دربار پهلوی، جماران خمینی، هم پیمان در مصدق ستیزی - مازیار شکوری گیل چالان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٨ مرداد ۱٣۹٣ -  ۱۹ اوت ۲۰۱۴


کودتای ننگین بیست و هشت مرداد علیه دولت ملی مرحوم دکتر مصدق همواره درمیان نیروهای سیاسی معتقد و مومن به استقلال و آزادی ایران و نیروهای سیاسی خط وابستگی به قدرت ها ودول بیگانه به مثل یک قبله نما ویا قطب نمای سیاسی عمل کرده است. البته اگرازصداقت عدول ننماییم باید اعتراف نماییم که درمیان شمارمخالفان مرحوم دکترمصدق، مخالفان صادق هم دیده میشوند که نه ازجهت کینه و عناد با رویکرد استقلال و آزادی ایران با گفتمان وعملکرد این مرد بزرگ به مخالفت برخواسته اند. بلکه این دست ازمخالفان مرحوم دکترصادقانه اما با برداشت وتحلیلی خطا با این گفتمان وعملکرد مرحوم پیراحمد آبادی به مخالفت برخواسته اند. از این روی احترام چنین افراد صادقی نزد ما واجب ومحفوظ می باشد. ازاین جمله مخالفان گفتمان مصدقی میتوان ازجوانی به نام امید دانا که اکنون پناهنده ومقیم کشورسوئد میباشد نام برد. نامبرده برخلاف بسیاری ازپناهندگان سال های اخیر که ازکشورجلای وطن نموده اما درخارج ازحریم قدرت رژیم کنونی ایران همواره سکوت پیشه کرده اند خود را ملزم ومکلف به پیگیری مطالبات خود یافته ودرجهت عقیده خود بسیارفعال میباشد که این خود یک حسن بوده وصادقانه باید معترف شد که جای تقدیر دارد. اما به هر روی این حسن دلیل برآن نیست که روش، منش و دیدگاه های نامبرده زیرتیغ تیزنقد ونقادی قرارنگیرد.
اخیرا ایشان دربرنامه ای با عنوان رو دست در آستانه کودتای بیست وهشت مرداد دربرنامه ای با عنوان
"محمد مصدق فردی قانون مند و دموکراتیک یا قانون گریز و زن ستیز" ایراداتی را به مرحوم دکترمصدق وارد دانسته اند که خلاف واقع مینماید. ایشان میگوید:
« آقای مصدق چهره برجسته ای در تاریخ معاصر ما هستند و بت بسیاری از شورشیان پنجاه وهفت، از چپ توده ای تا اسلامگرای فدایی هستند. آقای مصدق تنها چهره ای هستند ، زمانی که نامشونو پیش شورشیان پنجاه وهفت می آریم ، یک آه حسرت می کشن ، می گن ما با وجود مصدق می توانستیم ، انقلاب اسلامی سال پنجاه وهفت رو دربیست وپنج الی بیست وهشت امرداد هزاروسیصدوسی ودو به سرانجام برسانیم»
مقدمتا باید یادآورشویم آن ها که سال پنجاه وهفت سلطنت را بر انداختند شورشی نبودند بلکه به اقرارآخرین پادشاه ایران انقلابی بودند. چرا که آخرین پادشاه درجلوی دیدگان همگان معترف شد که:
«پیام انقلاب شما را شنیدم»
ایشان معتقدند انقلابیون سال پنجاه وهفت، همه وهمه ازچپ توده ای تا اسلامگرای فدایی مرحوم دکترمصدق را درمقام بتی برای ستایش قرارداده اند. دراین مورد قابل ذکراست حزب توده بیشترین عناد را با مرحوم دکتر مصدق به جهت مشی موازنه عدمی که منجربه عدم اعطای نفت شمال به شوروی شد داشته وتا آخرین لحظات کودتا هیچ گونه حمایتی نه تنها از مرحوم دکترمصدق به عمل نیاوردند که هیچ حتی روزنامه های حزب توده هرروزعلیه مرحوم دکترمصدق اخبارکذب منتشرمینمودند ومرحوم دکترآنها را توده نفتی لقب داده بود. اما درمورد برخی جریان های اسلامگرا وضعیت وخیم