رضا شهابی در ۳۶اُمین روز از اعتصاب غذای خود
به همراه گفت‌وگو با تیکا کلاکی، فعال کارگری


مینا خانلرزاده


• رضا شهابی برای تحقق خواسته‌های ابتدایی شهروندی، از قبیل ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری و امثال آن، زندانی شده و در نتیجه‌ی این زندانی شدن آسیب‌های جدی به بدن او وارد شده است. در طی این دو سالی که شهابی در زندان به‌سر برده چندین بار برای به رسمیت شناخته شدن حق‌اش بر درمان و مرخصی مجبور به اعتصاب غذا شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ تير ۱٣۹٣ -  ۶ ژوئيه ۲۰۱۴



رضا شهابی در اعتراض به تبعید شدن‌اش به زندان رجایی‌شهر در ۳۶اُمین روز از اعتصاب غذای خود در وضعیت وخیم جسمی قرار دارد. شهابی در بیانیه‌ای شرایطی که به اعتصاب غذای او منجر شده را توضیح داده است: «بیش از دوسال از بازداشتم در اعتراض به پایمال شدن حقوق هم طبقه‌ای‌های کارگرم می گذرد. … و ممانعت از ادامه درمان ستون فقرات و مهره های گردنم، باعث کشیده شدن کارم به جراحی شده و باز گردانده شدنم از بیمارستان به زندان آن هم درست در شب عید، تنها لحظه ای از رنج هایی است که در این مدت متحمل شده ام. اینک در اقدامی دیگر بدون هیچ دلیلی و بطور غیرقانونی حکم به تبعید به زندان رجایی شهر داده اند. علی رغم وضعیت وخیم جسمی ام در اعتراض به این تبعید غیر قانونی از امروز ۱۱\۳\۹۳ تا رسیدن به خواسته های خود یعنی بازگشت به بند ۳۵۰ اعلام اعتصاب غذا می کنم و نیز اعلام می کنم که مسولیت سلامتی اینجانب متوجه دادستانی تهران است.» پایان نقل قول.

رضا شهابی برای تحقق خواسته‌های ابتدایی شهروندی، از قبیل ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری و امثال آن، زندانی شده و در نتیجه‌ی این زندانی شدن آسیب‌های جدی به بدن او وارد شده است. در طی این چهار سالی که شهابی در زندان به‌سر برده، از مشکل ستون فقرات و دیسک کمر رنج می‌برد. او چندین بار برای به رسمیت شناخته شدن حق‌اش بر درمان و مرخصی مجبور به اعتصاب غذا شده است. به بیان دیگر، شهابی برای درمان و بهبودی بدن‌اش مجبور شده است که تنها محل باقی‌مانده‌ی اعتراض، یعنی همان بدنی که برای حق درمان‌ کردن‌اش در زندان مبارزه می‌کند، را در طی اعتصاب غذا کم‌کم ذوب کرده و به آن آسیب وارد کند. یکی دیگر از حقوقی که پیش از این اعتصاب ِ کنونی باز هم برای آن اعتصاب کرده بود حق مرخصی و دیدن خانواده‌اش بود اما اطلاعیه‌ی شماره‌ی ۷۰ از کمیته‌ی دفاع از رضا شهابی توضیح داده که «روز چهارشنبه رضا پس از تأخیر طولانی در محل ملاقات با خانواده حاضر شد زیرا توانایی راه رفتن نداشته و بنا به گفته ی خودش تنها به این دلیل آمده است که خانواده بیش از این نگران نشوند.» پایان نقل قول

