دگردیسی دموکراسی نمایندگی - نمونه سوئد (۳)
رقابتهای انتخاباتی


محمدرفیع محمودیان


• در انتخابات امسال سوئد، اکنون مدتی است که نظر سنجی ها حکایت از شکست ائتلاف حاکم و پیروزی بلوک سرخ و سبز و همچنین فزونی قابل توجه آراء حزب بیگانه ستیز دموکراتهای سوئد دارند. ولی باز هیچ مشخص نیست چه بلوکی و با چه ترکیب معینی قدرت را دست خواهد گرفت. بنظر می رسد آینده ی سوئد تا آنجا که به قدرت حکومتی و سیاست بر می گردد نا مشخص است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۹ شهريور ۱٣۹٣ -  ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۴


انتخابات مجلس نمایندگان و محلی سوئد امسال چهاردهم سپتامبر برگزار می شود. انتخابات سوئد در مقیاس جهانی دارای اهمیت خاصی نیست. تداوم یا جابجائی قدرت در سوئد چیزی را در جهان تغییر نمی دهد. به نظر نیز نمی رسد که انتخابات امسال، با هر نتیجه ‌ای، چیز چندانی را در خود سوئد تغییر دهد. ولی این انتخابات از آنرو مهم است که آخرین تحولات رویداده در دموکراسی نمایندگی را آشکار می سازد. این مقاله بررسی این تحولات را در دستور کار خود دارد. بحث اصلی آن این است که دموکراسی نمایندگی بیشتر جنبه ی حسی-نمایشی یافته است و در این چارچوب انتخابات و شور و هیجان نهفته در آن اهمیت پیدا کرده است.
مقاله در چهار بخش تنظیم شده است. بخش اول و دوم مقاله به بررسی سیاست حسی-نمایشی و شرایط کلی دموکراسی در سوئد اختصاص داشت. بخش سوم مقاله که اینک در مقابل شماست درباره رقابت احزاب و مسائل مطرح در انتخابات است. بخش چهارم مقاله که نتیجه ی انتخابات را بررسی می کند بطور طبیعی پس از انتخابات در نیمه ی دوم سپتامبر نوشته و منتشر خواهد شد.

صورت مسئله
کار از کار گذشته است. باران به دهانش می بارد. تکلیف انتخابات ۲۰۱۴ سوئد نه اکنون که بسی پیشتر از این معلوم شده بود. اگر تعلیق و هیجانی در فرایند انتخابات نهفته است آن است که آیا نتیجه ی انتخابات مطابق با آمار نظرسنجی ها خواهد بود یا خیر. اینک مدتی است که چهار چرخش/گرایش اصلی رأی دهندگان تثبیت یافته است. به این چهار چرخش/گرایش نگاهی می اندازیم.
چرخش/گرایش اول: ائتلاف حاکم بورژوائی در بیشتر نظر سنجه ها حدود ده در صد از بلوک سرخ و سبز (سه حزب سوسیال دموکرات، چپ و محیط زیست) پس افتاده است. هر کاری نیز که ائتلاف انجام داده، از اقدامات عملی گرفته تا تلاش تبلیغاتی، فایده ای نداشته است. همه چیز نشان از آن دارد که در پیامد انتخابات نیروهای جدیدی سکان قدرت سیاسی را در دست خواهند گرفت، هر چند هنوز هیچ مشخص نیست ترکیب این نیروها چه خواهد بود و آیا بلوک سرخ و سبز اکثریت موثری خواهد داشت یا خیر.
چرخش/گرایش دوم: روزهای خوش حزب بیگانه ستیز دموکراتهای سوئد هنوز ادامه دارد. بر مبنای نظر سنجی ها این حزب خواهد توانست دو برابر انتخابات چهار سال پیش رأی آورده و چیزی حدود ده تا یازده درصد آرای مردم را به خود اختصاص دهد. هیچ نوع افشاگری و رسوائی نیز کار و اعتبار آنرا خراب نکرده است. به شکلی وارونه رسوائی ها و افشاگری های گوناگون آنرا برای بخشی از مردم محبوب تر ساخته است. سقف آرای آن هنوز معلوم نیست و هنوز هیچ نشانی از آن که جامعه در آستانه ی رسیدن به آن سقف است در دست نیست. این البته ویژه ی کشور سوئد نیست و می دانیم که در فرانسه احتمال آن وجود دارد که حزب جبهه ی ملی به قدرتمندترین حزب کشور تبدیل شود. در سوئد نیز این احتمال وجود دارد که هیچ کدام از دو بلکوک بورژوائی و سرخ و سبز نتوانند اکثریت آراء را به خود اختصاص دهند و برای رسیدن به اکثریت وابسته به آرای این حزب شوند.
