مسایل چپ و آینده ی سوسیالیسم
گفتگوی اخبار روز با علیرضا جباری (آذرنگ)
•
امروز چپ کجا ایستاده و در چه وضعیتی قرار دارد، از سوسیالیسم چه برداشتی دارد. نقش خود را در وضعیت فعلی جامعه چطور و در کجا می بیند؟ اخبار روز قصد دارد پرسش هایی از این دست را با برخی از چهره های سرشناس چپ در میان بگذارد. اینجا پاسخ های آقای علیرضا جباری (آذرنگ) به پرسش های اخبار روز را می خوانید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۷ مرداد ۱٣۹٣ -
٨ اوت ۲۰۱۴
مقدمه: پیشرفت، تحول و عدالت اجتماعی در ایران با نام چپ پیوند تاریخی دارد. در تاریخ معاصر ایران از جنبش مشروطیت تا به حال نیروهای چپ در عرصه اندیشه و عمل در همه صحنه های مبارزه در کشور حضور داشته اند. نیروهای چپ در برخی عرصه ها از جمله نقد سنت، دفاع از عدالت اجتماعی، رواج فرهنگ مدرن، دفاع از برابرحقوقی شهروندان، مبارزه علیه هرگونه تبعیض و ستم، تبلیغ، ترویج و کاربست حقوق صنفی و تشکیلاتی اقشار اجتماعی نقش بزرگی ایفا کرده اند. چپ پیوسته مبلغ اتحاد نیروهای مترقی در برابر ارتجاع حاکم بوده و به همین اعتبار در یک صد سال اخیر هر رژیم و دولتی که بر سرکار آمده چپ را سرکوب کرده و به اشکال مختلف کوشیده از سامانیابی آن جلوگیری کند. رفتار جمهوری اسلامی با نیروهای چپ غیر از این نبوده است. اما نیروی چپ که محصول تحول عینی جامعه می باشد علیرغم سرکوب ها و افت و خیزها تلاش کرده نقش خود را ایفا کند.
امروز چپ کجا ایستاده و در چه وضعیتی قرار دارد، از سوسیالیسم چه برداشتی دارد. نقش خود را در وضعیت فعلی جامعه چطور و در کجا می بیند؟ با حاکمیت و سایر نیروهای سیاسی جامعه چه رابطه ای دارد و باید داشته باشد.
اخبار روز قصد دارد پرسش هایی از این دست را با برخی از چهره های سرشناس چپ در میان بگذارد. اینجا پاسخ های آقای علیرضا جباری (آذرنگ) به پرسش های اخبار روز را می خوانید.
علیرضا جباری از فعالین چپ در داخل کشور است. جباری در شیراز به دنیا آمد. در رشته اقتصاد از دانشگاه شیراز فارغالتحصیل شد. او در سال ۱۳۸۲ به زندان افتاد. ایزابل آلنده نویسنده شیلیایی با نوشتن نامهای به محمد خاتمی اظهار داشت که خبر زندانی شدن جباری در میان روشنفکران جهان بازتاب داشته است. آلنده خواستار آزادی فوری این مترجم شد. جباری پس از نزدیک به ۲ سال حبس از زندان گوهردشت کرج آزاد شد. او نویسنده، شاعر، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران و جنبش لغو گام به گام اعدام است.
اخبار روز: سوسیالیسم شکست خورده و جز دیکتاتوری و نابرابری چیزی به باور نیاورده است. برای ما راه دیگری نمی ماند جز این که طرفدار انسانی کردن و عادلانه کردن همین سرمایه داری باشیم. این موضع، موضع بسیاری از چپ ها و سوسیالیست های سابق است که اکنون از آن مرام جدا شده اند. در برابر این استدلال و انتخاب چه می گویید؟
علیرضا جباری: من بر این باور نیستم که سوسیالیسم شکست خورده یا زمان تحقق آن در جهان امروز سپری شده است. آنچه شکست خورده روایتی از سوسیالیسم است که متولیانش در بلوک کشورهای سوسیالیستی آن را "سوسیالیسم واقعی" یا سوسیالیسم واقعا موجود می نامیدند. دلایل شکست آن به باور من عبارتند از:
۱. ناهمسازی روایت های دوگانه ی سوسیالیسم در کشورهای بلوک شرق از یک سو و چین از سوی دیگر که گاه بر جنگ سرد میان سوسیالیستها و امپریالیستها سایه می گسترد و اهمیت آن، اگر نگوییم افزونتر از"جنگ سرد"، دست کم همسنگ آن می شد. اختراع واژه های ریویزیونیسم و سوسیال امپریالیسم و در بوق و کرنا گذاشتن تضادهای آرمانی و نظری میان دو قطب اصلی سوسیالیسم آشکارترین نمود این تفرق بود.
