همسوئی با مواضع امپریالیستی–صهیونیستی
در توجیه تجاوز اسرائیل با پوشش شعارهای رادیکال


ناصر زرافشان


• آقای محسن حکیمی در تاریخ ۱۱ مرداد ۹۳ مقاله ای را پیرامون بیانیه «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید » و توضیح بعدی اینجانب در مورد آن بیانیه، منتشر ساخته است. از آنجا که در این مقاله مطالبی را – از جمله در مورد اینجانب – مطرح ساخته که فراتر از یک بحث شخصی است ، توضیحاتی درباره برخی از آنها ضروری است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ مرداد ۱٣۹٣ -  ۹ اوت ۲۰۱۴


آقای محسن حکیمی در تاریخ 11 مرداد 93 مقاله ای را پیرامون بیانیه «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید » و توضیح بعدی اینجانب در مورد آن بیانیه، منتشر ساخته است. از آنجا که در این مقاله مطالبی را – از جمله در مورد اینجانب – مطرح ساخته که فراتر از یک بحث شخصی است ، توضیحاتی درباره برخی از آنها ضروری است:

1- ادعا شده است این بیانیه قبلاً برای امضاکنندگان آن ارسال شده و در جلسه ای هم که به امضاء رسیده، حاضران آن را کاملاً خوانده اند. تا آنجا که به من مربوط می‌شود این ادعا دروغی آشکار است و بیان چنین ادعای خلاف واقعی توهین آمیز است، نه مخالفت بعدی یک فرد یا بخشی از بیانیه ای که از سر سهل انگاری آنرا امضاء کرده است. تا آنجا که به اینجانب مربوط می‌شود نه هرگز پیش نویس این بیانیه برایم ارسال شده است و نه در آن جلسه ای که دلیل تشکیل و موضوع بحث آن مسئله دیگری بود، با دست به دست شدن این بیانیه برای امضاء، کسی مجال خواندن آن را داشت. بیانیه به وسیله آقای فریبرز رئیس دانا که خود پیش از من آن را امضاء کرده بود به من رد شد و من هم به اعتبار امضای او و عنوان کلی بیانیه آنرا امضاء کردم. از آنجا که آقای رئیس دانا واقعیت را در این باره به طور روشن و صریح بیان کرده است توضیح بیش از این را در این باره زائد می‌دانم. اما آنچه پیش آمد نشان می‌دهد که یکبار برای همیشه باید این شیوه جمع آوری امضاءهای خانوادگی، فله ای و نیابتی را موقوف ساخت.

2- در ماهیت موضوع، آقای حکیمی می‌نویسد «هرگونه مخالفت با جریان حاکم بر دنیای سرمایه داری (هر نامی که می‌خواهید بر آن بگذارید: امپریالیسم، نئولیبرالیسم، بلوک آمریکا، اتحادیه اروپا، ژاپن و...) لزوماً مخالفت از موضع ترقی خواهی و فراتر رفتن از این جریان نیست و این مخالفت ممکن است حتی از خود این جریان ارتجاعی تر باشد.» بسیار خوب، این چه ربطی به دفاع از غیرنظامیان، زنان و کودکان فلسطینی در برابر تهاجم و کشتار اسرائیل دارد؟ نه آنچه حماس امروز در غزه می‌کند «مخالفت با جریان حاکم بر دنیای سرمایه داری» است و نه مقاومت مردم فلسطین و اعتراض مردم جهان به کشتار زنان و کودکان و غیرنظامیان ارتجاعی تر از رفتار اسرائیل و حامیان آن است و آنچه از طرف آقای حکیمی مطرح شده ربطی به موضوع ندارد.

