روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ شهريور ۱٣۹٣ -  ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۴


«نقش کمربند در سیاست خارجی آمریکا» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا دادخواه است که در آن می خوانید؛ایدئولوژی جایگاه پسینی را در تعریف سیاست داشته و آن را جهت دهی می کند. بسیاری از اندیشمندان معتقدند این منافع ملی است که نقش هدایتگری در سیاست خارجی را بر عهده دارد، غافل از این که منافع ملی هم توسط ایده ها و ارزش ها و در دامن فرهنگ تعریف می شود. از همین رو است که بسیاری از تحلیل گران برای کشف قاعده مندی سیاست خارجی آمریکا به بررسی ریشه های ایدئولوژیک این رژیم سیاسی پرداخته اند. ادبیات میثاقی، استثناگرایی، آینده محتوم، پیوریتنیسم و... انگاره های اصلی تشکیل دهنده ایدئولوژی سیاسی در آمریکا می باشند. ایدئولوژی سیاسی که می توان آن را در ترمینولوژی "رویای آمریکایی" مفصل بندی کرد. سیاست خارجی به عنوان سهم دار بخش عمده ای از صحنه سیاسی این کشور نیز از این امر مستثنا نیست. چه مداخله گرایی با رویکرد جکسونیسم، چه بین الملل گرایی با رویکرد ویلسونیسم و چه انزواگرایی با رویکرد هامیلتونیسم در سیاست خارجی آمریکا همه محصول تفکرات ایدئولوژیک هستند.
از برون دادهای سیاست خارجی ایدئولوژیک می توان به ساده انگاری(Oversimplification)، تعمیم بخشی(Generalization)، خود محق بینی(Self-righteousness)، به کارگیری معیارهای دوگانه در تفسیر تحولات (Double standard) و دو گانه سازی(Dualization) اشاره کرد. یک نمونه از این نوع رفتار را در قبال تحولات بین المللی می توان در مصاحبه اخیر هنری کیسینجر اسطوره سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران مشاهده کرد. کیسینجر در تلاشی جدید برای ترویج گفتمان "ایران هراسی" نسبت به بازگشت امپراتوری ایران و آن چه او کمربند شیعه در منطقه خاورمیانه می خواند هشدار می دهد. او با کمک از استعاره های آشنا تلاش می کند تا موضوعات پیچیده بین المللی را تا اندازه یک کمربند در خاورمیانه ساده کند تا بتواند ایدئولوژی زیربنایی سیاست خارجی آمریکا را بالا نگاه دارد. هنری کیسینجر در گفت وگوی خود با شبکه رادیویی «ان پی آر» می گوید: «یک نوع کمربند شیعی از تهران تا بغداد و بیروت کشیده شده و این کمربند فرصتی را در اختیار ایران قرار می دهد که امپراتوری ایران باستان را، این بار با برچسب شیعه، بازسازی کند.»
کیسینجر از همان استعاره ای بهره گرفته است که ، زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، در اواخر دهه ۱۹۷۰برای تبیین سیاست های واشنگتن در مقابل مسکو به آن متوسل شده بود. وی در اظهار نظری معروف از «کمربند سبز» اسلام سخن گفت که قرار بود به گفته او از خاورمیانه در مقابل تهدید اتحاد شوروی دفاع کند. البته باید تصریح کرد که پیش از این اصطلاحاتی چون "کمربند آفتاب" و یا "کمربند انجیلی" برای ترسیم خط کشی های سیاسی جغرافیایی داخل ایالات متحده آمریکا استفاده می شد. اصطلاحاتی ساده که به راحتی میان خود و دیگری خط کشی می کند تا مرزهای سیاسی را مشخص تر کند. لذا گریزی از غیریت سازی نیست.آمریکایی ها همیشه نیاز به دشمن دارند، آنها خود را در آینه مخالفان شان معنی می کنند. واقعیتی که ساموئل هانتینگتون بارها آن را مورد تاکید قرار داده است.البته این دشمن بایستی قد و اندازه آمریکا هم باشد. شاید به همین دلیل است که کیسینجر می گوید: "ایران مشکلی بزرگ تر از داعش است".