به رسمیت شناخته شدن حق درمان و مرخصیِ فعال کارگری زندانی صرفا خواسته‌ای نیست که انتهایش دست یافتن به این حقوق باشد بلکه یک اعتراض سیاسی و مقاومت است در برابر شیوه‌ی زندگی‌‌ای که (که حاکمیت برای او برگزیده است که) اعتراض در آن، چه در داخل و چه در خارج از زندان، میسر نیست. در نتیجه، سیاست اعتصاب غذا، سیاست درماندگی نیست هرچند بدن تنها محل مقاومت آن است اما از بدن برای رساندن پیام سیاسی به باقی افراد در زندان و کسانی که در حال طی کردن زندگی روزمره‌شان هستند استفاده می‌کند و فضایی برای عمل سیاسی‌ای فرای صرفا تلاش برای بقای بیولوژیک ایجاد می‌کند. در چنین شرایطی که بقای بیولوژیکی در زندان هم به سختی میسر است (با توجه به حق درمان که به رسمیت شناخته نمی‌شود، مواردی هم‌چون ضرب‌و‌شتم‌های اخیر زندانیان بند ۳۵۰، تبعید و امثال آن)، شهابی فرای بقای بیولوژیک (که خود عملی سیاسی در زندان محسوب می‌شود) رفته و دقیقا با به خطر انداختن بقای بیولوژیک، امکان داشتن ِ حق اعتراض در زندان را برای خود مهیا کرده است. اعتصاب غذا که در پاسخ به سیاست حاکمیت که زندانیان سیاسی را در جایی بین مرگ و زندگی و مرگ تدریجی قرار می‌دهد اتفاق می‌افتد، در واقع ایجاد فضای مقاومت و به دست گرفتن حق مرگ و زندگی توسط زندانی ست. اطلاعیه‌ی شماره‌ی ۷۰ از کمیته‌ی دفاع از رضا شهابی توضیح داده که «یکبار پس از بیهوشی او [رضا شهابی] را به بهداری زندان منتقل کردند، پزشک بهداری قصد داشته به او سرم تزریق کند و گفته است: ‘خودم اعلام میکنم که اعتصاب غذای تو تمام شده است’ که این امر با واکنش تند رضا روبرو شده و بدون هیچ اقدامی رضا را مجدداً به بند بازگرداندند.» (پایان نقل قول) وصل کردن سرم به دست رضا شهابی توسط بهداری زندان بدون پاسخ‌گویی به مطالبات او، بازگرداندن او به موجودیت بین مرگ و زندگی ِ تحت کنترل حاکمیت بوده که شهابی در برابر آن مقاومت کرده و رهایی از قرار گرفتن در فضایی که حاکمیت برای او تعریف کرده را با قرار دادن تن خود در معرض آسیب، اما براساس تصمیم خود او، برگزیده است. حتی در صورتی‌که شهابی اعتصاب غذای خود را بدون تحقق یافتن مطالباتش در یکی از این روزها بشکند مقاومت او در زندان نمایش عمومی ِ امکان ایستادگی در برابر نیروی حاکمیت است که تنها امر سیاسی موجود در زندگی شهابی را در زندانی بودن‌اش (جداسازی او از باقی جامعه برای محدود کردن حیات سیاسی او) و تن او را در مرزی بین مرگ و زندگی (نداشتن حق درمان و مرخصی) می‌خواهد. درنتیجه، جدلی که شهابی بین سیاست‌ورزی خود و سیاست حاکمیت به راه انداخته است صرفا با شکستن اعتصاب غذای او از بین نمی‌رود.

بین سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۲، شایان بدرایی، [۱] بچه‌ای شش ساله، در یکی از کمپ‌های پناهجویی استرالیا در اثر مشاهده‌ی خشونت و سرکوب علیه پناهجوها دست از حرف زدن و غذا خوردن کشیده بود. هر بار پس از مدتی که در بیمارستان تحت درمان قرار می‌گرفت به شرایط عادی برمی‌گشت و دوباره پس از بازگشت به کمپ از غذا خوردن و حرف زدن خودداری می‌کرد. او در واکنش به ترومای دیدن لایه‌ای از جامعه که در حصارهای کمپ از دید عموم مردم پنهان شده بود تمایل‌اش به بقای بیولوژیکی (غذا خوردن) و داشتن زندگی اجتماعی (حرف زدن) را از دست داده بود. داستان شایان بدرایی میزان خشونت موجود در کمپ و مخدوش شدن خط فاصل بین مرگ و زندگی در چنین شرایطی را به مخاطبین نمایش می‌دهد. اما در چنین شرایطی هم مقاومت در مورادی ممکن است. از یکی از دوستانم که در یک کمپ پناهجویی در آلمان بیش از یک هفته اعتصاب غذا کرده بود، از شرایطش در آن یک هفته و نگاهش به خطر مرگی که توضیح می‌داد که در روزهای آخر در سرگیجه‌‌هایش آن را چند بار در طی روز لمس می‌کرده پرسیدم. توضیح داد که «من به امید ِ داشتن زندگی بهتر اعتصاب غذا کردم، اعتصاب غذا خودکشی نیست، اعتصاب غذا نمی‌کنی که بمیری، اعتصاب غذا می‌کنی که به خواسته‌های سیاسی‌ات برسی و خودآگاه ِ جمعی جامعه‌ی بی‌حس شده و یا جامعه‌ی ناآگاه را معذب کنی، اما پایان ِ دیگر ماجرا هم می‌تواند نارسا شدن اعضایی از بدنت و یا حتی مرگ‌ات باشد، امید من به نتیجه گرفتن‌ام بود ولی اگر پایان شومی هم در انتظارم بود باز اعتصاب غذای‌ام برای خودم قابل درک بود چون در برابر آن شرایط مقاومت کرده بودم و مدتی از ساختار زندگی‌ای که به ما تحمیل کرده بودند نجات پیدا کرده بودم. در کمپ، تلاش برای سالم ماندن و زندگی کردن در راستای از بین بردن حصارهایی بود که ما پناهجویان را از شهروندان جدا می‌کرد اما گاهی برای تاکید روی حق‌ات به زندگی بهتر داشتن لازم بود که بهای‌اش را با همان سلامتی و زندگی‌ات بپردازی.» پایان نقل به مضمون