در مورد حوادث ساده و روشنی که پیش چشم ما جریان دارند و می‌توان از روی خود آن واقعیت و بررسی آن به طور مستقیم داوری کرد، آسمان و ریسمان کردن و قیاس گرفتن از رویدادهای دیگر مثل انقلاب 1357 ایران و توسل به مقولات پیچیده تر از قبیل امپریالیسم، نئولیبرالیسم، بلوک آمریکا و... فرار از واقعیت بلاواسطه و طفره رفتن از بررسی مستقیم خود آن واقعیت است. اینگونه کلی گوئی ها و قیاس های مع الفارق، ناشی از پریشانی ذهن نویسنده آن است. خود واقعیت مورد مناقشه بسیار ساده و روشن است و برای پی بردن به ماهیت آن، نیازی به این کلی گوئی ها و قیاس ها نیست.

در ادامه این مقاله آقای حکیمی می‌نویسد: «مقبولیت و برخورداری افراد، احزاب و جریان های سیاسی از پایگاه مردمی، به هیچ وجه به معنای حقانیت این افراد و احزاب و جریان ها نیست...» و شگفتا که این نظر ظاهراً به عنوان یک نظر چپ هم ارائه می‌شود. اگر معیار حقانیت احزاب، جریان های سیاسی و دولت ها، مردم و اراده آنان نیست، پس این معیار حقانیت را از کجای جامعه و تاریخ یا بیرون جامعه و تاریخ باید به دست آورد؟ آیا این معیار حقانیت از کره مریخ می‌آید، از تغلیظ هوا استخراج می‌شود یا باید آن را از هزارتوی ذهن بیمار «برج عاج نشینانی» استخراج کرد که نه در مبارزات مردم مشارکت دارند و نه ذهنیات آنها سر سوزنی در روند واقعی تاریخ و تغییر آن اثر دارد؟ آیا ایدآلیسم در برخورد با تاریخ و جامعه از این روشن تر می‌تواند مصداقی داشته باشد؟ شکل واقعی و مادی مسئله بسیار روشن تر و ساده تر از این حرف ها است: مردم، همان کسانی که همه ثروت ها و امکانات جامعه را با رنج و تلاش خود تولید می‌کنند، همان هائی که مالاً باید صورتحساب همه احزاب و جریان های سیاسی و دولت ها را پرداخت کنند، تنها کسانی هستند که حق دارند مدیران کلان جامعه را تعیین کنند و از این نمایندگان سیاسی خود بخواهند آنچه را که به وسیله آنها تولید شده و به آنان تعلق دارد، در راه مصالح و منافع خود آنان به مصرف رسانند. مرجع و معیاری خارج از اراده مردم و بالاتر از آنها وجود ندارد. این درس انقلاب کبیر فرانسه در تاریخ است.

روی کار آمدن نازیسم در آلمان هم بر خلاف تصور آقای حکیمی معلول این نبود که نازی ها برای به قدرت رسیدن وسیع ترین پایگاه را در میان کارگران و زحمتکشان داشتند آنان پس از به قدرت رسیدن هم به ضرب یک دیکتاتوری جهنمی از گرده ی مردم آلمان بار کشیدند و تصوری که آقای حکیمی در این زمینه دارند ناشی از عدم شناخت عوامل تاریخی متعدد بلند مدت و کوتاه مدت تاریخ آلمان است که در آن گره گاه تاریخی به ظهور نازیسم و قدرت گرفتن هیتلر انجامید. آقای حکیمی که درصدد آموزش درسهای حاصل از تجارب تاریخی به فعالان چپ بر آمده است بد نیست بداند که یکی از اساسی ترین این درس ها تحلیل مشخص از شرایط مشخص است و نمی‌توان خود غزه و وضع موجود آن را نادیده گذاشت و مثلاً با توسل به جمهوری اسلامی یا آلمان نازی و قیاس گرفتن از آنها در مورد غزه و حماس حکم صادر کرد.