چرخش/گرایش سوم: دو حزب اصلی جامعه، حزب میانه رو (مدرات) و حزب سوسیال دموکرات، دیگر در مجموع از توان و محبوبیت گذشته برخوردار نیستند. حزب میانه رو که حزب اصلی راست بشمار می اید توانست اوج توان خود را در انتخابات چهار سال پیش با اخذ سی درصد آراء نشان دهد. اینک اما نظر سنجی ها بیشتر آنرا به صورت یک حزب بیست درصدی نشان می دهند. در انتخابات اخیر اتحادیه ی اروپا این حزب فقط توانست سیزده درصد آراء را از آن خود کند. حزب سوسیال دموکرات که چند دهه ی پیش حزب اصلی جامعه با حدود نصف آرای مردم بود اینک یک حزب سی در صدی است. دو حزب بسیار شبیه یکدیگر شده اند و میانه ی سیاست را به تسخیر خود درآورده اند. شباهت آنها تا آنجا است که حزب میانه رو خود را حزب جدید کارگران می خواند و سوسیال دموکراتها دیگر از لغو اقدامات دولت راست در هشت سال گذشته در زمینه ی کاهش مالیاتها و عملکردهای رفاهی دولت سخنی نمی گویند. به جای این دو حزب، اکنون نه یک حزب که چند حزب کوچک قطب راست و چپ جامعه را تشکیل می دهند.
چرخش/گرایش چهارم: دو حزب کوچک جناح راست، حزب مرکز و دموکرات مسیحی بر لبه ی تیغِ حذف از مجلس بسر می برند. آراء هر دو گاه زیر چهار درصد (کمترین میزان رأی لازم برای ورود به مجلس) و گاه کمی بالای آن است. در چند ماه اخیر که به روز انتخابات نزدیک شده ایم آنها توانسته اند بیشتر و بیشتر از حمایت رأی دهندگان در حد و حدود چهار تا پنج درصد برخوردار شوند ولی هنوز این احتمال وجود دارد که یکی از آنها یا حتی هر دو نتوانند به مجلس آتی راه یابند. حتی حزب کوچک سوم ائتلاف حاکم، حزب لیبرال مردم، وضع مناسبی در نظر سنجی ها ندارد و بیشتر از شش در صد آراء را به خود اختصاص نمی دهد. مشکل هر سه حزب آن است که کارت برنده ی‌های ایدئولوژیک خاصی در دست ندارند. در جهان، احزاب راست با پرچم نئولیبرالیسم به میدان می آیند و توجه و علاقه ی رأی دهندگان را جلب می کنند. در سوئد، در پسزمینه ی همبستگی قدرتمند اجتماعی و حضور تاریخی یک دولت رفاه قوی، نئولیبرالیسم به خودی خود کارت برنده ای در زمینه ی جذب آراء نیست. حزب مرکز که بنیاد طبقاتی سنتی خود یعنی دهقانان را از دست داده کوشیده به اتکاء نئو لیبرالیسم هویت ایدئولوژیکی نو و بر آن مبنا بنیاد طبقاتی جدیدی برای خود دست و پا کند ولی نتوانسته در زمینه ی جذب آراء موفق باشد. حزب دموکرات مسیحی پیش از این با اخلاق مسیحی از رأی دهندگان دلربائی می کرد، اکنون که آن دلربائی در جهان لج یافته با مذهب وسوسه آمیز نیست رو بسوی ترکیبی از محافظه کاری و نئولیبرالیسم آورده اما در این حوزه توده ی رأی دهنده اعتماد چندانی به آن ندارد. حزب لیبرال مردم کوشیده، با تمرکز بر مسئله ی آموزش و انظباط در مدرسه و جامعه، به نئولیبرالیسم خود رنگی پدرسالارانه بدهد ولی هنور نتوانسته هویت مشخصی را برای خود تدارک ببیند.
اینجا باید از موقعیت حزب ابتکار فمینیستی نیز سخن گفت. احتمال آن وجود دارد که این حزب برای اولین بار وارد مجلس شود. هر چند این رویداد باید زلزله ای را در عرصه ی سیاست در سوئد دامن زند ولی رسانه ها و حتی رهبران دیگر احزاب آنرا آنگونه نمی بینند. این حزب به بلوک چپ و سبز نزدیک است و رهبر آن خانم گودرون شیمن خود پیشتر رهبر حزب چپ بوده است. در این رابطه چند مسئله ی مطرح است. یکی آنکه این حزب در صورت راه یافتن به مجلس تا چه حد پشتیبان یا متحد بلوک چپ و سبز برای تشکیل دولت خواهد بود. مسئله ی دیگر آن است که این حزب در صورتی که به مجلس راه نیابد چند درصد آرای بلوک چپ را تباه خواهد ساخت.

