آقای حسنین هیکل! خوابت تعبیر ندارد! - محمدعلی مهرآسا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۶ تير ۱٣۹٣ -
۱۷ ژوئيه ۲۰۱۴
یکی از بزرگان اهل تمیز عرب زبان به نام«محمد حسنین هیکل» سردبیر اسبق روزنامه الاهرام مصر فرموده است:«سرنوشت صدام در انتظار مسعود بارزانی است!»
حسنین هیکل که در زمان حکومت جمال عبدالناصر دیکتاتور مصر، سرمقالاتش در روزنامه ی الاهرام خوانندگان عرب بسیاری داشت، شیفته و واله ی عبدالناصر دیکتاتور کشور فراعنه بود و پس از او باز می خواست همان رویّه ناصر برقرار باشد و اسرائیل را این بار با قلم به دریا بریزد - زیرا هواپیماها نابود شده بودند. و چون روزنامه اش مانع کار سادات رئیس حکومت وقت مصر (بعد از ناصر) می شد و با نوشته هایش از صلح بین دو کشور مصر و اسرائیل به تندی انتقاد می کرد، سادات او را از الاهرام بیرون انداخت؛ و می توان گفت پایان کار روزنامه نگاری اش شد. بعد از آن و اکنون نمی دانم کارش چیست؟ تنها می دانم گاه به گاه پیش بینی هائی می کند و چنین افاضاتی می گوید؛ ولی هیچ کدام نیز تاکنون به واقعیّت نینجامیده است.
من قسمتی از این مقاله را ده سال پیش زمانی که جرج بوش پسر برای دومین بار انتخاب شد و دولت تازه عراق انتخابات مجمع عمومی کشور را برگزار کرده بود، نوشتم و پخش کردم. اکنون که کشور عراق به جهنمی تبدیل شده است، روا دیدیم نخست بخشی از آن را بازنویسی کنم و سپس به وضع کنونی عراق بپردازم.
من به علت کرد بودن و زندگی در کردستان ایران که همسایه عراق است، می توانم بگویم تا حدی به وضع اجتماعی آن کشور آگاهم و بافت اجتماع درهم پیچیده ی آن را تا حدی درک می کنم. و یا دستکم کردها را می شناسم و پیگیر مبارزات چند دهه ی آنها علیه اعراب عراق بوده ام. اگر به انتخابات اشاره می کنم، این انتخابات در سال ۲۰۰۴ میلادی برگزار شد و اکنون ده سال از آن زمان می گذرد...
آن زمان نوشتم:
«انتخابات نمایندگان مجمع عمومی کشور عراق سرانجام در میان ترس و دلهره ی همگانی و تردید های بین المللی به پایان رسید؛ و علیرغم جو ترور و نا امنی در تمام شهرهای عراق، می توان پذیرفت که میزان مشارکت مردم با توجه به جمیع جهات، چشمگیر بود. رقم ۶۰% واجدین شرایط که تقریباً بیشتر خبرگزاری های بین المللی از میزان شرکت مردم گزارش کرده اند، امیدوار کننده است. شکی نیست که اگر فضای ترور و هراس ناشی از برخورد تروریستها هم وجود نداشت و محیطی امن و خالی از دغدغه نیز فراهم بود، باز هم بیش از ٨۰ الا ٨۵% مردم واجد شرایط شرکت نمی کردند. زیرا در تمام نظام ها و کشورهای آزاد و دموکرات جهان و در تمام دموکراسی های دنیا هم، هیچگاه رقم سد در سد و یا حتا ۹۵ و ۹۰% شرکت کننده ی حایز شرایط در هیچ گزینشی پیشینه ی تاریخی ندارد. علت این است که برای حضور مردم در پای صندوق های رأی علاوه بر جوّ آزاد و محیط امن، بسیاری از مسائل و فاکتورهای بازدارنده ی دیگر را هم باید مد نظرداشت؛ از آنجمله: ناخوشی و بستری بودن افراد، عوارض پیری و کهولت و عدم توانائی سالخوردگان، پیدایش اتفاقات و حوادث بازدارنده برای برخی از مردم، و از همه مهمتر بی علاقگی و عدم تمایل در گروهی قابل توجه از افراد در هر اجتماع نسبت به مسائل سیاسی و کارهای اجتماعی که دلایلی گوناگون مانند، تردید، بدبینی، باری به هرجهت زندگی کردن و عمر را بیهوده به سربردن و... همه مسبب آن است، باعث کم شدن شرکت کنندگان می شود.