از سوی دیگر، مردم هر جامعه ای هم در هر دوره تاریخی از سطح معینی از فرهنگ و آگاهی های سیاسی و اجتماعی برخوردارند. هر جامعه ای در جریان رشد و تکامل تاریخی خود مرحله معینی را طی می‌کند و اگر میزان پیشرفت جامعه ای مورد پسند شما باشد یا نباشد، باز هم یک واقعیت عینی و خارجی است و شما نمی‌توانید به میل خود آن را به جایگاه آرمانی یا بالاتری «پرتاب» کنید. رشد و تکامل تاریخی جوامع امری عینی، پیوسته و زمان بر است. همین مسئله را می‌توان از زاویه دیگری در قالب این سوال مطرح کرد که برای تغییر جامعه و جهان، آیا نقطه آغاز حرکت ما وضع موجود است یا این نقطه شروع «ناکجا آباد»ی است که نمی‌دانیم در کجای زمان و مکان قرار دارد؟ با این مقدمه، سوال این است که اگر مردم فلسطین – همین فلسطین موجود با همین سطح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجودش، خواه آن را ارتجاعی بدانید خواه مترقی – مورد ستم، مورد تهاجم، کشتار و ویرانی قرار گیرد باید از آن دفاع کرد یا نه؟ چکیده حرف آقای حکیمی این است که فلسطینی ها مستحق تجاوز، کشتار و نابودی هستند، چون به حماس رأی داده اند. «اسارت ایدئولوژیک» این است یا محکومیت جنایات اسرائیل در غزه؟

مردم غزه در یک رأی گیری واقعاً دموکراتیک، (1) حماس را به عنوان نماینده سیاسی خود انتخاب کرده اند. کسی که نمی‌تواند بگوید چرا مردم غزه بدون صوابدید من به حماس رأی داده اند. انتخاب نماینده سیاسی مردم غزه با خود مردم غزه است، نه با فلان روشنفکر سردرگم، در گوشه دیگری از دنیا که اسیر کلیشه های ذهنی و انتزاعی خویش است. واقعیت تاریخی موجود، تابع الگوها و کلیشه های ذهنی این یا آن فرد نمی‌شود؛ به عکس اگر کسی بخواهد یک واقعیت اجتماعی و تاریخی را تحلیل کند و شناختی از این تحلیل به دست آورد که برای تغییر عملی آن واقعیت به کار آید به ذهنی نیازمند است که واقعیت را آنگونه که هست دریابد تا شناختی منطبق بر آن واقعیت برایش حاصل شود. مردم غزه به حماس رأی داده اند. واقعیت امروزی و سطح رشد فرهنگی و سیاسی مردم فلسطین و غزه هم در حال حاضر همین است که شاهد آن هستیم. پس صورت مسئله این است که شما برای این مردم –در همین سطح سیاسی و فرهنگی که اکنون هستند و در همین نقطه ار تکامل تاریخی شان- حقانیت و مظلومیتی قائل هستید یا نه؟ اگر قائلید از آنها دفاع کنید. این دفاع و حمایت نمی‌تواند مشروط به این باشد که فلسطینی ها حماس را به دریا بریزند تا من از آنان حمایت کنم. اینگونه اظهارنظرها تأثیرپذیری از مواضع موذیانه نولیبرالی و ناشی از مشکلات ذهن و فکر کسانی است که واقعیت ساده را تا این حد پیچ و تاب می‌دهند. این طبیعی نیست که کسی تصور کند قیم مردم فلسطین یا غزه است و در جایگاهی است که به جای آنان تصمیم بگیرد چه کسی نماینده سیاسی آنها باشد، چه کسی نباشد. فلسطینی ها پشتیبانی می‌خواهند نه قیم! اگر روزی در آینده هم حماس نماینده مصالح و منافع مردم غزه نباشد، آن روز، روزی است که فلسطینی ها چنین تصمیمی گرفته باشند. این صلاحیت ذاتی و تاریخی آنها و هر مردم دیگری است. کسی که این نکته دقیق را درک نکرده باشد، از تاریخ جامعه و چم و خم آن چیزی نیاموخته است.

