در پاسخ مقاله فرج سرکوهی
(به نام: واکنش روشنفکران داخل کشور در برابر کشتار ۶۷)


احمد زاهدی لنگرودی


• نخستین نقص قضاوت پیش‌از موعد و یک‌طرفه آقای سرکوهی در مقاله "واکنش روشنفکر..." این است که تنها بر مقطعی کوتاه و منقطع که خود پس از کشتار زندانیان سیاسی در ایران بوده، دست می‌‌گذارد. مقطعی که هنوز ابعاد فاجعه به‌درستی شناخته نشده بود تا تاثیرات آن در هنر و ادبیات رخ بنماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۶ مهر ۱٣٨۵ -  ۱٨ اکتبر ۲۰۰۶


بنا ندارم مانند یکی از پاسخ‌هایی که به مقاله فرج سرکوهی داده شد، وی را تهدید به دادگاه‌های صالحه اروپای غربی کنم، برای اینکه در ایرانم و آن دادگاه‌ها را ندیده و مایل به دیدنشان نیز نیستم! در ضمن وقتی که خود نویسنده رانده‌شده از وطن، فرج خان سرکوهی، سردبیر روشنفکر آدینه در پایان مقاله‌اش آینه‌ای در برابر خود گرفته و گفته: «شرم از زیباترین احساس های بشری است». دیگر نیازی به سخنی نوتر نیست.
اما نخستین نقص قضاوت پیش‌از موعد و یک‌طرفه آقای سرکوهی در مقاله "واکنش روشنفکر..." این است که تنها بر مقطعی کوتاه و منقطع که خود پس از کشتار زندانیان سیاسی در ایران بوده، دست می‌‌گذارد. مقطعی که هنوز ابعاد فاجعه به‌درستی شناخته نشده بود تا تاثیرات آن در هنر و ادبیات رخ بنماید. همانطور که خود ایشان نیز باور دارند: «برای تحلیل نهائی دلایل صدور فرمان آقای خمنیی باید به انتظار انتشار اسنادی نشست که در آینده منتشر خواهند شد». بخشی از آن آینده پس از خروج ناگزیر آقای سرکوهی از ایران رخ داد که ایشان با اینکه مقاله فوق را به تاریخ شنبه  ۲۲ مهر ۱ ٣٨ ۵ در سایت اخبار روز منتشر کرده‌اند، به این نکته توجهی نداشتند. اکنون مدت‌هاست که در نشریات دانشجویی و مجموعه‌های شعر و ... که بعدتر به آن اشاره می‌کنم از گورستان گروهی خاوران و کشتار زندانیان سیاسی به روشنی سخن گفته می‌شود.
در ادامه مقاله مذکور آقای سرکوهی پس از ستایش بی‌مورد از جناب آقای منتظری که از دید ایشان مظهر نجابت و شرافت گشته‌اند، می‌نویسد: « آیت الله منتظری با شیوه هائی از این دست مخالف بود». آقای سرکوهی نمی‌‌نویسد که آیت‌الله منتظری با چه شیوه‌هایی موافق بوده؛ همین جناب منتظری چرا در برابر جنایات یک دهه گذشته همین رژیم نیاستاده‌اند تا کار به‌اینجا نکشد. و چرا در برابر اعدام همان کودتاچیان نوژه که آقای سرکوهی به‌خاطر خراب کردن حزب توده سنگشان را به سینه می‌زند، نایستاده‌ بودند؟!!!
