گشت و گذاری در القاب زیر زمینی ستاره های تاریخ فوتبال



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۷ مرداد ۱٣۹٣ -  ٨ اوت ۲۰۱۴



شهریار حاکم سرخها و ژنرال فرمانده ارتش آبی

۱.دنیای «القاب» ستاره ها و سوپر استارهای ورزش، جهانی پیچیده است که مشخص نیست همچون «شعارهای ورزشی»، از کدام خاستگاه «ناکجا آباد» بر می خیزد و به یک باره روی نام «گنده بک ها»، سایه می اندازد. ابتدا از دهانی مرموز و شاید شاعرانه ــ به دشمنی یا سوگولی وارــ همهمه ای بر می خیزد و چنان در دل ها می نشیند که تا ابد روی «نام خانوادگی قهرمان» رسوب می کند. کدام شاعر دیوانه، روی سکوهای سرد سیمانی لب به شکوه یا پرستش می گشاید که بلند گویی نامرئی، پژواک اش می دهد و در خاطرات شفاهی جامعه بی قواره و شایعه پرور ورزش می ماند. شاید هم یک خاطره یا ضد خاطره در اردویی، نخبه ای را به لقبی پرطمطراق میهمان می کند، یا بچه محل های شیرین دهن از روی نژاد و قبیله و جغرافیای زادگاه و میمیک چهره و آناتومی و اصطلاحات خصوصی، این کارخانه لقب سازی را به راه می اندازد.
نسل بی شناسنامه دوران ازلی راه اندازی فوتبال در ایران، بدیهی بود که با القاب خویش شهره عام شود؛ اکبر حیدری (توفان)، عزیز اقتدار (قبله)، حسین صدقیانی (استامبولی)، حسینعلی خان سردار(خان خانا)، عبد ا...سعیدایی (شوتی)، یوسف سمرقندی (موسیو پل)، عباس تنیده گر(سیاه)، احمد خطیبی (خوکی)، ابراهیم رحیمیان (چپ بال)، کریم عشقی (سبیل)، میرزا اعتضادی (شازده)، آرتوش آساطوریان (آرتین)، علی امیر اصلانی (گیوه) و خیلی های دیگر القابی بی بدیل و دلپذیر و گاهی طنزآلود داشتند. «آسید حسن» چون در گوش ها می تاخت «گوشه» لقب می گرفت و سیف ا...،«آهن» را پشت قباله نام خود داشت. عزیز خان در دروازه ها می پرید و «فنر» لقب می گرفت و احمد آقا که عاشق کله پاچه بود و حتی در آذر ۱٣۲۲، نسخه طبیب اش را پاره کرد تا با ناپرهیزی تمام، در دولاب طهران، بناگوشی لذیذ قورت دهد و جنازه اش در اوج جوانی عازم ابن بابویه شود، «کلیچ» نام گرفت که مخفف کله پاچه بود. اکبر در تیم طوفان طهران، توفان می کرد، پس اکبر آقا توفان صدایش زدند. شوت های عبدا...خان واقعاً گاوکش بود که عبدا...شوتی نام گرفت. صدقیانی چون از ترکیه آمد و فارسی را به لهجه غلیظ ترکی صحبت می کرد، حسین استامبولی یا حسین افندی شد. تنیده گر از بس سیاه بود، شد عباس سیاه و تاآخر عمر فقط بااین نام انس داشت. ابرام آقا بال چپ تیم ملی بود که چپ بال صدایش کردند. احمد آقا صورتی شبیه خوک داشت و کریم عشقی عمری سبیل هایش را روغن زد تا کریم سبیل صدایش کنند. آقای امیر اصلانی که تنها گیوه دار تیم سن لویی بود و بقیه با پاهای برهنه و تاول زده می جنگیدند، علی گیوه ای شد.