حاکمیت‌ها قرار است که در ازای به رسمیت شناختن حقوق شهروندی به تنها نیرویی که بر حق زندگی مردم دسترسی دارد تبدیل بشوند (یعنی در ازای به رسمیت شناختن زندگی سیاسی مردم، به تنها مداخله‌گر در زندگی بیولوژیکی‌شان تبدیل بشوند). در این مورد، حاکمیت ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی (مثل حق تشکل‌های مستقل کارگری) را به رسمیت نمی‌شناسد و زندانی‌شان می‌کند، وبه منظور سرکوب کردن هرگونه اعتراضی به چنین شرایطی از حق خودش بر زندگی بیولوژیکی ناشهروندان استفاده می‌کند که آنها را در مرز مخدوش شده‌ای بین زنده بودن و مرگ قرار بدهد و تا حد امکان غیرسیاسی‌شان کند. از این رو ست که شاهرخ زمانی در فراخوانی که در حمایت از رضا شهابی داده بود مطرح کرده بود که «هدف … از عدم پاسخگویی عمدی به خواسته های قانونی رضا شهابی و بنوعی قتل عمد وی، از بین بردن روحیه اتحاد و مبارزه و مقاومت ما کارگران علیه بهره کشی و نا عدالتی می باشد».

سیاست اقتصادی دولت اعتدال در قبال حاشیه‌نشینان بنا به ادعای رییس‌جمهور وابسته به بهبود‌سازی وضعیت کار سرمایه‌داران است که به قول محمد مالجو این خود بیانگر وضعیت صاحبان کار در ایران است که دولت از هرگونه تعهدی در قبال‌شان شانه خالی کرده است و به امان فروش نیروی کار خود در بازار آزاد رها شده‌اند. در چنین شرایطی ست که حق تشکل‌های مستقل کارگری و اعتراضات کارگری در بیرون از زندان به رسمیت شناخته نشده و با مجازات‌های سنگین زندان پاسخ داده می‌شود. در زندان هم، امکان هرگونه مقاومتی برای حداقل‌هایی هم‌چون حق تبعید نشدن، حق درمان و مرخصی وجود ندارد. در چنین شرایطی ست که مبارزه برای سلامتی و حق درمان به سیاست‌ورزی سرکوب‌شدگان تبدیل می‌شود و در برابر سیاست سرکوب حکومتی قرار می‌گیرد. انقلاب شهابی در زندان با نقش حاکمیت را خود بازی کردن و خشونت روزمره و نامریی شده‌ را بر تن خود روا کردن، در شرایطی که امکان هرگونه مقاومتی از او گرفته شده است، در جریان است. شهابی زندگی‌ای که حاکمیت حیات سیاسی آن را در خارج و داخل از زندان مختل کرده و با کنترل ابزار و شرایط سلامتی کیفیت و چگونگی زیست بیولوژیکی آن را تحت اختیار گرفته را از کنترل حاکمیت رها کرده و به محلی برای نزاع و جدل سیاسی تبدیل کرده است.