تعلیق و هیجان
تکلیف انتخابات معلوم است ولی تکلیف سیاست در جهان معاصر و در نتیجه در سوئد نا معلوم است و این انتخابات را حالتی تعلیق گونه، با سرنوشتی نا متعین بخشیده است. هیجانی گاه برساخته و آفریده رسانه های همگانی، احزاب و موسسات نظر سنجی و گاه بنیادین و زاده ی وضعیت سیاست در جهان معاصر انتخابات را در بر گرفته است. هیجان برساخته زاده ی انتظاری است که از رخداد انتخابات وجود دارد. انتخابات آنگونه که گزارش و دیده می شود قرار است تحولی را جامعه و به این خاطر در زندگی انسانها دامن زند. همه نیز در گستره ی زندگی ای که بیش از پیش از شور و هیجان تهی شده با این انتظار به آن می نگرند. رسانه ها، ناظرین و سیاستمدارانی که بقیه ی روزها نه حرف جالبی دارند و نه کار تحریک آمیزی انجام می دهند ناگهان در روزهای انتخابات جانی تازه پیدا می کنند، مسائل جدیدی را بررسی می کنند، دست به افشاگری می زنند و برنامه ها و خواستهای جدیدی را مطرح می کنند. ثبات سیاسی سوئد در جهان کم نمونه است. تحولات سیاسی و اجتماعی در آن در فرایندی کند و دراز مدت رخ داده و می دهد. اینجا جائی است که حتی احزاب راست از ضرورت وجود دولت رفاه سخن می گویند و فقط اصلاحاتی محدود را در آن پیشنهاد می کنند. اما در روزهای انتخابات همه آنگونه که سخن می گویند که گوئی جامعه یا در آستانه ی بحران قرار دارد یا در آستانه ی تحولی بزرگ. در این راستا از کوچکترین تعییر در افکار عمومی (نسبت به یک حزب یا سیاست) یا اشتباه یک سیاستمدار به سان تحولی بزرگ یاد می شود.
هیجان بنیادین امری است مربوط به بحران در عرصه ی سیاست. بحران هیجان می آفریند، بحرانی که نه فقط در سوئد که در همه ی جهان شاهد آن هستیم. دو قطب مهمِ سیاست مدرن سوسیالیسم و لیبرالیسم سرزندگی، برندگی و پویندگی خود را از دست داده اند. برداشتها، برنامه ها و خواستهایی آنها دیگر برای توده ها جذاب نیستند. از یکسو سرمایه داری بخشی از خواستهای آنها را متحقق ساخته و نقدهای آنها را به ساختار اقتصادی و سیاسی جامعه خنثی ساخته است و از سوی دیگر تحول جامعه ی مدرن مسائل و خواستهائی را موضوعیت بخشیده که ارتباطی با برداشتها و خواستهای آنها ندارد. نه سوسیالیستها و نه لیبرالها، هیچکدام، نظریه ی منسجم یا برنامه ای برای برخورد به مسائل محیط زیستی، نا برابری های هویتی، شتاب قوق‌ العاده ی تحولات و ایستائی هر چه بیشتر سرمایه داری ندارند. سوسیالیستها با چرخش به سوی میانه سوسیال دموکرات شده اند و کاستن از بار مشکلات اجتماعی مردم را، بدون دست زدن به تغییری جدی در ساختار اقتصادی و سیاسی جامعه، هدف خود قرار داده اند. لیبرالها در جستجوی راه چاره ای برای بازگرداندن پویائی به سرمایه داری نئولیبرال شده اند و رهائی سرمایه از نظارت دولت و قید و بند سیاستهای رفاهی را راه نهائی فائق آمدن بر مشکلات می دانند. مشکل ولی آن است که هیچکدام نتوانسته اند مبنائی ایدئولوژیک برای برنامه های خود ایجاد کنند. آنها همچنین نتوانسته اند در دوران سیادت خود بر دولت با سیاستها و برنامه های خویش بر مشکلات جامعه فائق آیند. آهنگ رشد در تمامی اروپا پائین است، بیکاری در سطحی نا مطلوب تثبیت یافته است، آسیبهای محیط زیستی در حال افزایش هستند و جهانی شدن هر روز شتاب بیشتری به خود می گیرد.
بحران هیجان می آفریند چون باید در گستره ی سیاست دل به نیروهائی خوش کرد که از آنها کاری بر نمی آید و اصلا از مرحله پرت هستند. امید را باید خود آفرید و سپس به انتظار شکوفائی آن نشست. مبنای هیجان انتظار برآورده شدن امیدی است که واقعیت مادی جائی برای متحقق شدن آن باقی نگذاشته است. در اعماق وجود خود، همه می دانند قرار نیست خبری بشود. که سیاست قرار نیست وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را تغییر دهد. که چه سوسیال دموکراتها و چه نئو لیبرالها تغییر محسوسی را در ساختار جامعه ایجاد نمی کنند. که باید با آسیبهای سرمایه داری سر کرد. ولی همه این نوید را به خود می دهند که این بار ورق خواهد چرخید و تحول شروع خواهد شد. انتظار رویدادِ این تحول هیجان می آفرید. هیجانی که صد البته فقط در دوران انتخابات وفوران می یابد تا بعد از آن شکل یک توهم افسون زدائی شده را پیدا کند.
