از انگشتانم بپرس


خسرو باقرپور


• این چه کینه ی مهیبی ست؛
که جهانِ تو را از هم می گسلد؟
سیاره ای در افیونی تاریک می میرد،
جانِ تو در من شعله می کشد، ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣ مرداد ۱٣۹٣ -  ۲۵ ژوئيه ۲۰۱۴



 
زندگی گرهِ اندوه توست؛
در گلوی زخمی ی من.
و لَب های تفته ی توست؛
موقعی که می گریم و می سرایم...
این چه کینه ی مهیبی ست؛
که جهانِ تو را از هم می گسلد؟
سیاره ای در افیونی تاریک می میرد،
جانِ تو در من شعله می کشد،
و کهکشانِ پاکان؛
غرقٍ شبنم و ستاره می شود.

چه حالِ بدی دارم!
چه حالِ بدی
زبانِ گفتار ندارم
به فریادم برسید دستانِ نویسایِ من!
دستانِ نویسای شاعر:
"لا تَسأَلینی : کیف حالِی؟
إذا کنتِ تُحِبّینَنی حَقّاً ...
إسأَلی:
کیفَ حالُ أَصابِعی؟" *

کودکم!
خونِ تو خونِ فوج فوجِ کبک هایِ جوان است
و سینه ی آسمان؛
غرقِ خونِ تو می شود هر شب
و شاعران در سوگِ گونه های سپیدِ تو؛
جامِ ارغوان بر خاکِ سرخِ غزه می ریزند.

٣۰ تیر ۱٣۹٣ – اِسِن

* از من مپرس که چونم
اگر به راستی دوستم می داری؛
بپرس: انگشتانم چه گونه اند... (نزار قبانی)