بنابراین، می توان رقم ۶۰% شرکت کنندگان واجد شرایط را در نخستین انتخابات آزاد عراق، برای آن ملت به فال نیک گرفت؛ هرچند بیش از ۲۵% این رقم مربوط به شرکت «کردها» است که با رغبت و هلهله و نشاط فراوان ضمن شرکت اکثریت نزدیک به اتفاق، این موهبت را جشن نیز گرفتند و شادی ها کردند.
شکی نیست که کردها بیش از همه در این پیشامد مبارک سهیم بودند و پس از ده ها سال مبارزه و تحمل کشته های بسیار و آوارگی و دربدری، به بیشینه ی خواسته ها و آرزوهای خود دست یافتند. زیرا هم اعضای مجلس محلی را برگزیدند و این مجلس را که قوانین داخلی را بررسی و تصویب می کند ساختند؛ و هم در کل سرنوشت عراق دخیل بودند و آینده ی کشور را رقم زدند.
بازنده ی این انتخابات در مرحله ی نخست اعراب سنی مذهب از هر گونه ی معمولی و متعصب و قومگرا هستند که به دلیل انتخابات بر مبنای هر فرد یک رأی و پیشنهاد شیعه و سنی بازی آقای جرج بوش پسر از یک سو، و تحریم انتخابات توسط ملایان و بزرگان سنی مذهب از سوی دیگر، جایگاه پیشین خود را در حاکمیت از دست داده اند و دیگر بار نمی توانند به مانند سیزده قرن گذشته، حکمران مطلق عراق باشند؛ و بازنده در مرحله بعد هواداران حزب بعث است که در میان آنان از همه قوم و قبیله ی عراقی غیر از کردها وجود دارد.
با وجود پایان گزینش و تعیین نمایندگان، هنوز عراق آبستن حوادث گرانباری است که در آینده پدیدار خواهد شد و شماری دیگر از مردم بی گناه را طعمه ی آزمندی، قدرتطلبی و تعصب کور قومی و مذهبی خواهد کرد.»
می بینید که من همان زمان از بلوا و درگیری میان آن همه قوم و قبیله خبر داده بودم و می دانستم عراق آرام نخواهد ماند و چنین فجایعی در عراق رخ خواهد داد.
ملتی که قرنها زیر حاکمیّت خلفای عثمانی بود و در ابتدای قرن بیستم و در جنگ جهان اول با شکست دولت عثمانی و تجزیه آن امپراتوری، بخش «شامات» آن خلافت، به کشورهای کوچک و تازه ساز سوریه، اردن، فلسطین، لبنان و عراق تقسیم شد. در تقسیم بین استعمارگران، فلسطین، اردن و عراق سهم بریتانیا شد. و همان زمان دولت علیّه استعماری ی بریتانیا از میان شاهزادگان عربستان سعودی برای دو کشور جدید التأسیس عراق و اردن پادشاه از حجاز آورد و کشور عراق و اردن را تحویل سلطان هائی از خاندانهای هاشمی سعودی داد؛ و برای فلسطین نیز فرماندار انگلیسی تعیین کرد. زیرا بریتانیا کشوری پادشاهی بود... دولت فرانسه نیز سوریه و لبنان و را صاحب شد و از رژیم پادشاهی چشم پوشید و برایشان رئیس دولت یا رئیس جمهوری معبن کرد؛ و همچنان که رسم ملت فرهنگسالار و فرهنگ پرور فرانسه است، در آن دو کشور دانشگاه نیز درست کرد و جوانان محل به درس خواندن در دانشگاه ها ترغیب شدند به طوری که دانشگاه فرانسوی بیروت مشهور شده بود؛ و بعدها امریکائیها نیز در شهر بیروت دانشگاه تأسیس کردند.