اما اگر کسی مردم فلسطین را در لحظه تاریخی حاضر، ستم دیده و بر حق می‌داند، باید از آنان حمایت کند، بدون اینکه خود را در موضع قیم آنها احساس کند و بگوید چه کسی باید نماینده آنها باشد یا نباشد. بنابراین بیایید به جای بحث های حاشیه ای، به جای شعارهای دهن پر کن اما توخالی، با هر امکانی که داریم از این مردم دفاع کنیم. تجارب طولانی و خونبار تاریخی به فعالان چپ آموخته است که راه آنها مشارکت فعال در مبارزات عدالت خواهانه و جاری خود مردم، و در ضمن این مشارکت، سازمان دادن به این مبارزات، تاثیر گزاردن بر آنها و جهت بخشیدن به این مبارزات است. کار ما نسخه نویسی برای مبارزات مردم نیست. برای آنان که در برخورد با هر رویداد مشخص و کوچکی به جای تفکر خلاق و تحلیل مشخص همان رویداد دنبال نقل قول ها و استخراج حکم کلی قضیه از متون کلاسیک هستند از فصل دوم مانیفست نقل می‌کنم؛ آنجا که درمورد روابط میان کمونیست ها و پرولترها می‌گوید: «آنها هیچگونه منافعی که از منافع کلی پرولترها جدا باشد، ندارند. آنها اصول ویژه ای را به میان نمی‌آورند که بخواهند جنبش پرولتری را در چهارچوب آن اصول ویژه بگنجانند... نظریات تئوریک کمونیست ها به هیچ وجه مبتنی بر ایده ها و اصولی نیست که یک مصلح جهان کشف یا اختراع کرده باشد. این نظریات فقط عبارت است از بیان کلی مناسبات واقعی مبارزه جاری طبقاتی و آن جنبش تاریخی که در برابر دیدگان ما جریان دارد...»

3 – در بخش دیگری از این مقاله آقای حکیمی مطالبی را از قول تعدادی از جوانان غزه که مخفیانه با خبرنگار ابزرور دیدار و مصاحبه کرده اند برای نشان دادن ماهیت ارتجاعی حماس نقل کرده است که می‌گویند: «گند بزنند حماس را، گند بزنند اسرائیل را، گند بزنند الفتح را، گند بزنند سازمان ملل را، گند بزنند آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی را، گند بزنند آمریکا را و ...» بسیار خوب، سوال اساسی این است که چه کسی و کدام نیرو باید به همه این ها گند بزند؟ توانایی خود آنها برای گند زدن به همه اینها چقدر است و آیا جز این شکوه و ناله کردن از این چند جوان کار دیگری ساخته است؟ در شرایطی که اکثریت کشورهای عرب، فلسطینی ها را تنها گزارده اند و حتی به طرف مقابل کمک های مالی و لجستیکی می‌کنند و قرار است که آژانس امداد و کار سازمان ملل هم که در این واویلا به کمک فلسطینی ها آمده است به قول این جوانان گند بزنند، چه کسی می‌ماند و چه کاری از خود این گونه جوانان ساخته است؟ بدیهی است آنچه نقل شده از معدودی جوان به ستوه آمده است که فاقد هرگونه نیروی اثرگذاری واقعی بر اوضاع هستند، در غیر این صورت اگر در غزه آنقدر وزن، پایگاه و جایگاهی داشتند که حداقل بتوانند اعتراض خود را علناً بیان کنند، خبرنگار ابزرور مجبور نبود مخفیانه با آنها دیدار و مصاحبه کند. پس در شرایطی که باید به همه نیروهای موثر در این ماجرا گند زد، آن نیروی منزهی که باید امر مردم غزه را دنبال کند، از کجا باید آورد؟

اما اکنون که آقای حکیمی از جوانان غزه نقل کرده است، بگذارید من هم مطالبی را از زبان نظامیان اسرائیل نقل کنم. کانال چهار تلویزیون انگلیس که حساب آن از حساب کانالهای تلویزیون دولتی انگلیس جدا است به کمک یک فیلمساز اسرائیلی به نام نوری کدار (Norit Kedar) با چند نظامی اسرائیلی که در حمله وحشیانه اسرائیل به غزه در ماه جاری شرکت داشته اند مصاحبه کرده است که در روز چهارشنبه 6 اوت از این کانال پخش شده است (2). مصاحبه با این نظامیان در روز 22 جولای، روزی که تلفات فلسطینی ها به 1400 نفر رسید و اسرائیل هم 10 کشته نظامی و 3 کشته غیر نظامی داد انجام شده است.

