چند نکته‌ای که باید درباره‌ی «دولت اسلامی» دانست
شهاب شباهنگ


• در پی موفقیت‌های نظامی، ابوبکر البغدادی خلافت اعلام کرد و خود را «خلیفه‌ی مسلمین» خواند. سپس نام تشکیلات خود را نیز از «داعش» به «دولت اسلامی» تغییر داد. اعلام خلافت و تغییر نام این تشکیلات حامل پیام روشنی است: نخست اینکه قدرت سیاسی و دینی از این پس در دستان یکنفر، یعنی خلیفه‌ی مسلمین متمرکز است و دوم اینکه مرزهای ملی میان دو کشور عراق و سوریه اساسا به رسمیت شناخته نمی‌شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ شهريور ۱٣۹٣ -  ۲۶ اوت ۲۰۱۴



 
پیشروی‌های برق‌آسای نظامی جهادگرایان گروه موسوم به «دولت اسلامی» (داعش سابق) در پیکار با ارتش عراق و روش‌های کشتار و سرکوب بی‌رحمانه‌ای که این اسلامگرایان افراطی در برابر مخالفان و مردم مناطق تحت کنترل خود اعمال می‌کنند، ماه‌هاست که نام آنان را بر سر زبان‌ها انداخته و باعث رعب و وحشت بسیاری از مردم منطقه شده است. نگرانی‌های جهانی زمانی اوج گرفت که این گروه به کشتار جمعی و آواره کردن اقلیت‌های مذهبی مانند ایزدیان و مسیحیان در عراق روی آورد و آهنگ تسخیر مناطق کردنشین را ساز کرد و نشان داد که در عزم خود برای گسترش مرزهای «خلافت اسلامی» راسخ است و با هیچکس شوخی ندارد.

برای ایالات متحده‌ی آمریکا که مسبب اصلی وضعیت فاجعه‌بار کنونی در عراق است و حالا با قیافه‌ای حق‌ به جانب به عنوان منجی بزرگ مردم بلادیده‌ی این منطقه در صحنه ظاهر می‌شود، ماجرا هنگامی ابعادی جدی‌تر به خود گرفت که جهادگرایان «دولت اسلامی» مانند آب‌خوردن سر جیمز فولی، روزنامه‌نگار آمریکایی را گوش تا گوش بریدند و فیلم این اقدام بربرمنشانه را با افتخار در یوتیوب در معرض دید جهانیان گذاشتند.

تازه پس از آن بود که آقای چاک هیگل وزیر دفاع و ژنرال مارتین دمپسی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا با چهره‌هایی یخزده در کنفرانسی رسانه‌ای در پنتاگون در برابر روزنامه‌نگاران ظاهر شدند و اعتراف کردند که‌ این گروه «بیش از آن چیزی است» که آنان تصور می‌کردند و چیرگی بر این جماعت «آخرالزمانی» بدون مداخله‌ی نظامی آمریکا ممکن نیست. حالا که به قول مقامات پنتاگون این گروه «آن چیزی» نیست که تا کنون تصور می‌شد، بد نیست به سهم خود تلاش کنیم بدانیم پس «چه چیزی» است؟ بدین منظور باید چند سالی به عقب بازگردیم.

«دولت اسلامی» چگونه پدید آمد؟

پس از مداخله‌ی نظامی آمریکا در عراق، راه برای به قدرت رسیدن شیعیان در این کشور گشوده شد. ارتش آمریکا نه تنها ماشین جنگی صدام حسین را در مدت کوتاهی درهم کوبید و منهدم کرد، بلکه سپس با انحلال حزب بعث عراق و ارتش و نیروهای امنیتی و انتظامی این کشور، دست سنیان را از کلیه‌ی موقعیت‌های کلیدی نهادهای اصلی قدرت کوتاه ساخت و این موقعیت‌های کلیدی تدریجا بطور کامل در اختیار شیعیان قرار گرفت. البته نمایندگان اکثریت شیعه در عراق نیز به سرعت نشان دادند که در قدرت‌طلبی انحصاری و خودمحوربینی از سنیان هیچ چیز کم ندارند و پراکندگی قومی و مذهبی و آفت خودمداری در میان نیروهای سیاسی عراق نیز مانند دیگر کشورهای اسلامی پدیده‌ای گسترده و غالب و برآمده از فرهنگی عقب‌مانده و پیشامدرن است. از این‌رو دولت مالکی که نتیجه‌ی مصالحه‌ی پشت پرده‌ی واشنگتن و تهران در مورد عراق بود، با بی‌کفایتی و سیاستی نابخردانه به سهم خود به چندپارچگی کشور دامن زد و با شتاب عراق را به سوی فاجعه‌ای برد که اکنون با آن روبرو هستیم. این سیاست‌های انحصارطلبانه طبعا نمی‌توانست با مقاومت نیروهای سنی و بازماندگان رژیم پیشین عراق روبرو نگردد.