نوشتم:
« بنابراین، تا این زمان کشور عراق مانند دیگر کشورهای خاورمیانه هیچگاه رنگ و بوی آزادی و مردمسالاری را تجربه و آزمایش نکرده است. گرچه در برهه ی کنونی در ظاهر، موهبت یک گزینش آزاد را داشته و روسفید از آزمون بیرون آمده است، اما چون هنوز در قبول مسئولیت نه رشد کافی یافته و نه فرهنگ مردمسالاری را آموخته است، می باید منتظر پیامدهای ناگوار این جهش نسبتاً زیبا و نیک بختانه باشد. عوارض گردن نهادن به نظر اکثریّت در این جوامع عقب مانده و یا عقب نگهداشته شده که فرهنگ زورمداری در اذهان مردم به شدت ریشه دارد، ساده و اندک نیست»
«حضور شخصیتی مذهبی مانند آیت الله سیستانی که ملییّت ایرانی دارد، در صحنه ی سیاست و امنیّت عراق، نمی تواند اعراب قومگرا و متعصب سنی مذهب کشور را دچار دغدغه ی خاطر و احساس خطر نکند. هرچند سیستانی خردمندانه و بیطرفانه وارد صحنه شد و خود را از رهبریت و زعامت به گونه ای که خمینی ی طالب قدرت در ایران بنیاد نهاد کنار کشید و حتا در غائله ی جاهلی به نام «مقتدی صدر» دفع بلا کرد، اما نفس وجود او در میدان مبارزه و تعیین لیست معین انتخاباتی برای مردم، سبب تحریک و عداوت ملاها و مردم عادی و متعصب سنی مذهب شده است. به طور قطع و یقین این عداوت با اعلام اسامی برگزیدگان مجمع عمومی عراق، به مراتب شدیدتر و ریشه دارتر خواهد شد. وقتی معیار سنجش و عامل انتخاب به جای کاراکتر فردی و توانائی علمی و سیاسی و اجتماعی در انجام مسئولیّت، با اعتقادات مذهبی و توهمات ذهنی جانشین شود، پیدایش مردمسالاری اگر محال نباشد دستکم بسیار مشکل می نماید. هیچ تضمینی وجود ندارد که چهار سال بعد و دوره ی بعدی انتخابات، آخوندهائی که منبر و محراب سکوی پرش آنها به سوی هر گونه قدرت و مقام است، مردم شیعه ی عراق را به همان مسیری که خمینی ملت ایران را در سال ۱٣۵۷ کشاند، هدایت نکنند؟ » آری اینها را من نوشته بودم!
نگارنده با بخشبندی مردم یک سرزمین و کشور بر روی اعتقادات ماوراء الطبیعه ی مذهب و دین به شدت مخالفم و آن را مضر به حال تمام آن جوامع و حتا بشریّت می دانم. و آرزو دارم زمانی برسد که مردم و ملتهای خاورمیانه نیز مانند دیگر کشورهای جهان برخوردار از موهبت آزادی و دموکراسی شوند، و افراد برگزیده خود را تنها و تنها بر روی شخصیت، کارائی و عملکرد آن مردمان رده بندی کنند و برگزینند؛ و از مقولات مذهبی و عقیدتی و آئینی و آلودگی های آسمانی و ایدئولوژی چشم بپوشند. اما آرزو چیزی است و واقعیّت چیزی دیگر؛ و آقای جرج بوش پسر با این بخش بندی بر روی دین و آئین مردم در عراق، حماقتی به پهنای آن کشور انجام داد.
