چرا جنگ امریکا علیه ترور شکست خورد
پاتریک کوکبورن - ترجمه عزت ملکی


• "جنگ با ترور" شکست خورده است چرا که جنبش جهادی را بعنوان یک کل نشانه نرفت، و مهم تر از همه عربستان سعودی و پاکستان را هدف قرار نداد، دو کشوری که جهادگرایی را به عنوان یک عقیده و یک جنبش پرورش دادند. ایالات متحده چنین کاری نکرد چون این کشورها متحدین مهم آمریکا بودند که نمیخواست به آنها آسیبی برساند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٨ شهريور ۱٣۹٣ -  ٣۰ اوت ۲۰۱۴



این مقاله خلاصه ای است از فصل اول کتاب جدید پاتریک کوکبرن، بازگشت جهادی ها: داعش و قیام نئوسَنی
The Jihadis Return: ISIS and the New Sunni Uprising. قسمت اول مقدمه جدیدی است که برای توم دیسپاچ نوشته شده است.



در سیاست فعلی ایالات متحده در عراق و سوریه اصولی غیرعادی وجود دارند که بطرز شگفت انگیزی توجه اندکی را برانگیخته است. در عراق، آمریکا مشغول ضربات هوایی بر مناطق اشغالی داعش و ارسال مشاورین و مربیان نظامی برای کمک به عقب راندن پیشرویهای دولت اسلامی عراق و شام، داعش (ISIS) در اربیل، پایتخت کردستان است. درصورتیکه داعش به بغداد حمله و یا آنرا محاصره کند، احتمالا" ایالات متحده همین سیاست را پیش خواهد برد. اما در سوریه، سیاست واشنگتن دقیقا" در جهت مخالف است: در آنجا عمده ترین دشمنان داعش دولت سوریه و کردهای سوریه در نواحی مرزی شمالی هستند. هر دو زیر حملات داعش هستند که تقریبا یک سوم کشور، شامل بیشتر مناطق و تسهیلات تولید نفت و گاز، را اشغال کرده است.
اما سیاست ایالات متحده و اروپای غربی، عربستان سعودی، و شیخ نشین های عرب خلیج برانداختن بشار اسد است، که اتفاقا" سیاست داعش و دیگر گروههای جهادی نیز همین است. در صورت رفتن اسد، داعش ذینفع خواهد بود زیرا یا در حال پیشروی است و یا مشغول جذب دیگر نیروهای مسلح سوری است. در واشنگتن و سایر نقاط وانمود میشود که یک اپوزسیون معتدل سوری موجود است که مورد حمایت ایالات متحده، قطر، ترکیه و عربستان است. این اپوزسیون در هر حال ضعیف است و هر روز ضعیف تر میشود. بزودی خلافت جدید اسلامی ممکن است از مناطق مرزی ایران تا مدیترانه گسترش یابد و تنها نیرویی که میتواند این را غیرمحتمل کند، ارتش سوریه است.
واقعیت سیاست ایالات متحده مبتنی بر حمایت از دولت عراق علیه داعش است و نه دولت سوریه. اما دلیلی که این گروه قادر شده است چنان باسرعت و قدرت در عراق رشد کند این است که میتواند منابع و نیروهای جهادی خود در سوریه را به آنجا گسیل کند.
هرآنچه که بر سر عراق آمد، تنها تقصیر نخست وزیر نوری المالکی نبود، آنطور که هم اکنون توافق رایج سیاستمداران و رسانه های گروهی در غرب شده است که وی را عامل همه نابسامانیهای عراق بدانند. سیاستمداران عراقی از دو سال پیش بمن گفته اند که حمایت خارجی از شورش سنی ها در سوریه سرانجام کشور آنها را نیز بی ثبات خواهد کرد. که هم اکنون این پیش آمده است.
ایالات متحده با تداوم این سیاستهای متناقض در دو کشور، توانایی داعش را برای جابجایی و تقویت جنگجویانش در عراق از طریق سوریه و برعکس را حتمی کرده است. واشنگتن، با گذاشتن انگشت اتهام تماما" بسوی دولت عراق تاکنون موفق شده است که از زیر بار انتقاد و ملامت چرایی رشد داعش رهایی یابد. در واقع، ایالات متحده چنین وضعیتی را آفرید که در آن داعش بتواند بوجود بیاید و بسرعت رشد و پیشروی کند.