با مداخله‌ی نظامی آمریکا در عراق و سرنگونی رژیم دیکتاتوری صدام حسین که همزمان یکی از موانع جدی و استوار در برابر رشد اسلامگرایی در منطقه بود، شبکه‌ی ترور القاعده از خلاء قدرت مرکزی در عراق استفاده کرد و از سال ۲۰۰۴ تدریجا بخش‌های قابل توجهی از نیروهای خود را به این کشور گسیل داشت. گفتنی است که اصولا یکی از سیاست‌های اصلی شبکه‌ی القاعده از آغاز تاکنون، تلاش برای حضور در همه‌ی کانون‌های تنش و بحران در خاورمیانه و شمال آفریقا و از این گذرگاه گسترش نفوذ خود در این مناطق بوده است. هدف اصلی نیروهای القاعده از حضور در عراق نیز بی‌ثبات کردن بیش از پیش این کشور، مبارزه با اشغالگران آمریکایی و ایجاد رعب و وحشت از طریق بمب‌گذاری و عملیات انتحاری و مآلا یارگیری از میان نظامیان و نیروهای بالاجبار بازنشسته شده‌ی رژیم صدام حسین برای مبارزه با گسترش نفوذ شیعیان در عراق و انحصاری شدن قدرت در دست آنان بود. شاخه‌ی شبکه‌ی القاعده در عراق در آغاز تحت رهبری ابومصعب الزرقاوی مبارزه می‌کرد که بن‌لادن او را «امیر القاعده در بین‌النهرین» نامیده بود . در پی کشته شدن الزرقاوی در سال ۲۰۰۶ در عراق، نام گروه به «دولت اسلامی در عراق» تغییر یافت. کار این گروه همانطور که گفتیم عمدتا کشتن سربازان آمریکایی در عراق و نیز بمب‌گذاری و عملیات انتحاری در میان مخالفان و شیعیان بود. یکی از فرماندهان این گروه که با عملیات خونبار تروریستی آوازه‌ای به هم زده و سلسله مراتب تشکیلاتی را بالا آمده بود، شخصی به نام ابوبکر البغدادی بود که سرانجام در سال ۲۰۱۰ به رهبری این گروه رسید. با رسیدن البغدادی به فرماندهی «دولت اسلامی در عراق»، سیاست این تشکیلات بیش از پیش رادیکالیزه شد و از آن پس با دو ویژگی «سنگدلی» و «سازش‌ناپذیری» در برابر مخالفان مشخص می‌‌گردید. در واقع می‌توان گفت که «البغدادی» در روش‌های بی‌رحمانه‌ی مبارزاتی خود کاری کرد که در این زمینه از سازمان مادر خود یعنی شبکه‌ی القاعده نیز سبقت گرفت.

درباره‌ی ابوبکر البغدادی گفته می‌شود که زاده‌ی سال ۱۹۷۱ در شهر سامرا است. از قرار معلوم در دانشگاه بغداد معارف اسلامی تحصیل کرده، مدتی در میان نیروهای طالبان در افغانستان جنگیده و از شیفتگان اوسامه بن‌لادن، رهبر معدوم شبکه‌ی القاعده بوده است. البغدادی پس از مداخله‌ی نظامی آمریکا در عراق و سرنگونی صدام حسین، از طرف القاعده به عراق فرستاده شد تا در تشکیلات تحت فرماندهی الزرقاوی نقش مهمی برعهده گیرد. برخی محافل پنتاگون گفته‌اند که توانایی‌ها او از الزرقاوی و در برخی زمینه‌ها حتی از اوسامه بن‌لادن بیشتر است. البته باید در این باره محتاط بود زیرا آمریکایی‌ها هر وقت در جایی دچار کوتاهی یا خطا می‌شوند، بلافاصله برای لاپوشانی آن سعی می‌کنند دشمن یا مخالف خود را بزرگ جلوه دهند و از او اسطوره بسازند!