واقعیّت در عراق خبر از جریحه دارشدن احساسات و غرور اعراب سنی مذهبی می دهد که در تمام مدت موجودیّت عراق بعد از اسلام، حاکم و فعال مایشاء در سرزمین بین النهرین بوده اند. می دانستم که این ناخوشنودی روزی تبدیل به دشمنی خواهد شد؛ که شد. و دشمنی و کینه اعراب نیز پایانی ندارد. غرور این اعراب کینه جو و آرمانگرا با اکثریّت یافتن شیعیانی که قسمت اعظم آنان ریشه و تبار خارجی دارند و اجدادشان برای مجاور شدن به این سرزمین کوچیده اند، درهم شکسته شده است. اعراب بومی و سنی مذهب که تا آوایل قرن بیستم هنوز از نظر عدد در اکثریت بودند و اندک اندک و با مهاجرت شیعیان سرزمینهای دیگر به مقام اقلیّت پائین آمده اند، به سبب عدم درک کثرتگرائی و نا آشنائی با الفبای دموکراسی به آسانی قادر به قبول مقام و منزلت جدید نبوده و تا عادت کردن به این وضع، همچنان به عداوت و مبارزه و جنگ روزگار را خواهند گذراند. به یاد آوریم که صدام حسین حتا در زمان رژیم محمد رضا شاه نیز، چندین بار عراقیهای ایرانی تبار را از عراق بیرون راند و تحویل ایران داد. ولی آنان سرانجام به عراق بازگشتند و شیعه را به اکثریبت رساندند. فزون بر این عملکرد آقای مالکی نخست وزیر شیعه ی عراق که هم متعصب است و هم به شدت تحت تأثیر دولت شیعی ایران قراردارد و کمربسته ی رهبر خامنه ای است، کار را روز به روز بد تر خواهد کرد.
اکنون به روشنی می بینیم که پیش بینی من به وقوع پیوست و جنگ مذهبی و طایفه ای شروع شد که جدا از اعراب سنی مذهب خود عراق، افکار عمومی جهان و سران اعراب و مردم دیگر کشورهای عرب سنی نیز به نتایج این گزینش به دیده ی تردید و بدبینی می نگرند و از اینکه سرانجام حکومت عراق در دامن فناتیسم تشیع بیفتد - که افتاده است - نگرانند. عراق در تاریخ وجود و هستی اش هیچ گاه حکومت شیعی به خود ندیده است؛ حدود هفت قرن تحت تسلط خلفای سنی بنی امیه و بنی عباس بوده و پایتخت خلفای عباسی شهر مشهور بغداد بود که به شهر «هزار و یک شب» مشهور بوده است. از زمانی که هلاکو ی مغول به تحریک خواجه نصیرالدین شیعی مذهب، خلافت بنی عباس را برانداخت، باز حکومت عراق را سنی ها اداره می کردند و این وضع تا زمان سقوط صدام حسین ادامه داشت.
من شنیده بودم و می دانستم که قبایل عرب برای یک بز که از گله ای به گله ای دیگری رفته باشد، سالها در جنگ و فتنه و دشمنی بوده اند و کینه شان را به آسانی فراموش نمی کنند. چنین فرهنگ کینه و عداوتی در میان عربهای خوزستان ایران نیز وجود دارد. در حالی که میدیا و مردم گونه ای دیگر می اندیشیدند و تصور عامه این بود که اگر نیروهای امریکا خاک عراق را ترک کنند و مردم را به حال خود بگذارند، امنیّت و صلح میان طوایف و قبایل به وجود خواهد آمد و عراق به همان آسایش گذشته برمی گردد. خبر نداشتند که اعدام صدام حسین که از اعضای یکی از قبایل عمده عراق بود، آن طایفه را در کینه ی شتری غرق کرده بود و مترصد موقعیّت بودند تا تقاص این ستم را – به زعم آنها – از مسببین بگیرند.
اما چنین نشد و تخلیه عراق از نیروی امریکا فاجعه را بزرگتر کرد و پیشبینی نگارنده به واقعیّت بدل شد و عراق در غرقاب جهل و تعصب قومی و مذهبی فرو رفت. همان زمان که صدام در زندان بود و محاکمه می شد، چندین ترور انتحاری نیز علیرغم وجود قوای امریکا در عراق، به وقوع پیوست و کینه ها خودنمائی کرد.
از زمان گزینش «نوری المالکی» به پست نخست وزیری که طبق قانون اساسی بالاترین قدرت در عراق است، چون اربابان عمامه ایران او را پشتیبانی کرده و در او بسیار دمیدند، او نیز هم باد کرد و هم یابو برش داشت؛ و هیچ کس را جز شیعیان قبول نداشت. امریکا رئیس جمهوری از میان سران کرد برگزید که درست شبیه زائده آپادیس بی خاصیّت بود و هیچ توانائی نداشت؛ و اکنون در اروپا بر روی تخت بیمارستان است و عراق عملاً فاقد ریاست جمهوری است. و معاون سنی او را آقای مالکی با اتهام کمک به ترورریسم به صورت اجبار و از خوف دادگاه های مذهب شیعه که ممکن بود برایش حکم اعدام صادر کنند، روانه تبعید در ترکیه کرد؛ وگرنه می خواست او را به دست دادگاه های فرمایشی بسپارد تا حکم اعدامش را صادر و او را بکشند.
