دهمین سالگرد مرگ آلبرت سهرابیان


رضا پایا


• باری آلبرت یک کمونیست بود که تمام زندگی سیاسی و کارگریش را در تشکیلات گذراند و معتقد بود که کارگران باید در حزب سیاسی خودشان متشکل شوند. او فراتر از محدودهای گروهی و حزبی از همه فعالیتها به نفع کارگران حمایت می کرد. اکنون با آمدن سپتامبر، ده سال از فقدان آلبرت می گذرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ شهريور ۱٣۹٣ -  ۷ سپتامبر ۲۰۱۴


      اواخر سال ۱۹٨۹ بود که رفته رفته تماس بین رفقای کارگری که به ناگزیر تبعید شده بودند برقرار شد. ما تصمیم گرفتیم، انجمنی از کارگران تبعیدی تشکیل دهیم. همزمان قرار شد که با رفقای قدیمی که در سراسر اروپا و آمریکا و کانادا پراکنده شده بودند، ارتباط برقرار شود و از آنها برای شرکت و عضویت در انجمن دعوت بعمل آید. در این موقع مطلع شدیم که رفقای کارگر در لندن هم انجمنی تشکل داده و زنده یاد یدالله خسروشاهی و دیگران در آن فعالیت هایی را در جهت شناسایی حقوق کارگران ایران و جلب حمایت نهادهای کارگری انگلستان بعمل می آورند. ما نیز تصمیم گرفتیم که فعالیتهای خودمان را یکپارچه کرده و از یدالله و دوستانش دعوت کنیم به جمع ما بپیوندند.
      بالاخره بدالله خسروشاهی و و رفقای لندن بما پیوستند و ما منسجم تر به حرکت ادامه دادیم. هنگامی که رفقای دیگری از کانادا بما پیوستند دیگر میدانستیم که به اهداف خود نزدیک تر شده ایم.
      فعالیتهای انجمن ادامه پیدا میکرد و ما در این راه به موفقیت هایی نسبی هم دست یافته بودیم. همین باعث شد که بسیاری از رفقای قدیمی کارگر ایرانی که در تبعید بودند، با اطلاع از اهداف انجمن و ترکیب آن ، تمایل نشان دهند که بما ملحق شوند. ما مطلع شده بودیم که رفیق آلبرت سهرابیان، پیشکسوت کارگری ایران در آلمان است. بنابراین تلاش کردیم که با او تماس گرفته و او را به شرکت در انجمن تشویق کنیم. رفیق آلبرت که از تشکیل انجمن خبردار شده بود و از دور از فعالیتهای آن مطلع گشته بود با اظهار خوشحالی از شکل گیری انجمن بخاطر بیماری و مسائل شخصی و اینکه توان و فرصت کافی برای فعالیت های مربوطه را ندارد، ولی از فعالیتهای آن حمایت خواهد کرد، تمایل داشت که کناری از ما حمایت کند و بالاخره اصرار رفقای رابط انجمن او را تشویق کرد که به جمع ما بپیوندد.
      
