یادنامه رفیق اسعد غمیان (شهید آرام) به مناسبت سی‌امین سالروز جان‌باختن - نیما



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ تير ۱٣۹٣ -  ۱۷ ژوئيه ۲۰۱۴


بیست و هفتم تیرماه امسال مصادف با سی‌امین سالروز جان‌باختن پیشمرگ مبارز و جسور کومله، رفیق اسعد غمیان (شهید آرام) است. ٣۰ سال پیش در چنین روزی، رفیق آرام در یک درگیری نابرابر با نیروهای اشغالگر جمهوری اسلامی در منطقه آرمرده بانه، جانش را فدای آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌اش نمود.

اسعد غمیان در سال ۱٣۲۷، در آغازمان یکی از محلات قدیمی سنندج به دنیا آمد. او هفتمین عضو خانواده‌ی غمیان بود. اسعد دوران ابتدایی را در دبستان پهلوی و متوسطه را در دبیرستان شاهپور سنندج به اتمام رساند. پس از سرنگونی رژیم سلطنتی و آغاز فعالیت احزاب و نهادهای مردمی در شهرهای کردستان، اسعد با مسایل سیاسی آشنا گردید و در سال‌های ۱٣۵٨ و ۱٣۵۹، با یورش نظامی نیروهای ارتش و سپاه رژیم جمهوری اسلامی و اشغال شهرهای کردستان از سوی آنها، اسعد که خود روزانه شاهد کشتار ده‌ها تن از مردم بی‌گناه، به خصوص اجرای احکام ظالمانه اعدام جوانان آزادی‌خواه و مبارز شهر، از سوی رژیم تازه به دوران رسیده‌ی مذهبی بود؛ تاب تحمل نیاورد، کار و شغلش (کارمند بانک) را رها و همچون صدها تن دیگر از جوانان شهر، به صفوف پیشمرگان کردستان پیوست.
رفیق اسعد غمیان در طول چندین ماه مبارزه در صفوف پیشمرگان کومله، رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد که مورد تحسین دوستان و فرماندهان نظامی خود قرار گرفت. او همچون صدها جوان پرشور پیشمرگ، داوطلبانه در عملیات‌های نظامی شرکت نمود و بارها با عبور از حلقه‌های امنیتی رژیم، شبانه به داخل شهرهای کردستان که به صورت حکومت نظامی اداره می‌شد، نفوذ و پس از اجرای عملیات ضربت، شهر را قبل از روشن شدن هوا ترک می‌کرد.
در اولین عملیات پیشمرگان کومله پس از جنگ ۲۴ روزه سنندج به یکی از پایگاه‌های رژیم در خیابان سیروس آن شهر، که محل استقرار نیروهای اشغالگر نظامی بود، شبانه با شلیک اولین گلوله‌ی بازوکا از سوی رفیق آرام، مورد حمله پیشمرگان قرار گرفت. این عملیات که چندین کشته و زخمی از افراد دشمن را به همراه داشت، نیروهای رژیم را در شوک فرو برد. ادامه عملیات شبانه پیشمرگان در داخل شهرهای کردستان در آن دوران تاثیر به‌سزایی در تقویت روحیه‌ی انقلابی مردم داشت و به همان نسبت نیز، ترس و دلهره در میان نیروهای رژیم، به خصوص عوامل خودفروخته‌ی محلی را بیشتر و بیشتر می‌کرد.
یکی از همین عوامل محلی رژیم، حاج "مسعود غمیان" برادر بزرگتر رفیق اسعد غمیان بود. حاج مسعود که یکی از منفورترین و خطرناک‌ترین افراد نزدیک به حکومت بود، بارها مورد سوءقصد نافرجام از سوی افراد مسلح نیروهای سیاسی و مردمی در کردستان قرار گرفت و هر بار جان سالم به در می‌برد.(۱) به شهادت کسانی که آن دو برادر را از نزدیک می‌شناختند، برخلاف حاج مسعود که از همان دوران نوجوانی و جوانی، فردی شرور و مردم‌آزار بود و از اذیت و آزار مردم و همسایگانش در محله آغازمان که بعضا یهودی بودند لذت می‌برد؛ اسعد انسانی مودب، آرام و مورد احترام همگان بود. بنا به اظهار شاهدی عینی در یکی از شب‌های عملیات که اسعد با سایر دوستان پیشمرگ در محله‌ی آغازمان حضور پیدا می‌کند، با استقبال گرم اهالی محل، به خصوص همسایگان یهودی قرار می‌گیرد

