هویت کرد، دولت مستقل و کاهن شاهان لخت اسلامی


سعید ساعدی


• فاکتور کردها سایه سنگینی بر سیاست خاورمیانه انداخته است، گویی تجربه ی سالیانی از استعمار و روند انسداد هویت های دولتی در اقلیم، شانس تغییر بنیادی در خاورمیانه را به کردها داده است. آیا دولت زادگی و دولت شدن کردها را به سرنوشت دلدادگان پیشینش دچار می کند و یا سیستم نادولتی کنفدرالیستی خاورمیانه را با رنسانس روبرو می سازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۹ تير ۱٣۹٣ -  ۱۰ ژوئيه ۲۰۱۴


شاید به جرات بتوان گفت یکی از متناقض ترین اصطلاحات فلسفه و علم و سیاست همان "دولت" می باشد، این پدیده ی اجتماعی تا بدانجا همچون زنی زیبا و فریبنده و شهوانی خود نمایی کرده است که در آویختن به آن را حتی ادیان آسمانی همچون حضور مالکانه ی خدا بر زمین نامیده اند، در دیگر سو از گذشته تا کنون از صوفی فیسلوفان باستان تا روشنفکران چپ گرای معاصر از آن همچون منبع فساد و نا برابری، به مثابه ی غده ایی سرطانی و گلوله ای آتشین بر پیکر اجتماعی بشر نام برده اند، در واپسین دهه های گذشته فیلسوفان جهان غرب خسته و درمانده از فاجعه ی دو جنگ جهانی، دولت را با عقبه های دموکراتیک و رفاهی و غیره همچون "شری موجود" و لازم و مهندس توسعه و دموکراسی در همان مسیر مقدس دارای فره خدایگانی قدیم ابقایش کردند. در شرق و خاورمیانه ی دنیا تمامی این مفاهیم و خوانش ها آمیخته با سحر و جادو و اوراد و حیانی آسمانی، ورد مدرسه و مسجد در میانه ایی از کفر و بندگی کردنش در عرصه ی خون و گور و زندگی کماکان جاری است.