۲. اینکه قدرتهای بزرگ سرمایه داری در اروپا و آمریکا همواره برای تامین منافع انحصاریشان به کشورهای دیگر هجوم می بردند و دهه ها جنگ خانمانسوز را بر مردم آن کشورها تحمیل می کردند (نمونه های مشخص آن را می توان در کشورهای هندو چین یافت)؛ اما کشورهای بلوک شرق بر پایه ی تعهد انترناسیونالیستی شان به کشورهای درگیر درفرایند انقلاب ملی- دمکراتیک کمک می کردند، تجهیزات و نیرو می فرستادند. شیوه ای که آن را نمی توان بی چون و چرا پذیرفت و تایید کرد. اینکه کشورهای بلوک شرق به طور معمول دهنده ی کمک به کشورهای عقب مانده و در حال توسعه باشند و کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری منافع خود را از طریق تهاجم نظامی تامین کنند و با برقراری شرایط استعماری توده های زحمتکش و کارگر، کشورها را به توسعه یابنده و عقب نگه داشته شده تقسیم کنند، به لحاظ عینی و عملی امتیازی منفی به زیان بلوک شرق از کار درآمد و به شکست مبانی نظری آنان کمک کرد. شیوه ی مبارزه آرمانی سوسیالیستها با یکدیگر گاه همسان با جنگ آرمانی و اقتصادی- سیاسی امپریالیستها از کار درمی آمد و اگر بپذیریم که تاکتیک (بخوان شیوه ی مقطعی مبارزه) در خدمت استراتژی (شیوه ی بلندمدت) است، درآن صورت می توان نتیجه گرفت که چنین تاکتیکی همان استراتژی را از پی می آورد با این تفاوت که با توجه به پیشینه ی سه - چهار برابری امپریالیستها در تجربه و عمل در قیاس با کشورهای بلوک شرق، این بلوک محکوم به شکست است و چنین نیز شد. نمونه ی مشخص این قیاس را در مورد کشور همسایه ی افغانستان می توان دید: که شیوه ای همسنگ کشورهای امپریالیستی، اما با نیت مغایر بود.
٣. رعایت نکردن اصول پایه ای آزادی های دمکراتیک در کشورهای سوسیالیستی به بهانه ی مبارزه ی جهانی و ضرورت ثبات در بلوک شرق و در پی آن برآمدن گارباچف به عرصه قدرت، برقراری سیاست گلاسنوست و پرستورویکا، تغییر اولویت ها و این باربرخلاف شرایط پیشین اولویت یافتن آزادیهای دمکراتیک بر حقوق دمکراتیک. مردم کشور شوروی و بلوک شرق به آشوب و اغتشاش و سرانجام انحلال اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق راه جستند. به واقع آنچه در کشورهای بلوک شرق رخ داد، گسست در دیالکتیک حقوق مردمی و آزادیهای مردمی بود که پیش از زمامداری گارباچف به اولویت عامل نخست و پس از آن به اولویت حالت دوم، به گونه ای مستقل از یکدیگر، انجامیده بود. یادآوری این نکته نیز لازم است که گارباچف به تدریج از اصول نظری مارکسیسم- لنینیسم فاصله گرفت و آشکارا به نفی انها پرداخت.