نمایش جزئی از تمامی کنشهای انسان است. این جزء را ما همواره باز می شناسیم. فقط مواظب هستیم تا از حد معینی برنگذرد، چه آنگاه کار کرد خود را از دست می دهد. همه قرار است خود را هوشیار، رزنگ و مهربان نشان دهند. ولی اگر کسی زیاده از حد بر هوشیاری یا مهربانی خود تأکید ورزد و به گزافه روی آورد، آنگاه بقیه مشکوک می شوند که قصد دیگری در کار است. همه می ترسند که نکند از آنها سوء استفاده ی احساسی شود. ولی در سیاست بحران زده ی آکنده از هیجان، محدودیتهای نمایشی برداشته می شوند. اینجا همه انتظار نمایش گزافه آمیز را دارند. همانگونه که آنگاه که انسان به سینما می رود خود را به جهانی فرا واقعی پرتاب می کند و با نگرشی متفاوت با نگرش روزمره به وقایع تصویر شده در فیلم می نگرد، در عرصه ی سیاست نیز انسانها با نگرشی دیگرگونه به همه چیز می نگرند. گزافه نمائی و گرافه گوئی اینجا "سیاست" روز است. احزاب و سیاستمدارن اینجا باید وعده بدهند، رسانه ها باید از کاه کوه بسازند، ناظران باید بررسی ها و پیش بینی های خارق ‌العاده ارائه دهند و رأی دهندگان باید با حساسیت تمام مدام در واکنش به سیر حوادث متحول شوند.
برای بهتر فهمیدن رابطه ی بحران، نمایش و هیجان، اینجا وضعیت چهار حزب را در رابطه با چهار مسئله ی مهم انتخابات بررسی می کنیم.

۱- جار و جنجالهای دموکراتهای سوئد
حزب بیگانه ستیز دموکراتهای سوئد وعده ی سوئدی رها از مشکل بهمپیوستگی، فرهنگهای بیگانه و موج مهاجرت را به مردم می دهد. روزهای خوش گذشته جامعه ی یکدست را به خاطر مردم می آورد. جامعه ی چند فرهنگی و مهاجرت گسترده ی غیر اروپائی ها و در میان آنها به ویژه مسلمانان را مشکل اصلی جامعه قلمداد می کند. با این برداشت از جامعه، این حزب قرار است، بنا بر آخرین نظر سنجی ها، حدود یازده درصد آراء را به خود اختصاص دهد. گزافه گوئی و اقدام نمایشی سیاست و شعارهای حزب دموکرات سوئد را برای گروهی که باید متأسفانه اذعان داشت بیشتر به لایه های پائین جامعه تعلق دارند، جذاب ساخته است. (1) سرمایه داری امروز دیری است در پی جذب نیروی کار (ماهر و غیر ماهر) در مرزهای دولت ملی سوراخ در پی سوراخ ایجاد کرده است. جمعیتی نیز در اروپا وجود ندارد یا زیر چنان فشاری قرار ندارد که حاضر باشد درد و رنج مهاجرت را به تن بخرد و به تاریکی و سرمای سوئد پناه آورد. مانده است آسیائی ها و آفریقائی ها. سرمایه داری ممکن است زیر فشار نیروهای محافظه کار فرهنگی مهاجرت را برای مدتی محدود سازد ولی آنرا متوقف نخواهد ساخت. دولت رفاه نیز نیاز به مهاجرین دارد. بدون مهاجرین بیمارستانها، اتوبوسها، تاکسی ها، خانه های سالمندان و مدارس، همه و همه، از کار خواهند افتاد. اینها را همه می دانند و در زندگی خود تجربه کرده اند. جذب خارجی ها در جامعه نیز مخارج خود را دارد و دولت آنرا باید تأمین کند - نه برای همبستگی جهانی که برای چرخش چرخ سرمایه و دولت رفاه.   
برنامه و شعارهای حزب دموکراتهای سوئد همه گزافه و نمایشی است. جامعه ی چند فرهنگی و روند مهاجرت را نمی تواند تعطیل کند. اینرا به دروغ وعده می دهد. مخارج بهمپوستگی (جذب خارجی ها در جامعه) را به گزاف هنگفت، غیر ضروری و همچون اسراف معرفی می کند. (2) با اقدامات نمایشی و دامن زدن به انواع رسوائی نیز کوشش می کند توجه رسانه ها و افکار عمومی را متوجه خود سازد. کسانی که به آنها رأی می دهند نیز همین گزافه گوئی و اقدامات نمایشی را از آنها انتظار دارند. بخشی مهمی از رأی دهندگان به این حزب کسانی هستند که از دیگر احزاب "رسمی" بدون ایدئولوژی کشور خسته و دلزده هستند. رأی آنها بیشتر اعتراضی است. حزبی را می جویند که اعتراض ‌شان به وضع موجود را با بوق و کرنا، سخنان نامتعارفِ گاه نا بهنجار و قانون شکنی های تحریک آمیز به نمایش بگذارد. سیاست نمایشی سیاست مطلوب آنها است. اگر سرمایه داری و دولت رفاه حاضر به محدود ساختن مهاجرت و جامعه ی چند فرهنگی نیستند، انزجار از خارجی ها را باید به نمایش گذاشت تا شاید بدین شکل در راه مهاجرت و جذب خارجی ها در جامعه مانع ایجاد کرد.