      روزی که آلبرت در سومین مجمع عمومی انجمن کارگران تبعیدی در هانوفر آلمان شرکت کرد، براستی فراموش نشدنی بود. آلبرت با سیمای درخشنده و ریش کاملا سفید همه رفقای انجمن را تحت تاثیر قرار داد. او مظهر بیش از ۶ دهه فعالیت کارگری و مقاومت در زندانهای شاهی بود. برخورد دلگرم کننده و تشویق کننده او در ادامه فعالیتهای انجمن همه را به شوق در آورد.
      آلبرت را دورادور از سالهای ۴٨_۴۷ می شناختم. در آن زمان ما محفل کوچکی در ارتباط با ساکا بودیم. ساکا(سا.مان انقلابی کارگران ایران ) که بعد از مرگ باقر امامی از وحدت مجدد باقیمانده های هسته های کمونیستی و جداشدگان از حزب توده در نیمه دهه ۴۰ شمسی تشکیل شده بود ، توانسته بود به سازماندهی در مراکز کارگری تهران، مشهد ، اصفهان ، اراک و تبریز پرداخته و شبکه هایی در صنایع بزرگ از جمله در ایران ناسیونال ، کاترپیلار و . . . ایجاد کند. (اتفاقا رابط ما هم یکی از رففای کارگر در کاترپیلار بود)این فعالیتها هم زمان بود با جو جهانی مبارزات چریکی در کوبا و سایر نقاط ، که به ایران هم سرایت کرده بود. در سالهای ۴۶ به بعد مبارزات چریکی . تبلیغ مسلحانه در میان انقلابیون که اغلب ریشه دانشجویی داشته و مبارزات کارگری را کند و آرام ارزیابی کرده و بنوعی تحقیر می کردند، باعث شد که ساکا در شرایط نامساعدی به تشکیل هسته های کارگری و بردن آگاهی به میان کارگران بپردازد. زمانی که تحت تاثیر عملیات مسلحانه ، تعدادی از اعضاء ساکا در اصفهان سر خود به مصادره شعبه بانک صادرات اقدام کرده و دستگیر شدند، کل ساکا به زیر ضرب رفت و ساکا تصمیم گرفت که ظاهرا خود را منحل اعلام کند. . و در واقع چهار عضو قدیمی یعنی هومان عاشق، فشارکی زاده ، حسن اردین و آلبرت سهرابیان هم چنان تشکیلات را بصورت غیر علنی و محفلی اداره می کردند. بالاخره در فروردین ۱٣۵۰ ساکا مورد هجوم ساواک قرار گرفت . اندکی بعد روشن شد که ستارزاده که از ناراضیان جدا شده از حزب توده بوده و قبلا گروهی را بنام (کادسک) راه اندازی کرده بود وبعد از مرگ باقرامامی در رهبری گروه قرار داشت ، لیست تمام اعضاء را در اختیار ساواک قرار داه بود و خود زمان کوتاهی بعد از دستگیری اعضاء ساکا آزاد شده بود.
      همین جا باید بدرستی تاکید رفیق آلبرت که نوسته است «رفقایی که ستارزاده از جذب آنها به سازمان اطلاع نداشت هرگز دستگیر نشدند» اذعان کرد. زیرا بسیاری از محافل کناری ساکا(مانند ما) توانستند از تور ساواک نجات پیدا کنند. رفقای زندانی آلبرت ، اردین و سایرین در زیر شکنجه و بازجویی کلمه ای بز بان نیاوردند. دستگیری تعداد کثیری از رفقای ساکا که فقط حدود ۱٣۰ نفر از آنها در دادگاه نظامی محاکمه شده و به ۶ ماه تا ۶ سال زندان محکوم شدند، نشان از گستردگی سازمان در سراسر ایران بود. و از جمله و بنا به اعتراف ساواک در شهرهای اصفهان ، مشهد، قزوین ، اراک، کاشان ، شهر کرد، بجنورد ، ساکا فعالیت داشت. و این درست برعکس تصویری بود که بینش فدایی از فعالیت های ساز.مان ساکا و «سیاسی کاری» عرضه می کرد. رفیق پویان در جزوه « رد تئوری بقا» تاکید می کرد که روشنفکران انقلابی قادر به داشتن هیچگونه رابطه استوار و مستقیم با توده ها نیستند . در واقع این جزوه فعالیتهای ساکا را مورد نقد قرار میداد که بعنوان نیرویی کارگری و کمونیستی در مقابل مبارزه ی مسلحانه آلترناتیوی ارائه می داد. همین گستردگی ساکا نشان میداد که برخلاف نظر پویان وجنبش فدایی ، فقط تعدادی «عناصر» که به زحمت از تعداد انگشتان دست ، تجاوز نمی کرد، نبودند که این فعالیت ها را سازمان می دادند. بقول رفیق آلبرت « دو دهه کوشندگی فعالان ساکا نشان داد که ایجاد شبکه های سرخ کارگری با وجود حکومت پلیسی کاملا ممکن بود.» و گسترش هسته های ساکا در طول سالها فعالیت های آن ، و این واقعیت که ۱٣۰ نفر در ارتباط با این گروه محاکمه شدند، گواهی بر امکان خلق شیوه های دیگر- شیوه هایی غیر از مبارزه مسلحانه و جنگ چریک شهری را عرضه می کرد(خاطرات آلبرت سهرابیان) .

      متاسفانه جنبش فدایی از همان ابتدا در مقابل این نوع فعالیت میان کارگران و سازماندهی آنان موضعی سخت نادرست اتخاذ کرد. حتی بنوعی تاریخ تشکیل ساکا را جعل و تحریف نمود. رفیق جزنی در کتاب تاریخ سی ساله ، حتی تلاش می کند که چنین وانمود سازد که ساکا و گروه های پیش از آن ، بوسیله پلیس اداره می شدند. هر چند بقول آلبرت ،جزنی مدتی در زندان در کنار من و رفیق اردین بود ولی هرگز در مورد تاریخ ساکا با اعضای گروه مشورت نکرد.
. ظاهرا وی برای اثبات مشی مسلحانه و مردود دانستن «سیاسی کاری» ، نیازی به تحقیق از ما نداشته ، زیرا در هر صورت او باید به بطلان خط مشی ما می رسید. (خاطرات آلبرت ، ص ۲٨۹ )