ترازاین هم بوده است. ترورمرحوم دکترحسین فاطمی وزیرامورخارجه مرحوم دکترمصدق به دست محمد مهدی عبد خدایی ازفعالان فداییان اسلام درمورخه بیست وپنجم بهمن ماه سال هزاروسیصد وسی به وقوع پیوست. مضافا سنگ اندازی های "مجاهدین اسلام " به رهبری حجت الاسلام شمس قنات آبادی ازپس از قیام ملی سی تیر تا بیست وهشتم مرداد بسیارجالب میباشد. همچنین است مخالفت های آیت الله کاشانی با مرحوم دکترمصدق که حتی جلسات توطئه برای غائله نهم اسفند وجلوگیری ازبرگزاری رفراندم جهت انحلال مجلس هفدهم با حضورجمعی ازروحانیون مانند آیت الله بهبهانی وبرخی ارتشیان بازنشسته وچماقداران ونمایندگان فراکسیون وابسته به درباروفراکسیون وابسته به انگلیس درمنزل کاشانی شکل میگرفته. حتی کاشانی با اعلامیه ای که جهت جلوگیری ازسفرشاه به بغداد خطاب به مردم که البته منظورنظر ایشان چماقداران وابسته به درباربودند باعث وبانی حمله به مرحوم دکترمصدق ویورش وحشیانه عده ای چماقداردرنهم اسفند به منزل مرحوم دکترمصدق شده بود. متن بیانیه کاشانی بدین قراراست:
«مردم، برادران دینی، هموطنان من،اوضاع آشفته و درهم امروز تهران حکایت می کند تا چه اندازه ملت ایران علاقه مند به بقا و وحدت کشور ایرانند و به همین نظر خبر مسافرت اعلیحضرت همایونی نگرانی شدیدی در تمام طبقات، اعم ازنمایندگان مجلس شورا وبازرگانان و طبقات روحانی و وعاظ و دانشجویان و روشنفکران این شهر بزرگ که سواد اعظم ایران است، نموده و با تقدیر ازاحساسات میهن دوستی مردم از همه خواهانم که با نمایندگان مجلس و علما و روحانیون و سایر طبقات همکاری نموده و متفقاً درخواست تجدید نظر در تصمیم مسافرت اعلیحضرت ، با سایرطبقات همفکری و همکاری نموده و از این مسافرت که منتهی به آشفتگی این کشور و باعث ندامت می شود، بالاتفاق جلوگیری نمایند»
" روزنامه های کیهان و اطلاعات/ نهم اسفند هزاروسیصد وسی ویک"
حتی بیانیه آیت الله کاشانی درمورخه پانزدهم تیرماه سال سی ودو دقیقا پنج روز پس ازشکست در انتخابات ریاست مجلس شکی نمیگذارد که اوومریدش خمینی نه تنها برای مرحوم مصدق حرمتی قائل نبوده اند بلکه شدیدا ازاو نفرت داشته اند تا بدانجا که کاشانی در این بیانیه مرحوم دکترمصدق را "صیاد آزادی"،"یاغی طاغی" میخواند. از اتفاق کاشانی دقیقا درمراحل توطئه علیه حکومت ملی با درباریاروهمراه است. کاشانی در بخشی ازاین بیانیه مرقوم می دارد:
«... مردم ! در این جدالی که برای بقای حقیقت اسلام و حفظ اصول قانون اساسی و مشروطیت ایران در میان است ، بنا بر وظیفه دیانتی و تعهدی که در برابر شما مردم ایران دارم و سمتی که از طرف نمایندگان مجلس شورای ملی عهده دار بودم ، به شما می گویم که فتح و غلبه با طرفداران اسلام و حکومت مشورتی بر پایه قرآن کریم و اصول قانون اساسی خواهد بود . . . اگر قبول این مقام را هم در برابر اصرار نمایندگان مجلس و طبقات محتف مردم پذیرفتم ، فقط برای حفظ اصول و سنن مشروطیت و جلوگیری از اهریمن دیکتاتوری بوده و خوشبختانه بر همه روشن گردید که اگر در آن موقع شانه از زیر بار مسئولیت خالی نموده بودم ، امروز از این مجلس و مشروطیت نام و نشانی هم به جا نبود .