نسل اول فوتبال ایران، همچون هم نسلان خویش که در انتخاب نام خانوادگی، حیران مانده و گاه از شهر زادگاه خود یا شغل اجدادی خویش و یا انتخابی قضاقورتکی الهام می گرفتند، سجل احوالی ها را عمری دنبال خود دواندند؛ همچون پدر بزرگ علی دایی که عمری چاپار و پستچی بود و با اسب کهر خویش امانت های مردم دشت مغان را به صاحبانش می رساند و چون در میان قبیله بیله سواری معروف به «دایی» بود، پس همین نام خانوادگی را بر شناسنامه خویش نگاشت تا نوه بی بدیل و شجاع اش هم با نام دایی، خوانده شود. اما همین نوه هم، تازه تازه هنگامی که در بانک تجارت تهران دنبال توپ می دوید و اسم در می کرد، به یک باره لقبی عجیب از سکوها شنید «سلطان علی بربری» و خندید. لقبی که اگر چه حرص علی را درنیاورد و حتی با خنده ابتدایی او مواجه شد، اما بعدها کاملاً از بین رفت و حتی دشمنان سکونشین اش هرگز او را با این لقب به جا نیاوردند.
نسل اول، لقب خویش را بسیار مستند می دانست و دوست داشت با همین القاب که به دهان عوام خوب می چرخید، شهره باشد. محمود نامجو، اسطوره ازلی وزنه برداری ایران چون شبیه چشم بادامی های شرق آسیا بود، «محمود چینی» خوانده می شد و بسیار طول کشید تااز بین ٣ شناسنامه ای که پدرش، خواهرش و خودش برای خودش انتخاب کرده بود، به نامجو شهره شود.
در میان نسل دومی ها، القاب کمی ته کشید و احترام به شناسنامه و نام فامیلی باب شد، اما نسل سومی ها باز کمی لقب بازی کردند با ستاره هایشان.
اگر محمد رنجبر، عمری با نام «رئیس» صدا زده شد، عجیب نبود. انگاری «رئیس» نام کوچک او بود. گمان نمی کنم کسی از هم تیمی ها و یا اهالی فوتبال، او را با عنوانی غیر از رئیس صدا می زدند. بی اعتنا به مفهوم واژگانی این کلمه، «رئیس» را نام واقعی خود کرده بود و تا آخر عمر، هر وقت کسی گفت «رئیس» این او بود که برگشت. او رئیس مادرزاد بود. کمی بعد از نسل او بود که مطبوعات ورزشی در صدد لقب گذاری برای ستاره ها برآمدند. حسین کلانی و همایون بهزادی، «سرطلایی» قلمزنان شدند و پروین و قلیچ و دیگران، «پاطلایی» لقب گرفتند. این در حالی بود که پروین البته در محافل خصوصی به ویژه توسط دشمنان عوام یا بچه محله هایش علی دنبه و زاغل و زاغی هم صدا زده می شد. مردی که روی یک دستمال ابریشمی، چند نفر را با دریبل هایش می رقصاند. بعدها عنوان سلطان را جایگزین دمبه و زاغی کرد و دیگر به این عنوان معروف شد. لقب گذاران دهه پنجاهی به سیرت قهرمان کاری نداشتند و دنبال صورت بودند. یکی را کچل نام می گذاشتند و دیگری را دیوانه و گاوی. آن ها حتی از حیوانات هم الهام می گرفتند و نام قرقی و پلنگ را روی قهرمانان چست و چالاک می چسباندند. صد البته گاهی نیز به دوران مادر سالاری نقب می زدند و نام مادر را روی لقب یک چهره می گذاشتند. مثلاً «اکبر ننه لیلا» یا «رحیم ننه خاتون».
۲.توی دهه هفتاد، باز و پروسه نامگذاری ها و ــ لقب بخشی ها» شدت گرفت. وقتی محمد خاکپور، بچه با شخصیت و نجیب تیم ملی فوتبال، در مقابل سوال مسخره ام فاش کرد که جمع آذری های تیم ملی، او را در اردوها «پله قولاخ» (گوش پهن) صدا می زنند، تازه چشمم به گوش هایش افتاد که هیچ تفاوتی با گوش های برادر صیغه ای اش حمید استیلی نداشت. یاد «بوخوالد» طنزنویس معروف جهان افتادم که در اتوبیوگرافی اش از گوش های پهن و گسترده پدر بیچاره اش گفته بود و مترجمم ایرانی، آن را «پله قولاخ» ترجمه کرده بود! نمی دانم پدر «آرت» و محمد، چه ربطی به هم داشتند. این در حالی بود که محمد را در محافل فوتبالی «خاکی» صدا می کردند که هم مخفف نام خانوادگی اش بود و هم خاکی و خودمانی بودن او را می رساند.