۴. برترشمردن منافع و سیاستهای اقلیت حزبی بر خواسته های مردم که در آن گهگاه داشتن کارت حزب حلال مشکلات از کار درمی آمد و فاصله ی موجود میان توده های کارگر و زحمتکش از یکسو و حزب از سوی دیگر را افزونتر می کرد.
این سخن را نیز نمی پذیرم که سوسیالیسم جز دیکتاتوری و نابرابری دستاوردی به بار نیاورده است. سوسیالیستها حداقل شرایط کار، مسکن، بهداشت، آموزش و دیگر نیازهای زندگی را برای مردم اتحاد شوروی و دیگر کشورهای بلوک شرق فراهم کردند که قابل مقایسه با کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری نبود. درست است که همه ی این دستاوردها حداقلی بود؛ اما دیگر آن شکاف گسترده ی طبقاتی و فاصله ی میان فقر و ثروت که گاه به هزاران برابر می رسد و آن ثروتهای نجومی که در برابر فقر توده های محروم در کشورهای سرمایه داری می توان یافت، در کشورهای بلوک سوسیالیستی وجود نداشت. تفاوت میان میزان فقر و ثروت که در کشور آمریکا به اعداد سه رقمی رسیده است، در اتحاد شوروی تنها ۷ برابر بود.
این گفته که به جز اینکه طرفدار عادلانه کردن و انسانی کردن همین سرمایه داری باشیم راهی باقی نمانده است، سخنی درست نیست. جمع شدن ثروت اقلیتی کوچک در یک قطب و توده ی مردم تهیدست در قطب دیگر نتیجه ی قطعی و تعییرناپذیر گسترش نطام سرمایه داری در مرحله ی انحصاری امروزی آن است. نمی توان از بلوکهای ثروت سرمایه ی مالی، تولیدی و تجاری خواهش کرد که از منافع خود بکاهند و سهمی درخور توجه از داراییشان را به مردم زحمتکش و کارگران اختصاص دهند. هرچند که در کشورهای سرمایه داری پیشرفته مالیات های تصاعدی بر دارایی و درآمد افراد و شرکتها می بندند؛ اما میزان درامد و دارایی در قطب ثروت آنقدر زیاد است که حتی مالیاتهای تصاعدی نیز چاره ی درد تهیدستان نیست. تظاهرات گسترده ی مردم کشورهای اروپا در برابر سیاست اقتصاد ریاضتی و جنبش ۹۹ در صدی ها در وال استریت که دولت آمریکا از طریق دستگیری های گسترده به سرکوب آن پرداخت؛ اما خاطره ی آن همچنان به عنوان نشانه ی ویرانی در تاریخ تحول اقتصادی و سیاسی آمریکا برجا خواهد ماند از شواهد این ادعاست. تعطیل دولت آمریکا به مدت دو هفته که در تاریخ عصر نو سابقه نداشته است و تنزل نرخ رشد اقتصادی این کشور در سال ۲۰۱٣ از رقم ۷ /۲ در صد پیش بینی شده به ٨/ ۱ درصد گواهی دیگربر این ادعا می باشد.