ملت ایران ! من از پشت نقاب تزویر و آزادیخواهی ناگهان دریافتم که به زودی فکر ناپاک دیکتاتوری سیل خودسری از دامنه هوی و هوس خویش سرازیر نموده و قصد دارد که نهال آزادی و مشروطیت ایران را از بُن برکند . چیزی نگذشت که لایحه اختیارات غیرقانونی مصدق السلطنه و سلب اختیارات از مجلس شورای ملی و مرکز قانون گذاری به مجلس تسلیم گردید و در تحت عنوان جلوگیری از استعمار بیگانگان و به نام حفظ حقوق عامه ، در محیط رعب و وحشت به تصویب آن از مجلس شورای ملی نائل آمد . . . صیاد آزادی ایران که پنجاه سال ، شب و روز این خیال شوم اسارت مردم را در مغز خویش پرورش داده بود ، در سر راه خود مانعی را دید که نه تنها به هیچ قیمت و عنوان در مقابل افکار مالیخولیایی او تسلیم نمی شد ، بلکه او را تحذیر و تقبیح نمود و یادآور گردید که اجرای این فکر ناپسند به امحاء مشروطیت در حصار دیکتاتوری ، کمک به استعمار بیگانگان است . بر احدی پوشیده نیست که رئیس دولت با تمام وسایل ممکنه درصدد است که برخلاف اصل مسلم قانون اساسی ، ایران را به حال قبل از مشروطیت و حکومت استبدادی برگرداند و بالاخره دامنه کار به جایی کشیده شد تا از مجلس شورای ملی سلب اختیار گردید . در این چند روز مشهود افتاد که رئیس دولت نمایندگان مجلس را در تحت عنوان « اضطرار » آنها را به تعطیل مجلس و مشروطیت تهدید کرده است . ولی من به شما مردم ، به خلاف آن یاغی طاغی که در کشور مشروطه ایران به خیال خداوندگاری افتاده است ( می گویم ) مشروطیت ایران هرگز نخواهد مُرد و شر خودسر و مطلق العنانی که در راه بدکاری و بار خیال ایجاد دیکتاتوری و امحاء اصول قانون اساسی بگذارد ، محکوم به شکست و بر طبق قوانین مملکتی ، مُقدِم بر علیه مشروطیت ایران بوده و تسلیم چوبه دار خواهد شد ...
روح پاک پیغمبر اسلام و تعالیم حضرت خیر الانام ، مردم آزاد فکر و مردم ایران را پشتیبان است و اجازه نخواهد داد که ملتی مسلمان و مستقل ، با چنین افکار پست اهریمنی تسلیم بیگانگان شود و آزادی افراد کشوری برای جاه طلبی افرادی به منظور خوش آمد دول استعماری به زنجیر غلامی کشیده شود ...»
این بخش هایی ازبیانیه ابوالقاسم کاشانی برعلیه مرحوم دکترمصدق ودرله منافع درباربوده. برکسی پوشیده نیست که روح الله خمینی اولین رهبرجمهوری اسلامی بارها وبارها ازکاشانی به عنوان یک اسوه یاد کرده است. البته ناگفته نماند که نوه آیت الله کاشانی همواره دربرنامه های تلویزیونی کودتای بیست وهشت مرداد را قیام ملی می داند. تمام اینها بماند اما آنچه کاملا غیرقابل انکاراست اینکه، دربارپهلوی وجماران خمینی درعناد با نام وراه ورسم مصدق یک مسیررا می پیمایند. ازهمین روی است که خمینی درستیز با مرحوم دکترمصدق وتجلیل ازخائنی به نام کاشانی که به دربارپیوسته بود گفت:
« مسلمانها بنشینند تماشا کنند یک گروهی که از اولش باطل بودند ـ من از آن ریشه هایش می دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند این در. او هم مسلم نبود. من آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را زمان آن بود که اینها فخر می کنند به وجود او شنیدم که یک سگی را عینک زدند و به اسم آیت الله توی خیابانها می گردانند و من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست و اگرمانده بود سیلی را بر اسلام می زد. عرض کردم ، این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد. تفاله های آن جمعیت هستند که حالا قصاص را حکم ضروری اسلام را غیرانسانی می خوانند»
ایشان درهمین برنامه شخصیت ومشی دموکراتیک مرحوم دکترمصدق را زیرخدشه دارنموده وعنوان می دارد:
« شورشیان پنجاه وهفت از آقای مصدق یک چهره دموکرات و قانونمند و حتی مردم دوست به جامعه تحویل می دهند. در برنامه این هفته رودست ، می ریم داشته باشیم ببینیم آقای مصدق به راستی فردی دموکرات و قانونمند و مردمدوست بودند یا خیر .