استفاده از برچسب القاعده
افزایش برق آسا و قدرتمند سازمانهای جهادی در سوریه و عراق، بطورکلی تا همین اواخر توسط سیاستمداران و رسانه ها در غرب بازتاب نمی یافت. اولین دلیل این است که دولتهای غربی و نیروهای امنیتی آنها تهدید جهادی را تنها در آن نیروهایی تعریف میکنند که مستقیما" در کنترل هسته و یا "حلقه" القاعده هستند. که این به آنها میدان میدهد که تصویر بسیار بهتری از موفقیتهای خود دربه اصطلاح جنگ علیه ترور، از وضعیت واقعاً موجود، ارائه بدهند.
در واقع، اعتقاد به اینکه تنها جهادیهایی که جای نگرانی دارند آنهایی هستند که رسما" با القاعده هستند، ایده ای ساده لوحانه و خود فریب است. این نوع تفکر، واقعیت را نادیده میگیرد، برای مثال سکتاریسم و خشونت مفرط داعش مورد نقد رهبر القاعده، ایمان الجواهری قرارگرفته است. بعد از گفتگو با عده بیشماری از جهادی های شورشی که مستقیما وابسته به القاعده نبودند، در جنوب شرقی ترکیه در اوایل امسال، یک منبع بمن گفت که "بدون استثنا همه آنها برای حملات ۱۱ سپتامبر بوجد میامدند و امید واربودند که همین اتفاق در اروپا و مجددا" در آمریکا رخ دهد."
گروههای جهادی از نظر عقیدتی نزدیک به القاعده، اگر عملیاتشان در جهت حمایت از اهداف و سیاستهای ایالات متحده پنداشته شود، برچسب میانه رو میخورند. در سوریه، آمریکایی ها از طرحی که توسط عربستان تهیه شده بود پشتیبانی کردند، یک "جبهه جنوبی" مستقر در اردن علیه دولت اسد در دمشق، همزمان بر ضد جنگجویان القاعده در شمال و شرق. تیپ قدرتمند و فرضاً میانه رو "بریگاد یارموک،" گروه دریافت کننده مستقیم موشکهای ضد هوایی از عربستان، قرار بود در اردوی تازه تاسیس، عنصر رهبری باشد. اما ویدئوهای بسیاری نشان میدهند که بریگاد یارموک غالبا" در همراهی و همکاری با "ج ا ن،" شعبه رسمی القاعده جنگیده است. ایندو گروه، چون یقینا" همکاربودند، در میانه نبرد، مهمات جنگی خود را باشتراک هم میگذاشتند، واشنگتن بطورمَوثری اجازه میداد تا سلاحهای پیشرفته به دست مهلکترین دشمن خود برسد. مقامات رسمی عراقی تایید میکنند که سلاحهای پیچیده ای را از جنگجویان داعش در عراق گرفته اند که اساسا" توسط قدرتهای خارجی برای نیروهای مخالف القاعده درسوریه ارسال شده بود.
هنگام تعیین هویت دشمن، همیشه بطور انعطاف پذیری نام القاعده بکاربرده شده است. در سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ در عراق، هرگاه عملیات گروههای عراقی مسلح مخالف اشغال عراق توسط آمریکا و بریتانیا افزایش می یافت، مقامات رسمی آمریکایی بیشتر حملات را به القاعده نسبت میدادند، گرچه بیشتر آن حملات توسط گروههای ناسیونالیست و بعثی انجام میگرفت. چنین تبلیغات جنگی (پروپاگاندا) کمک کرد تا نزدیک به ۶۰٪ رای دهندگان آمریکایی متقاعد شوند که قبل از تهاجم علیه عراق، بین صدام حسین و آنهایی که مسَئول جنایات ۱۱ سپتامبر بودند، ارتباطی بوده است، علیرغم نبود هرگونه سندی در اینمورد. در خود عراق، فی الواقع در سراسر جهان مسلمان، چنین اتهامی با بزرگنمایی نقش آن در مقاومت در برابر اشغال ایالات متحده و بریتانیا، به نفع القاعده تمام شد.
