سبیل با رژیم ایران را نیز محکوم کرده، خنده های شیطنت بار سولانا و لاریجانی را نیز دیپلماسی نمی دانیم! اصلا ما از هر گونه تماس اعم از بدنی، چشمی، دستی و یا زبانی طرفین ـ بجز دیپلماتیک(!) ـ   را بشدت محکوم کرده و سفر مشکوک خاتمی به امریکا را نیز در همین راستا و خطرناک ارزیابی کرده و معتقدیم که نباید به سفرای خندان رژیم اجازه داد تا از حکومت ایران چهره ای شنگول و منگول نمایش دهند. چرا که باعث می شود غربی ها کوتاه آمده و باز فراموش کنند که مردمی در ایران زندگی می کنند.
 
mokhtarbarazesh@hotmail.com