با آغاز جنبش اعتراضی مردم سوریه علیه دیکتاتوری بشار اسد در سال ۲۰۱۱ البغدادی به مرور بخشی از ستیزه‌جویان خود را برای پیکار با رژیم علوی بشار اسد ـ که مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران و در خدمت تضمین برقراری «کمان شیعی» بود ـ راهی سوریه کرد. در آغاز نیروهای مخالف رژیم بشار اسد که عمدتا نظامیان متمرد و متشکل در «ارتش آزاد سوریه» و نیز نیروهای سلفی متشکل در «جبهه‌ی النصره» بودند، از جنگجویان «دولت اسلامی در عراق» استقبال می‌کردند. بویژه تجربه‌ی جنگی این افراد و نیز پول و جنگ‌افزارهای مدرنی که با کمک قدرت‌های منطقه‌ای در اختیار داشتند باعث می‌شد که حتی شماری از دو جریان سوری یاد شده به صفوف گروه البغدادی بپیوندند. ولی روش‌های بربرمنشانه‌‌ای که جنگجویان این گروه در مناطق تحت کنترل خود حتی علیه غیرنظامیان اعمال می‌کردند، باعث شد که شورشیان سوری اندک اندک از آنان فاصله بگیرند.

هدف البغدادی از آغاز ادغام تشکیلات خود با «جبهه‌ی النصره» در سوریه بود تا به خیال خود یک دولت واحد اسلامی در عراق و سوریه تشکیل دهد. وی در آغاز تا اندازه‌ای نیز موفق بود و توانست دست‌کم بخشی از نیروهای «جبهه‌ی النصره» را به صفوف تشکیلات خود جذب کند و از این رو در سال ۲۰۱۳ نام «داعش» را برای آن برگزید که برگرفته از حروف نخست «دولت اسلامی در عراق و شام» بود. ولی همانگونه که گفتیم بخش‌های بزرگی از «جبهه‌ی النصره» که در واقع می‌توان آن را شاخه‌ی القاعده در سوریه دانست از همکاری با «داعش» خودداری کردند. حتی کار به جایی رسید که «ایمن الظواهری» جانشین بن‌لادن و رهبر کنونی شبکه‌ی القاعده بارها در پیام‌های ویدیویی تندروی‌های «داعش» و بویژه رفتار آن با غیرنظامیان را سرزنش کرد. با تندروی‌های «داعش» و سیاست‌های خشن آن کار بعدها به جایی رسید که «جبهه‌ی النصره» و «ارتش آزاد سوریه» در ژانویه‌ی سال ۲۰۱۴ به رویارویی نظامی مستقیم با «داعش» کشیده شدند. گفته می‌شود که در نبردهای این گروه‌های متخاصم در سوریه تا کنون حدود ۶ هزار تن از جنگجویان هر سه گروه کشته شده‌اند، امری که نهایتا به سود رژیم بشار اسد و تحکیم پایه‌های قدرت آن انجامیده است.

«داعش» در ماه ژوئن سال ۲۰۱۴ حملات گسترده‌ای را در شمال عراق آغاز کرد که به دلیل فرار نیروهای ارتش دولت مرکزی نوری مالکی از میدان کارزار، با موفقیت‌های چشمگیری برای جهادگرایان همراه بود و به تسخیر مناطق گسترده‌ای در عراق و چند شهر بزرگ و کوچک انجامید که بزرگ‌ترین آن شهر میلیونی موصل بود.

در پی این موفقیت‌های نظامی، ابوبکر البغدادی خلافت اعلام کرد و خود را «خلیفه‌ی مسلمین» خواند. سپس نام تشکیلات خود را نیز از «داعش» به «دولت اسلامی» تغییر داد. اعلام خلافت و تغییر نام این تشکیلات حامل پیام روشنی است: نخست اینکه قدرت سیاسی و دینی از این پس در دستان یکنفر، یعنی خلیفه‌ی مسلمین متمرکز است و دوم اینکه مرزهای ملی میان دو کشور عراق و سوریه اساسا به رسمیت شناخته نمی‌شود و در کل قلمرو «خلافت اسلامی»، تمام و کمال شریعت اسلامی اجرا خواهد شد. «دولت اسلامی» بارها اعلام کرده که هدفش گسترش مرزهای خلافت اسلامی از دریای مدیترانه تا هندوستان است.

