صخره ی لرزان*
ترجمه و تلخیص: س. حاتملوی
•
جریان مشمئز کننده ای از راست گرایان در حال گسترش می باشد. اینها با وطن پرستی قابل تردیدشان زیر جلکی و به شکلی باور نکردنی در حال پی ریزی بنیان نئو نازیزم یهودی هستند. تظاهرات راست گرایان در اسرائیل خشن تر شده و خشونت بر علیه دگر اندیشان به شدت افزایش یافته است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۴ مرداد ۱٣۹٣ -
۵ اوت ۲۰۱۴
مقدمه ی مترجم:
جنگ در نوار غزه وارد چهارمین هفته ی خود شد. کشتار زنان و کودکان بی پناه فلسطینی توسط ارتش تا به دندان مسلح اسرائیلی ادامه دارد. ارتش اسرائیل که از سرکوب جنگجویان فلسطینی عاجز شده است، انتقام خود را از زنان، کودکان و پیران می گیرد.
از یک طرف سازمان حماس که با سرکوب اخوان المسلمین در مصر و رویگردانی رژیمهای جمهوری اسلامی ایران و بشارالاسد از این سازمان حتی از پرداخت حقوق کارمندانش در نوار غزه عاجز شده بود، با آغاز دور تازه ی جنایات اسرائیل دیگر بار به «محبوب» مسلمانان بدل شده است.
از طرف دیگر دولت اسرائیل که در داخل کشور با مخالفت روز افزون مردم روبرو بود، با کوبیدن بر طبل جنگ برای مدتی هم که شده حمایت اکثریت مردم را جلب نموده و مشکلات داخلی را به حاشیه رانده است.
دولتهای غربی با چشم بستن بر روی واقعیت زندگی فلسطینی ها در زندان بزرگی بنام نوار غزه، از حق زندانبان یعنی کشور اسرائیل برای دفاع از خود سخن می گویند و دولت ایالات متحده میلیونها دلار دیگر برای سرکوب بیشتر به خزانه ی دولت نتان یاهو واریز می کند.
بدین ترتیب جنگ برای دولت نتان یاهو و سازمان حماس بدل به «نعمت» شده و توده های فلسطینی فقیرتر و مظلوم تر از همیشه بازیچه ی دست رهبران و دولتهای ارتجاعی منطقه می شوند.
آقای مایر شالِو یکی از شناخته ترین نویسندگان و ژورنالیستهای اسرائیلی محسوب می شود. او برای روزنامه ی یدیوت آخرونوت می نویسد. شالِو که در سال ۱۹۴٨ – سال تاسیس دولت اسرائیل- در شمال اسرائیل زاده شده است، در رمان «مادر بزرگ من و جارو برقی آمریکائیش» در باره ی زندگی خانواده اش در اسرائیل می نویسد.
مقاله ی وی از مجله ی اشپیگل آلمانی (۲۰۱۴-٣۱) ترجمه شده است. خود آن نیز توسط داوید آخنراد از عبری به آلمانی ترجمه شده است.
***
این بار ابعاد آن بزرگتر، همه جانبه تر، عاطفی تر و عمیق تر از همیشه است. مردم برای سربازانی که عازم جبهه هستند، غذا می پزند، برای آنها لباس زیر می خرند، لباسهای کثیف شان را شسته، تمیز و معطر به جبهه ارسال می کنند. این رفتاری است که اسرائیلی ها می توانند به حق به آن افتخار بکنند.
ولی جنبه ی زشت این جنگ نیز بیشتر از همیشه چهره نشان می دهد.
تظاهرات راستگرایان خشن تر شده است و خشونت بر علیه دگر اندیشان به شدت افزایش یافته است. خشم حالت انفجاری به خود گرفته، مشت ها گره کرده و کامنت های خوانندگان در انترنت چندش آور شده است.
جریان مشمئز کننده ای از راست گرایان در حال گسترش می باشد. اینها با وطن پرستی قابل تردیدشان زیر جلکی و به شکلی باور نکردنی در حال پی ریزی بنیان نئو نازیزم یهودی هستند.
قتل نوجوان فلسطینی محمد ابوخضیر که به انتقام کشته شدن سه نوجوان یهودی بدست فلسطینی ها انجام گرفت، آغاز ماجرا بود**. در این میان عربهائی که برای کارفرمایان اسرائیلی کار می کنند، یه علت عدم همبستگی با این جنگ از کار اخراج می شوند. چپها مورد تعرض قرار گرفته، کتک می خورند و اگر کسی در فیسبوک مطلبی بنویسد که مورد قبول نیست، توسط انکیزیسیون راست مورد بازخواست قرار می گیرد.