این نظامیان اوهاد (24 ساله فرمانده تانک)، یگف (22 ساله، شلیک کننده تانک) و شی (30 ساله) هستند. گزارشگر سرشناس کانال چهار در آغاز این مصاحبه می‌گوید تا کنون بی سابقه بوده است که نظامیان اسرائیلی بر علیه روسای خود و ماموریتی که انجام داده اند افشاگری کنند ولی این بار این امر با کمک نوری کدای، فیلمساز اسرائیلی ممکن شده است.

یکی از سه نظامی بالا می‌گوید: «من در غزه با توجه به میزان ادوات جنگی و تعداد سربازان و تانک و توپی که داشتیم احساس می‌کردم در یکی از فیلم های اسپیلبرگ هستم.»

نظامی دیگری می‌گوید: «فردا باید روانه کارزار می‌شدیم و منتظر بودیم چگونگی انجام وظایفمان را از فرمانده مان دریافت کنیم. جمله فرمانده مان همچنان در گوشم زنگ می‌زد. او می‌گفت جنگ شما ربطی به دفاع فلسطینی ها ندارد. شما باید هر جنبده ای را که می‌بینید درو کنید. هر خانه و ساختمان باید گلوله توپ دریافت کند.»

سرباز دیگری می‌گوید: «مدتی مرغ ها و جوجه های فلسطین را گلوله باران می‌کردیم. من نمی‌دانم مرغ های بیچاره چه تقصیری داشتند؟!»

یکی دیگر از سه نظامی گفت: «در خانه یک فلسطینی که از چراغ های سقفی آن معلوم بود صاحبخانه متمول است اطراق کرده بودیم. وقتی در حمام و توالت خانه قدم گذاشتم دیدیم سربازان ما برای تمام عکس های افراد خانواده با قلم رنگی، سبیل و عینک گذاشته اند. درست مثل شعار نویسی هایی که روی دیوار بعضی از شهرها می‌بینیم.»

یک سرباز دیگری می‌گوید: «وقتی دور هم جمع شده بودیم سربازها به هم دیگر فخر می‌فروختند که از دیگری بیشتر کشته اند. یکی از آنها گفت معرکه بود، من دیروز دو نفر را کشتم. من به او گفتم چرا معرکه؟ مگر کشتن هم ذوق کردن دارد؟» نظامی دیگری می‌گوید: «وقتی که از خانه آن فلسطینی متمول خارج شدیم یک نامه به در خروجی خانه چسباندم و از آنها بابت خرابکاری ها عذرخواهی کردم.»

یکی از سه نظامی گفت: «در مورد خانه های چند طبقه یک گلوله توپ به طبقه بالا می‌زدیم و یکی هم به طبقه پائین که ساکنین آن فرار کنند.»

یک زن فلسطینی در این فیلم می‌گوید ما در سیاهی شب با بچه هایی که در بغل داشتیم فرار می‌کردیم. خبرنگار می‌پرسد به کجا فرار می‌کردید؟ زن فلسطینی جواب می‌دهد: «فقط می‌دویدیم. بدون اینکه بدانیم به کجا می‌رویم.»

سرباز دیگر می‌گوید: «فلسطینی ها یک تکه پارچه سفید را در سیاهی شب سر چوب می‌کردند، ولی ما آنها را گلوله باران می‌کردیم. انگشتمان از روی ماشه بلند نمی‌شد.»

نظامی دیگری می‌گوید: «به ما گفتند که هر جا خانه می‌بینید باید حتما یک گلوله توپ به آن شلیک کنید.»