پس از آن سرکوهی می‌نویسد: «همه ما نسبت به قربانیان فاجعه ۶۷ تاسف و همدردی داشتیم و بازداشت، شکنجه و اعدام ها را محکوم می کردیم». اگر چه آقای سرکوهی که با شتاب و هیستریک می‌نویسد، در چند سطر بعد حرف خود را با عبارت: «ما، روشنفکران داخل کشور، در برابر کشتار ۶۷ سکوت کردیم». نقض می‌کند و با وجود لطف آقای سرکوهی باید به ایشان که در میان مقاله‌شان تمام واکنش روشنفکرها به کشتار تابستان ۶۷ را منتشر شده در مجله آدینه می‌داند و با این عبارت: «...که در مجله آدینه چاپ کردم» ، به حساب خودش می‌گذارد؛ عرض نمود که در آن دوران نشریه دیگری نبود که روشنفکرها حق انتخاب داشته باشند و تنها آدینه منتشر می‌شد که متاسفانه شما سردبیرش بودید. تاسف من از آن بابت است که سال‌ها پس از آن دورانی که شما در آدینه چاپ می‌کردید، تک تک شماره‌های آدینه را با مشقت از کهنه فروشی‌های کتاب پیدا می‌کنم و می‌خوانم تا با ادبیات دهه ۶۰ بیشتر آشنا شوم و البته نه با سردبیری شما آقای سرکوهی. که با همین مقاله سراسر بی‌پایه و افترا آمیرتان یقین یافتم که هیچ از ژورنالیسم نمی‌دانید. آقا فرج عزیز با این ادعاها نه‌تنها از اعتبار خود دفاع نمی‌کنید که آن را بی‌ارزش نیز می‌دارید.
مغلطه و سفسطه که می‌دانید چیست آقای سرکوهی؟ گوئی شما بسیار به آن وارد هستید و مانند ملا مکتبی‌ها که چند راست به هم می‌بافند تا بافته دروغ‌شان را مردم باور کنند، دروغ می‌گوئید و الحق دروغ گوی خوبی هم هستید. خوش‌بختانه من نه توده‌ای هستم و نه اکثریتی که شما شجاعت آوردن اسمشان را هم ندارید و با جمله: «دو سازمان بزرگ هوادار شوروی و یک سازمان هوادار چین سرنوشت سیاسی خود را با جناح های حکومتی پیوند زدند» از آن‌ها نام می‌برید. و متاسفانه آن‌قدر سواد ندارید که تفاوت سازمان و حزب و جناح حزبی را دریابید. اما برای اعتراض به عملکرد حزب و یا سازمانی که شاید زمانی سمپاتشان بودید راه درست‌تری هم از کشیدن مقوله کشتار ۶۷ به میان وجود دارد. شما تا کنون خاوران را دیده‌اید؛ در عکس‌هایش نه، بلکه از نزدیک؟ وابستگی به خاک را می‌دانید؟ شما هیچ چیز نمی‌دانید آقای سرکوهی عزیر و فقط تهمت و افترا می‌زنید. می‌دانید سکوتی که می‌گوئید: «هواداران یا اعضاء برخی سازمان های سیاسی در میان روشنفکران هنوز با رفقای زندانی خود همان همراهی، پیوند فکری و عاطفی، همذات پنداری و همبستگی را داشتند که در دهه های پیش رنگ مسلط فضای روشنفکری ایران بود.