عراق را «نوری المالکی» نخست وزیر متعصب شیعی مذهب مدتها است به صورت غیر رسمی تجزیه کرده است. کردها خط او را اصلاً نمی خوانند و برای خود حکومتی دموکرات و مقبول ساخته اند که دنیا تقریباً آن را پذیرفته است. شیعیان عراق که اکنون سرکارند و بخش عظیم قدرت را تیول خویش کرده اند گویا درصددند در عراق از همان راه و روش خمینی و اصحاب خمینی بهره گیرند و حکومت عراق اسلامی(شیعی) به بازار عرضه و باورمندان دیگر آئینها را حذف کنند – که کرده اند - تردید نکنیم که با چنین روشی، کشور و ملت عراق آینده ای خواهند داشت بسیار تاریکتر از لبنان سالهای هفتاد میلادی.
جنگ داخلی مدتهاست در عراق آغاز شده است و شیعی شدن حکومت عراق سبب زایش هیولائی شده است به نام «داعش مخفف دولت اسلامی عراق و شام» این هیولا تاکنون نشان داده است از قدرتی به نسبت چشمگیر برخوردار است و دسته دسته سرباز و درجه دار و افسر سنی عراقی از خدمت فرار کرده و جذب قشون این هیولا شده اند.
کردستان عراق خودمختاری کامل دارد و حکومت کردستان از نظر سیاسی تاکنون به گونه ای رفتار کرده است که جهان آزاد و دموکرات حکومتشان را پذیرا شده و با نظر مثبت و احترام به آن می نگرند. این که آقای «حسنین هیکل» می فرماید اگر کردستان اعلام استقلال کند سرنوشت صدام در انتظار بارزانی است، باید ریشه در عربیّت موضوع داشته باشد و نه جنبه بین المللی. او سخن از حلقوم همزبانان عربش بیرون می دهد و جنگ بین کرد و عرب را پیش بینی کرده است. یعنی به زعم و پندار آقای هیکل، کشورهای عربی متفقانه به جنگ مردم کرد عراق خواهند رفت و بارزانی را دستگیر و اعدام خواهند کرد و مردم کرد را نیز آواره جهان خواهند ساخت. این سخن هیکل تنها می تواند یک هجوگوئی از سوی فردی پریشان افکار باشد. زیرا از نظر بین المللی ناحیه کردستان عراق خودمختار در زمان صدام حسین نیز مورد توجه غرب بود و آسمان این ناحیه از سوی ایالات متحد تضمین امنیّت شده بود.
حسنین هیکل معلوم نیست از جانب چه کسی مأموریّت گفتن این سخن را یافته و این مژده را چه کسی به او داده است که برای کرد، تعیین تکلیف کند. کردستان عراق هیچگاه جزئی از حکومت اعراب نبوده و تنها از زمان صفویه و شکست شاه اسماعیل از خلفای عثمانی این بخش ایرانی به امپراتوری آن زمان عثمانی افزوده شد و در شکست عثمانی نیز به دلیل بی قدرت بودن حکومت وقت ایران تمام این نواحی را فرانسه و بریتانیا میان خود تقسیم کردند؛ و بخش بزرگ کردستانِ عثمانی، جزو ترکیه شد و بخش اندکی به سوریه تعلق گرفت؛ و بخش حاصلخیز و نفت دارش نیز نصیب عراقی گردید که خاندان ملک فیصل اول از خاندانهای هاشمی حجاز، برآن سلطان و نوکر بریتانیا شد. تا آنکه با کودتای سرتیپ عبدالکریم قاسم سلطنت برافتاد و ملک فیصل ثانی گرفتار و کشته شد.