اخبار روز: در این تاریخ نه چندان طولانی سوسیالیسم، به تجربه ی اتحاد شوروی چگونه باید نگریست؟ پایان سوسیالیسم؟ سکویی برای آینده و یا انحرافی که ربطی به سوسیالیسم ندارد؟
علیرضا جباری: به گمان من پایان سوسیالیسم به عنوان سرنوشت قطعی و نهایی جامعه ی انسانی زمانی فرا می رسد که هدفهای آرمانی و نظری آن متحقق شده باشد. شکست تجربه ی سوسیالیستی در چین و بلوک کشورهای سوسیالیستی به هیچ رو به معنی شکست نهایی آرمان سوسیالیسم نیست. تا زمانی که فقر و بهره کشی انسان از انسان و بحران های بزرگ اقتصادی در جهان وجود داشته باشد، پایایی سوسیالیسم نیز موضوعی محتوم است. سوسیالیسم به ناگهان از آسمان فرو نیفتاده است که به یکباره نیز از صحنه ی جهان حذف شود. اینکه بعضی از سوسیالیست ها به سبب ناموفق بودن تجربه ی پیشین سوسیالیسم از آرمانشان دست کشیده و به هواداران سرمایه داری پیوسته اند، گواه بر شتابزدگی و درک محدود آنان از سوسیالیسم است. آنها لازم است از خود بپرسند که آیا دلایل پدید آمدن سوسیالیسم پس از سده ها اندیشه ی علمی در باره ی موضوع و تحول در تاریخ تفکر اقتصادی منتفی شده است یا به سبب برخی اشتباهات دولت ها سدهایی در برابر آن پدید آمده است. آینده و برایند تحولات شگرف کنونی در وضعیت اقتصادی جهان نشان خواهد داد که کدام آرمان پیروز خواهد شد. البته بر این باور نیستم که سوسیالیسم آرمانی ابدی است، بلکه معتقدم با پیدایش تحولات گسترده و بلندمدت در جهان، نظام حاکم برزندگی جهانیان نیز تغییراتی متناسب با شرایط زمان خواهد داشت. پایه گذاران سوسیالیسم علمی نیز خود بر این نکته معترف و بر آن بودند که نمی توانند آینده ی دور را پیشگویی کنند. آنچه قطعی و مسلم می باشد این است که تحول در نظام جهان، با وجود گسست های پدید امده در آن، فرایاز نه فرویاز خواهد بود؛ زیرا این منش زندگی از زمان شروع آن تا کنون بوده است.
اخبار روز: در دوران اخیر شاهدیم که طیف متنوعی به جبهه ی سوسیال دموکراسی می پیوندند. این ها فقط هواداران سابق به اصطلاح کمونیسم شوروی نیستند. بسیاری از شخصیت های سیاسی از جبهه ی سلطنت طلب، تا نیروهای ملی و ملی و مذهبی و حتی مذهبی هایی مثل جبهه ی مشارکت اسلامی این ادعا را مطرح می کنند.
آیا سوسیال دموکراسی با چنین طیف رنگارنگی امکان تشکیل یک حزب سیاسی در ایران را دارد؟
علیرضا جباری: به نظرمن مفهومی از سوسیال دمکراسی که هم اکنون مد روز شده است بالاترین حد آن که در کشورهای اسکاندیناوی و سوئیس استقرار یافته است مفهومی نادرست و غیرواقعی است که به جای مفهوم نظام مبتنی بر رفاه اجتماعی نشسته است. در سوسیال دمکراسی های دیگر، از جمله حزب سوسیالیست در فرانسه و آلمان و حزب کارگر انگلیس و حزب دمکرات ایالات متحده آمریکا همین مفهوم نیز خلط شده و سیاست هایی ناهمگن با مفهوم اصلی واژه سوسیال دمکراسی به کار گرفته شده است. سیاست های اوباما در زمینه ی تامین اجتماعی با دشواریهای بسیار شدید رو در رو شده و خود اوباما سیاست انحصارات امپریالیستی را برای حفظ منافع آنها در پهنه ی جهانی پیش می برد. تونی بلر که نماینده ی حزب کارگر (بخوان "سوسیال دمکراسی" مدل انگلیسی) در انگلیس بود، رفیق فابریک جرج دبلیو بوش، همتای سیاسی خود در ایالات متحد بود و آن دو بدون اطلاع و صلاحدید یکدیگر آب هم نمی خوردند. سیاست فرانسوا اولاند، رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه نیز سیاستی همسنگ آنها در سطح جهان است. همه ی این سوسیالیستها و دمکراتها و کارگری ها و نیز کارگری های اسراییل از جمله گلدا مایر و ایهود باراک دست کمی از جناح راست در کشورهایشان ندارند و فقط اسم عوض کرده