من محکوم میکنم، تو محکوم میکنی، ما محکوم میکنیم، آنها، تره هم خرد نمی کنند - برزویه طبیب



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۷ مرداد ۱٣۹٣ -  ٨ اوت ۲۰۱۴


چپ، حداقل در ایران، دچار بیماری گزاره های نادرستی است که که مبانی حرکت، یا بهتر بگوییم بیحرکتی نشئه آلود آنرا فراهم میکنند. بهترین نمود این گزاره های نادرست، در جریان واقعه کشتار مردم بیگناه غزه توسط دولت اسراییل ظاهر شد. این گزاره ها از جمله عبارتند از

اول اینکه کار چپ محکوم کردن این یا آن حرکت و واقعه یا دولت یا گروه است
عده ای اسراییل را محکوم میکنند، عده ای حماس را محکوم میکنند، عده ای هردو را محکوم میکنند، و در عین حال همدیگر را محاکمه و محکوم میکنند
اساس ادله مدعی العموم این محاکمات چیست؟ طرف مقابل، به همسویی با صهیونیست ها، با آخوندیسم، یا با اصلاح طلبانی که شعار نه غزه نه لبنان، را میدهند، متهم است. اساس دفاعیات این محاکمات مجازی چیست؟ طرف مربوطه میگوید : در نکوهش اسراییل که حرفی نیست، ولی این حماس است که چنین و چنان است. یا حماس ارتجاعی است، قبول، ولی این اسراییل است که هزار غیر نظامی را کشته. یا هر دو طرف سیاه دل هستند، اگر طرف سومی، وجود داشت، مثلا حزب کمونیست غزه یا جنبش ضد کار مزدی فلسطین، خیلی خوب میشد
بدیهی است که وقتی هرکس که خود را چپ دانست، چپ نامیده شود، چنین بازار مکاره ای نیز بوجود می آید. آقایان، خانم ها، کار چپ محکوم کردن و بیانیه شماتت یا مرثیه جانگداز نوشتن، نیست، راهکار نشان دادن برای ختم این جنایت مکرر و مستمر است، که گاه با بمب، و گاه با محاصره اقتصادی، هر روز تکرار میشود. بیانیه ای حکم میدهد: به کشتار مردم غزه، بیدرنگ پایان دهید. کی قرار است چنین کند؟ نتنیاهو؟ سازمان ملل؟ خالد مشعل؟ بزرگترین هنر این جمع، اینست که آتش بس چند ساعته یا چند روزه، یا خیلی خوش باشند و شب با زنشان دعوا نکرده باشند، چند ماهه، برقرار میکنند تا بجای بمب از طریق ادامه محاصره، زندگی ها را تباه کنند! و اگر انهم برداشته شد، از طریق اجرای احکام اسلام عزیز، دمار از روزگار مردم درآورند. و هرکس خواست نفسی بکشد یا تروریست اسلامی است یا جاسوس اسراییل، و ریختن خونش حلال
اگر بجای بیانیه محکومیت، راهکار نشان میدادید، هم سره از ناسره متمایز میشد، هم دعوایتان نمیشد، هم مردم ایران از پیش میدانستند که اگر روزی روزگاری، امریکایی، یا اسراییلی، به جمهوری اسلامی حمله کرد، چه باید بکنند! کار چپ این نیست که من محکوم میکنم، تو محکوم میکنی، ما محکوم میکنیم، آنها، تره هم خرد نمیکنند

دوم، جمعی به صراحت، جمعی تلویحا، معتقدند، سبعیت نتنیاهو، ناشی از تروریسم خالد مشعل است
من اصلا وارد این بحث نمیشوم که این سرزمین مورد مناقشه، ارث پدری کیست! به فرض تاریخا این سرزمین، فقط به قوم بنی اسراییل متعلق بوده و به هر دلیلی، هزار سال، یا صد سال پیش، از آنجا رانده شده اند. حالا که رجعت کرده اند و دولتی دارند و جا هم تنگ است، مگر راه دیگری برای تاراندن زن و بچه و پیر و جوان، برای بازکردن جا برای مهاجرین جدید وجود دارد، جز کشتار و ارعاب وگرسنگی دادن آنها؟ در استرالیا و آمریکای شمالی و جنوبی، چه روشی در مورد بومیان، بکار رفت؟ بنابراین تا زمانی که مسئله تملک هرچه بیشتر، و به اصطلاح رقابت آزاد، در میدانی تنگ، اساس ساختار جامعه است، ترور از طرف دولت مهاجرین جدید یک ضرورت است. کشتار و ارعاب، جزء ذاتی وغیر قابل تغییر این دولت است واز دیر یاسین چنان بوده و تا پایان این به اصطلاح رقابت آزاد، چنان خواهد بود، و نه تنها ربطی به شخصیت سادیستی نخست وزیر ندارد، بلکه به موشک اندازی یا بمب انتحاری حماس نیز ربطی ندارد، بلکه دومی عکس العملی در برابر ترور اعمال شده بوسیله اصحاب نتنیاهو است