تعرض، تهدید و فحاشی به خانم اورنا بانائی به عنوان یکی از محبوبترین و با استعدادترین کمدینهای اسرائیل، سببش فقط انتقاد او از کشتار کودکان فلسطینی در ساحل غزه بود. و چون همه چیز رادیکال تر شده است، در طرف دیگر طیف سیاسی نیز چپهائی دیده می شوند، که در فیسبوک سازمان حماس را چیزی در ردیف مادر ترزا قرار داده و در عوض هر سرباز اسرائیلی را جانشین دار و دسته ی اس اس ها می دانند.
بعد از ترور نخست وزیر اسحاق رابین شکاف در داخل جامعه هیچوقت این قدر عمیق نبوده است. من یادم نمی آید که ما همدیگر را این قدر به لجن کشیده و رفتارمان با همدیگر این قدر عصبی بوده باشد.
ولی خوب اکثریت اسرائیلیها در یکی از دو طرف قطب قرار دارند و می شود گفت که در کل نظریاتشان نیز در این باره یکسان می باشد. من نیز به این اکثریت تعلق دارم و مثل آنها اعتقاد دارم که شلیک مداوم راکتها و خطر تونلها برای شهرکهای نزدیک به نوار غزه قابل قبول نیست. منهم معتقد هستم که باید کاری انجام داد. ولی معنای این کار و این عمل چیست؟ برای عده ای این «عمل» به معنای با خاک یکسان کردن نوار غزه است. برای عده ای دیگر این «عمل» معنایش نابود کردن تونلها و انبارهای موشک است. همچنین برای عده ای که منهم به آنها تعلق دارم، معنایش «عمل» سیاسی است. و گرنه هر شش ماه یکبار ما شاهد یک عملیات نظامی بزرگی خواهیم بود. با عکسهای زیبائی از همبستگی عمومی در دو طرف و البته عکسهای نه چندان زیبای کودکان کشته شده و پناهندگانی هستی باخته در زیر بمباران مداوم. هر شش ماه یکبار عملیات تازه ای که تفاوت آن با عملیات قبلی فقط در نامش است.
یکی از واحدهائی که در این عملیات شرکت کرده است، گردان جیواتی است. فرمانده این گردان قبل از آغاز عملیات زمینی چیزی همانند «پیام رزمی» برای سربازانش تهیه کرد. چون این فرمان دارای فرازهائی مذهبی بود، موجی از عصبانیت و خشم عمومی را به پا کرد. در این «پیام» از جمله آمده بود که "وجود حماس توهین و تحقیر خداوند قوم اسرائیل است" و این عملیاتی است علیه "دشمنی که خداوند را تحقیر می کند." کلمات "خداوند قوم اسرائیل" در انجیل آمده است. در اصل داود پیامبر دشمنش گولیات را با این کلمات مورد خطاب قرار می دهد.
ولی امروزه ما نقش داود فلاخن بدست را بازی نمی کنیم. ما بیشتر شبیه گولیات هستیم. اگر بخواهیم «پیام» فرمانده گردان جیواتی را با کلمان دیگری بیان کنیم می توان گفت که: فرمانده گردان جیواتی سربازانش را برای شرکت در یک «جهاد» کوچک به غزه می فرستد. این شخص برای طرز تفکرش حتما در نوار غزه نیز همفکرانی پیدا خواهد کرد.
مذهب، تقدس، سنتها و تاریخ بخشی از جنگها در منطقه ی ما بوده اند. مسیحی ها، یهودی ها و مسلمانان در اینجا بنام خدا، با کمک او و برای او جنگیده اند. حالا نیز برای هر حادثه ای می توان یک مشابهت تاریخی پیدا کرد. عملیات صخره ی پایدار ظاهراً بدون هیچ منظوری- حداقل من امیدوارم که اینگونه باشد- در تقویم تاریخی یهودی موقعی اتفاق می افتد که ما آنرا «روز رانده شدن» می نامیم. روزهائی ما بین تسخیر اورشلیم توسط رومیها و تخریب دومین معبد یهودیها. در این روزها حتی یهودیهای سکولاری مثل من نیز به فکر فرو می رویم. من به بنیادگرایان و قشریهائی می اندیشم که در آن زمان رل اصلی را در نابودی کشور اسرائیل و مهاجرت اجباری یهودیان بازی کردند. من در این باره مطلبی برای روزنامه ی یدیوت آخرونوت نوشتم. عکس العمل نسبت به این مطلب اکثراً منفی بود ولی این بار دشمنی ها کیفیت تازه ای کسب کرده اند. این بار رسماً فحاشی بود، نوشته شده با دهانهائی کف آلوده.