اند. اگرهم تفاوتی در سیاستهایشان بتوان یافت چیزی در حدود ۱۰- ۲۰ در صد است و نه بیش از آن. خوب مسلم است که حضور اینها در حد همان ۱۰- ۲۰ درصد بهتر از نبودشان است؛ اما هم اکنون کشورهایشان نه به این حد از تحول بلکه به تحول بنیانی در نظام عمومی خود نیازمندند. سوسیال دمکراسی، به مفهوم واقعی نه به مفهوم مجازی کلمه، یعنی پیوند دیالکتیکی میان دمکراسی و سوسیالیسم، و کنترل سوسیالیسم با استقرار دمکراسی و در پیوند با آن در شرایط متحول جهان امروز، آن هم در کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری، گامی به پیش در راه استقرار صلح در جهان است. این هدف نیز بدون وقوع تحول در نظام سرمایه داری جهانی ممکن نیست؛ اما در کشورهایی مانند ایران که هنوز انقلاب ملی- دمکراتیک شان را از سرنگذرانده اند، این تحول می تواند پس از گذر از این گردنه ی دشوار استقرار یابد. در این روند نیروهای مردمی بیشتر و در سطح ملی باید در تعیین سرنوشت کشور ایران شرکت جویند و از موهبت دمکراسی برخوردار شوند. من فکر می کنم نخست باید در باره ی مفهوم واقعی سوسیال دمکراسی در ایران به تفاهم رسید و اگر مقصود، برداشت مجازی کنونی سوسیال دمکراسی به مفهوم موجود در اروپای غربی است لازم است به طور کامل ازآن صرف نظر کرد. و اگر مقصود سوسیال- دمکراسی واقعی است باید به اندازه ی پرشدن نقطه ی تحول ملی- دمکراتیک برای رسیدن به آن صبر کرد؛ زیرا سوسیال دمکراسی به واقع یک مرحله ی فراتر از دمکراسی ملی در ایران در شرایط کنونی است.
اخبار روز: آیا می توانیم از تعبیر «سوسیالیسم آمریکای لاتینی» استفاده کنیم؟ جریان های راست هوگو چاوز را با احمدنژادی مساوی می گیرند؟
علیرضا جباری: من تصور می کنم سوسیالیسم آمریکای لاتین به واقع همان دمکراسی ملی است که عامل دمکراتیک آن کمی کمرنگتر شده است. البته برخورد چپها با مسئله ی دمکراسی در آمریکای لاتین کمابیش قابل قبول است؛ اما به تدریج و با پیشروی و تثبیت آن باید بر اهمیت وجه دمکراتیک آن افزود؛ به ویژه این که هم اکنون عامل تاثیرگذار در تسریع این روند، یعنی بلوک کشورهای سوسیالیستی به صورت بالفعل وجود ندارد و روسیه و چین سهمی کمتر از دوران جنگ سرد در پیشروی نیروهای چپ جهان سوم ایفا می کنند.
اخبار روز: چگونه باید بی توجهی قرائت های رسمی جنبش کمونیستی به موضوع دموکراسی را جبران کرد؟ آیا این نتیجه گیری درست است که دموکراسی فراطبقاتی است؟
علیرضا جباری: به باور من به حقوق و آزادی های دمکراتیک در کنار هم و به سان وجوه دیالکتیکی مفهوم دمکراسی، باید اهمیتی درخور توجه در اندیشه و کنش نیروهای چپ در ایران داده شود. این دو وجه از یکدیگر جدایی ناپذیرند و جدایی آنها از یکدیگر همان اندازه آسیب رسان است که در بلوک کشورهای سوسیالیستی و اتحاد شوروی دیدیم. بر قراری سانترالیسم دمکراتیک به مفهوم واقعی کلمه، نه بدان مفهوم که تاکنون در عمل پیاده شده است، شرط بنیانی تحقق سوسیالیسم است. حرکت دمکراسی و مفاهیم آن از پایین به بالا و حرکت بازگشتی آن از بالا به پایین، پس از جمع بست و آماده ی کار کردن آن، لازم است راهنمای اندیشه و عمل سوسیالیست ها قرار گیرد. تنها راه چیره شدن بر غفلت از این وظیفه ی حساس تاریخی، ایمان به حقانیت راه مبتنی بر دمکراسی پایدار، کوشیدن در راستای اتحاد با همه ی نیروهای بالقوه ی این راه بدون هرگونه پیشداوری، برقراری سانترالیسم دمکراتیک، نخست در هر سازمان به طور جداگانه و سپس در پهنه ی اتحاد میان سازمانهای معتقد به سوسیالیسم علمی و در نهایت وحدت تشکیلاتی یا اتحاد جبهه ای بر پایه ی برنامه ی دمکراتیک مشترک پس از بر رسی های اتحادجویانه و جمع- محوراست.