خصوصیات مردمی و انسانی اسعد در بین دوستانش در تشکیلات نیز، وی را به شخصیتی فراحزبی بدل کرده بود و تا حدودی هم با قوانین و مقررات خشک تشکیلاتی و ایدئولوژیکی در تناقض و تعارض قرار می‌گرفت؛ طوری که عرصه‌ی کار و فعالیت را بر او و برخی از دوستانش تنگ می‌کرد. تا جایی که اسعد مجبور شد به مدت شش ماه از فعالیت با تشکیلات کومله خودداری کند.
پیشروی نیروهای نظامی رژیم به مناطق تحت کنترل احزاب و سازمان‌های سیاسی کُرد در آن زمان و خبر جان باختن برخی از دوستان پیشمرگ و افزایش تلفات نیروهای مقاومت مردمی کردستان در مقابله با یورش نیروهای نظامی رژیم، اسعد را وا داشت با اسلحه‌ای که از کمک مالی خانواده‌اش تهیه کرده بود، بار دیگر به سنگر دوستانش در کومله بپیوندد.
بنا به اظهار برخی از دوستان و همسنگرانش، اسعد غمیان در سال‌های ۱٣۶۰ تا ۱٣۶٣، در طی فعالیت‌های سیاسی و نظامی که بیشتر در مناطق جنوب شرقی کردستان همراه با تشکیلات کومله داشته، از او به عنوان یکی از جسورترین و فداکارترین افراد در صفوف پیشمرگان کومله یاد می‌شود.

سرانجام در شب ۲۷ تیرماه سال ۱٣۶٣، رفیق اسعد غمیان (آرام) در یک درگیری نابرابر با نیروهای اشغالگر جمهوری اسلامی در منطقه آرمرده بانه، جانش را فدای آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌اش نمود. "خالد جولیلان" از فرماندهان نظامی سابق در تشکیلات کومله که خود در شب حادثه در محل بوده، ماجرا را اینچنین تعریف می‌کند:
«من به همراه چندین تن از دوستان پیشمرگ (در حدود ۷۰ نفر) در گردان چیا به قصد جوله(۲) عازم روستای آرمرده در اطراف بانه بودیم. این روستا با داشتن دو پایگاه نظامی رژیم، جزو مناطق اشغالی محسوب می‌شد. رفیق آرام که مسئولیت یک تیم شناسایی از پیشمرگان را به عهده داشت و جلوتر از افراد گردان در حال پیشروی به سوی روستا بود، متاسفانه در اولین ساعات بامداد ۲۷ تیرماه ۱٣۶٣، به ناگاه در کمین نیروهای رژیم و عوامل محلی قرار گرفت و بر اثر تیراندازی از سوی دشمن، قلبش از تپش باز ایستاد. مزدوران رژیم پس از این جنایت از ترس عکس‌العمل قوای پیشمرگه، به طرف روستا پا به فرار گذاشته و به همراه سایر مزدوران رژیم و عوامل خودفروخته‌ی محلی، به استحکام سنگرهای خود پرداختند...»
خبر جان باختن رفیق اسعد غمیان، با موجی از غم و اندوه در بین دوستان پیشمرگ و کسانی که او را از نزدیک می‌شناختند همراه بود. "حوری غمیان" خواهر رفیق اسعد که خود از زندانیان سیاسی دهه‌ی ۶۰ بود، پس از شنیدن خبر مرگ برادرش، شعری (فه‌رهنجی پۆش) در وصف او سرود که توسط هنرمند نامی کُرد استاد "نجم‌الدین غلامی" به صورتی زیبا و با همکاری گروه هنری بابان(٣) در قالب ترانه اجرا گردید. گرچه در آن ایام گوش دادن به این ترانه در شهرها و مناطق تحت اشغال رژیم، جرم محسوب می‌شد؛ اما نوار کاست این ترانه در آن دوران خفقان، نزد بیشتر خانواده‌های پیشمرگ و سیاسی یافت می‌شد.
نگارنده‌ در گفتگویی که با خواننده ترانه‌ی فهرهنجی پۆش داشته، نظر وی را درباره‌ی تهیه و اجرای آن جویا شده است. رفیق "نجم‌الدین غلامی" در این باره می‌گوید:

«از جان باختن رفیق آرام مدت زیادی نگذشته بود. در آن زمان در اردوگاه مالومه(۴) بودیم، با گروهی از دوستان به ارتفاعات نزدیک به منطقه آهنگران رفته بودیم، تا مکان مناسب‌تری برای ایستگاه رادیو بسازیم. با رفقا مشغول کار ساختمان بودیم، تابستان بسیار گرمی بود، من در حال کلنگ زدن بودم، سرتاپایم خیس عرق بود. رادیویی به همراه داشتیم و در حین کار به رادیوی کومله گوش می‌دادیم، در آن زمان آسوی شورش (افق انقلاب) برنامه‌ای بود در این رادیو، که در آن لحظه در حین دکلمه‌ی این شعر (فهرهنجی پۆش) بود، من که در حال گوش دادن بودم، خیلی تحت تاثیر این شعر قرار گرفتم. بی اختیار کلنگ را زمین گذاشته و در جایی نشستم و به سنگ بزرگی تکیه دادم. برای چند لحظه‌ای آنچنان در فکر فرو رفته بودم، متوجه گرمای بیش از اندازه سنگ، که پشتم را سوزانده بود نشدم. آن چند لحظه زمانی بود که من آهنگ مناسب این شعر را در ذهنم ساختم. بعدا به رادیو رفتم و از دوستان، یک دستگاه ضبط صوت خواستم و ترانه را موقتا ضبط کردم تا مبادا از ذهنم فراموش شود. چند ماهی طول کشید تا به سلیمانیه رفتم و این ترانه را با گروه هنری بابان اجرا و ضبط کردم. آن زمان که این ترانه پخش شد، بازتاب وسیعی در کردستان ایران و عراق به همراه داشت. در حال حاضر هم بعد از چندین سال که از اجرای این ترانه می‌گذرد، در بیشتر کنسرت‌ها و برنامه‌هایی که دارم و یا شرکت می‌کنم، این ترانه بیشترین طرفدار را دارد. من هم با همان احساسی که اولین بار در اجرای آن داشته‌ام، همچنان با آن احساس می‌خوانم و مورد استقبال قرار می‌گیرد. ضمنا این را هم اضافه کنم من اسعد غمیان (شهید آرام) را قبل از اینکه به صفوف پیشمرگان بپیوندد، می‌شناختم و بعدها هم چند بار او را از نزدیک دیده بودم و آخرین بار نیز، زمانی که من به مدت دو ماه به همراه گروهی از پیشمرگان برای جوله به منطقه اطراف دیواندره رفته بودیم، وی را ملاقات کردم. رفیق اسعد در خانواده‌ای زیسته است که دو برادر با دو خصوصیات کاملا متفاوت و متضاد، یکی ضد مردم و ظالم و دیگری انسانی انقلابی و دوست‌داشتنی، تا حدی که توانست هم در بین
دوستانش در صفوف پیشمرگان، و هم در میان مردم کردستان، محبوبیتی برای خود ایجاد کند که به حق شایسته‌ی اوست.»