۲- خمودگی حزب چپ
سود موسسات رفاهی یکی از مهمترین بحثهای سیاسی دو، سه سال اخیر بوده است. این بحث از آنجا شکل گرفته که در پی خصوصی سازی دولت رفاه، سرمایه در پی سود به موسسات رفاهی ای مانند مدرسه، بیمارستان و خانه ی سالمندان هجوم آورده است. مشکل البته حضور صِرف سرمایه در این موسسات نیست. سرمایه امروز مقدس تر از آن است که بتوان بگونه ای مشروع حرکت آنرا محدود ساخت. مشکل آن است که سرمایه ی مخاطره آمیز (risk capital) در پی سود حاصل از خرید ارزان و فروش گران به سرمایه گذاری در چنین موسساتی روی آورده است. در این مورد حتی برخی احزاب راست نیز پذیرفته اند که باید آزادی و روحیه ی تهاجمی سرمایه ی مخاطره آمیز مهار شود. اختلاف و بحث در مورد حضور سرمایه و سودجوئی آن در موسسات رفاهی است. احزاب راست در این زمینه محدودیتی را نمی پذیرند. سوسیال دموکراتها خواهان موظف ساختن سرمایه ی حاضر در موسسات رفاهی به بازسرمایه گذاری سود به دست آمده در همان موسسات رفاهی هستند. حزب چپ که در این زمینه می خواهد خود را نماینده ی واقعی چپ بنمایاند خواهان پایان یافتن سیاست واگذاری موسسات رفاهی به سرمایه گذاران است. این حزب بر ممنوعیت تأمین هزینه ی موسسات رفاهی خصوصی شده از سوی دولت و مالیات شهروندان پای می فشرد و بر آن است که سرمایه ی هم اکنون حاضر در موسسات رفاهی نیز باید مجبور به تن دادن به فعالیت غیر سود جویانه شود. (3) عجیب آنکه اکثریت مردم سوئد دارای همین نظر هستند. (4) آنها نیز خواهان ممنوعیت سود در دولت رفاه هستند. همین مردم ولی چنان تمایلی به حزب چپ ندارند و فقط شش تا هفت درصد آنها تمایل به رأی دادن به آن دارند.
جهانی شدن بیش از پیش معنای جهانشمول شدن سرمایه را یافته است. سرمایه به تمامی عرصه های زندگی اجتماعی و نه فقط تولید کالاهای مادی مصرفی راه یافته است. جدا از همه ی اقتدار و هیبت، سرمایه خود را با کارآئی، پویائی و برندگی مشروعیت می بخشد. عاملین و طرفدارانش می گویند که سرمایه موسسات دولت رفاه را به ارزان‌ ترین، کارآمد ترین و پربارترین شکل اداره می کند. در این زمینه از بحث تاریخی ناکارآمدی و فساد بوروکراسی و اداره ی دولتی امور نیز بهره می جویند. در این مورد چه سوسیالیستها و مارکسیستها و چه طرفداران حرکتهای مدنی نتوانسته اند بدیلی (بدیل کارآمد و ممکنی) در مقابل آن ارائه دهند. بنظر نمی رسد که در مقابل کارآئی سود جوئی در سازماندهی کنش هدفمند کسی بدیلی پیدا کرده باشد.
حزب چپ و تمام کسانی که همانند آن می اندیشند پیشاپیش مبارزه را باخته اند. نه فقط به این خاطر که هیچ حزب دیگری طرفدار آن نگرش نیست و خبری از اکثریت پارلمانی برای تصمیم در آن باره نیست، بلکه بیشتر به آن خاطر است که دولت و مالیات دهندگان در نهایت می خواهند کمترین هزینه را برای خدمات رفاهی بپردازند و این درست امری است که سرمایه وعده ی آنرا می دهد. اداره ی دولتی و بوروکراتیک امور اکنون دیگر هنگامی است که متهم به فساد، ایستائی و ناکارآمدی است. این شکل از اداره ی امور متهم به گرانی، ایستائی و ناکارآمدی است. حزب چپ فقط می خواهد مخالفت خود را به نمایش بگذارد. مخالفت را به سان یکی از مهمترین اصول برنامه و خط مشی معرفی کند و از آنراه توجه رأی دهندگان را به خود جلب کند. رأی دهندگان نیز بنظر می رسد آنرا همچون یک کنش نمایشی بی شور و هیجان می بینند. به آن اعتقاد دارند ولی حاضر نیستند در راستا آن کاری انجام دهند و به حزبی که پرچمدار آن است رأی بدهند. اعتقاد برای آنها بیشتر امری حسی-نمایشی است تا امری اقدامی. سرمایه هنوز می تواند ادعای آنرا داشته باشد که به هنگام تولید سود حاضر به هیچگونه مماشاتی با نمایش نیست - هر چند که می دانیم سرمایه خود به هزار شکل از نمایش برای تولید و آب کردن کالاهای تولیدی اش در بازار بهره می جوید.
بنظر می رسد که حزب چپ نیز پذیرفته که مبارزه را باخته است. از این حزب کمتر نشان سرزندگی در حوزه ی عمومی و عرصه ی سیاست می توان یافت. رهبر آن کمتر از رهبر دیگر احزاب برای مردم چهره ای آشنا است. بر خلافِ رهبران حزب دموکراتهای سوئد که هر چند گاه یکبار با یک رسوائی در رسانه ها پیدایشان می شوند و مدام با سخنان خود حساسیتها را بر می انگیزند، رهبران حزب چپ همانند بوروکراتها و سنت گراها راست و درست زندگی می کنند تا کسی کاری به کار آنها نداشته باشد. واقعا معلوم نیست دغدغه ها و حساسیتهای آنها چیست. چپ هستند و قرار است از درگیری های اجتماعی و سیاسی استقبال کنند ولی جائی در جامعه حضور ندارند. مشکل شان را تا حدی می توان فهمید. از یکسو چپ باید خواهان نابودی نظام سرمایه داری باشد، از سوی دیگر اینرا امروز نمی توان در بوق و کرنا دمید. این موضع را در پستوی خانه باید قائم کرد. پس بهتر است به حاشیه ی زندگی اجتماعی و سیاسی پناه برد و گاه در حد نجوا و نمایشی سرد از محدود ساختن توان سود جوئی سرمایه دم زد.      