باید در نظر داشت که نیروهای «دولت اسلامی» هم اکنون بطور همزمان در چند جبهه مشغول پیکارند. آنان در سوریه همزمان علیه دولت بشار اسد و متحدان حزب‌اللهی‌اش و به موازات آن علیه «جبهه النصره» و «ارتش آزاد سوریه» و «ارتش مجاهدان سوریه» و نیز «جبهه‌ی اسلامی» و گاهی نیز علیه کردهای سوریه می‌جنگند. در عراق نیز وضع به همین منوال است و نیروهای «دولت اسلامی» هم با نیروهای دولت مرکزی در بغداد می‌جنگند و هم با پیشمرگه‌های اقلیم کردستان عراق. با ورود جنگنده‌های آمریکایی به این پیکارها که گاهی مواضع «دولت اسلامی» را بمباران می‌کنند، می توان گفت که جبهه‌ی تازه‌ای علیه آنان گشوده شده است. با این همه باید گفت که موفقیت‌های نظامی «دولت اسلامی» در ماه‌های اخیر حیرت‌آور بوده است.

ایدئولوژی، شمار رزمندگان و مناطق تحت کنترل

«دولت اسلامی» در مناطقی که تحت کنترل خود دارد، در به کرسی نشاندن قوانین اسلام ـ به ناب‌ترین و بدوی‌ترین شکل آن ـ اهل هیچ مصالحه و سازشی نیست. دگراندیشان را «مشرک» و «کافر» می‌داند و هرگونه تعامل با آنان را حرام می‌شمرد. مخالفان را در ملاء عام دار می‌زند یا تیرباران می‌کند، دست دزدان را در ملاء عام قطع می‌کند و متخلفان از قوانین اسلامی را در میدان‌ها و خیابان‌ها شلاق می‌زند.

در مناطق تحت کنترل «دولت اسلامی»، زنان بدون برقع و بدون همراه مرد اجازه‌ی خروج از خانه را ندارند و نباید از زینت آلات استفاده کنند، در غیر این صورت به عنوان «فتنه‌گر» بشدت مجازات می‌شوند. «دولت اسلامی» همچنین زنان جوانی را که در جنگ به اسارت می‌گیرد به عنوان برده به کشورهای عربی حاشیه‌ی خلیج فارس می‌فروشد.

«دولت اسلامی» رزمجویان خود را عمدتا از طریق شبکه‌های اجتماعی از کشورهای اسلامی منطقه ولی فراتر از آن از میان مسلمانان ساکن در کشورهای غربی یا حتی جوانان غربی تازه مسلمان‌شده جذب می‌کند. از شمار دقیق رزمجویان این گروه اطلاعی در دست نیست. سرویس‌های اطلاعاتی و کارشناسان منطقه شمار رزمجویان «دولت اسلامی» را فقط در خاک سوریه بین ۶ تا ۸ هزار تن برآورد می‌کنند که نیمی از آنان رزمجویانی غیرسوری از کشورهای عربی حوزه‌ی خلیج فارس و مسلمانان اروپا و نیز از مسلمانان چچن تا چین هستند. شمار رزمجویان «دولت اسلامی» در خاک عراق را بین ۱۰ تا ۱۵ هزار تن تخمین می‌زنند که حدود ۶۰ درصد آنان عراقی هستند و بقیه از دیگر کشورها به تشکیلات جهادگرایان پیوسته‌اند.