شاهرخ زمانی در فراخوان‌اش در حمایت از رضا شهابی مطرح کرده است که «مسلما در شرایطی که قراردادهای … موقت و عدم برخورداری از امنیت شغلی … و هنگامیکه دستمزدهای کارگران یک چهارم خط فقر می باشد، اما یارانه ها حذف می شوند … و حقوق درمانی، تحصیلی، تفریحی و ورزشی … و دیگر امکانات عمومی به کیسه زر اندوزی مافیای ثروت و قدرت سرازیر می شود، در زمانیکه ثروت های ملی خصوصی سازی و یا خودمانی شده … و ۸۰ درصد مردم زیر خط فقر قرار گرفته اند، آری! در چنین شرایطی دفاع از حق تشکل و اعتصاب بعنوان یگانه ابزار مقاومت و مبارزه ما کارگران … «گناهی نابخشودنی» و «جنایتی بزرگ» … محسوب می شود… رضا شهابی، کارگر مبارز عضو سندیکای شرکت واحد، مدافع … منافع طبقه کارگر ایران در ایجاد تشکل های مستقل کارگری، برای احقاق حقوق بر حق مان، مانند حق تشکل و اعتصاب، امنیت شغلی، دستمزدهای شایسته، درمان و تحصیل و مسکن رایگان می باشد… او، اینک، پس از ۵ سال اسارت بصورت غیرقانونی به قتلگاه رجایی شهر تبعید گشته و در اعتراض به این اقدام وحشیانه، در ۳۴ مین روز اعتصاب غذای خود، در خطر مرگ حتمی قرار دارد» پایان نقل قول.

شهابی «ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می‌پاید» و مخاطبین او دست‌کم می‌توانند صدای تن او که می‌سوزد که مقاومت و فریاد سیاسی از درون زندان تولید کند و در برابر فشار غیرسیاسی شدن و زندگی غیرشایسته داشتن بایستد را انعکاس بدهند. شهابی تن خود را به ندای سیاسی تبدیل کرده است: «از میان آبهای دور و نزدیک، باز در گوش این نداها، آی آدمها… که به قول شاهرخ زمانی «مبارزه برای آزادی رضا شهابی، نبرد برای آزادی حق تشکل و اعتصاب است.»

***
در راستای بحث‌های بالا، تیکا کلاکی در گفت‌وگوی پایین، این عمل اخیر سیاسی رضا شهابی را در متن سیاست‌های در قبال طبقه‌ی کارگر حکومت قرار داده و جزییات آن را بحث کرده است.

مینا خانلرزاده: این اولین اعتصاب غذای رضا شهابی نیست.
تیکا کلاکی: رضا شهابی در این چند سال زندانی بودن‌اش چندین بار دست به اعتصاب غذا زده است. او در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۹۱ سومین اعتصاب غذای خودش را در زندان اوین شروع کرد که به مدت ۲۲ روز ادامه داشت. در نهایت، در تاریخ ۱۸ دی‌ ماه ۱۳۹۱ او موفق شد برای اولین بار در طول دوران محکومیت خود ‌مرخصی بگیرد که هم در کنار خانواده‌اش باشد و هم به درمان بیماریش بپردازد. درنتیجه، اعتصاب غذای سال ۹۱ در نهایت با موفقیت به پایان رسید. اما این بار او اعتصاب غذای‌اش را در زندان رجایی شهر شروع کرد و امروز (۱۴ تیر ماه ۱۳۹۳) اعتصاب غذا رضا شهابی وارد روز ۳۶- اُم شده است. او نزدیک به ۱۵ کیلوگرم از وزن خود را از دست داده و چندین بار دچار بیهوشی شده است.

مینا خانلرزاده: چه خواسته‌هایی را رضا شهابی برای این اعتصاب غذای خود اعلام کرده؟
تیکا کلاکی: رضا شهابی در اعتراض به تبعید ناگهانی‌اش از زندان اوین به زندان رجایی شهر اعتراض داشت و خواسته‌های خودش رو به این ترتیب مطرح کرد: بازگشت به محل قبلی‌، یعنی زندان اوین بند ۳۵۰، ‌مرخصی استعلاجی جهت درمان و عمل جراحی دیسک کمر (به دور از بگیرو‌‌ببند و حضور ماموران زندان که باعث ایجاد وحشت و نارضایتی مراجعه کنندگان بیمارستان و کادر بیمارستان و تیم‌ پزشکی‌ می‌شود)، اجرای ماده ۱۳۴ قانون جدید مجازات اسلامی [۱]، و اجرای قانون آزادی مشروط. رضا شهابی از سوی مردانی، رئیس زندان رجایی شهر، و همچنین امیریان، معاونت زندان رجایی شهر، هم تهدید و به دفتر رئیس زندان فرا خوانده شده است و این دست خشونت‌های دایمی از شرایط زندگی او در زندان است که به آن اعتراض دارد.