سومین گزاره نادرست: اگر منشا ترور، دولت اسراییل است، وترور از طرف فلسطینی ها عکس العملی است در برابر آن، پس ترور از طرف فلسطینی ها، عملی حداکثر مذموم، ولی نه اقدامی جنایت کارانه است
من اصلا وارد این بحث نمیشوم که فقط سه نفر غیر نظامی اسراییلی کشته شده اند، و اصلا فرض میکنیم که هیچ غیر نظامی اسراییلی کشته نشده است، و این موشک ها هم فقط به مراکز نظامی اصابت کرده اند، حتی آنجا هم کسی نمرده و یا زخمی نشده است. ولی آیا شلیک این موشک ها موجبی برای توجیه عملیات نظامی و یا حداقل توجیه گسترش این عملیات، نشده است؟ آیا این موشک ها، عرصه رویارویی را از عرصه سیاسی، که طرف فلسطینی برگ برنده بیشتری در دست دارد، به عرصه نظامی، که طرف اسراییلی در آن، تفوق بی چون چرا دارد، نکشانده و یا حداقل عرصه سیاسی را تضعیف نکرده است؟ ممکن است عنوان شود که اسراییل میتوانست به هر حال بهانه ای برای حمله نظامی جعل کند. ولی آیا نیرویی که بدست خود، خواسته یا ناخواسته، این بهانه را تامین میکند، ستون پنجم دشمن، آگاهانه یا از سر حماقت، نیست؟
حقانیت مبارزه مردم فلسطین، به معنای حقانیت همه اشکال این مبارزه، در هر شرایطی نیست. همچنانکه اگر مردم فلسطین در آینده توان شکست دادن نظامی دولت اسراییل و ایجاد دولتی که بتواند حقوق مردم یهودی و فلسطینی را تامین نماید، داشته باشند، و کسی مانع استفاده از نیروی نظامی گردد، ستون پنجم دشمن است، کسی که در شرایط ضعف نظامی، هیزم بیار نبرد به اصطلاح قهرمانانه نظامی است، خائن به مردم خویش است، حالا چه حماس مذهبی باشد، چه ساف سکولار
اصلا فرض کنیم مردم غزه حاضر باشند همگی تحت رهبری حماس، بمیرند، و مقاومت مردم فلسطین یعنی حماس ، و بس. چه خوشمان بیاید چه نیاید. ولی آیا مثلا حماس نمیتوانست بجای موشک پرانی، اعلام اعتصاب غذای همگانی در تمام غزه، و تا زمان برداشته شدن محاصره و برآورده شدن خواسته های ده گانه، بکند؟ مگر نمیگویید غزه بزرگترین زندان جهان است؟ زندانیان ایرانی برای رسیدن به حقوق خوداعتصاب غذا میکنند؟ یا با زندانبانان گلاویز میشوند؟ آنوقت رسانه های غربی چه کار میتوانستند بکنند، که الان اینهمه و به حق از آنان، شاکی هستید؟ راهکار مقابله با ماشین دروغ پراکنی جباران نیز، شکوه و ناله نیست، بلکه انتخاب تاکتیکی است که این سلاح تبلیغاتی را بلا استفاده کند.
حماس و امثالهم، ارتجاعی هستند، نه به دلیل اینکه بورڑوایی هستند و یا چون مذهبی هستند، و یا کپیه اخوان المسلمین وغیره، هرچند که به همه این فضایل نیز آراسته هستند. بلکه به این دلیل که انرڑی مقاومت فلسطین را به باد فنا میدهند، و امکان پیروزی این مقاومت را از بین میبرند