کیهان:موهبت بزرگ
«موهبت بزرگ الهی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید؛بسیاری از کشورهای دنیا و سرویس های زبده امنیتی و اطلاعاتی آنها؛ برای رسیدن به اهداف و امیال خود، با بکارگیری پیچیده ترین روش ها، دست به عملیات روانی در کشورهای هدف می زنند. این عملیات در بالاترین سطح ممکن، و با دقت و وسواس وصف ناشدنی انجام می شود و معمولاً هم نتایج باورنکردنی از آن حاصل می شود. از جمله معروفترین این رفتارها دروغ سازی و تخریب شخصیت های اصلی و ارکان کشور هدف است. اما دلیل مهم و محوری در به ثمر رسیدن این اقدامات تنها دقت نظر و کارآزمودگی جاسوسان و عوامل اجرایی این عملیات نیست بلکه اصلی ترین دلیل آن جدایی حاکمان و سردمداران آن کشورها از مردم و وجود فاصله جدی بین مردم و حاکمان است که در نتیجه آن دروغها و شایعات باورپذیر می شوند. اما در ایران، وضع جور دیگری است و تبلیغ و ترفند دشمن، آب در هاون کوفتن است! نمونه بارز راه به خطا بردن دشمن، در مسائل یک هفته اخیر کاملاً مشهود است. جراحی و بیماری رهبر عزیز انقلاب موضوعی بود که به یقین خبر مهم و حرف اول مردم در هفته گذشته بود و با اینکه به لطف الهی به خیر گذشته بود، می توانست دست آویز خناسان باشد. اما همان رابطه عاشقانه و صمیمانه، آن راه را بست و به جای آن، عشق و عاطفه و همدلی را در فضای جامعه پراکند.
این مقدمه برای تبیین رابطه امام و امت- که در جای خود بسیار مهم و قابل ارزیابی نیز هست- گفته نشد. بلکه مقدمه ای به منظور تبیین یک کار ارزشمند و هوشمندانه است که قطعاً و با نظر حضرت آقا انجام شده و هنوز اندکی از آن نگذشته، آثار و برکات آن را شاهدیم.نوه اطلاع رسانی و پوشش خبری مراحل درمان و عمل جراحی رهبر معظم انقلاب همان اقدام ارزشمند و ستودنی است که به لحاظ حرفه ای و نیز به لحاظ آرامش بخشی به جامعه، جای تحلیل و البته تقدیر فراوان دارد.واقعیت غیرقابل انکار این است که سلامت و عافیت رهبر عزیز انقلاب برای مردم کشورمان و در نگاهی درست تر و منطقی تر برای مردم مسلمان عالم، مسأله ای حیاتی و قابل توجه است و به طور طبیعی کوچکترین مشکل در سلامتی ایشان، نگرانی عمیق و جدی مردم را به دنبال خواهد داشت. و به روال همیشگی و شناخته شده، با سوء استفاده و توهم پراکنی دشمنان نیز همراه خواهد بود. اما پوشش خبری دقیق و حساب شده این رخداد و بخصوص مصاحبه معظم له، راه را بر هر حدس و گمانی بست. با این همه نگرانی مردم پایانی نداشت و در نتیجه عطش و اشتیاق آنها برای اطلاع از سلامت پیر و مرادشان بیشتر می شد. اطلاع رسانی های بعدی و گزارش تیم معالج، اندک اندک، نگرانی را به آرامش و تشویش را به شکرگزاری و سپاس از درگاه خداوند بدل کرد. و اینگونه شد که ایران به نماز شکر ایستاد.
مدیریت هوشمندانه این رخداد، آثار و نتایجی داشت که به برخی از آنها اشاره می شود:
۱- یکی از زیباترین آثار این اقدام، نمایش پیوند عمیق امت با امام بود. از نخستین ساعت اعلام خبر، مردم کشورمان و اندکی بعد عاشقانی که در جای جای جهان زندگی می کردند، به طرق مختلف به پیگیری روند درمان و دعا و نیایش پرداختند. امری که به یقین در هیچ جای دیگر جهان شاهد آن نیستیم و اساساً چنین رابطه ای بین مردم و حاکمان آنها قابل تصور و تعریف نیست. شاید برای نشان دادن این رابطه، باید ده ها و صدها کار فرهنگی و هنری انجام می شد تا این دلدادگی - آن هم نه در این سطح- به جهانیان نمایانده می شد. اما طی چند روز، این امر در نهایت زیبایی متبلور شد. نگاهی به دلنوشته های مردم در بخش «ملاقات مجازی» سایت رهبرمعظم انقلاب، گویای این حقیقت انکارناپذیر است.