دقیقا" تاکتیکهای روابط عمومی واطلاع رسانی (PR) مغایری توسط دولتهای غربی در ۲۰۱۱ در لیبی، بکار گرفته شد، تا هرگونه شباهت بین القاعده و شورشیان مورد حمایت ناتو برای سرنگونی معمر قذافی، رهبر لیبی، را به حداقل برساند. تنها آن دسته از جهادی هایی که مستقیما به "حلقه" عملیاتی القاعده اوسامه بن لادن وصل بودند، خطرناک تلقی می شدند. کذب این ادعا که جهادگران ضد قذافی در لیبی نسبت به کسانیکه در تماس مستقیم با القاعده بودند، بدتر هستند به زور و اجبار، زمانیکه سفیر آمریکا در بنغازی، کریس اسیونز در سپتامبر ۲۰۱۲ بطور تراژیکی کشته شد، انجام گرفت. آن ها همان جنگجویانی هستند که دولتها و رسانه های غربی، نقش آنها در شورش ضد قذافی را مورد تحسین قرارداده بودند.

تصور القاعده به عنوان مافیا
القاعده بیشتر یک عقیده است تا یک تشکیلات، و مدت طولانی است که چنین بوده است. برای یک دوره پنج ساله بعد از ۱۹۹۶، در افغانستان کادر و منابع و کمپ داشت، اما بعد از سرنگونی طالبان در ۲۰۰۱ اینها محوشدند. نتیجتا"، نام القاعده اساسا" یک شعار شد برای تجدید قوا و سازماندهی مجدد یک مجموعه از شعائر و عقاید اسلامی، با هدف ایجاد حکومت اسلامی، تحمیل قانون شریعه، بازگشت به رسومات اسلامی، انقیاد زنان و راه اندازی جنگ علیه دیگر مسلمانان، بویژه شیعیان، که رافضی و مرتد تلقی شده و مستحق مرگ. در مرکز این نظریه برای ترغیب به جنگ، تاکیدی بر ایثار و شهادت به عنوان نمادی از ایمان و تعهد مذهبی است. این شیوه در استفاده از مَومنان آموزش ندیده اما متعصب به عنوان بمب گذاران انتحاری، تاثیر ویران کننده ای داشته است.
این باور که القاعده با یک ساختار فرماندهی و کنترل، مانند یک مینی پنتاگون، یا مافیا در آمریکا تصور شود، همیشه مورد علاقه ایالات متحده و دیگر دولتها بوده است. این تصویر آرامش بخشی برای عموم مردم است چرا که گروه های سازمان یافته، هراندازه هیولا و شیطانی را هم میتوان ردیابی کرده و با زندان و یا مرگ آنها را نابود کرد. اما واقعیت نگران کننده، جنبشی است که پیروان آن خود را سازماندهی کرده و در هر نقطه ای میتوانند فعالیت کنند.
۱۲ سال پیش، جنگجویانی که توسط اَسامه بن لادن سازماندهی می شدند، که تا ۱۱ سپتامبر موسوم به القاعده نبود، تنها یکی از گروههای زیاد جهادی بود. اما امروزه ایده ها و روشهای آن در میان جهادی ها غالب شده و این به دلیل قدر و منزلت و شهرتی است که در اثر تخریب برج های دوقلو، جنگ در عراق و هیولاسازی از چهره آن توسط واشنگتن بعنوان منبع همه عملیات شریرانه ضد آمریکایی، کسب کرده است. حیرت آور نیست که دولتها ترجیح میدهند یک تصویر خیالی و فانتزی از القاعده ارائه بدهند زیرا چنین تصویری آنها را قادر می سازد هرزمان که موفق شوند یکی از اعضا و یا فعالین معروف آنرا بکشند، اعلام پیروزی کنند. اغلب، به کسانیکه حذف میشوند رده های جعلی نظامی داده میشوند، مانند "رهبر عملیات،" تا تاثیر مرگ آنها را افزایش داده و مهم تلقی شان کنند. نقطه اوج این شیوه بشدت تبلیغاتی اما تا حد زیادی بی ربط به جنبه "جنگ باترور"، کشته شدن بن لادن در ابوت آباد پاکستان در ۲۰۱۱ بود. چنین عملیاتی رئیس جمهور اوباما را قادرساخت تا بعنوان مردی که ریاست عملیات شکار رهبر القاعده را بعهده داشت، به جایگاه خاصی در برابر عموم مردم برساند. در عمل اما، مرگ بن لادن تاثیر ناچیزی بر گروههای جهادی نوع القاعده داشت، که متعاقبا" به گسترش بیشتر آنها منجر شد.