اما خوب این دشمنیها چیز تازه ای نیست. حتی حین یک تظاهرات زنی به صورت من تف کرد. اما این بار حس می کنم که عصبها بشدت کشیده شده اند. شاید بخاطر اینکه با هر خشونت تازه ترسهایمان آشکارتر می شوند. علیرغم برتری کامل در میدان جنگ، علیرغم موفقیت باور نکردنی «گنبد آهنین»، پشت همه ی اینها ترس از نابودی خوابیده است. ترسی یهودی. با اینکه کشور اسرائیل موفق شده است که یهودیها را از مهاجرت نجات بدهد، ولی روح آنها هنوز در مهاجرت باقی مانده است. منتها همه ی اینها را نباید فقط به حسای پوگروم ها، تعقیبها و آزارهای یهودیان گذاشت. اینها همینطور نتیجه ی سیاست های نخست وزیر بنیامین نتان یاهو نیز است. او با سیاستهایش دقیقاً این ترس را دامن می زند. چه در رابطه با ایرانی دارای بمب اتم یا خطر فلسطینی ها و یا یهودی ستیزی که گویا همه جا وجود دارد. همینطور با زیاده روی بیش از حد در استفاده از خاطره ی قتل عام یهودیها. در هر مباحثه ی سیاسی به این ترسها دامن زده می شود. سفر به اردوگاههای نابودی یهودیان در اروپا پایانی ندارد. همه به این اردوگاهها سفر می کنند. سیاستمداران، پلیسها، سربازان و بیشتر از همه محصلین کلاسهای بالاتر قبل از اینکه به خدمت سربازی فراخوانده شوند، به این اردوگاهها سفر می کنند تا بعد از بازگشت در یک عملیات نظامی افتخار آمیز دیگر شرکت بکنند.
همه ی اینها به کجا منجر خواهد شد؟ برای نتان یاهو همه ی اینها اهمیتی ندارد. او از یک بیماری نزدیک بینی رنج می برد که برای تشریح آن اصطلاحی پزشکی وجود ندارد. نگاه او دورتر از یک هفته را نمی بیند. در حالیکه برای جامعه ی اسرائیلی این مسئله خیلی مهم است. در عین حال که قدرت و توانائی این جامعه را نباید دستکم گرفت، اما این قدرت و توانائی منبعش ترسی نیست که رهبران به آن دامن می زنند. برتری این جامعه نه به خاطر خشونت، بلکه بخاطر کمک متقابل، شوخ طبعی، تردیدها و روح سازندگی است.
من زمانی جوان بودم ولی حالا مسن تر شده ام. در تمامی این سالها من هنوز هیچ رهبر اسرائیلی را ندیده ام که بفهمد چگونه شهروندان کشور را به سوی آینده ی دلخواه آنها رهبری کند. من زمانی جوان بودم ولی حالا مسن تر شده ام و می دانم که عملیات صخره ی پایدار نیز به پایان خواهد رسید. در خاتمه هر دو طرف خود را پیروز این عملیات اعلام خواهند کرد. ما خود را برای عملیات تازه ای آماده خواهیم کرد. شاید این بار نام آن «صخره ی سخت» یا «ستون پولادین» و یا حتی «بتن مسلح» باشد.
* کنایه از نام عملیات جنگی اسرائیل با نام «صخره ی پایدار».
** آقای یووال دیسکین که از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱ ریاست سازمان امنیت داخلی اسرائیل - شین بت- را به عهده داشت، در باره ی اینگونه گروههای مذهبی- فاشیستی اسرائیلی می گوید: " حتی در نوع قتل هم فرق وجود دارد. مثلاً آدم می تواند همانند فلسطینی ها که سه نوجوان یهودی را با گلوله به قتل رسانده و زیر سنگها دفن کردند، عمل بکند. و یا همانند قاتلین یهودی نوجوان فلسطینی ابوخضیر که ریه ی او را با بنزین پر کرده و زنده زنده آتشش زدند، عمل کند." (به نقل از مصاحبه ی نامبرده با مجله ی اشپیگل (۲۰۱۴-٣۰)
|