۲- برای عاشقان و ارادتمندان رهبری، ساده زیستی رهبرشان امری مسلم و قطعی است و درباره آن کمترین تردیدی ندارند. حتی به جرأت می توان گفت؛ آنها که در این جغرافیای اندیشه نیستند هم نسبت به ساده زیستی رهبر معظم انقلاب تردید و تشکیکی ندارند. اما در کنار آن، وسوسه خناسان همیشه وجود داشته و دشمن سعی می کرده اینگونه القا کند که این ساده زیستی تنها در ظواهر زندگی است، نه رویه ای ساری و جاری در تمام شئون زندگی رهبر انقلاب. اما اقدام معظم له و اصرار ایشان به جراحی در یک بیمارستان دولتی و بدست متخصصان و فرزندان همین آب و خاک مهر باطلی بر همه این توهم پراکنی ها بود. در این میان باور به توانمندی متخصصان داخلی نیز نکته ای گفتنی است. تن سپردن به علم و تجربه ارزشمند متخصصان داخلی، مهمترین و بالاترین مهر تأیید بر شعار «ما می توانیم» است که رهبر انقلاب خود سال هاست منادی آن است و امروز با پایبندی به آن، روح خوداتکایی و خودباوری و اعتماد به نفس را در جوانانمان تزریق کرد.
٣- نکته مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت و جزو ارزشمندترین نتایج این رخداد است، مدیریت و هدایت صحیح و هوشمندانه افکار عمومی است. آنگونه که در ابتدای این نوشتار ذکر شد، بحران آفرینی و تنش زایی، از مهمترین اقدامات سرویس های اطلاعاتی بیگانه است و گاه برای ایجاد یک بحران ده سال مقدمه سازی و زمینه چینی صورت می گیرد. به یقین برای آنها فرصتی مثل بیماری و نقاهت رهبر گرانقدر ما و جان مایه ملت موقعیتی مغتنم و بی نظیر برای نیل به اهداف شوم و پلیدشان بود اما خدا نخواست و نشد. امپراطوری خبری آنها و شبکه عنکبوتی و گسترده ارتباطی غرب، در مقابل هوشمندی، دقت و تدبیر نظام اسلامی به زانو درآمد و امکان کوچکترین بهره برداری سوء از آنها سلب شد. از یکطرف دقت و هوشمندی در مقدمات عمل چنان بود که تا دقایقی قبل از عمل هم کسی نمی دانست بزودی یک بیمارستان معمولی دولتی، میزبان قلب تپنده امت خواهد بود و قرار است آن عزیز گرانمایه در آن جا رنج از تن بزداید و به فضل الهی جامه عافیت بپوشند. از دیگر سو، این دقت با تدبیر بعدی تکمیل شد، اطلاع رسانی دقیق و همزمان با عمل جراحی و سپس مراحل آتی آن، عملاً ابتکار عمل در حوزه رسانه را از دست دشمن خارج کرد. این موضوع، مسأله بسیار مهم و تعیین کننده ای در امر خبر و خبررسانی است و هر که مدیریت خبر با او باشد، برنده نبرد رسانه ای خواهد بود و اجازه شکل دهی به افکار عمومی را از حریف سلب کرده است.
۴- اما فارغ از همه آثار و برکات مدیریت رسانه ای و خبری ماجرا، کرامت نفس رهبر عزیز، یک پرونده درمانی و پزشکی را به صحنه وحدت و انسجام ملی تبدیل کرد. با آنکه مردم از دیدن تن بیمار رهبرشان به روی تخت بیمارستان آزرده خاطر و اندوهگین بودند و دلشان می خواست رفت و آمدها به اتاق ایشان کمتر باشد و زمان بیشتری برای استراحت حضرت آقا فراهم شود، کرامت و حسن خلق آقا، راه را به هیچ کس نبست و اینگونه شد که جمع کثیری از آنانکه اشتیاق دیدار و ملاقات امام و مقتدایشان در دلشان شعله می کشید، به این توفیق نائل آیند.