نخستین پرسش:
آیا آقای مصدق به صورت دموکراتیک نخست وزیر شدند یا خیر ؟
پاسخ روشنه ، خیر! ایشان طبق اصل چهل وشش قانون اساسی پادشاهی به نخست وزیری منصوب شدند.
پرسش دیگر : مگه آقای مصدق با رای مردم منصوب شده بودن که می خواستن حکومت رو به عنوان نخست وزیر قبضه کنن ، یا با رای پادشاه قانونی ایران ؟! اگه با رای مردم منصوب شده بودن در کدام انتخابات و در چه سالی که هواداران آقای مصدق ایشان رو نخست وزیر مردمی می دانند ؟!»
دراین مورد ابتدا باید یک نکته را مورد توجه قرارداد واینکه آیا برابرقانون اساسی مشروطیت خلع قاجارقانونی بود؟
برابراصل سی وسوم قانون اساسی مشروطیت سلطنت میباید درقاجارماندگاروتداوم میافت. این اصل مرقوم می دارد:
    «سلطنت مشروطه ایران در شخص اعلیحضرت شاهنشاهی السلطان محمدعلی شاه قاجارادام الله سلطنته و اعقاب ایشان نسلا بعد نسل برقرار خواهد بود»
این اصل دقیقا گویای انحصارسلطنت درانحصارقاجاربوده وهیچ اصلی هم درقانون اساسی مشروطه جهت ملغی نبودن سلطنت پیشبینی نشده است. حال سئوال این است با استناد به کدامین اصل قانون اساسی مشروطه سلطنت قاجارملغی اعلام شد.
اما دراین مورد که نخست وزیر ودیگروزا منصوب شخص پادشاه بوده اند یا خیرباید به روح سلطنت مشروطه مراجعت نمود. ازاین روی باید اذعان داشت سلطنت مشروطه دربرابرسلطنت مطلقه بوده ودرسلطنت مشروطه پادشاه فقط جایگاهی تشریفاتی داشته وحق حکومت ازاوسلب وبه همین جهت ازمسئولیت مبرا میباشد. براین منوال اصول قوانین اساسی نظامات مشروطه سلطنتی درراستای روح حاکم برنظامات مشروطه باید تفسیروتبیین گردد.
حال:
اصل چهل و چهارم قانون اساسی مشروطه تصریح میدارد:
« شخص پادشاه از مسئولیت مبری است وزراء دولت در هرگونه امور مسئول مجلسین هستند»
دراین اصل پادشاه ازمسئولیت مبرا بوده وکاملا واضح مینماید که دلیل عدم مسئولیت پادشاه فقدان تکالیف براین مقام میباشد. همچنین وزرا میباید دربرابرمجالس سنا وشورای ملی پاسخگوومسئول باشند. مسلم این مسئولیت درتناسب با تکالیف تعریف میشود.
اصل چهل وپنجم این قانون تصریح میدارد:
« کلیه قوانین و دستخط‌های پادشاه در امور مملکتی وقتی اجراء می‌شود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان و دستخط همان وزیر است»
اوامرپادشاه فقط درصورتی جنبه اجرایی میابد که به امضای وزیرمربوطه برسد ومسئول وزیرمربوطه میباشد. حال چطورممکن است عزل نخست وزیر با دست خط پادشاهی که مسئول نبوده واوامرش بدون امضای وزیر مربوطه محلی ازاعراب ندارد عملی باشد؟
همچنین اصل شصت وهفتم این قانون میگوید:
   « در صورتی که مجلس شورای ملی یا مجلس سنا به اکثریت تامه عدم رضایت خود را از هیات وزراء یا وزیری اظهار نمایند آن هیات یا آن وزیر از مقام وزارت منعزل می‌شود»
برابر این اصل عزل وزرا ویا هیئت وزیران با مجلسین است.