نادیده گرفتن نقش عربستان سعودی و پاکستان
تصمیم گیریهای کلیدی که به القاعده امکان نجات داده و بعدا" گسترش آنرا فراهم کرد، در ساعات بلافاصله بعد از ۱۱ سپتامبر اتخاذ شد. تقریبا" هر عضو موَثر در پروژه برخورد هواپیماها به برجهای دوقلو و دیگر ساختمانهای برجسته آمریکا، به عربستان سعودی برگردانده شد. بن لادن یکی از اعضای طبقه ممتاز عربستان بود، و پدر وی وابسته نزدیک خانواده سلطنتی سعودی بود. به نقل از یک گزارش سازمان سیا از سال ۲۰۰۲، گزارش رسمی کمیسیون تحقیق ۱۱ سپتامبر میگوید القاعده برای امورمالی خود، بر کمک های داوطلبانه، اساسا" در کشورهای حوزه خلیج و بویژه عربستان سعودی تکیه داشت.
بنا برگزارش محققان کمیسیون فوق، بارها دسترسی آنها به منابع محدودتر شده و یا هنگامیکه میخواستند اطلاعاتی در عربستان کسب کنند، در خواست آنها رد می شد. با این حال، رئیس جمهور جورج دبلیو بوش ظاهرا" هرگز حتی در نظر نگرفت که عربستان سعودی را مسَئول آنچه که اتفاق افتاد بداند. در روزهای بعد از ۱۱ سپتامبر، تسهیلات خروج مقامات ارشد عربستان، شامل خانواده و وابستگان بن لادن از ایالات متحده توسط دولت آمریکا فراهم شد. مهمتر از همه، ۲۸ صفحه از گزارش کمیسیون ۱۱ سپتامبر در مورد روابط بین مهاجمان و عربستان سعودی، باوجود وعده اوباما، به دلیل امنیت ملی حذف و هرگز انتشار نیافت،.
در سال ۲۰۰۹، هشت سال بعد از یازده سپتامبر، یک تلگراف از طرف وزیر امورخارجه، هیلاری کلینتون، که از طریق ویکی لیکس، WikiLeaks، فاش شد، شکایت از آن میکرد که کمک کنندگان در عربستان سعودی منبع قابل توجهی از بودجه گروههای تروریستی سنی در سراسر جهان را تشکیل میدهند. اما با وجود این اعتراف خصوصی، ایالات متحده و دول اروپای غربی کماکان نسبت به واعظان عربستان که پیام آنها از طریق تلویزیون ماهواره ای، یوتیوب، و تویتر گسترش و به میلیونها نفر میرسد و خواستار کشتار شیعیان به عنوان مرتد هستند، بی تفاوت می باشند. این پیامها در زمانی ارسال می شد که بمبهای القاعده در مناطق شیعه نشین عراق انسانها را کشتار میکردند. در تیتر یکی دیگر از تلگرافهای وزارت امورخارجه آمریکا در همان سال آمده است: "عربستان سعودی: آنتی تشیع بعنوان سیاست خارجی؟" در حال حاضر، پنج سال بعد، گروههای مورد حمایت عربستان سابقه طولانی فرقه گرایی افراطی علیه مسلمانان غیرسنی دارند.