گزاره چهارم: این جنگ جنگی ارتجاعی نیست چون حماس دولت نیست، و فلسطین ملت نیست، یا هنوز نشده است. اصلا این واقعه، جنگ نیست، اگر هم باشد، جنگ حماس با اسراییل نیست
من در اینجا وارد بحث ماهیت این جنگ یا بقولی نسل کشی نمیشوم، بلکه با ادله اقامه شده کار دارم. اولا چرا حماس دولت نیست؟ چون سفارتخانه ندارد،و سازمان ملل آنرا دولت نمیداند و غیره؟ من نمیدانم اینگونه شرایط مثلا در کجای کتاب دولت و انقلاب ذکر شده اند. یا مثلا کمون پاریس چگونه اولین دولت کارگری بوده بدون اینکه سفارت داشته باشد، یا سازمان ملل آنرا به رسمیت بشناسد.ٹانیا ملت فلسطین چرا ملت نیست، و ملت کورد ملت است؟ ثالثا چرا جنگ ارتجاعی فقط مختص دو دولت است؟ مثلا جنگ کنونی در اوکرایین جنگ نیست؟ از طرف دیگر چگونه حماس طرف دوم آتش بس هست، ولی طرف دوم جنگ نیست؟
در بالا نیز اشاره کرده ام که هولوکاست کنونی، نه بر علیه حماس، بلکه چون هولوکاست های دیگری که قبل از پیدایی حماس نیز روی داده اند، برای آواره کردن فلسطینی ها بطور اعم، برپا شده، ولی همچون هولوکاستی کنترل شده عمل میکند. هرگاه لازم شد بهانه شروع و یا توجیه استمرار آنرا، حماس و امثالهم بدست میدهند، و هرگاه گندش درآمد، حماس و امثالهم آتش بس موقت را میپذیرند تا مسئله، به شکلی غیر مفتضحانه و موقتا تعلیق شود.
بگذریم، که مسئله لاینحلی که با این ترفند ها حل نمیشود، اینست که که اگر حماس ارتجاعی است، چگونه میتواند مبارزه ای انقلابی و مترقی را رهبری بکند؟اینجا است که به یاد جنگ دوم جهانی و همسویی استالین و چرچیل میافتیم. من نمیدانم آنهایی که استالین را انقلابی نمیدانند، چگونه از این مثال سود میبرند. ولی گیریم استالین انقلابی ای بود، تمام عیار. حال که صحبت از استالین است، بهتر است به خود او مراجعه کنیم. چرا که بخشی از چپ، پیرو نصفه نیمه استالین، در مورد مسئله کشتار فلسطینی ها در غزه بوسیله دولت اسراییل است. او در مورد جنبش های ضد امپریالیستی غیر دموکراتیکی چون جنبش امیر افغان ،بخوان حماس، میگوید...همین را هم باید به طور کلی در باب نهضتهای انقلابی ملی گفت. انقلابی بودن حتمی اکثریت هنگفت جنبشهای ملی همان قدر نسبی و دارای اشکال بخصوصی است که احتمال ارتجاعی بودن برخی از جنبشهای جداگانهی ملی نسبی و دارای شکلهای بخصوص می باشد. لازمهی جنبهی انقلابی نهضت ملی در شرایط فشار امپریالیسم به هیچ وجه آن نیست که عناصر پرولتاریائی در نهضت وجود داشته ونهضت دارای برنامهی انقلابی و جمهوری خواهانه و یا متکی بر دمکراسی باشد. مبارزهی امیر افغان برای استقلال افغانستان با وجود نظریهی سلطنت طلبی او و اعوان و انصارش از نظر عینی مبارزهی انقلابی است زیرا این مبارزه امپریالیسم را ضعیف و قوایش را تجزیه کرده و آن را از ریشه متزلزل می سازد، در صورتی که مبارزه ی دمکراتها و "سوسیالیستها"، "انقلابیها" و جمهوری طلبان "با حرارتی"، از قبیل مثلا کرنسکی و تسرتلی، رنودل و شیدمان، چرنوف و دان، هندرسن و کلاینس هنگام جنگ امپریالیستی، مبارزهی ارتجاعی بود، زیرا بالنتیجه باعث رنگ و رو یافتن و تحکیم و پیروزمندی امپریالیسم می گشت. مبارزهی بازرگانان و روشنفکران بورژوازی مصر برای استقلال مصر به همین جهات از نظر عینی مبارزهی انقلابی است با وجود این که لیدرهای نهضت ملی مصر از طبقهی بورژوازی و دارای عنوان بورژوازی بوده و مخالف سوسیالیسم هستند، ... [اصول لنینسم] . ولی در عین حال ذکر میکند... معنای این آن نیست که پرولتاریا باید با هر قسم نهضت ملی یعنی در همه جا و همیشه و در تمام موارد به خصوص کمک نماید. سخن ما اینجا در باب مساعدت به چنان نهضتهای ملی است که باعث ضعف و سرنگونی امپریالیسم شود نه آن که سبب استحکام و ابقای آن گردد. گاهی اتفاق می افتد که نهضت ملی پارهای از کشورهای مظلوم با منافع ترقی نهضت پرولتاریائی تصادم می کند. لازم به تذکر نیست که در چنین مواردی سخنی هم از کمک نمی تواند در میان باشد. مسئلهی حقوق ملل یک موضوع منفرد و مستقلی نبوده بلکه جزئی است از مسئلهی کلی انقلاب پرولتاریائی، و این جزء مطیع کل بوده و از نقطهی نظر کل باید به آن نگاه کرد. مارکس در سنوات چهل قرن گذشته طرفدار نهضت ملی لهستانیها و مجارها و علیه نهضت ملی چکها و اسلاواکهای جنوبی بود. چرا؟ برای این که در آن زمان چکها و اسلاواکهای جنوبی "ملل مرتجع" و در اروپا "طلایهی روسها" و پیش آهنگ حکومت مطلقه بودند. در صورتی که لهستانیها و مجارها "ملل انقلابی" بودند که ضد حکومت مطلقه مبارزه می کردند. برای این که کمک به نهضت ملی چکها و اسلاواکهای جنوبی، کمک غیر مستقیم به تزاریسم یعنی خطرناکترین دشمن نهضت انقلابی در اروپا می بود.........[همانجا]. حال سئوال اینست که به فرض محق بودن استالین، ضربه های حماس از نوع ضربه های مثلا مصدق است ، یا از نوع ضربه های جناب مرسی، که بیش از آمریکا، زنان مصری را هدف گرفته بود؟
گزاره پنجم اینکه در شرایط نبود جنبش کارگری گسترده، در غزه، وظیفه چپ، حمایت از مترقی ترین، یا گسترده ترین، یا ضد اسراییلی ترین، نیروی موجود است.