ملاقات ها اما رنگ و بوی دیگری هم داشت! و در این میان دیدار علما و مراجع دیدنی و شنیدنی بود. کمتر پیش می آید که پیوندهای عمیق عاطفی، عرفانی و فقاهتی که در طول سالیان گذشته تاکنون بین رهبر عزیز انقلاب و مراجع و علمای کرام شکل گرفته، متجلی شود و تبلور عینی پیدا کند. رسم و روش علمای ربانی، دوری از بسیاری از اموری است که ذره ای شائبه و شبهه تبلیغ و نمایش داشته باشد. اما اینجا و در عمل به یک فریضه الهی یعنی عیادت، آنهم عیادت از بیماری که بیماریش دل خلقی را پریشان کرده، بسیاری از حقایق را نشان داد و نشان داد که آنها که سعی در القای دروغ ها و حیله هایشان دارند، چقدر دستشان خالیست و خاطر «آقای ما» چقدر پیش علما و مراجع عزیز و گرامی است.
اکنون به سید و مقتدایمان عرض می کنیم که همه ما هم دلمان می خواست که به عیادت آن جان نازنین بیاییم و پروانه شمع وجود نورانیت گردیم، اما می دانیم که برای همه ممکن نیست پس به جای دیدار، این چند روز دخیل تمنا و استغاثه به پنجره فولاد عاشقی بستیم و از صدق دل و عمق جان برای سلامت و طول عمر با عزتت دعا کردیم، تمنا کردیم که پرچم، از دست با کفایت شما بدست صاحب پرچم، ولی الله اعظم(عج) برسد و وقتی لبخندتان را دیدیم، همچون آیت الله جوادی آملی شکرگزاری کردیم و گفتیم: «من الله المسلمین بشفاءکم. خداوند با شفای شما به مسلمین منت نهاد».

جمهوری اسلامی:ملاحظاتی پیرامون توافق تجاری ایران و روسیه
«ملاحظاتی پیرامون توافق تجاری ایران و روسیه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوذری اسلامی است که در آن می خوانید؛دیپلماسی "رویکرد به شرق" یک بار دیگر در کانون توجه و اولویت کاری دولت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است، آن هم توسط دولتی که در میان منتقدانش متهم به توجه بیش از اندازه به غرب است و دقیقاً در زمانی که بیشترین تلاش ها در ایران و مغرب زمین برای حل و فصل مناقشات اتمی و... جریان دارد.
پیش از این، دولت محمود احمدی نژاد که حداقل در ظاهر بر مخالفت صریح با برقراری هرگونه ارتباط با کشورهای اروپایی اصرار داشت، دولتمردان وقت تلاش کرده بودند گسترش روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهایی مانند چین، روسیه و... را در دستور کار قرار دهند؛ تلاشی که ناپختگی های دیپلماتیک آن را نافرجام گذاشت.
اکنون به نظر می رسد شرایط برای احیای این رویکرد فراهم آمده است. ایران در بحبوحه مذاکرات دشوار با گروه کشورهای ۱+۵ بیش از هر زمان دیگری به از هم پاشیدن دیوار تحریم ها نیاز دارد تا به این ترتیب طرف های غربی را وادار به امتیازدهی کند. روسیه به عنوان یکی از کشورهای شاخص غیرغربی، به تازگی آماج تحریم اروپا و آمریکا قرار گرفته است و برای کاستن از فشارهای این تحریم ها، تمایل فراوانی به گسترش ارتباط با همسایه جنوبی خود دارد.
محصول این هم افزایی و اشتراک منافع و اولویت ها، انعقاد تفاهم نامه ای کلی برای گسترش تبادلات اقتصادی میان دو کشور ایران و روسیه به ارزش ۷۰ میلیارد یورو بود. دو کشور البته پیش از این نیز مبادلاتی با هم داشتند و حتی در اوج دوران تحریم های غربی علیه ایران، گرچه ارزش تبادلات میان تهران و مسکو از ۴ میلیارد دلار به ۲ میلیارد دلار کاهش یافته بود ولی متوقف نشده بود. به عنوان مثال تنها یکی از شرکت های خودروساز ایرانی طی سال های ۱٣٨۶ تا ۱٣٨٨، ۱۲ هزار دستگاه خودرو به روسیه صادر کرد و پس از توافقنامه ژنو هم مجدداً قرار شده است تا دو سال دیگر ده هزار دستگاه دیگر نیز به روسیه صادر شود.
با این حال، برخی کارشناسان معتقدند با توجه به شرایط اقتصادی حاکم در ایران و معذوریت های خاص روسیه، تعیین سقف ۷۰ میلیارد یورو برای تبادلات تجاری و اقتصادی میان دو کشور چندان دست یافتنی نیست و حداقل به ۵ سال زمان احتیاج است تا بتوان به چنین سطحی از همکاری ها دست یافت.
نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرار داشته باشد، میزان آمادگی بخش خصوصی و غیردولتی در ایران برای تأمین نیازهای روسیه و جلب رضایت بازارهای آن کشور است.
بررسی ها نشان می دهد که گذشته از نفت، روسیه بیش از هر چیز به مواد غذایی و میوه نیاز دارد، با این حال، بخش کشاورزی ایران درحال حاضر یکی از دشوارترین دوره های خود را سپری می کند.
سیاست های نادرست دولت های نهم و دهم در حوزه کشاورزی، کم آبی، پیامدهای اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و شبکه ناسالم توزیع در ایران طی سال های اخیر آسیب های زیادی به کشاورزان وارد آورده که توان تولید صادرات محور را تا حدود زیادی از آن ها گرفته است.
از سوی دیگر باید این وسواس را هم داشت که صادرات روسیه به ایران در قالب توافقنامه اخیر، شرایط را بیشتر از این برای تولید کنندگان داخلی دشوار نکند چرا که تجربیات ناموفق قبلی نشان می دهد در مواردی از این قبیل که به نظر می رسد موقعیت ویژه ای پدید آمده است، زمینه رانت جویی یا سوء استفاده از تسهیلات تعریف شده برای استفاده از فرصتها افزایش می یابد.
به عنوان نمونه می توان به سوءاستفاده های کلانی که به بهانه دور زدن تحریم ها توسط برخی انجام گرفت اشاره کرد. اکنون نیز باید هوشیار بود که استفاده از امکان و فرصت تبادل با روسیه، به بهانه ای برای دور زدن قانون، رانت خواری و لطمه زدن به تولید کنندگان داخلی تبدیل نشود.

رسالت:نقض حقوق بشر در ایران!
«نقض حقوق بشر در ایران!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می خوانید؛یکی از ادعاهای غرب علیه ملت و دولت ایران، نقض حقوق بشر است بی آنکه آنها اعتراف کنند از چه «حقوقی» و یا از کدام «بشر» در ایران یاد می کنند.با پیروزی انقلاب اسلامی، ملت ایران در یک رفراندوم آزاد اعلام کرد نظام ما یک نظام «جمهوری» است نه سلطنتی، نه فاشیستی، نه سوسیالیستی ونه لیبرالیستی.
ملت ایران صراحتا در این رفراندوم اعلام کردند که می خواهیم مناسبات اسلامی را در امر حکومت داری رعایت کنیم و اسلام و قرآن و آموزه های دینی، ملاک رعایت حقوق بشر در ایران باشد. نخبگان ملت ایران در قانون اساسی و به تبع آنان ملت ایران اعلام کرد منظور از «حقوق»، همان فقه و شریعت اسلامی است و منظور از انسان، انسان تراز اسلام و قرآن است. انسانی که خداوند از نحوه آفرینش او و اهداف و رسالت های او در قرآن سخن می گوید. انسانی که یک ماموریت ابدی دارد و حیات او مختص چند روزی که در این کره خاکی زندگی می کند، نیست.
وحشت غرب از انقلاب اسلامی از همین پدیداری «بشر» تراز قرآن و اسلام و حقوق مبتنی بر فقه و شریعت اسلامی است که تمامی ابعاد و نیازهای فطری بشر را در برمی گیرد. لذا از همان ابتدا چون یارای مقابله علمی با حقوق بشر اسلامی را نداشتند، راه دیگری را انتخاب کردند؛ آن راه هم ساده ترین و هموارترین و بی دردسرترین مسیر بود و آن، اینکه انگ نقض حقوق بشر را بر پیشانی جمهوری اسلامی، دولت و ملت ایران بزنند.
مجموعه گزارش هایی که طی سه دهه گذشته تاکنون سازمان های حقوق بشری تحت حمایت غرب و بویژه آمریکا علیه ایران تهیه کردند در چند محور خلاصه می شود؛
۱- یک محور از گزارش های نقض حقوق بشر اختصاص به حمایت غرب از منافقین، عناصر مرتبط با سلطنت طلبان، مارکسیست ها، کمونیست ها و عناصر واداده در برابر غرب و ایستاده در مقابل ملت است. محور اصلی راهبردهای این جریان مبارزه با اسلام و مخالفت با دین و مخالفت با مبنا قرار گرفتن احکام قرآن در مناسبات بین حکومت و مردم است.