ــ اینان نیز در برابر کشتار ۶۷ سکوت پیشه کردند» . به چه قیمتی تمام شده، هنوز فک بسیاری از سکوت پیشگاه از سکته‌های ناقصی که با شنیدن خبر یا دیدن گورستان گروهی خاوران به آنان دست داد کج مانده است. هنوز هستند آنانی مثل من که زیرسیگاری‌های پر و اتاق‌های پردود و مردان هراسان و زنان پریشانی که هر شب پای رادیو می‌نشستند و به آرامی به نام رفیقانشان گوش می‌سپردند، خاطرات کودکی‌شان است. سکوتی که شما می‌گوئید، گرد مرگی بود که دم گرم کنونی شما حاصل آن نیست، آقای سرکوهی. کودکان بی‌پدر مانده که تمام عمر کابوس انتقام و تحقیر حکومت را تاب آوردند، بسیاری که دیوانه‌شده‌اند و خانواده‌ها که از هم پاشید و ... آن گرد مرگ را تا آخرین بازدم همراه خواهند داشت.
می‌خواهید بدانید چرا «پاسخ به سود اپوزیسیون نبود» وقتی که می پرسید : «سازمان های سرکوب شده اپوزیسیون و زندانیان اعدام شده آنان با قدرت چه می کردند اگر خود آن را به چنگ می آوردند؟» چون اپوزوسیون در تعریف شما که اروپای شرقی دیده‌اید در سرزمینی چون ایران باید به قول شاملو نماز گذارد و قتل عام شود. این‌طوری حتماً متمدن خواهد ماند و شما بیشتر می‌پسندید؛ چرا زود به قاضی می‌روید آقای سرکوهی؟ از آن‌جا که شما احتمال می‌دهید که در صورت به‌روی کار آمدن اپوزوسیون کنونی در ایران، آن نیز اقدام به حذف مخالفان می‌کرد پس باید تخطئه شود و اساساً اپوزوسیونی وجود نداشته باشد (احتمالاً جز آقای منتظری که قهرمان مبارزه با خشونت است) و این است استدلال شما وقتی که می‌نویسد: «نقش موثراشان در سرکوب ائتلاف سوسیال دموکرات ها و هواداران سلطنت در ماجرای معروف به کودتای نوژه نیز مطرح می شد». و من گمان می‌کنم که شما تاریخ نخوانده یا خودتان را به نخوانیدن می‌زنید آقای سرکوهی. کودتای نوژه چه ارتباطی به کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ دارد. بین رخداد آن کودتای ناکام سلطنتی تا فاجعه کشتار زندانیان سیاسی چه‌قدر تغییر و تحول در حاکمیت و اپوزوسیون رخ داده بود؟ شما نمی‌دانید؟ یا غرض چیز دیگری است. وقتی می‌نویسد که: «برخی تا پای همکاری با پلیس امنیتی نظام و لو دادن مخالفانی که اعدام شدند پیش رفته و...» یقین حاصل می‌کنم که جاهلید و البته اشاعه دهنده جهل، منظور شما از برخی در عبارت فوق می‌بایست افرادی در درون سازمان‌ها یا احزاب باشند که البته اینگونه نیست و شما به اعتبار استفاده از عبارت: «دو سازمان بزرگ چپ سنتی هوادار شوروی» مشخصا حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت را منظور داشته‌اید که جرمشان احتمالاً از نظر شما به‌جز «هواداری از شوروی» و «چپ سنتی» بودن همکاری با پلیس امنیتی (وزارت اطلاعات) هم بوده.
 