سئوال اینست که این جنبش کارگری فعلا غایب، بالاخره چگونه قرار است بوجود آمده و گسترش یابد؟ اگر قرار باشد که ما یک روز برای الفتح و روز بعد برای حماس، هورا بکشیم، طبقه کارگر، چرا باید بازیکنان داخل میدان را ول کرده و به هورا کشان نشسته بر صندلی های مشوقین تیم ها توجه کند؟ آیا صحیح تر این نیست که تا زمانی که جنبشی گسترده را رهبری نمیکنیم، بر تمایزات راه و روش و منش خود تاکید، و بر معایب رقبا اشاره کنیم، و آنگاه که هویت متمایز ما برای طبقه کارگر معلوم شد، و جنبشی گسترده در حمایت ما بوجود آمد، وتنها آنگاه، وبا دست پر، به ائتلاف ها و اتحاد های مشروط، وارد شویم، تا حمایت ما، زحمت بی جیره و مواجبی نباشد که چون خر طرف از پل مراد عبور کرد، جرزنی کند.
گیریم که مثلا واجب و بایسته است که از کارگران، جوانان، و زنان غزه بخواهیم که از اقدامات حماس و همه این هیجده گروه دیگر، در برابر نتنیاهو پشتیبانی کنند. در مقابل، حماس و دیگران چه تعهدی را در جهت بهروزی این اقشار و طبقات، در فردای رفع بلا تقبل میکنند؟ حکومت عدل اسلامی؟ زهی خیال باطل!