4- آقای حکیمی درباره ایدئولوژی و اسارت ایدئولوژیک هم قلم فرسائی کرده و مانند همه لیبرال ها، خود از یک موضع کاملا ایدئولوژیک – از مواضع لیبرالی- به تخطئه ایدئولوژی پرداخته است. هم من، هم آقای حکیمی، هم تمامی انسان های دیگر که خارج از جامعه و تاریخ زندگی نمی‌کنند، ایدئولوژی دارند، اما لیبرالها با ساختن یک انسان کلی و انتزاعی – که آن را از شرایط اجتماعی و اقتصادی خاص او که جز لاینفک موجودیت واقعی هر انسانی است جدا کرده اند- و با مبنی قرار دادن این تصور انتزاعی از انسان به جای خود انسان واقعی، نظرات، هدف ها و منافع خود را به عنوان نظرات کلی و منافع عام و فراطبقاتی بشر «جا می‌زنند». طبقات گوناگونی که جامعه را تشکیل می‌دهند، هر یک بر حسب جایگاه خود در نظام اجتماعی که در آن زندگی می‌کنند، و هر یک بر حسب زندگی مادی و منزلت اجتماعی شان تلقی خاص خود را از نظام موجود جامعه دارند.

نحوه تفکر همه افراد و گروه های اجتماعی، به نحوه زندگی آنها بستگی دارد. از این رو هر طبقه اجتماعی، البته ایدئولوژی خاص خود را دارد و جامعه هم از مجموعه این طبقات تشکیل شده است. در هیچ جامعه ای از دنیای حاضر انسانی وجود ندارد که هیچ جایگاه طبقاتی نداشته باشد پس حقیقت محض و غیرایدئولوژیک هم وجود ندارد. همه آگاهی های موجود در جامعه طبقاتی – چون از افراد واقعی و موجود جامعه و از طبقات اجتماعی نشات می‌گیرند- طبقاتی و ایدئولوژیک هستند، منتها هر یک از نظرگاه یکی از طبقات به جهان می‌نگرد. انسانی که به هیچ طبقه ای تعلق نداشته باشد یعنی در خلا، در خارج از تاریخ، در خارج از روابط اجتماعی و اقتصادی زندگی کند، وجود خارجی ندارد. به این ترتیب همه آگاهی های اجتماعی دارای ماهیت ایدئولوژیک، اما برخاسته از خواست های مادی متفاوت اند.

تفکر لیبرالی، با زدن انگ ایدئولوژیک به دیدگاه های سایرین می‌کوشد آنها را بی اعتبار سازد و دیدگاه های خود را به عنوان اصول و حقایق عام، بی طرف و غیرطبقاتی به کرسی بنشانند. اما داشتن ایدئولوژی به معنی آن تصویر خیالی و موهومی نیست که آقای محسن حکیمی در بخش پایانی مقاله خود ترسیم کرده است. این راست است که پس از انتشار این بیانیه ده ها تلفن از دور و نزدیک – از استرالیا گرفته تا کشورهای اروپائی، آمریکا و کانادا و به خصوص از داخل ایران به من شد، اما نه در آن قالبی که آقای حکیمی تخیل کرده است. این تلفن ها از ناحیه دوستان و رفقایی بود که از چهل و اندی سال پیش از موضع من به گواهی نوشته ها و ترجمه های منتشر شده ام در قبال مسئله فلسطین آگاهند و دیدن چنین بیانیه ای برای آنان تعجب آور بود و این موضعی نیست که با دو خط بیانیه این و آن تغییر کند و هشدار و انزار آنان نیز حق آنان بوده است.

5- یکی دو مرود دیگر هم پهلوان پنبه های فضای مجازی و دون کیشوت های رسانه ای در این زمینه مطالب بی سر و تهی گفته اند که چون آنها را نمی‌شناسم و سابقه ای از آنها در دنیای واقعی ندارم، موجبی برای پاسخگویی به ایشان نمی‌یابم.

ناصر زرافشان
17 مرداد 1393

Naser.zarafshaan@gmail.com
www.naser-zarafshan.com


1)کارتر، رئیس جمهور سابق آمریکا که به عنوان نماینده ملل متحد بر این انتخابات نظارت داشت و هیچ گونه ظن هواداری از فلسطینیان هم به او نمی‌رود، اعلام کرد، این دموکراتیک ترین انتخاباتی بود که در عمرم دیده ام.

2) لینک ویدئو ضبظ شده از برنامه کانال 4 انگلیس:
www.chebayadkard.com