پاکستان، ویا ترجیحا" سازمان اطلاعات نظامی پاکستان در قالب استخبارات، ISI، آفریده دیگر القاعده، طالبان و بطورکلی جنبش جهادی بود. وقتیکه طالبان در اثر بمباران شدید ایالات متحده در سال ۲۰۰۱، از هم پاشیده شد، نیروهای آن در شمال افغانستان به دام نیروهای ضد طالبان افتادند. قبل از اینکه آنها تسلیم شوند، صدها نفر از اعضای استخبارات پاکستان، ISI، مشاورین و مستشاران نظامی با عجله و از طریق هوا به آن منطقه فرستاده شدند. باوجود صریحترین شواهد دال بر حمایت استخبارات پاکستان، ISI، از طالبان و نیروهای جهادی بطور کلی، واشنگتن حاضر به مقابله با پاکستان نشد، و در نتیجه راه را برای احیای مجدد طالبان پس از سال ۲۰۰۳ بازکرد، که نه ایالات متحده و نه ناتو قادر به عقب راندن آنها نشده اند.
"جنگ با ترور" شکست خورده است چرا که جنبش جهادی را بعنوان یک کل نشانه نرفت، و مهم تر از همه عربستان سعودی و پاکستان را هدف قرار نداد، دو کشوری که جهادگرایی را به عنوان یک عقیده و یک جنبش پرورش دادند. ایالات متحده چنین کاری نکرد چون این کشورها متحدین مهم آمریکا بودند که نمیخواست به آنها آسیبی برساند. عربستان سعودی یک بازار عظیمی برای سلاح های آمریکایی است، و سعودی ها بر روی اعضای بانفوذ سیستم سیاسی و حکومتی آمریکا سرمایه گذاری کرده و در مواردی آنها را خریده اند. پاکستان یک قدرت هسته ای با جمعیت ۱۸۰ میلیون و سیستم نظامی نزدیک به پنتاگون است.
تجدید حیات خارق العاده و جذابیت القاعده و شاخه های آن اتفاق افتاده است، علیرغم گسترش عظیم سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و بودجه های کلان آنها پس از ۱۱ سپتامبر. از آن زمان، ایالات متحده، همراه متحد نزدیک خود بریتانیا، جنگهایی را در افغانستان و عراق پیش برده اند و روشی را در پیش گرفته اند که معمولا" به حکومتهای پلیسی مربوط است، مانند حبس بدون محاکمه، استرداد مجرمین، شکنجه و جاسوسی علیه شهروندان خود. دولتها با مبادرت به "جنگ با ترور" مدعی هستند که در برابر حفظ امنیت همه، حقوق فردی شهروندان بایستی فدا شود.
در برابر این اقدامات بحث برانگیز امنیتی، جنبشهایی که این اقدامات آنها را مورد هدف قرار داده بود، نه تنها مغلوب نشده بلکه بسیار قوی تر هم شده اند. در زمان ۱۱ سپتامبر، القاعده بطور کلی یک تشکیلات بی تاثیر و کوچک بود. تا سال ۲۰۱۴ گروههای نوع القاعده بسیار متعدد و قدرتمند شده اند.
به عبارت دیگر، "جنگ با ترور،" که چشم انداز سیاسی بسیاری از مناطق جهان را برای مدت طولانی از سال ۲۰۰۱ شکل داده است، آشکارا شکست خورده است. تا سقوط موصل، هیچ کس توجه زیادی به این واقعیت نمی کرد.

پاتریک کوک برن، Patrick Cockburn، خبرنگار ایندیپندنت، Independent، در خاورمیانه است و قبلا" برای فاینانشیل تایمز Financial Times کار میکرد. او سه کتاب درمورد تاریخ معاصر عراق و همینطور یک کتاب خاطرات بنام پسر شکسته نوشته است. و همراه پسرش کتابی در مورد شیزوفرنیا schizophrenia، بنام Henry’s Demons تالیف کرده است. وی برنده جایزه مارتا گلبرن در سال ۲۰۰۵، جایزه جیمز کامرون در سال ۲۰۰۶، و جایزه اَرول برای ژورنالیسم در سال ۲۰۰۹ شد. کتاب اخیرا" چاپ شده وی، بازگشت جهادی ها: داعش و قیام نئوسنی، در انتشارات OR Booksموجود است. این مقاله اولین بار توسط Tom Dispatch منتشر شد.
اصل مقاله را در لینک زیر میتوانید بخوانید:
www.lobelog.com