۳- نمره ی حزب لیبرال مردم در مدرسه
نظام آموزشی سوئد در سطح دبستان و دبیرستان (مدرسه) با بحران روبرو است، بحرانی که معلوم نیست واقعی است یا زاده ی مباحث رسانه های همگانی و سیاستمداران. به هر رو، مردم این احساس را دارند و هم اکنون مدرسه مهمترین مسئله ی آنها در انتخابات است. (5) نشان بحران آن است که سطح سواد دانش آموزان در حال کاهش مداوم است. آخرین بررسی موسسه ی ارزیابی پیسا، انجام شده در سال ۲۰۱۲ نشانگر آن است که سطح دانش دانش آموزان پانزده ساله ی سوئد در ریاضیات، علوم طبیعی و درک مطلب زیر سطح متوسط کشورهای مرفه عضو او ای سی دی (OECD) قرار دارد. (6) این در حالی است که دانش این دانش آموزان در سال ۲۰۰۳ بالاتر از سطح متوسط و در سال ۲۰۰۹ همسان سطح متوسط بوده است. جمعبندی کارشناسان این است که هیچ کشوری چنین سقوطی نداشته است. (7) در مورد ریاضیات، برای ما خارجی ها این احساس وجود دارد که دانش آموزان و دانشجویان سوئد بر عکس همتایان ایرانی خود که گوئی عشقی ویژه بدان دارند از آن منزجر هستند. در این پسزمینه، هراسی جامعه را در بر گرفته که در آینده چه کسانی چرخ صنعت، فن‌آوری جدید و پژوهش را خواهند چرخانید و چگونه می توان از عهده ی رقابت با کشورهائی مانند چین و کره که انگار فقط نابغه ی ریاضیات و علوم تجربی می پرورانند بر آمد. این برداشت و ترس مرتبط با آن تا حد زیادی گزافه ارزیابی شده است. دانش آموزان سوئدی دانش خوبی در عرصه هائی همانند فن آوری مدرن، جمع آوری و تحلیل اطلاعات و نگارش هستند. دانش ریاضی و علوم تجربی آنها نیز در بررسی های دیگر آنچنان افتی نشان نمی دهد. (8)
حزب بورژوائی لیبرال مردم این مسئله را در رأس برنامه ها و سیاست انتخاباتی خود قرار داده است. سه خواست یا برنامه ی اصلی آن برای نوسازی و کارآمدتر ساختن مدرسه در سوئد تفکیک دستمزد آموزگازان بر اساس مهارت، گسترش نظام آزمون و نمره به تقریباَ تمام سطوح آموزشی و برقراری انظباط (بیشتر) در کلاس درس است. در یک کلام، حزبی لیبرال به دنبال نظارت هر چه دقیقتر بر کار و حضور شاگردان در مدرسه است. دید آن از آموزش نه دید کلاسیک لیبرالهائی مانند کانت و استوارت میل مبتنی بر فراهم آوری زمینه ی خودآمائی فرد و تکوین خود فرد که دیدی نئولیبرال مبتنی بر پرورش نیروی کاری منظبط و ماهر است. باور معمول در جامعه آن است حزب مردم توانسته به اتکای برنامه اش در زمینه ی نظام آموزشی خود را از دیگر احزاب راست متمایز ساخته، جایگاه خود را نزد رأی دهندگان تثبیت کند. (9) ولی سیاستهای حزب مردم در هشت سالی که این حزب با متحدین خود در رأس قدرت بوده اند مدرسه را بهتر نساخته است. برخی پژوهشگران اصلاً نظام آزمون و نمره و انظباط را راهکاری کارآمد برای بهینه ساختن وضع مدرسه نمی دانند.
توان دولت و اقدامات سیاسی برای تغییر وضعیت شاگردان در مدرسه محدود است. از شاگرد سوئدی نمی توان انتظار شاگرد چینی یا کره ای داشت. هنجارها و ارزشهای دیگری بر این جامعه حاکم هستند. فردگرائی رادیکال سوئدی با انظباط و پر خوانی سازگار نیست. دیدگاه برابر نگر و برابر خواه سوئدی نیز با نخبه گرائی حاکم بر بسیاری از جوامع و مطرح در نظام آموزشی آنها خوانائی ندارد. این دیدگاه ها را نه حزب لیبرال مردم که حتی دولت با تمام توان و قدرت خود نمی تواند تغییر دهد. ولی حزب لیبرال مردم حزبی است میان دیگر احزاب با نگرشی نئو لیبرال به جامعه و زندگی اجتماعی. این حزب تصمیم گرفته برنامه ای در باره ی مدرسه داشته باشد. آنگاه باید از اقدامات و سیاستهائی سخن به میان آورد که نوید تحول را می دهند و برای آن مصداقهائی طرح کنند - هر چند نشانی از دیده نشود. مهم اینجا به صحنه بردن یک نمایش و سحن گفتن مداوم و از سر اطمینان از برنامه ها و اصول مورد باور خود است. بدون تردید چند سال دیگر ورق خواهد چرخید و شاگردان سوئدی نشان خواهند دید که در برخی زمینه واقعا هوشیار و زرنگ هستند. آنگاه هیج بعید نیست که حزب لیبرال مردم یا حزب دیگری که آنگاه در رأس قدرت خواهد بود موفقیت را نتیجه ی سیاستهای اِعمال شده ی خود بداند.