این گروه ها برای مبارزه با انقلاب و مردم و اسلام تا موقعی که دست به ترور و قتل های فجیع گروه های مردمی و مسئولان حکومتی نزده بودند کسی به آنها کاری نداشت. اما وقتی به کشتار مردم و نقض حقوق بشر در ایران روی آوردند مطابق قوانین اسلامی با آنها برخورد شد. غرب و بویژه آمریکا به جای دفاع از حقوق ملت ایران و مبارزه با تروریسم و جلوگیری از نقض حقوق بشر، برای حفظ منافع خود از ناقضان حقوق بشر در ایران حمایت کردند و بعد هم سازمان های دست ساز حقوق بشری را فرستادند ایران تا با گزارش های جعلی، ایران را متهم به نقض حقوق بشر کنند. هزاران تن از مردم عادی که طعمه ترور بودند و صدها مقام دولتی که قربانی ترور شدند، از نظر غرب هیچ حقوقی ندارند. اما تروریست های ضدبشر وضد حقوق بشر، به طور وسیع نه تنها مورد حمایت حقوقی آنان قرار گرفتند بلکه مورد حمایت مالی و تسلیحاتی هم واقع شدند. آمریکا هنوز در عراق متعهد است که از جمع چند صدنفری تروریست های منافق که دست شان به خون ملت ایران و ملت عراق آلوده است دفاع کند.
۲- یک محور از گزارش های نقض حقوق بشر در ایران مربوط است به دفاع از فرقه بهائیت که نقش جاسوسی و فتنه گری در کشور دارد. جریان بهائیت یک جریان دست ساز سرویس های امنیتی انگلیس در ایران بوده است. مرکز این فرقه اکنون در حیفا در قلب سرزمین های اشغالی است. بهائیت یک سرویس تمام عیار جاسوسی و امنیتی است که تحت پوشش یک دین جعلی فعالیت می کند. اسناد مشهود و غیرمشهود، این ادعا را به خوبی ثابت می کند.
در جریان فتنه ٨٨ این فرقه در کنار دیگر جریان های مرتبط با سرویس های جاسوسی امنیتی غرب، نقش آفرینی کردند.
با آنکه این فرقه آزادانه در ایران زندگی می کنند و از حقوق شهروندی برخوردارند و حتی در بخشی از فعالیت های اقتصادی دارای انحصارات هستند، گزارش های ضدحقوق بشری از ایران حکایت از نقض حقوق آنها دارد.ترجیع بند گزارش های ضدحقوق بشری در ایران آن است که؛ «بهائیان از داشتن اموال، تحصیل و اشتغال در ایران محروم هستند!!»
٣- یک دسته دیگر از اتهامات سازمان های حقوق بشر به ملت ایران ناظر به دفاع از قاچاق مواد مخدر و قاچاقچیان مواد مخدر است. سالانه ده ها تن از جوانان جان بر کف ما در نیروی انتظامی در مقابله با قاچاقچیان به شهادت می رسند. هزاران جوان و خانواده در معرض مواد مخدر، جان خود را از دست می دهند و یا دچار فروپاشی خانواده می شوند. مواد مخدر کیان زندگی را در ایران، منطقه و جهان تهدید می کند. ایران از کشورهایی است که ترانزیت مواد مخدر در آن صورت می گیرد و مسیر اصلی ورود مواد مخدر به اروپاست.کشورهای اروپایی به جای تجلیل از شهدای نیروی انتظامی که در مقابله با قاچاقچیان به شهادت رسیده اند و به جای دلسوزی برای خانواده ها و جوانان ایرانی که در معرض تهدید مواد مخدر هستند، دلسوز قاچاقچیان مواد مخدر شده و معترض به مجازات های سنگین برای آنها هستند!
حال آنکه در قوانین بین المللی هیچ مصونیتی برای قاچاقچیان مواد مخدر تعریف نشده است. در تمام دنیا قاچاق مواد مخدر از مصادیق جرم است و برای آن مجازات های سنگین تعریف شده است و اساسا یکی از وظایف کلیدی پلیس بین الملل، مبارزه با شبکه های سازمان یافته قاچاق مواد مخدر است.
اما بخشی از گزارش های مدعی نقض حقوق بشر در ایران اختصاص به دفاع از قاچاقچیان دارد! چرا؟ برای اینکه از نظر این سازمان ها باید ملت ایران را نابود کرد. اگر با تروریسم نشد، با مواد مخدر!