قانون اساسی مشروطیت هرگز پادشاه را انفرادا منشأ قانون معرفی نکرده بلکه اوامرپادشاه درکنارتصویب مجلسین سنا وشورای ملی ویا امضای وزیر مربوطه میتواند منشاء قانون گردد. حال با این روح حاکم برقانون اساسی مشروطه مسلم است که با دست خط شاه وقت عزل نخست وزیرقانونی نبوده است.
براین اساس اصل چهل وششم قانون اساسی مشروطه که حق عزل ونصب وزرا را به پادشاه داده است بدون تصویب مجلسین شورای ملی وسنا فاقد اعتباربوده وقابلیت اجرا ندارد. حال حامیان شاه سابق براین باورند که مرحوم دکترمصدق با دست خط ایشان عزل شده ودیگرنخست وزیرقانونی ایران ومشروطه نبوده اند. این درحالی ست که پیش ازاین مرحوم دکترمصدق با رفراندوم مجلس هفدهم را که بسیاری ازنمایندگانش با تقلب و تخلف وارد آن شده بودند منحل نمود. رأی مردم به انحلال چنین مجلسی نشان ازاین داشت که این مجلس خانه ملت نبوده بلکه خانه متقلبان ومتخلفان بوده مثلا سید حسن امامی روحانی شیعه مخالف مرحوم دکتر مصدق ازشهرمهاباد که تسنن نشین بود به مجلس راه یافته بود. البته ناگفته نماند پیش ازانجام رفراندوم وانحلال مجلس بسیاری ازنمایندگان مجلس استعفا ومجلس فاقد وجه قانونی شده بود. اگرشاهد بیاوریم درروزبیست وسوم تیرعضو فراکسیون جبهه ملی استعفا وطی نامه ای خطاب به رئیس مجلس عنوان داشتند:
« ریاست معظم مجلس شورای ملی
چون با کمال تاسف چنانچه سابقاً هم اعلام شد ، وضع کنونی مجلس مساعد برای وظیفه نمایندگی نیست ، ناگزیر ، امضاکنندگان ذیل ، فراکسیون نهضت ملی بدین وسیله استعفای خود را از نمایندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی تقدیم می داریم : اخگر ، اقبال ، انگجی ، پارسا ، جلالی ، دادور ، ذکایی ، مهندس رضوی ، ریگی ، مهندس زیرک زاده ، دکتر سنجابی ، شاپوری ، دکتر شایگان ، شبستری ، شهیدی ، دکتر فلسفی ، خسرو قشقایی ، مجدزاده ، مدرس ، دکتر ملکی ، میلانی ، موسوی ، نجفی»
روزهای بعد نیز عده ای دیگر از نمایندگان فراکسیون کشور و نیز وکلای منفرد به گروه استعفاکنندگان پیوستند ؛ به طوری که تا روزششم مرداد پنجاه و شش تن از نمایندگان استعفا کرده بودند.
حال درفقدان مجلسی که با اراده ملت منحل شده بود شاه چگونه برخلاف قانون اساسی مشروطیت قصد عزل نخست وزیر را داشت؟؟؟
شاه برای عزل نخست وزیر میباید منتظرانتخابات مجلس هجدهم شورای ملی وتشکیل وتأسیس آن میماند تا اگرقصد برعزل نخست وزیر دارد به تصویب مجلس برسد تا قابلیت اعتبار را دارا باشد. مرحوم دکترمصدق روز بیستم مرداد، طی نامه ای به عنوان شاه، ضمن اعلام نتیجه رفراندوم، درخواست کرد فرمان انتخابات دوره هجدهم صادر شود.