اما در باره ی اینکه آیا دمکراسی مقوله ای فراطبقاتی است یا نه می توان گفت که مقوله ی دمکراسی در ماهیت خود فراطبقاتی است؛ زیرا بر پایه ی تجمیع آرای واقع مردم که به طبقات گونه گون تقسیم شده اند، شکل می گیرد. خلاف این فرض ما را به جایی می رساند که بر هژمونی مطلق طبقه یا طبقاتی ویژه با پشت پا زدن به آرای اعضای طبقات دیگر باورمند شویم؛ و این خود نفی مفهوم دمکراسی است. در جامعه ی دمکرات نظام عمومی بر پایه ی آرای اکثریت مردم جامعه، با توجه به آرای اقلیت ها و با درک ضرورت اقناع آنان رقم می خورد. اینکه الزامات زمانی را بر آرای مردم برتر شماریم، اینکه آرای اکثریت را مطلق بدانیم و در جهت همراه ساختن اقلیتها با آن بر نیاییم، اینکه آرای یک طبقه ی خاص را بر همه ی طبقات دیگر غالب کنیم بدون اینکه به آرای عمومی بها داده باشیم، اینکه بر اساس آرای نسبی و مقطعی بر آرای توده های زحمتکش و محروم حکم برانیم و در موارد حساس به آرای عمومی متوسل نشویم، همه ی اینها به مفهوم نفی دمکراسی است. اما اگردر کشوری که بیش از ۷۰ درصد مردمش را کارگران و زحمتکشان می سازند بخواهیم رای اقلیتی معدود و محدود را حاکم کنیم، به منزله ی نفی کامل دمکراسی است؛ چه به مفهوم قرائت لیبرالی واژه و چه به مفهوم آرمانی و عقیدتی آن باشد.
از سوی دیگر، سزاوار نیست که آرای این افزون بر ۷۰ درصد مردم را بدون توجه به آرای اقلیت ها و اقناع آنها و توسل به آرای عمومی در موارد حساس بر جامعه تحمیل کنیم.
اخبار روز: در بین فعالین سیاسی چپ، خط کشی های زیادی صورت گرفته است. چپ دموکرات، چپ سنتی، چپ انقلابی، چپ غیرانقلابی، چپ اصلاح طلب... نظرات راجع به این دسته بندی ها چیست؟
علیرضا جباری: به گمان من، نامگذاری و زدن تشکیلات های دهها الی صدها نفری و این که هر کس بر عقیده ی خود پافشاری کند و به عبارت عامیانه مرغ یکپا بودن دردی از دردهای جامعه را درمان نمی کند. تلاش همه ی نیروهای چپ و دمکرات باید بر این باشد که در راستای ایجاد اتحاد دمکراتیک مردم در رابطه ی مستقیم و سازنده با نیروهای پیشرو گام بر دارند. اتحاد چپ و ارائه ی برنامه ی واحد، آن هم در رابطه با دیگر نیروهای دمکراتیک ناچپگرای، ضرورت مبرم زمان ماست. یک سازمان متحد و دمکراتیک، بیش از صدها سازمان چند نفری، چند ده نفری و یا چند صد نفری کارایی دارد؛ و گام نهادن همه ی نیروها بر پایه ی برنامه های دمکراتیک مشخص و یگانه سازی برنامه ها در طول بحث و گفت و گوهای سازنده تنها راه فرا رویش به مراحل بعدی تحول اجتماعی است.