عبارت معترضه: چرا با این نثر می‌نویسید آقای سرکوهی، پلیس امنیتی دیگر چه صیغه‌ای است، ما در ایران به این‌ها پاسدار یا اطلاعاتی می‌گوئیم، مگر شما متنی را ترجمه کرده‌اید و یا برای خارجی‌ها می‌نویسی که از این عبارات نا مانوس استفاده می‌کنید؟!!!
 
البته انتقادات اتهام‌وار آقای سرکوهی که هیچ ارتباطی با کشتار تابستان ۶۷ ندارد به همین‌ جریانات بسنده نمی‌کند و سرکوهی می‌نویسد: «سازمان های متعلق به این گرایش، به رغم اختلافات اغلب کلامی و سازمانی و به رغم تقسیم شدن به خط های سه و چهار و پنج، از روزنه تنگ همان منظر منجمد، ساده و بسته ایدئولوژیکی به جهان می نگریستند که هواداران روسیه و چین». حال سوال این است که آقای سرکوهی عزیز شما در آن زمان (اکنون را که می‌دانیم) از کدام منظر به جهان می‌نگریستید که تنگ و منجمد نبود؟ مگر نمی‌گوئید که: «بر ما روشنفکران داخل کشور بود که فراتر از کارنامه ها، برنامه ها، خطاها و اشتباهات قربانیان زبان و قلم به دفاع از حقوق انسانی اشان باز کنیم». خوب بر شما اگر بوده و اگر زیر بار این تعهد کمرتان خم شده بود، بگوئید یا برای ثبت در تاریخ که گمان می‌برید هیچ کس دیگری جز شما آن را از بر نیست، بنویسید که شما آن میان چه‌کاره بودید؟ می‌توانید منکر مقاومت کادرهای صادق و انسان‌های آزاده‌ای باشید که با اعتقاد کامل عضو همین سازمان‌هایی بودند که شما اکنون پا بر دوش تجربیات خون‌بار آن‌ها اقامه فضل می‌کنید به عنوان نمونه می‌توانید منکر مقاومت انوشیروان لطفی (عضو مرکزیت سازمان اکثریت) در زندان اوین باشید؟ نگوئید که نمی‌دانستید، چرا که وزارت اطلاعات (پلیس امنتی رژیم) در بهمن ۶۷ با انتشار کتاب دو مقاله کلیه اعترافاتی را که می‌توانست از انوشیروان لطفی به دست بیاورد منتشر کرد که هیچ‌کدام مخالف سازمان، میهن و مرامش نبود، اما شما آقای سرکوهی عزیز چه‌قدر به همان سازمان‌ها و راه خونین همان مبارزان تهمت زده‌اید؟
نمی‌خواهم من نیز منکر خطاهای گذشته شوم، اما بسیاری از همان سازمان‌ها کنون تجربیاتی اندوخته‌اند و راهی دیگر در پیش دارند شاید مهمترین «خطاها و اشتباهات قربانیان زبان و قلم» همین بود که عدم وجود آزادی و آزادگی از تمام آن‌ها خمینی‌های کوچک ساخته بود. اما اکنون زمان بسیاری گذشته آقای سرکوهی و نسل من دیگر از آن «خطاها و اشتباهات قربانیان زبان و قلم» اثری ندارند. شما اما همان دگماتیست کوچک مانده‌اید.
اما من باب ثبت در تاریخ و روشن شدن ذهن شما عرض کنم که در دو دهه اخیر پس از فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ درباره   این مقوله چندین مجموعه شعر، داستان، رمان و حتا اخیراً یک فیلم مستند زیرزمینی در ایران منتشر شده‌ است که برای دیدن و بررسی علمی و تدوین محتوای آن‌ها احتمالاً چشمی بصیرتر از دیدگان شکاک شما لازم است. و هنوز خانواده‌های بسیاری هر ساله در خاوران ترانه جاودانه «دشت خاوران» را که ساخته یکی از خواهران قربانیان است، می‌خوانند که شما احتمالاً آن را هم نشنیده‌اید. چرا که همواره بر لب گود منزه‌طلبی و روشنفکر نمائی خود نشسته بودید و گلایه می‌گذاشتید.
آقای سرکوهی، بفرمائید به جز چاپ کردن آثار دیگران در آدینه، شخص شما چه کرده‌اید و هدفتان از نوشتن مقاله بی‌محتوا و سراسر کذب « در پاسخ مقاله واکنش روشنفکران داخل کشور در برابر کشتار ۶۷» چیست؟ شما تاریخ را به میل خود می‌نویسید، اما تاریخ به میل شما قضاوت نمی‌کند. با امید روزی که در آزادی و با آزادی در کنار هم گفتگو کنیم و نیازمند این نباشیم که برای خوش‌آیند بیگانگان در برابر آرمان طبقه کارگر، از «دموکراسی را با صفت بورژوائی» دفاع کنیم.
پیشینیان گفته‌ بودند که تاریخ را آن‌ها که پیروزند می‌نویسند. اما از من جوان به شما آقای سرکوهی یک نصیحت رفیقانه، تاریخ را آگاهان می‌نویسند، نه ابلهان!!! و از شما هم یک درس بزرگ گرفتم که متاسفانه خود به آن بی‌توجهید، «شرم از زیباترین احساس های بشری است» .
 
آنچه در گیومه مشخص شده از مقاله آقای سرکوهی است که به تاریخ شنبه  ۲۲ مهر ۱ ٣٨ ۵ در سایت اخبار روز درج گشته بود.
لینک مقاله واکنش روشنفکران داخل کشور در برابر کشتار ۶۷:
  www.akhbar-rooz.com
 
احمد زاهدی لنگرودی
۲۵ مهرماه ۱٣٨۴
ahmadzahedi@gmail.com