۴- بخش دیگری از گزارش های سازمان های حقوق بشری علیه ملت ایران اختصاص به حقوق زنان و حقوق همجنس گرایان دارد.
آنها به دلیل اینکه در قرآن و احکام الهی، همجنس گرایی جرم محسوب می شود، ما را به نقض حقوق بشر متهم می کنند.
آنها از سرنوشت قوم لوط درس نگرفته و جوامع خود را در مسیری قرار داده اند که فروپاشی خانواده ها و تهدید و تحدید نسل، کمترین آسیب این رویکرد است. آنها باید منتظر یک صیحه آسمانی باشند تا به قهر الهی نابود شوند.
آنها بی آنکه از حقوق اسلامی چیزی بدانند ما را متهم به نقض حقوق زنان می کنند در حالی که در جوامع خود سالانه ده ها هزار زن توسط شوهران شان یا شوهران به دست زنان شان به قتل می رسند. صدها هزار نفر مورد اذیت و آزار جنسی قرار می گیرند، با وجود آنکه داد و فریاد روانشناسان و جامعه شناسان آنها به هوا بلند است، خود را در یک گرداب توفانی گرفتار کرده اند و می خواهند جوامع اسلامی را هم به همان گرداب وحشتناک ببرند، لذا انگ نقض حقوق زنان را به ما می زنند تا ما نیز به همان چیزی گرفتار شویم که سال هاست جوامع مدرن با آن دست به گریبان هستند.
جمع بندی:
آنچه از جمع بندی گزارش های حقوق بشری در مورد ایران به دست می آید آن است که آنها وقتی سخن از حقوق انسان ها در ایران به میان می آورند، در حقیقت از حقوق «اشرار» سخن می گویند و کاری به حقوق مردم عادی و میلیون ها ایرانی که باید از حداقل حقوق الهی و انسانی برخوردار باشند، ندارند. جالب اینجاست که گزارش های نماینده کمیسیون حقوق بشر در سازمان ملل قبل از طرح در این سازمان، از بی بی سی، بنگاه سخن پراکنی انگلیس یعنی اصلی ترین کشور ناقض حقوق بشر در ایران پخش می شود.
نام نماینده کنونی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، «احمد شهید» است. شایسته ترین نام برای او «احمد شریر» است. شرارت او در تنظیم این گزارش های شرارت آمیز و ارتباط او با بی بی سی و منافقین، از جرایم مشهود اوست. ماموریت او در ایران حمایت از اشرار، تروریست ها و ... است.
دفاع از حقوق ۷۵ میلیون نفر ملت ایران در هیچ جای گزارش های او وجود ندارد. سازمان ملل باید به این بازی شرورانه و وقیحانه پایان دهد. مسئولین کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل باید نماینده شرور خود را عوض کنند و یک نماینده بی طرف برای دفاع از حقوق بشر که ناظر به حقوق ۷۵ میلیون ایرانی است، به کشور ما گسیل دارند.

سیاست روز:پیام های یک عمل جراحی
«پیام های یک عمل جراحی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن می خوانید؛بازتاب اجتماعی یک اتفاق در افکار عمومی کشور و دیگر مردم کشورهای همسایه، یکی از دستاوردها و ویژگی هایی است که جمهوری اسلامی ایران آن را در خود دارد.
سخنان و موضع گیری هایی که از سوی مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران مطرح می شود، همواره مورد توجه مردم کشورمان و کشورهای دیگر بوده است و این سخنان و مواضع در رسانه های خارجی هم بازتاب های گسترده ای داشته است. این ویژگی منحصر به فرد ایران است که همیشه به عنوان کانون توجه جهان به حساب آمده است.
این ویژگی نشان دهنده جایگاه بزرگ و عمیق جمهوری اسلامی ایران در منطقه و دنیا است. نقش آفرینی و تأثیرگذاری ایران در تحولات و معادلات منطقه ای و جهانی، از جمهوری اسلامی یک کشور مهم ساخته است که بسیاری از مسائل و مشکلات تنها با همکاری ایران قابل حل و فصل است و نمی توان این کانون توجه را در معادلات بین المللی نادیده گرفت.
بر همین اساس، بیماری رهبر معظم انقلاب هم به خاطر نقش ایشان به عنوان رهبری جمهوری اسلامی ایران مورد توجه جهانیان قرار گرفته است.