گفتنی است که با موفقیت‌های نظامی اخیر «دولت اسلامی» در عراق، موج پیوستن جنگجویان جهادی به آن از کشورهای منطقه و حتی از میان مسلمانان ساکن در غرب شدت گرفته است. باید در نظر داشت که بیکاری و فقر گسترده در میان جوانان کشورهای اسلامی و تداوم حکومت‌های فاسد مستبد و سرکوبگر در این کشورها، چشم‌انداز یک آینده‌ی بهتر برای آنان را کاملا تیره و تار کرده است. جریان‌های اسلامگرای افراطی از میان همین سپاه ناراضیان جوان در کشورهای اسلامی و نیز از میان جوانان مسلمان به حاشیه رانده شده و دچار بحران ‌هویت در کشورهای غربی نیروی اصلی خود را جذب می‌کنند. این جوانان در اکثریت قریب به اتفاق خود از میان خانواده‌های مذهبی و لایه‌های تهیدست و فقیر اجتماعی برخاسته‌اند. آنان نه از آموزش و فرهنگ کافی برخوردارند و نه برای ساختن آینده‌ی خود امید و یاوری می‌بینند. به همین دلیل به سرعت به دام جریان‌هایی چون «دولت اسلامی» می‌افتند که با مغزشویی منظم هم به آنان هویت و قدرت و شخصیت تازه‌ای می‌بخشند و هم به آنان بهشت وعده می‌دهند. جوانی که در زندگی خود هیچ چیز جز فقر و محنت و بی‌عدالتی ندیده و هم در خانواده، هم در جامعه و هم توسط حکومت مداوم سرکوب و تحقیر شده، با گرفتن سلاح به دست و گام نهادن در راه جهاد، در سرزمینی که شاید مال او نیست و در میان مردمی که شاید هموطن او نیستند، می‌تواند فعال مایشاء بر دیگران فرمان براند و حتی بسیار فراتر از آن، در مورد زندگی و مرگ دیگران تصمیم بگیرد. و چه قدرتی بالاتر از این؟ در رفتار بی‌رحمانه‌ی جهادگرایان «دولت اسلامی» با دگراندیشان و مخالفان می‌توان جلوه‌های تمامی آن محرومیت‌ها و سرکوفتگی‌ها و عقده‌های روانی تلنبار شده را بازشناخت. تازه مبارز جهادی اعتقاد راسخ دارد که اگر در جریان پیکار جان خود را از دست بدهد، فقط از پلیدی‌های این جهان رهیده است، ولی در عوض زندگی واقعی او تازه آغاز می‌شود، آن هم یک زندگی جاوید در بهشت با همه‌ی مواهب آن! استقبال از «دولت اسلامی» و موج گسترده‌ی یارگیری آن از میان جوانان مسلمان را باید در پرتو چنین رویکردی دید. به آن باید این نکته را نیز افزود که بسیاری از جهادگرایان با پولی که بابت شرکت در «جنگ علیه مشرکان» از تشکیلات خود می‌گیرند، به زندگی فقیرانه‌ی خانواده‌های خود سروسامانی می‌دهند.   

به گفته‌ی موسسات جغرافیایی منطقه، «دولت اسلامی» در حال حاضر یک چهارم کل خاک سوریه و حدود ۴۰ درصد از خاک عراق را کنترل می‌کند. اگر مساحت این مناطق را روی هم در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که منطقه‌ای تقریبا به بزرگی بریتانیا در اختیار جهادگرایان گروه البغدادی است. به دیگر سخن، خلافتی که او تاسیس کرده منطقه‌ای از استان حلب واقع در شمال سوریه تا منطقه‌ی نفتخیز دیرالزور در بخش شرقی این کشور و از آنجا تا مناطق سنی‌نشین در شمال و غرب عراق را در برمی‌گیرد. «دولت اسلامی» عملا مرزهای ملی میان دو کشور سوریه و عراق را از بین برده است.

منابع مالی «دولت اسلامی»

رسانه‌ها و دولت‌های غربی عمدتا تلاش می‌کنند چنین القا کنند که منابع مالی «دولت اسلامی» آمیزه‌ای از اقدامات تبهکارانه مانند باجگیری و تلکه کردن از طریق آدم‌ربایی و نیز مالیات‌گیری از مردم در مناطق تحت کنترل خود و همچنین مصادره‌ی پول بانک‌های مناطق اشغال‌شده و این اواخر درآمدهای حاصل از فروش نفت در مناطق نفتخیزی است که به کنترل جهادگرایان درآمده است. ولی این فقط بخش کوچکی از حقیقت است. هر کس اندکی از عقل سلیم خود استفاده کند، به این نتیجه می‌رسد که گروه‌های این‌چنینی مانند قارچ یکروزه از زمین نمی‌رویند و فعالیت دراز مدت آنها بدون کمک‌های مالی و نظامی حکومت‌های منطقه یا قدرت‌های جهانی اساسا ناممکن می‌بود.

بویژه ما ایرانیان که از کمک‌های همه‌جانبه‌ی جمهوری اسلامی به شیعیان عراق و دولت علوی بشار اسد و گروه‌های تروریستی حزب‌الله در لبنان و حماس در باریکه‌ی غزه آگاهیم، خوب می‌توانیم دست دولت‌های قطر، عربستان سعودی، کویت و حتی ترکیه را در پشت پرده‌ی حمایت‌های گسترده‌ی مالی و لجستیکی و تسلیحاتی از جهادگرایان «دولت اسلامی» تصور کنیم. بویژه حالا که درگیری‌های خونین نظامی در کشورهایی چون سوریه و عراق بیش از پیش رنگ پیکارهای مذهبی به خود گرفته و عملا این کشورها را به صحنه‌ی «جنگ نیابتی» میان جمهوری اسلامی شیعی از یکسو و حکومت‌های سنی منطقه و در راس آنها عربستان و قطر از دیگرسو تبدیل کرده است.