رسانه چی های سانتی مانتال نویس جوان دهه هفتاد، بی آن که به یاد بیاورند القاب سرطلایی و پاطلایی، چه مصیبت هایی در برای قهرمانان ما پدید آورده اند، پس از سپری کردن دهه شصت، دوباره کارخانه لقب سازی خود را راه انداختند. آن ها که نمی دانستند روزگاری از سرطلایی ها و پا طلایی ها به عنوان عوامل تحکیم رژیم طاغوت نام برده می شد، دو دهه بعد باز چرخه لقب سازی سوپراستارها را راه انداختند و تماشاگران تیفوسی نیز بلافاصله تقلیدشان را شروع کردند. سرخابی ها تمام بازیکنان خود را به ستاره های اروپایی و آمریکایی جنوبی تشبیه کردند. مثلاً شاهرودی، رضا مالدینی شد. نوازی به خاطر سانترهایش محمد بکهام لقب گرفت. مرتضی کرمانی مقام، عنوان به به توی برزیلی را به خاطر شادی گهواره ای اش از آن خودکرد و رهبری فرد که همچون هم پستی ایتالیایی اش، حتی آستین های پیراهنش را هم مثل او بالا می زد، «بهروز کاستاکورتا» لقب گرفت. ابراهم تقی پور هم عنوان «یاپ استام» را متعلقه خود کرد. مطبوعات دهه هشتاد که بخش عظیم هیکلش غرقه در ناآگاهی و عقب ماندگی بود. یونجه های رسانه های لقب ساز عربی و اروپایی را آن قدر نشخوار کرد و آن قدر واسطه و دلال تیترهای آن ها شد که مردم از شنیدن عناوین جادوگر و موشک و مهندس و هلی کوپتر، فقط یاد علی کریمی و مهدویکیا و مبعلی و هاشمیان می افتادند. تیترهایی که از فرط تکرار و نشخوار، کپک می زدند و دیگر از «جناس» و شاعرانگی درتیترها خبری نبود. آن ها گاهی حتی از عوام سکونشین نیز در لقب دهی عقب می ماندند و از لقب «علی سی ثانیه» که تماشاگران آبی به سامره می دادند، الگوبرداری می کردند. دایره واژگانی آن ها به قدری حقیر بود که غزال تیزپا را فامیل خداداد می کردند و شرم نمی کردند از این که این لقب ده ها بار در رسانه های دهه چهل و پنجاه، تقدیم ستاره ها شده است؛ پس هر وقت از کلیشه «غزال» خسته می شدند، لقب «جکی چان» را به عزیزی خداداد می بخشیدند تا تازگی و طراوت از صفحات شان خداحافظی نکند!
٣.القاب زیر زمینی، البته بخش پنهانی کارخانه لقب سازی جامعه عوام فوتبال ایران است. القابی که صد البته همه گیر و بین المللی نشدند، اما روی شناسنامه سوپر استارها سایه انداختند و گاهی باعث انبساط خاطر جماعتی بیکاره شدند. اگر چه گمان می رود پرداختن به این تاریکخانه لقب سازی، گزارش را به ورطه «زرد نویسی» بکشاند، اما با تکیه بر این نظریه که هر پدیده ای علل جامعه شناختی دارد، گریزی ناگریز می توان به این «تولیدی لقب پردازی» زد و عوامل روان شناختی آن را به تحلیل نظریه پردازان گذاشت.
