حق بر بدن
مریم زندی


• در حالی­که زنان از دسترسی به اطلاعات درست و تصمیم ­گیری درباره مسائل مربوط به بدن­شان محروم هستند سیاست­مداران به راحتی درباره بارداری و کنترل بر بدن زن تصمیم می‌گیرند و با سیاست ­های یک جانبه و از بالا به پایین برای خصوصی ­ترین حوزه زندگی زنان قانون صادر می‌کنند. اعتراض به این رویه و مقاومت درباره سیاست­ های اِعمال شده زمانی میسر می‌­شود که گفتمان «حق کنترل بر بدن » در جامعه عمومی شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ مرداد ۱٣۹٣ -  ۱۷ اوت ۲۰۱۴


 این جمله را زیاد شنیده ­ایم که صحبت کردن درباره مسائل جنسی جزء تابوهای فرهنگی جامعه ماست. گفت ­وگو درباره مسائل جنسی برای اکثریت زنان رمزآلود یا شرم ­آور است زیرا آنها اطلاعات لازم درباره بدن­شان ، نیازهای جنسی و پاسخ به آنها را معمولا به ­صورت نادرست و در زمان نامناسب دریافت می‌کنند. روایت ­های زیر شاهدی است بر این ادعا.

در حالی­که زنان از دسترسی به اطلاعات درست و تصمیم ­گیری درباره مسائل مربوط به بدن­شان محروم هستند سیاست­مداران به راحتی درباره بارداری و کنترل بر بدن زن تصمیم می‌گیرند و با سیاست ­های یک جانبه و از بالا به پایین برای خصوصی ­ترین حوزه زندگی زنان قانون صادر می‌کنند. اعتراض به این رویه و مقاومت درباره سیاست­ های اِعمال شده زمانی میسر می‌­شود که گفتمان «حق کنترل بر بدن » در جامعه عمومی شود و تصمیم ­گیری درباره آن حق طبیعی زنان قلمداد شود.

***

فرشته ۴۰ ساله، لیسانس، آموزگار، مادر یک دختر و پسر

پانزده ساله بودم که به اجبار مرا پای سفره عقد نشاندند. مادرم می‌گفت خواستگار خوبی برایت آمده و باید ازدواج کنی و بروی. ما یازده تا بچه بودیم. خواهرهای بزرگتر از خودم داشتم که ازدواج کرده بودند. ولی هیچ کس در مورد بلوغ و ازدواج با من حرف نمی ­زد. یک­سال قبل از ازدواج، متوجه شدم که شلوارم خونی شده است. تا به مادرم موضوع را گفتم، دعوایم کرد و گفت: «هیس! به کسی نگو. کسی نباید بفهمد». حتی به من نگفت که باید چکار کنم. دختر همسایه ­مان که ده سالی از من بزرگ­تر بود، متوجه شده بود که چند روز است شلوارم خونی است. او مرا صدا زد و برایم در مورد عادت ماهیانه توضیح داد و گفت که باید دستمال پارچه­ ای توی شلوارم بگذارم!

شب عروسی، نه مادرم با من حرفی زد و نه خودم جرات داشتم چیزی بپرسم. خواهرهای بزرگترم هم چیزی به من نگفتند. از مردها می ترسیدم. بعد از رفتن مهمانان، تمام بدنم می‌لرزید، دچار رعشه شده بودم و نمی ­توانستم خودم را کنترل کنم. شوهرم پرسید چرا می‌­لرزی؟ ولی زبانم از ترس بند آمده بود. تمام چیزی که در مورد رابطه زناشویی می‌دانستم از حرف­های هم کلاسی ­ام بود که سال قبل ازدواج کرده بود. او از ازدواجش بسیار ناراضی بود و همیشه از رابطه جنسی که همسر درشت­ هیکلش با او داشت، شکایت می‌کرد. خوشبختانه همسرم آن شب با خشونت با من برخورد نکرد. اما ترس و وحشت ار رابطه جنسی به دلیل ازدواج در سن پایین و ناآگاهی برای همیشه با من باقی ماند.

۲۵سال از ازدواج­مان گذشته است و من در این مدت فقط چند بار لذت رابطه جنسی را درک کرده ­ام. همیشه با درد به رابطه تن داده ­ام. حتی اگر در مواردی به رابطه تن نداده­ ام، احساس گناه کرده ­ام. با همکارانم که مشورت کردم به این نتیجه رسیدم که اگر می‌خواهم زندگی زناشویی ­ام از هم نپاشد باید به این رابطه یک­طرفه تن بدهم.