در واقع همان‌گونه که جمهوری اسلامی با سیاست ماجراجویانه‌ی خارجی خود و با بر باد دادن میلیاردها دلار از ثروت ملی کشور تلاش می‌کند «کمان شیعی» را از تهران تا عراق و سوریه و جنوب لبنان برقرار نگاه دارد، قدرت‌های سنی منطقه‌ای هم تلاش می‌کنند با درهم شکستن این کمان، موقعیت خود را در منطقه بیش از پیش تحکیم و هژمونی خود را تامین کنند. «دولت اسلامی» برای آنها یکی از ابزارهای موثر و کارساز دستیابی به چنین هدفی است.

و درباره‌ی غرب چه می‌توان گفت؟ سیاست قدرت‌های غربی برای کشورهای منطقه تداوم سیاست همیشگی است: یعنی به نعل و به میخ زدن، پیش کشیدن و عقب راندن، شلاق زدن و شیرینی تعارف کردن و در یک کلام کلیه‌ی اقداماتی که در خدمت «رئال پولیتیک» مطلوب است و نهایتا منافع کوتاه و درازمدت آنها را تامین می‌کند. برای آنها «دولت اسلامی» تنها زمانی خطرناک است که منافع آنها و جان شهروندان غربی را تهدید کند. این را هم به صراحت می‌گویند. به همین دلیل اگر حتی خوشباورانه تصور کنیم که قدرت‌های بزرگ جهانی از حضور پدیده‌هایی چون «دولت اسلامی» در منطقه سودی نمی‌برند و مستقیم یا غیرمستقیم در ایجاد و بقای آنها نقشی ندارند، باز نمی‌توانیم نادیده بگیریم که در حال حاضر پشتیبانان اصلی «دولت اسلامی» هیچ کس جز حکومت‌های قطر و عربستان و کویت یعنی نزدیک‌ترین متحدان منطقه‌ای کشورهای غربی و بویژه ایالات متحده‌ی آمریکا نیستند. البته قدرت‌های غربی به دلیل مناسبات اقتصادی گسترده با متحدان منطقه‌ای خود، حتی در خواب هم به خود اجازه نمی‌دهند که انگشت اتهام پشتیبانی از «دولت اسلامی» را به سوی این کشورها بلند کنند و اگر هم گاهی به خاطر فشار افکار عمومی خود با شرمندگی به اشاره‌ی کوتاهی در این زمینه اکتفا کنند، با نخستین توپ و تشر دولت‌های مرتجع منطقه فورا دستپاچه می‌شوند و عقب می‌نشینند تا منافع و مناسبات اقتصادی را قربانی «تذکرات دیپلماتیک» نکرده باشند.

برای دولت‌های غربی سرنوشت مردم این منطقه کوچکترین اهمیتی ندارد. هر وقت لازم بدانند حتی با توسل به بهانه‌های دروغین و با نقض قوانین بین‌المللی و به نام «صدور دمکراسی» به کشورهای منطقه لشکر می‌کشند و رژیم‌های آن را تغییر می‌دهند و هر گاه صلاح ندانند مانند حوادث سه سال گذشته در سوریه با خونسردی به نظاره‌گر صرف سلاخی‌شدن ۲۰۰ هزار نفر توسط یک رژیم جبار آدمکش تبدیل می‌شوند. برای آنها منابع طبیعی این منطقه مهم‌تر از همه چیز است و به این کشورها فقط به عنوان بازار فروش کالاهای خود می‌نگرند. اگر هم جنگی دربگیرد که خود در آن مستقیم شرکت ندارند، گاهی به این طرف و گاهی به طرف مقابل و گاهی بطور همزمان به هر دو طرف اسلحه می‌فروشند تا یکدیگر را تکه پاره کنند. و اساسا چرا نباید چنین کنند؟ انتظار دیگری نباید داشت. سرشت قدرت و ماهیت سیاست همین است و باید آن را شناخت. تا مردم کشورهای این منطقه هنوز از خواب سنگین قرون و اعصار بیدار نشده و در یک کلام «ملت» نشده‌اند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید!

شهریور ۱۳۹۳