بخش مثبت و منفی کارخانه القاب زیر زمینی فوتبال ایران، صد البته لبریز از جلوه های طنز و لودگی است لطفاً ما را نفرین نکنید:
ــ داود دکمه (بازیکن چپ پای استقلال که در اردوی تیم ملی به خاطر شباهت چهره اش به دکمه خیاطی، با چنین لقبی مواجه شد، لقب دهنده گویا نیکبخت بود)
ــ هاشم خطر (مدافع چپ پای سپاهانی که در تمرینات استقلال به خاطر تکل های بی کله اش، ملقب به این عنوان شد)
کریک زیر پوش (بازیکنی که در یکی از تمرینات تیمش به خاطر زیر پوش اوقات تلخی کرد)
ــ حسین شیلنگ (فوتبالیست پاسی دهه پنجاه که در تمرینات تیم ملی شیلنگ تخته می انداخت)
ــ الف ...لجن (مربی معروفی که کلی جام دارد)
ــ آقای خنده (کفاشیان)
ــ حاج آقا دکتر (فتح ا...زاده با لقب مخفف قتل)
ــ سعید راکی (نعیم آبادی مدافع سابق پرسپولیس که صورتی نسبتاً شبیه سیلوستره استالونه داشت)
ــ حسن فرفره (لقبی که سلطان روی حسن خان محمدی مدافع تیز و بز خود گذاشته بود)
ــ علی بخیه (لقب علی انصاریان، مدافع متعصبی که در راه پرسپولیس کلی بخیه خورد)
ــ نون خانوم (ستاره ای که به خاطر برداشتن زیرابرو ملقب به ...خانوم شد)
ــ حسن شیرکاکائو (لقب بازیکن سابق پرسپولیس که عاشق شیرکاکائو بود)
ــ مازیار قایقران (به خاطر شباهت زارع به سیروس، سلطان انزلی)
ــ افشین سبیل (لقب کاپیتان سابق تیم ملی که هرگز سبیل هایش را نمی زد)
اصغر وبا (بازیکن ژولیده ای که وقتی با موهای پریشان و وزوزی به تمرین تیم معروف آمد، با این جمله مربی معروف مواجه شد: «موهات این قدر بلنده و با می گیری ها»)
ــ حسن کلمن (بازیکن ملی پوش که وقتی در مسابقات آسیایی تایلند از توالت فرنگی هتل آب خورد، به کلمن معروف شد)
ــ رسول گربه (ستاره جام تخت جمشید که بعدها مربی شد، گربه چالاک قفس توری بود)
ــ عبد ا...جنون(بازیکن موبلند جنوبی لیگ برتر که کشته مرده تعصب اش هستیم)
ــ جهان مونولوگ (مفسری که بیش از اندازه فک می زند)
ــ بهرام مداح(مردی که با مدح ها و قربان گویی هایش در رسانه، کلی امتیاز کسب فرموده است)
ــ ه ...بشکه (مربی ــ تئوریسین جوان که هیکلی ابر توده وار دارد.
ــ علی زدوبند (دارو نسبتاً قدیمی که معروف حضورتان هست لابد)
ــ غلام تسبیح (شاعر و سرمربی امیدوار ــ اهل پنالت و اضاف)
ــ ن...شغالی (مدیر برنامه چند بازیکن عراقی که بدون اجازه او آب نمی خورند و گل نمی زنند و تکل هم نمی کنند و کله هم نمی زنند)
ــ ه جسد (گلزنی غشی سرخابی)
ــ استاد (علی اکبر خان استاد اسدی دارنده PHD فکاهه از همه کالج های جهان)
ــ عقاب (احمد رضا خان)
ــ ج ...مامان زاده (از مربیان جوان و محبوب که بابایش توسط حریف، مامان شده!)