فرهنگ کردها درست شبیه فرهنگ ایرانیان و تاجیکهاست و زبان کردی هیچ نسبت و قرابتی با عربی ندارد و اصولاٌ کرد از نژاد سامی نیست و هیچگاه با اعراب نمی توانند همکاری، همخوانی و هماندیشی داشته باشند. زبان کردی مانند فارسی ریشه در«هند و اروپائی» دارد و بیشتر واژه های کردی و پارسی شبیهند. فرهنگ عمومی کردها به ایرانیان بسیار شباهت دارد. کردستان عراق سرانجام باید از عراق بریده و جدا شود. همچنان که اعراب سنی عراق نیز نشان دادند زیر بار حکومت تشیّع نوری المالکی ها نخواهند رفت؛ و یا با جنگ و کمک هم کیشان عرب خود دو باره حاکم عراق خواهند شد و قدرت را باز پس می گیرند؛ و یا دو مذهب جدا شده همانند زمان استقلال هند، پاکستان و هندوستان به وجود خواهدآمد. و چنان تقسیم مفتضحی به وقوع خواهد پیوست که سنی و شیعی مجبور به ترک مکان خود و اسکان در نواحی همدیگر خواهند شد وبه سان آن هنگام هند و پاکستان، از همدیگر نیز خواهند کشت... مگر این که قدرتهای بزرگ جهانی مانع و رادع چنین تغییری شوند که آن هم مانند بستن دریچه اطمینان دیگ بخار است و هر لحظه امکان ترکیدن دارد.
کشور عراق از روزی که امریکا ارتشش را از آن سرزمین بیرون برد؛ و حتا سالها پیشتر، و از زمان شروع حکومت نوری المالکی، دستخوش ناامنی و جنگ طایفه ای شد و در مخاطره افتاد و هر روز بلا استثنا در نقطه و یا نقاطی بمبی منفجر می شد و عده ای را به هلاکت می رساند. آن گونه شد که مردم در جلو دوربین تلویزیون، آرزوی زمان حکومت صدام حسین را داشتند. آنان می گفتند دستکم می توانستیم برای خرید ملزومات روزانه زندگی، بدون ترس به بازار و خیابان و میدان برویم و هراس از بمب و بمبگذار و کشته شدن نداشته باشیم.
این را نیز گفته باشم که اعراب سنی چه آنها که در عراق ساکنند و چه هماندیشان آنان در دیگر کشورهای عربی، از کردهای عراق ناخوشنودند. زیرا آنها را مسبب این تقسیم بندی کنونی می دانند و باعث و بانی حکومت تشیع عراق را در تلاشهای مردم کرد عراق برای کسب خود مختاری بخشبندی می کنند. یعنی در واقع حماقت آقای بوش پسر را در زمینه حمله به عراق و ایجاد دموکراسی بر مبنای مذهب که دست سنی های عرب را از حکومت کوتاه کرد و برید، به پای مردم کرد عراق که نمی خواستند با اعراب در زیر یک پرچم باشند نوشتند. به همین دلیل بمبگذاران عرب سنی عراق هر چند گاه سری هم به ناحیه کردستان می زنند و در آنجا نیز آتشی بر می افروزند و بمبی منفجر می کنند. آقای حسنین هیکل نیز با توجه به چنین زمینه و آتمسفری است که پیش بینی برای آینده «مسعود بارزانی» می کند.
کوتاه سخن اینکه کردستان عراق از این کشور جدا شده است و امکان پیوستگی وجود ندارد. بخش عرب نشین عراق نیز دچار جنگ داخلی شده است و به این زودیها به نتیجه نخواهد رسید؛ و مگر «دستی از غیب برون آید و کاری بکند»
در ضمن به آقای حسنین هیکل باید گفت و یاد آور شد که کردها از پشتیبانی کامل کشورهای آزاد و دموکرات جهان برخوردارند و به یقین حمله ی اعراب به کردستان، هم کل کردها را یک پارچه می کند و به میدان رزم می آورد؛ هم ممکن است به جنگی همه گیر در خاورمیانه بینجامد که اعراب از پسش بر نخواهند آمد و همانند جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ میلادی درهم می شکنند.
آقای هیکل مواظب باش!!
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۱۷/۷/۲۰۱۴
|