اخبار روز: به طور مشخص تر، جریان هایی که خود را «چپ دموکرات» می نامند تحت عنوان «پروژه ی وحدت چپ دموکرات» برای وحدت بین خود می کوشند. نظرتان راجع به این جریان چیست و توصیه ای اگر دارید؟
علیرضا جباری: به نظر من کوشش سازمانهای چپ و چپگرا به طور اعم برای رسیدن به اتحاد جبهه ای و درسرانجام کار وحدت تشکیلاتی اهمیت مبرم دارد؛ اما عدم مشارکت همه ی سازمانهای برخوردار از پیشینه ی موثر در میان نیروهای چپ و همراه نکردن آرای آنها و یا اقناع نکردن آنها به ضرورت اتحاد، مانع رسیدن به هدف اتحاد و سپس وحدت چپ است. من بر این باورم که همه ی نیروهای چپ بر پایه ی اصول بنیانی سوسیالیسم علمی و بدون تخلف از این اصول گرد هم آیند. این کار در بلند مدت و با بردباری و احترام متقابل و پرهیز از رفتارهای پرخاشگرانه نسبت به یکدیگر، به ویژه با تحلیل مشخص از شرایط مشخص ممکن است به ثمر رسد. متهم کردن این یا آن نیرو به ریویزیونیسم، انحلال طلبی، نفوذی بودن، افراطگرایی و... زمینه ساز افتراق و دوری افراد مستقل و سازمانهای چپ از یکدیگر است. یک بار برای همیشه باید به این شیوه های تفرق آفرین پایان داد. در میدان همراهی و همرایی و در شرایط مذاکره در سطوح بالا و پایین سازمانها و با درک ضرورت اتحاد دمکراتیک، رسیدن به این هدف تسهیل می شود.
اخبار روز: چپ ها با سایر نیروهای فعال در جامعه و به طور مشخص با اصلاح طلبان چه مناسباتی باید برقرار کنند؟
علیرضا جباری: رابطه ی چپ ها با دیگر نیروهای فعال در جامعه، از جمله اصلاح طلبان را می توان بر پایه ی اتحاد دمکراتیک، نه وحدت تشکیلاتی قرار داد. همکاری بر سر اهداف دمکراتیک، مثلا نفی مجازات اعدام، فعالیتهای صنفی، بزرگداشت ها، حقوق بشر، و... موجب نزدیک شدن نیروهای چپ و دیگر نیروهای ترقیخواه می شود. همگرایی با نیروهای دیگر برپایه ی طرح برنامه ی ملی- دمکراتیک، پس از ارائه دادن برنامه ی دمکراتیک چپ، یا همراه با آن و در کنار آن، نیز به نزدیکی آرای سازمانهای ترقیخواه کمک می کند. وحدت جبهه ای برای تعیین سرنوشت ملت ایران با این نیروها ضرورت مبرم دارد؛ اما وحدت تشکیلاتی میان همه ی این نیروها نه ممکن و نه درخور توصیه است.
اخبار روز: نظرتان راجع به بدیل وضع فعلی کشور چیست؟
علیرضا جباری: بدیل وضعیت کنونی کشور برقراری اتحاد دمکراتیک همه ی نیروهای ترقیخواه است. انقلاب ۵۷ بر پایه ی آرای افزون بر ۹۰ در صدی مردم ایران شکل گرفت؛ اما لازم است که سی و پنج سال پس از انقلاب باور مردم به کارایی و اثربخشی قانون اساسی کنونی محک زده شود. و این کار جز با همه پرسی در باره ی قانون اساسی کنونی و احتمالا بعدی ممکن نیست. مردم بر پایه ی تجربه ی زندگی و ضرورتهای زمان خود به خوبی می دانند چه چیز را انتخاب کنند و از چه چیزی چشم بپوشند و به گمان من، همان طور که پیش از این نیز شنیده ایم ملاک وضع کنونی است نه گذشته. فراخواندن نیروها و اشخاص صاحب نظر، بدون هیچ گونه تبعیض یا حب و بغض، و برتر ندانستن آرا و منافع شخصی و گروهی بر آرا و منافع ملی و مردمی، تاثیر قطعی در تعیین سرنوشت کشور ایفا می کند و پس از آنچه تا کنون در پهنه ی ملی و بین المللی بر ما رفته است این حکم تاریخ است.
|