دولت- ملت های کاهنی خاورمیانه در ملغمه ایی متناقض از توحید و بت پرستی، متدولوژی علمی مدرن را نیز در راستای اثبات قدرت ازلی و آسمانی دولت- ملت متبوعشان به کار گرفته و عجبا باور نیز می کنند، این شیزوفرنی علمی- کاهنی موجود، چه "امیرالمومنین" را سید علی خامنه ای و چه" سلطان بیگ جهان اسلام" را رجب اردوغان و چه "خلیفه ی مسلمین" را ابوبکر بغدادی بداند همگی فرزندان برحق یک نظام واحد کاهن – شاهی و اسلامی- سومری هستند.این هر سه نرینه ی سلطانی اقلیم در شهوت هماغوشی با فاحشه ی کار بلد "سیستم خسروانی- دولت" گوی سبقت را از هوس چهارهزار ساله ی " کشور موعود" یهودیان ربوده اند و خود عطش همخوابگی با صهیون دولت را در" صهیونیزم کاهنی شیعه"، "صهینونیزم ملی تورک" و "‌صهیونیزم سلف سنی" به نمود رسانده اند. این گستره ی تراژیک- کمدی حتی اگر "ذوالقرنین" را کورش کبیر بنامد و "عمر خطاب" را سلطان نوین عثمانی، چیزی کمتر فکاهی از "کمدی الهی "جناب بغدادی نیست. روند فرمانروایی خدا- دولتان اسلامی اقلیم از فرط عجین شدن با قدرت انباشته شده در دولت به تمامی نسبت به فهم و رویت قباحت های خویش کور شده و آلت سلطانی در دست، لخت و عریان سجده و ثنای بنده- شهروند های خود را نظاره می کنند. تقلیل دادن هر کدام از این روندهای همگن را به ارتجاع و واپس گرایی و سنتگرایی و سلفیت، خود به دام روشنفکری بی تاریخ و ئوبژکتیست افتادن است، بی گمان اینان "چپ و راست مدرنیته ی متاخر اسلامی" هستند که واپسین ملجا را برای هویت ایدئولوژیک تاریخی خود جستجو می کنند.
دولت بسان لعبتکی هوسباز و کشنده، بسیاری از دلداده گانش را به خاک سیاه و ذلت نشاند، جهان پر از محبت عیسوی در امپراتوری مسیحیت به جهنم قرون سیاه وسطی کشیده شد و گویی عیسی در مسیحیت دولتی به صلیب کشیده شد، رویای تقوی و صلح دوستی و پرهیزگاری اسلام با دولتی شدن دین و ترور خلفا و سلاطین شکم باره و خونخواه اموی و عباسی و عثمانی به یکباره مدفون شد، جهان بی طبقه ی کارگران از کوبا تا چین و سیبری به خون و فساد دولت های کارگری آغشته شد، دولت ملت های دموکراتیک و سوسیالیست معاصر در خون هفتاد میلیون قربانی دو جنگ جهانی پا به عرصه ی تهدید اتمی و تخریب اکولوژی و قلمرو کمپانی- دولتها و سرمایه سالاری افسار گسیخته گذاشتند.
همگام با دگردیسی صور قدیمه ی کلاسیک خاورمیانه به سه گانه ی صهیونیستی سبز ولایت مطلقه ی فقیه و زرد ملی مذهبی ترک و سفید سه لف تسنن، کردها نیز رویای به عروس گرفتن شهبانوی دولت را با خود پروراندند، انگار بیرون از اراده ی دولت حیاتی موجود نیست، گویی هر چیزی به ندای این خدا- دولت کن فیکون می شود، در دولت یکی شدن و به دولت تبدیل شدن در شخصیت کردها تزریق می شد، این تشخص از سویی به گسیخته شدن انسان کرد از تاریخ و فرهنگ خویش و یکی شدن در دامان فرهنگ –دولت حاکم منجر می شد و از دیگر سو مدل های موجود دیگر فرهنگ ها در مسیر دولت شدن آزموده میشد، سیاست متورم کارآزموده ی دولتهای اقلیمی از کردها خوب و بد ساختند، به فراخور هژمونی فرهنگی خویش کرد خویش را آفریدند، به هر میزان خود را از تاریخ و حیات خویش جدا ساخته و در جهان فرهنگ او زیستی به همان میزان دارای وجود خواهی بود، بهترین کرد انسانی است پاسدار آریامهر و سرزمین خدا بر زمین که مسخر ولایت این کاهن شاه نامیرا است، به نسبتی که ترک شوی سعادتمندی و به نسبت جزیه و جانی که به پای خلیفه می ریزی بنده ی نیک خدا خواهی بود. به محض آنکه کرد بودن خود را و حق حیات آزادانه ی خود را احساس کردی به کردی بد تبدیل شده ،شیطانیزه گشته و رجم خواهی شد.
کردها در این روز محشر خاورمیانه اما حدیث سومی از اهورا و اهریمنند، از سویی نه از فرهنگ خسروانی به تمامی بریده اند و رویای "شاهان کاهنی کورد" دارند و در وجهی دیگر اما در تلاش شکستن طلسم این خدا- دیو – دولتند. ورای تحلیل و شکافتن این مفاهیم و رونمایی از مصداق های اقلیمی، حضور و نمود هر دوالیته ی نظام دولتی و نادولتی کردی، خاورمیانه را با جهش ژنتیکی- ذهنیتی روبرو ساخته و نظرپراکنی های مغرضانه ی کاهنان کلاسیکی منطقه دررجم آن و از کرد "حجر السود" ساختن، حکایت از یائسگی مدرنیته ی خاوران در نوزایش اقلیم است، گویی زهدان علمی اینان در برخورد با حیات و انتخاب کردها به سندرمی از دموکراسی و تجدد، بارور می شود. کانتون های خود مدیریتی کردستان- سوریه، کنگره ی جامعه ی دموکراتیک کردستان - ترکیه، "کودار" جامعه ی آزاد و دموکراتیک شرق کردستان – ایران، حکومت اقلیم کردستان- عراق. بدون شک فاکتور کردها سایه ی سنگینی بر سیاست خاورمیانه انداخته است، گویی تجربه ی سالیانی از استعمار و روند انسداد هویت های دولتی در اقلیم، شانس تغییر بنیادی در خاورمیانه را به کردها داده است. آیا دولت زادگی و دولت شدن کردها را به سرنوشت دلدادگان پیشینش دچار می کند و یا سیستم نادولتی کنفدرالیستی خاورمیانه را با رنسانس روبرو می سازد. هر کدام از این پرسش ها بایسته ی کاوش و کنکاشی دیگر است.