مینا خانلرزاده: شاهد میزان شایسته‌ای از فشار از سمت فعالین سیاسی و رسانه‌های جریان اصلی در زبان فارسی برای تحقق خواسته‌های شهابی در این سی و چند روز اعتصاب او نبودیم. دلیل را چه می‌دانی؟
تیکا کلاکی: از رسانه‌های شرکت‌های بزرگ و جریان اصلی هیچ انتظاری نیست، زیراکه این رسانه‌ها به‌طور‌کلی مدافعین سرمایه‌داری و هم‌ارز‌سازی ِ بین دموکراسی و سرمایه‌داری بوده و هستند. مبارزات مستمر رضا شهابی و فعالین کارگری دیگر (از جمله شاهرخ زمانی) بارها این رسانه‌ها را وادار کرده است که گوشه‌ای از مبارزات این کارگران را پوشش دهند اما در حقیقت این رسانه‌ها تمایلی ندارند که مبارزات کارگران و فعالین پیشرو آن را انعکاس دهند. به عنوان مثال، اگر بی‌بی‌سی فارسی و صدای آمریکا از مبارزات کارگران و از فعالین پیشرو آن دفاع کنند آن وقت چطور از رویکردهای اقتصادی-سیاسی اصلاح طلبان که همگی مدافع سیاست‌های اقتصادی نیولیبرالیستی هستند دفاع کنند؟ رسانه‌هایی از قبیل بی‌بی‌سی فارسی پایگاه خبری اصلاح‌طلبان در خارج از کشور هستند. بخش سوسیالیست (چه داخل و خارج از کشور) اما همیشه حمایت خود را به اشکال گوناگون نشان داده‌ است. تعداد زیادی از اتحادیه‌های کارگری نامه‌های اعتراضی خطاب به قوه قضایه و مجریه ایران فرستاده‌اند و به این شکل حمایت خود را از رضا شهابی نشان داده‌اند. اما این‌ها کافی نیستند: فعالین سوسیالیست باید از این فاز گامی فراتر نهند و حمایت‌های بین‌المللی را نه فقط از طریق اتحادیه‌های کارگری بلکه باید از بدنه آن تشکل‌ها جستجو کرد و پیوند طبقاتی بین کارگران در ایران با کارگران کشورهای دیگر ایجاد کرد. نکته قابل تاکید این است که حمایت‌های بین‌المللی می‌تواند فشار بیاورد اما فشار اصلی باید در داخل کشور صورت بگیرد.

مینا خانلرزاده: سیاست در قبال زندانیان کارگر در دولت اعتدال آیا کماکان مانند گذشته است یا تغییراتی، چه در سطح گفتمان دولت و چه در سطح قوانین، رخ داده است؟
تیکا کلاکی: سیاست‌های اقتصادی دولت اعتدال ادامه‌ی برنامه‌های اقتصادی ِ نیمه تمام از دولت‌های سازندگی، اصلاحات، و مهرورزی است. این تداوم سیاست‌های اقتصادی اغلب به دلایل منافع حزبی و یا به منظور تولید پروپاگاندا انکار می‌شود و به این منظور تمام کاستی‌های سیاسی-اقتصادی به دولت احمدی نژاد محدود می‌شود. دولت اعتدال، مسیر را برای پیوستن به بازارهای جهانی دنبال می‌کند و هزینه‌اش نیز مستقیما از سفره‌ی کارگران و زحمتکشان پرداخته می‌شود، درست همانطور که هزینه‌ی سیاست‌های بحران‌‌ساز هسته‌ای، کاغذ‌پاره خوانده شدن قطع‌نامه‌های شورای امنیت و مواضع احمدی‌نژاد در مورد هولوکاست و امثال آن را زحمتکشان پرداختند.
در دوران دولت مهروزی، سیاست به اصطلاح «مقاومت» در برابر آمریکا و بی‌اثر خوانده شدن تحریم‌ها رویکرد حکومت بود. و در نتیجه‌‌ی آن حکومت پذیرای هیچ گونه حرکت اعتراضی از جانب کارگران نبود. به بیان دیگر، تحریم‌ها خود عاملی برای سرکوب بیشتر طبقه‌ی کارگر در ایران بود. اما دولت اعتدال از همان ابتدا مطرح کرد که درصدد حذف تحریم‌ها است، و درنتیجه برای پیشبرد این سیاست، دولت اعتدال نیز پذیرای هیچ گونه حرکت اعتراضی نیست. دولت اعتدال عصر ِ نرمش در برابر غرب و تشدید سرکوب در داخل است که این تغییری در وضعیت کارگران به وجود نیاورده مگر حتی سرکوب بیشتر. ضرب و شتم زندانیان سیاسی بند ٣٥٠ زندان اوین، آزار و اذیت بهنام ابراهیم زاده و خانواده‌اش، فشار مضاعف بر شاهرخ زمانی و رضا شهابی، دستگیری طیف وسیعی از اعضای کمیته‌ی هماهنگی، و … نمونه‌هایی از این واقعیت هستند که دولت اعتدال سرکوبهای ناکام دوران احمدی نژاد را جبران می‌کند.