حوری غمیان سراینده شعر (فه‌رهنجی پۆش) در رابطه با اجرای این سروده توسط استاد نجم‌الدین غلامی می‌گوید:
«غروب یکی از روزهایی که در ساختمان اداره اطلاعات سنندج (ساواک سابق) زندانی بودم، یکی از بازداشت‌شدگان از داخل سلولش با صدای بلند این ترانه را می‌خواند. من طبعا او را نمی‌شناختم، ولی خوب به یاد دارم زندانی دیگری از سلول خودش با التماس از او می‌خواست صدایش را پایین بیاورد که مبادا جرمش بیشتر شود. زندانی بازداشت شده در جواب با همان صدای بلند داد زد: ای بابا، من به همین جرم بازداشت شده‌ام، بزار تمومش کنم...»

نگارنده: نیما – سنندج
تیرماه ۱٣۹٣

۱- حاج مسعود غمیان طبق اطلاعات موثق پس از ۱٣ فقره سوءقصد نافرجام، سرانجام در تاریخ ۲۷ مردادماه ۱٣۶۹، توسط چند جوان مسلح وابسته به تشکیلات حزب دمکرات، در نزدیکی منزل مسکونی‌اش در سنندج، مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد.
۲- جوله در فرهنگ سیاسی کُرد به معنی انجام ماموریتی سیاسی جهت آگاه‌سازی مردم روستا و مناطق مسکونی، توسط گروهی از کادرها و اعضای سیاسی- نظامی وابسته به یک سازمان و یا حزب سیاسی.
٣- گروه هنری بابان متشکل از نوازندگانی که بیشترشان اهل سلیمانیه عراق بودند.
۴- مالومه اردوگاه مرکزی کومله در مناطق آزاد کردستان عراق در آن زمان.


فهرهنجی پۆش

فه‌ره‌نجی پۆش! که‌ڵپۆس له کۆڵ!
بۆ تۆ گه‌ڕاوم دۆڵ به دۆڵ
هه‌ردا و هه‌ردم کرد ده‌شت و کۆ
نامه ژێر پێ گه‌ڕام بۆ تۆ
له دارستان له کانی و ئاو
له گشت لا تۆم هاته به‌ر چاو
گرتم شوێنی هه‌نگاوه‌که‌ت
پرسیم سۆراغی چاوه‌که‌ت
پرسیم له گوڵ، له خۆنچه گوڵ
گژ و گیا، مێخه‌ک و سمڵ
سۆیلان و سوێسنه‌ و چنوور
له گوڵه شیلانی زه‌رد و سوور
گرتم سۆراغی بۆنی تۆ
شه‌یدا بووم که‌وتمه شوێنی تۆ
گه‌رچی نه‌مدی دڵ هه‌ر کوێ چوو
دیمه‌نی تۆی له به‌ر چاو بوو
ده‌شتی ساراڵ و خوڕخوڕه
له ناوی پیرۆزت پڕه
چه‌م شار سنه تا ژاوه‌رۆ
گشت به داخن بۆ کۆچی تۆ
بێ وه‌‌قره‌م لێم بڕ‌ا "ئارام"
بیستم تۆ نه‌ماوی به‌ڵام
چونکوو ڕێگات ڕێی خه‌بات بوو
سه‌ربه‌رزی بوو، بۆ نه‌جات بوو
ده‌بێ بزه‌م بێ له لێوان
به‌رز بم وه‌کوو لووتکه‌ی کێوان
کێوانی کوردستانه‌که‌م
جێگای تۆ کاکه جوانه‌که‌م
تۆ نه‌مردووی له ناو دڵمی


خوێنی هه‌ناوی به کوڵمی
له ده‌مارما دێیت و ده‌ڕۆی
هێزی دڵ و گیانم ئه‌تۆی
هه‌تاکوو هه‌م به‌م دنیاوه
یاده‌که‌ت ڕووناکی چاوه
ئامانجت ئامانجمه "ئارام"
ڕێگه‌ت ڕێگامه دڵنیام

حوری غمیان
مرداد ۱٣۶٣