حزبی در جستجوی رهبری فرهمند
حزب سوسیال دموکرات بزرگترین حزب و حزب اصلی قدرت در سوئد پس از مرگ اولاف پالمه در سال ۱۹۸۶ دچار بحران رهبری شده است. پس از مرگ پالمه اینگوار کارلسونی را به سرعت به رهبری (و در نتیجه نخست وزیری) برگزیدند که دارای فرهمندی ویژه ای نبود ولی توانست قوام حزب را حفظ کند. پس از او آنهنگام که خواستند رهبری جدید را برگزینند فرد مورد نظر رهبری حزب خانم مونا سالین گرفتار رسوائی مالی (هر چند خُرد) شد و وارد فرایند رقابتها نشد. به جای او یوران پرشون انتخاب شد. او که رهبری مقتدر بود همواره بخاطر اعمال قدرت بیش از حد در رهبری مورد انتقاد بود. وی همچنین یکی از عوامل اصلی چرخش حزب به سوی رویکردی نئولیبرال به امور بشمار می آید. زمانی که در سال ۲۰۰۷در پی شکست حزبش در انتخابات از رهبری حزب استعفا داد خانم مونا سالین جای او را گرفت. مونا سالین هیچگاه نتوانست اقتدار و هیبت لازم را به سان رهبر حزب به دست آورد. در پی شکست حزب در انتخابات سال ۲۰۱۰ او استعفا داد و پس از آن برای مدتی حزب دچار بحران شدید رهبری شد. فرد انتخاب شده به رهبری حزب هوکان یوهولت از همان آغاز درگیر رسوائی در پی رسوائی شد. هیچگاه نیز نتوانست میخ رهبری خود را بر حزب و افکار عمومی بکوبد و در نهایت پس از حدود یکسال در حالیکه نظر سنجی ها حکایت از کاهش شدید محبوبیت حزب بین رأی دهندگان داشت مجبور به استعفا شد. پس از او، استفان لوون رهبر سندیکای فلز، بدون هیچ گونه سابقه ی پارلمانی در سال ۲۰۱۲ به رهبری حزب انتخاب شد. او اکنون رهبر حزب است ولی موفق نشده آرای آنرا به بیش از آنچه حزب در انتخابات سال ۲۰۱۰ به دست آورد ارتقا بخشد.
حزبِ ثبات، حزب قدرت و حزب متحد یک جنبش قدرتمند اجتماعی مجبور شده یا گرایش بدان پیدا کرده که پی در پی رهبران خود را تغییر دهد. در این فرایند بیش از یکبار گرفتار رهبرانی ناشی، غیر فرهمند یا بدون سابقه ی سیاسی درخشان شده است. این حوادث اگر برای حزبی کوچک در حاشیه ی سیاست و قدرت رخ می داد عجیب نبود ولی چرا حزب اصلی قدرت و ثبات کشور گرفتار آن شده است؟ حزب سوسیال دموکرات در چند دهه ی اخیر از یک حزب قدرتمند با موقعیت و توانی فوق‌العاده در جامعه به حزبی قدرتمند ولی معمولی تبدیل شده است. در انتخابات چهار سال پیش این حزب فقط نیم درصد از حزب میانه رو بیشتر رأی آورد. این حزب همچنین لنگر گاه ایدئولوژیک خود را از دست داده است. حزب سوسیال دموکرات تا همین اواخر حزب دولت رفاه بود. خواست و برنامه ی اصلی آن گسترش دولت رفاه بود. برنامه ی آن برای هر دوره ی قدرت گسترش و بهینه ساختن بخشی از دولت رفاه، همانند مرخصی بیماری، بیمه ی بیکاری و اشتغال عمومی بود. اینک اما دیگر نمی توان از گسترش رفاه سخن گفت. نه بورژوازی، نه طبقه ی متوسط و نه رأی دهندگان حاضرند هزینه ی آنرا به صورت مالیات بالا بپردازند. دولت رفاه خود نیز چنان آلوده به بوروکراسی، ناکارآمدی و انسدادی شده است که گسترش آن برای بسیاری هراسناک جلوه می کند. رهبران تغییر پیدا می کنند تا شاید رهبری فرهمند از راه برسد و معجزه وار برای حزب مقامی والا و لنگرگاهی نو پیدا کند. در جستجوی رهبری فرهمند باید بگونه ای خطر کرد و چهره هائی جدید را بر کشید و این گاه کار را خرابتر می کند. در پی لنگرگاهی باید به ایدئولوژی های جدیدِ حساسیت برانگیز، برنامه های طبقه ی متوسط پسند (گروه اصلی رأی دهنده) روی آورد و امروز این چیزی جز نئولیبرالیسم نیست ولی این خود مخالفت جناحهای بیشتر سنتی حزب و بخشی از رأی دهندگان را بر می انگیزد.   