ــ پ ...مولاستیکی (از مربیان معروف ــ توضیح اضافه ممنوع)
ــ بیگلی بیگلی (لقب کاتونی مهدی فنونی زاده ــ در اصل بیقلی بیقلی)
ــ حمید سر درخشان (لقبی که درخشان بعد از زدن چند گل با ضربه سر در پرسپولیس و تیم ملی گرفت)
ــ شنبلیله (لقب یکی از ورزشی نویسان جوان و شاعر پیشه)
ــ ع دمپایی (عنوان یکی از ورزشی نویسان قدیمی که همیشه با دمپایی توی تحریریه رفت و آمد می کرد)
ــ ج بشکه (لقب محلل حماسه ها)
ــ رضا ملخ (عنوانی که هم تیمی هایش برای ...در استقلال گذاشته بودند)
ــ داداش سیا (لقبی که رفقای سیاوش اکبر پور با الگوبرداری از شخصیت کارتونی سیا ساکتی تلویزیون برای او انتخاب کرده اند)
ــ حسین شیر (عنوان حسین کاظمی، هنگامی که موهایش عین یال شیر بود)
ــ چیرو (لقب دوران کودکی بلاژویچ که تا ابد با خود حمل کرد)
ــ پروفسور (عنوانی که بلاژ روی برانکو گذاشت و روی نامش حک شد)
ــ ح زیرو رو کش (لقب مربی جوان سرخابی که با همه سرمربیان تیمش دست یا علی (ع) داد و پا نداد وفا کند)
ــ مهدی موتوری (لقب مهدی امیر آبادی، به خاطر عشق موتور)
ــ پژمان جنگلی (عنوانی که پژمان نوری روی خود دارد)
ــ مجید کامپیوتر (مجید جلالی)
ــ ناصر محمد طلا(ناصر محمد خانی که همیشه طلایی بود)
ــ وحید کاریکاتور (به خاطر شخصیت کارتونی طالب لو که کاریکاتوریست ها عاشقش اند)
ــ پیروز جوادیه (پیروز قربانی همیشه عاشق محله مادری اش جوادیه است)
ــ نبی دماغ (مدافعی که اتفاقاً دماغ دفرمه ای هم ندارد)
ــ ابی پلنگ (ابراهیم تقی پور به خاطر چهره جنگنده و پوست خال خالی اش)
ــ ع ...انفرادی (لقب یکی از مدیران اسبق سرخابی که به خاطر تیمش کلی چک کشید و محبوس شد)
ــ حسین عابدی پله(لقب حسین عبدی در دوران بازیگری و شباهت هایی که مثلاً به عابدی پله معروف داشت)
ــ آقا معلم (عنوان جاودانه پرویز دهداری)
ــ آقای دلار (لقب قهرمان بسیار معروف غیر فوتبالی که شرط حضورش در هر محفلی، بستگی به میزان سکه ها و دلارهای اهدایی داشت)
ــ مجید نامجو تکنیک (عنوانی که نامجو مطلق به خاطر وفور تکنیک اش داشت)
ــ محمد مغولی (لقبی که به خاطر شباهت چهره یکی از مقامات سابق ورزش به مغول ها تولید انبوه شد!)
ــ نکو (مخفف نام نکونام ــ جواد)
ــ اسمال لنگه به لنگه (عکاس باستانی ورزشی)
ــ عادل پینوکیو (لقبی نه چندان کارساز و اپیدمیک برای مجری محبوب
ــ شیر کپنهاک (هادی طباطبایی به خاطر درخشش در دانمارک)
ــ آقای فتیله پیچ (شمس الدین سید عباسی که استاد این فن بود)
ــ آسمانخراش (لقبی که بلاژ روی رحمان رضایی گذاشته بود)
ــ پاقدغن (لقبی که عوام به بیوک جدیدکار داده بودند: «شاه، شوت زدن به پای چپ اش را ممنوع کرده»)
ــ عمونصی (عنوانی که نصر ا...عبداللهی همیشه با آن شناخته می شد)
ــ ص ...مرغابی: لقب فوروارد قدیمی سرخابی که پرش هایش مثل مرغابی بود و الان مربی موفقی است)
شهریار. لقب علی دائی
ژنرال. لقب امیر قلعه نوعی
امپراطور. لقب افشین قطبی
موشک. لقب مهدی مهدوی کیا
هلیکوپتر. لقب وحید هاشمیان
سلطان. لقب علی پروین
آن دو. لقب آندرانیک تیموریان
سو پله و چو پله. لقب پرویز مظلومی

منبع: تماشاگر ٣۴، ابراهیم افشار