      در یک جمع بندی از فعالیتهای آلبرت سهرابیان و گروه ساکا، میتوان گفت که این رفقا از همان ابتدا با تاکید بر ایجاد حزب کمونیست کارگران ، کادر سازی از آنها و آموزش صبورانه آنها ، عمیقا اعتقاد داشتند که بدون حضور اکثریت کارگران آگاه در حزب خودشان، امر مبارزه طبقاتی محقق نمی شود و با فعالیتهای «انقلابی» از نوع ترور عوامل دشمن و تبلیغ مسلحانه نمی توان «موتور بزرگ » را بحرکت در آورد.
      آلبرت و ساکا و گروههای پیش از آن ، گرایشی در مارکسیسیم ایرانی را نمایندگی می کردند که در برابر «حزب حرفه ای روشنفکران انقلابی» ، بر جنبش ها و شبکه های خود سامانده کارگری پای می فشرد. اکثریت اعضاء این گروهها، کارگرانی بودند که به گفته آلبرت ، کم سواد بودند ، و این سنتی بود که متاسفانه نتوانست در جنبش کارگری ایران تداوم یابد و سالها غلبه مشی چریکی و سپس رفرمیسم حزب توده که اکثر بازماندگان این مشی را در خود هضم کرد ، باعث شد که کارگران ایران از حزب خودشان محروم بمانند. و جریان های بعدی به نام کمونیسم و کارگر، به دنبال ساختن حزبی بر آمدند که کارگر در آن غایب بود و با این ادعا که ما قدرت سیاسی را می گیریم و به کارگران تحویل میدهیم ! سر کارگر را به تاق کوبیدند . تئوریهایی که هیچ ربطی به آموزهای مارکس و لنین نداشتند.
      آلبرت که در تمام سالهای تبعیدش و حتی زمانی که توان زیادی برایش باقی نمانده بود حرفه مورد علاقه خودش –
کفاشی را ادامه می داد و همزمان در فعالیت های جلب حمایت برای کارگران ایران ، نوشتن خاطرات دوران کارگری و فعالیتها و زندانهایش که سند با ارزشی از تاریخچه جنبش کارگری ایران است – همکاری با رادیو صدای کارگران ایران در سالهای نود میلادی و جمع آوری آرشیو با ارزشی از مسائل کارگری شرکت میکرد.   در سالهای آخر به خاطر بیماری سرطان رفته رفته از فعالیتهای خود کاسته و بطور سمبلیک با رادیو همکاری می کرد.
      با وجود این تا آخرین لحظه زندگی ، برای تشکل و سازمان یابی کارگران مایه می گذاشت و حتی در آخرین شنبه قبل از مرگش در پیامی به رادیوی صدای کارگران ، از همگان خواست که برای ادامه کاری این رادیو با آن همکاری کنند.

      ما او را در یازده سپتامبر ۲۰۰۴ ( بیست و یک شهریور ۱٣٨٣) برای همیشه از دست دادیم. بر مزارش بسیاری از رفقای کارگری و فعالین چپ و کسانی که از دور و نزدیک آلبرت را می شناختند ، جمع شده بودند و یاد او را گرامی داشتند.
      باری آلبرت یک کمونیست بود که تمام زندگی سیاسی و کارگریش را در تشکیلات گذراند و معتقد بود که کا رگران باید در حزب سیاسی خودشان متشکل شوند . او فراتر از محدودهای گروهی و حزبی از همه فعالیتها به نفع کارگران حمایت می کرد.
      اکنون با آمدن سپتامبر ، ده سال از فقدان آلبرت می گذرد. ده سالی که بسیاری از انحرافات در جنبش کارگری عیان شده و کارگران ایران با تکیه بر اولویت تشکل یابی ، دستاوردهای ارزش مندی کسب کرده اند. با مرگ آلبرت جنبش کارگری ایران یکی از با ارزش ترین رهبران خود را از دست داد که براحتی جایگزین پذیر نیست. ما باید با درس گیری از تجربیات با ارزش آلبرت و رفقایش در ساکا و هسته های کمونیستی و غیره ، سنت دراز مدت مستقل آنها و تجربه منحصر به فرد خود سامان دهی کارگری را راهنما عمل خود قرار داده و در راه هر چه متشکل تر کردن طبقه مان بر آئیم. یاد آلبرت همیشه گرامی باد.

۶ سپتامبر ۲۰۱۴ – هانوفر

رضا پایا
reza_paya@hotmail.com