جالب نمایشی است که در این رابطه به صحنه برده می شود. هر بار که رهبری جدید برگزیده می شود یا تغییری در خط مشی حزب داده می شود همه از وفاداری به رهبری یا خطی مشی جدید، امید به باز یابی پویندگی و یگانگی ایدئولوژیک سخن می گوید. حتی رسانه های همگانی حادثه را همچون تحولی تاریخی و گشایشی تاریخی جلوه می دهند. دیدگاه ها و ارزیابی ها همه جنبه ی نمایشی به خود می گیرند، نمایش یگانگی، شور و امید. ولی نمایش به خودی خود تمام نمی شود و دست از سر مردم بر نمی دارد. آنهنگام که رهبری حزب ناکارآمد یا وصله ی ناجور (با بدنه ی حزب یا با رأی دهندگان) از آب در می آید و شکستی اینجا و آنجا رقم می خورد دیگران از آن نمایش می سازند. در سال ۱۹۹۵، در رسانه ها و در عرصه ی سیاست، رسوائی مونا سالین از یکسو به سان بحران حزب و نا آمادگی حزب برای رهبری یک زن و از سوی دیگر به شکل یک ملو درام هالیودی گزارش و بررسی می شد. از آن ماجرا شاید بیشترین چیزی که بیاد مردم مانده نه بی اهمیتی ماجرا (چون بعد مشخص شد که خانم سالین کار خلافی انجام نداده) بلکه نام مسخره ی ماجرا است: ماجرای تابلرون (شکلات سویسی با بهائی اندک). (10)
            
جمعبندی
توده ی رأی دهنده و رسانه ها در سیاست دنبال تغییر، چرخش و بازی قدرت و در یک کلام هیجان هستند. آنها فقط در صورتیکه حادثه یا تحولی در آن عرصه رخ دهد به سیاست توجه نشان می دهند. احزاب نیز به این بازی، البته بر مبنای قواعد و خواستهای خود، وارد می شوند. مدام از دستاوردهای خود و شکست سیاستهای رقبای خود سخن گفته، و این دستاوردهای فرضی و همچنین تحولات مثبت درونی خود و خطاهای رقیبان خویش را همچون حوادثی بزرگ به نمایش می گذارند. با فرا رسیدن زمان انتخابات هم توده های رأی دهنده و هم رسانه ها فرصت آنرا می یابند که بیشتر درگیر این بازی نمایشی شوند. جذابیت انتخابات در این دو امر نهفته است. یکی اینکه خود عرصه ی هیجان تعلیق و نمایش است و دیگر آنکه فرصت شرکت در نمایش را فراهم می آورد.
در انتخابات امسال سوئد، اکنون مدتی است که نظر سنجی ها حکایت از شکست ائتلاف حاکم و پیروزی بلوک سرخ و سبز و همچنین فزونی قابل توجه آراء حزب بیگانه ستیز دموکراتهای سوئد دارند. ولی باز هیچ مشخص نیست چه بلوکی و با چه ترکیب معینی قدرت را دست خواهد گرفت. بنظر می رسد آینده ی سوئد تا آنجا که به قدرت حکومتی و سیاست بر می گردد نا مشخص است و توده های مردم و رسانه ها می توانند انتظار آینده ای پر از تعلیق و هیجان داشته باشند. ولی نشانی از چنین انتظاری نزد توده ها و در رسانه ها به چشم نمی خورد. سرمایه داری و دستگاه اداری حکومتی با بیشترین میزان ثبات بر جای هستند، بلوکهای سیاسی نیز بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شده اند و همه به آهنگ کند رشد اقتصادی و مشکلات محیط زیستی منطقه ای و جهانی عادت کرده اند. مانده است خود نمایش انتخابات و بازی های سیاسی. به آن می توان صرف نظر از محتوای نمایش و چگونگی بازی با شور و هیجان دل بست. تا یکشنبه چهاردهم سپتامبر و پس از آن تا زمانی که دولت جدید شکل می گیرد می توان با شور و هیجان تحولات عرصه ی سیاست را دنبال کرد.



1 - نگاه کنید به:
www.henrikoscarsson.com
2 - یک نمونه از افشاگری در این زمینه را می توان اینجا دید:
www.expressen.se
3 - این نوشته نگاهی دارد به آراء احزاب مختلف در این باره:
bloggar.aftonbladet.se
4 - www.dn.se
5 - www.svt.se
6 - www.ekonomifakta.se
7 - www.dn.se
8 - نگاه کنید به یک نمونه ی برداشتی انتقادی از نتیجه ی بررسی پیزا:
www.dn.se
9 - نگاه کنید به:
www.skolaochsamhalle.se
10 - www.expressen.se