متن نامه نخست وزیر بدین شرح بود:
«پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
چون در نتیجه مراجعه به آراء عمومی در تاریخ دوازدهم و نوزدهم مرداد ماه هزاروسیصد وسی ودو، ملت ایران به انحلال دوره هفدهم مجلس شورای ملی رای داده است ، از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی استدعا می شود امر و مقرر فرمایند فرمان انتخابات دوره هجدهم صادر شود تا دولت مقدمات انتخابات را فراهم نمایند»
" باختر امروز/ بیستم مرداد هزاروسیصد وسی ودو"
ایشان درقسمتی دیگرازفیلمی که ارائه داده اند مدعی میشوند:
«یک فرد دموکرات باید شخصی باشه که دگراندیشان خودش رو تحمل کنه ، نه اینکه تا هرکسی باهاش مخالفت کرد از کوره در بره . مثلاً زمانی که آقای مصدق هنوز نخست وزیر نشده بودند و به عنوان نماینده در مجلس شورای ملی حضور داشتند ، به خاطر مخالفتشان با نخست وزیر وقت آقای رزم آرا ، ایشان را تهدید به مرگ کردند و به آقای رزم آرا یعنی نخست وزیر وقت ، با لحنی تند و زننده و تهدید آمیز گفتند : بالاخره من با همین دستهای خودم شما رو خواهم کشت»
قابل ذکر است این بیان مرحوم دکترمصدق به رزم آرا درتقابل با ادعای توهین آمیزحاج علی رزم آرا نخست وزیروقت به ملت ایران بود. رزم آرا درنطق خود درمخالفت با ملی شدن صنعت نفت ایران مدعی شده بود:
«شما عرضه درست کردن یک آفتابه را هم ندارید تا چه رسد ملی کردن نفت»
کسی که بخواهد تهدید به مرگ کند درنطق علنی مجلس تهدید به مرگ نمیکند. این تهدید نهایت اعتقاد واحترام مرحوم دکترمصدق به حقوق حقه ملت واراده ملی ایرانیان بود وکاملا قابل تقدیر.
اما واقعا مرحوم دکترمصدق درجایگاه نخست وزیردیکتاتوربود؟؟؟ آیا واقعا دگراندیشان خود را تحمل نمیکرد؟؟؟ نگاهی به نامه مرحوم نخست وزیر پیر به شهربانی کل درمورد آزادی مطبوعات جای بسی تأمل دارد. مرحوم دکتردراین نامه مینویسد:
«شهربانی کل کشور! در جراید آنچه راجع به شخص این‌جانب نگاشته می شود، هر چه نوشته باشد و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد تعرض و اعتراض قرار گیرد»
"نجاتی، غلامرضا / سال‌های مقاومت (جلد اول)، تهران، رسا، ص دویست وشصت وپنج"
اتفاقا باید گفت پس ازقیام ملی سی تیرمرحوم دکترمصدق شدیدا ازسوی برخی همچون مظفربقائی متهم به کم کاری وخیانت درمورد کم کاری درمجازات قوام السلطنه وارتشیان سرکوبگرشده بود. میتوان به نطق های بقائی درمجلس پیرامون این مسئله وروزنامه تحت مسئولیت او"شاهد" مراجعه نمود.
ایشان درفیلم منتشره مدعی است:
« در سال هزاروسیصد وبیست ویک لایحه حق رای زنان توسط نمایندگان مجلس شورای ملی مطرح شد ، که به دستور شخص محمد مصدق وتو شد و به سرانجام نرسید!»
سه مورد در این فرازقابل ذکراست:
اول: درسال هزاروسیصد وبیست ویک مرحوم دکترمصدق اصلا نماینده مجلس نبوده.
دوم: مرحوم دکترمصدق دراین سال چه پستی داشتند که بتوانند دستوروتوی لوایح را بدهند؟؟؟
سوم: ایشان میگویند لایحه وبعد میگویند توسط نمایندگان مجلس طرح شد. قابل ذکر است لوایح ازسوی دولت قابل طرح میباشند نه نمایندگان مجلس.
درپایان مجدد باید معروض دارم قصد این قلم به هیچ روی تخریب ایشان نبوده بلکه فقط نقد برداشت ایشان بوده وتلاش وکوشش ایشان در راستای عقیده شان خود حسن وقابل تقدیربوده.