مینا خانلرزاده: فعالین کارگری زندانی چه کسانی هستند؟
تیکا کلاکی: در حال حاضر ما ۹ کارگر و فعال کارگری در زندان داریم که مشغول گذراندن دوران محکومیت خود از ۱ تا ۱۰ سال هستند. شاهرخ زمانی‌، رضا شهابی، محمد جراحی، رسول بداقی، بهنام ابراهیم زاده، محمد مولانایی، یوسف آبخرابات، واحد سیده، و افشین ندیمی، الان در زندان هستند. محمد مولانایی ۷۶ سال سن دارد و از بیماری قلبی نیز رنج می‌برد. ۸ فعال کارگری دیگر هم در حال حاضر احکام زندان به آنها ابلاغ شده و به زودی روانه زندان می‌شوند: غالب حسینی‌، خالد حسینی، حسن رسول نژاد، ابراهیم مصطفی پور، قاسم مصطفی پور، هادی تنومند، محمد کریمی‌، و جمال مینا شیری. این ۸ فعال کارگری همگی‌ از اعضای کمیته‌ی هماهنگی‌ برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری هستند. در واقع با نگاهی‌ به احکام صادره برای این فعالین کارگری به وضوح می‌توان دید که دولت اعتدال همچون دولت‌های قبلی‌ راه سرکوب فعالین کارگری را با فشاری بیشتر از دولت‌های پیشین در پیش گرفته است.

[۱]
inside.org.au

[۲]
ماده ۱۳۴ - در جرائم موجب تعزیر هرگاه جرائم ارتکابی بیش از ۳ جرم نباشد دادگاه برای هر یک از آن جرائم حد اکثر مجازات مقرر را حکم می‌کند و هر گاه جرائم ارتکابی بیش از ۳ جرم باشد ، مجازات هر یک را بیش از حد اکثر مجازات مقرر قانونی مشروط به اینکه از حد اکثر به اضافه نصف آن تجاوز نکند ، تعیین مینماید ، در هر یک از موارد فوق فقط مجازات اشد قابل اجرا است و اگر مجازات اشد به یکی‌ از علل قانونی تقلیل یابد یا تبدیل یا غیر قابل اجرا شود ، مجازات اشد بعدی اجرا میگردد.
در هر مورد که مجازات فاقد حد اقل و حد اکثر باشد ، اگر جرائم ارتکابی بیش از ۳ جرم نباشد تا یک چهارم و اگر جرائم ارتکابی بیش از ۳ جرم باشد تا نصف مجازات مقرر قانونی به اصل آن اضافه میگردد.
تبصره ۱ - در صورتی‌ که از رفتار مجرمانه واحد ، نتایج مجرمانه متعدد حاصل شود ، طبق مقررات فوق عمل میشود .
تبصره ۲ - در صورتی‌ که مجموع جرائم ارتکابی در قانون عنوان مجرمانه خاصی‌ داشته باشد ، مقررات تعدد جرم اعمال نمی‌شود و مرتکب به مجازات مقرر در قانون محکوم میگردد.
تبصره ۳ - در تعدد جرم در صورت وجود جهات تخفیف ، دادگاه میتواند مجازات مرتکب را تا میانگین حد اقل و حد اکثر و چنانچه مجازات ، فاقد حد اقل و حد اکثر باشد تا نصف آن تقلیل دهد .
تبصره ۴ - مقررات تعدد جرم درمورد جرائم تعزیری درجه‌های هفت و هشت اجرا نمی‌شود ، این مجازات‌ها با هم و نیز با مجازات‌های تعزیری درجه یک تا شش جمع میگردد.