دلم می‌خواهد بر خلاف مادر خودم، مادری آگاه برای فرزندانم باشم. برای همین هم وقتی پسر و دخترم به سن نوجوانی رسیدند، بدون خجالت با آنها حرف زدم و برایشان از بلوغ و تغییرات جسمی و روانی ­شان گفتم. یک سال قبل از این که دخترم عادت ماهیانه شود برایش وسایل لازم را خریدم و در کمدش گذاشتم. روزی که پریود شده بود با خوشحالی به من گفت: « چیزی را که برایم توضیح داده بودی، اتفاق افتاد».

بهناز۴۰ ساله، دیپلمه، خانه­ دار، مادر دو پسر دانشجو

اطلاعات خیلی کمی از شب ازدواج و رابطه زن و مرد داشتم. حتی تا شب عروسی ­ام کسی را نداشتم که راجع به این موارد با او حرف بزنم. یادم می ­آید که چند­باری با بچه­ های دبیرستان در موردش حرف زده بودیم، آن هم خیلی سطحی و سر­بسته. بیشترین چیزی که در مورد ازدواج در ذهن­مان بود، مساله پرده بکارت بود. همه ما راجع به این موضوع استرس داشتیم. دخترها در دبیرستان، خاطراتی را از دخترانی تعریف می‌­کردند که شب ازدواج به خاطر پرده بکارت به مشکل برخورده بودند و آبرویشان رفته بود و یا حتی تهدید به مرگ شده بودند.

فکر می‌کردم رابطه با مرد، رابطه ­ای است که مجبورم آن را بپذیرم و به آن تن بدهم. تا چند هفته بعد از ازدواج درد شدیدی داشتم ولی­ خجالت می‌کشیدم که به کسی بگویم و فکر می­کردم رابطه همین است و باید تحمل کنم. بالاخره شوهرم که پانزده سالی از من بزرگ­تر بود، گفت که تو هم باید از رابطه لذت ببری. خیلی مدارا کرد تا من هم بتوانم وارد رابطه شوم.

الان هم فکر­می کنم اگر دختر داشتم نمیتوانستم راجع به مسائل زناشویی با آنها حرف بزنم. ولی راهنمایی شان می‌کردم که برای شب ازدواج به مشاوره مراجعه کنند و از او راهنمایی بگیرند.

بنفشه ٣۵ ساله، فوق لیسانس، شاغل، مطلقه

در دبیرستان تیزهوشان در رشته ریاضی درس می‌خواندم. من و دوستانم فقط درس می‌خواندیم و به رقابت فکر می‌کردیم. با هم چندان صمیمیتی نداشتیم که بخواهیم راجع به خودمان، بدن ­هایمان و نیازهایمان حرف بزنیم. رابطه ­ام با مادرم هم طوری نبود که در مورد این مسائل با هم حرف بزنیم. به قول مادرم بین ­مان حجب و حیایی وجود داشت و اگر هم حرفی می‌­زد، کلی و سرپوشیده بود. حتی یادم می‌آید که در مورد پریود و عادت ماهیانه هم چیزهای خیلی کلی برایم گفت.

بدون هیچ شناخت و تجربه ­ای از رابطه جنسی ازدواج کردم. نه اطلاعاتی داشتم و نه حتی قبل از آن دوست­ پسری تا تجربه ­ای از رابطه زن و مرد داشته باشم. چند­ماه نامزد بودیم ولی باز هم چیزی از نیاز­های هم نمی دانستیم و اصلا راجع به رابطه جنسی بین زن و مرد حرفی نمی ­زدیم. مثل یک دختر چشم و گوش­ بسته ازدواج کردم و معلوم است به مشکل برخوردم . در­خواست ­های جنسی شوهرم اصلا برایم قابل درک نبود. او هم اصلا درک نمی­ کرد که رابطه جنسی باید رابطه ­ای دوطرفه باشد. با این که مرد تحصیل­کرده ­ای بود، ولی فکر می‌کرد که من هر شب باید به خواسته ­های او تن بدهم. البته او هم اطلاعات درستی نداشت و فقط از طریق فیلم­های پورن، چیزهای غلطی یاد گرفته بود. بالاخره هم من به این رابطه ­های یک­طرفه تن دادم و خیلی زود از هم جدا شدیم.

الان دیگر می‌دانم که باید آن زمان نزد مشاور می‌رفتم و در مورد رابطه جنسی اطلاعات بیشتری می‌گرفتم. الان سالها­ست که مستقل و تنها زندگی می‌کنم ولی هنوز هم نمی ­توانم دوست­ پسر داشته باشم و یا با مردی رابطه نزدیک ­تری برقرار کنم. دوست ندارم قضاوت شوم و بگویند که من هرزه ­ام. دوست دارم یک رابطه عاطفی با مردی برقرار کنم که در نهایت به رابطه جنسی دلخواهم منجر شود ولی دوست ندارم وارد رابطه ­ای شوم که مورد سوءاستفاده قرار بگیرم.

منبع: تغییر برای برابری