این اهمیت نه از بعد بیماری بلکه از نوع جایگاه و محبوبیتی است که ایشان نزد افکار عمومی جهان به ویژه مسلمانان دارند.
جدای از این که مسئولان کشورهای مسلمان و غیرمسلمان با ارسال پیام برای حضرت آیت الله خامنه ای آرزوی سلامتی کرده و نسبت به عمل جراحی موفقیت آمیز ایشان ابراز خشنودی کرده اند، مهمتر از آن، واکنش مردم کشورهای دیگر است. در داخل کشورمان هم اکثریت مردم ایران اسلامی با ابراز نگرانی از عمل جراحی رهبر معظم انقلاب و با دعاهای خود برای سلامتی ایشان عشق و علاقه خالصانه خود را به حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان یک رهبر معنوی و سیاسی نشان دادند. این اتفاق بسیاری از تلاش های رسانه های معاند را که ادعا می کردند محبوبیت مسئولان نظام اسلامی در نزد مردم کم شده است خنثی کرد.
در واقع چنین محبوبیت بالایی در رهبران دیگر کشورها دیده نمی شود و می توان قاطعانه گفت که تنها ایران اسلامی است که رهبران آن نزد مردم خود و حتی دیگر کشورهای مسلمان جهان از محبوبیت ویژه ای برخوردارند.
پیام چنین رفتاری از سوی مردم ایران و دیگر کشورهای مسلمان و حتی غیرمسلمان این است که جمهوری اسلامی ایران قدرتی است که تأثیر آن بر دل هر انسان آزاده ای می نشیند و باعث می شود تا عمق نفوذ ایران اسلامی برای دشمنان هر چه بیشتر روشن شود.
نقش رهبری و جایگاه ولایت فقیه که نمونه آن در هیچ کشوری دیده نمی شود، ثابت می کند که شیوه حکومتی جمهوری اسلامی ایران بر حق است و همه سیاست ها و اقداماتی که انجام می دهد مورد تیید و توجه مردمی است که خواهان پایان دادن به سلطه گری های کشورهای سلطه گر هستند و همچنین خواهان رهبری شخصیتی همچون حضرت آیت الله خامنه ای که توانسته است با ولایت خود مستکبران جهان را به چالش بکشد و با پشتیبانی مردم ایران اسلامی قدرتی بلامنازع در منطقه ایجاد کند تا الگویی باشد برای دیگر کشورها که خواهان استقلال هستند.

حمایت:پشت پرده این ائتلاف چیست؟
«پشت پرده این ائتلاف چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم محمد حسن آصفری است که در آن می خوانید؛حضور وزیر خارجه آمریکا در منطقه برای تشکیل ائتلافی از ۴۰ کشور در پوشش مقابله با گروه تکفیری تروریستی داعش در عراق و سوریه، در شرایطی صورت می گیرد که اوباما پس از گذشت چند ماه از تحرک این گروه در عراق و اذعان به نداشتن استراتژی در نوع و نحوه مواجهه با تحرکات این گروهک دست ساخته، نهایتا چاره کار را در تشکیل ائتلافی از ۴۰ کشور می بیند. اگرچه فهرست کشور های عضو این ائتلاف نشان دهنده صوری بودن آن و تلاش آمریکا برای کسب وجاهت بین المللی از اقداماتی است که برای آینده منطقه طراحی کرده است و خود بر عدم نتیجه بخشی آن در کوتاه مدت اذعان دارد، اما آمریکا در ورای این ائتلاف و اقدامات احتمالی علیه داعش، اهداف مهم تری را در منطقه دنبال می کند. آنچه مسلم است، آمریکا به دنبال مبارزه با تروریسم نیست و خود عامل ایجاد و پرورش دهنده گروه های تروریستی در جهان است و واشنگتن باتشکیل این ائتلاف به دنبال جبران شکست هایی است که در منطقه داشته است. شکست هایی همچون شکست در برابر امواج بیداری اسلامی در منطقه، شکست آمریکا و اسرائیل در برابر ملت مظلوم و بی پناه غزه، ناکامی در مذاکرات هسته ای ایران و عدم امکان تحمیل خواسته های نامشروعش به ایران در اثر مدیریت هوشمندانه رهبر انقلاب. لذا آمریکا مبارزه با تروریسم را بهانه ای قرار داده تا بلکه بتواند به این بهانه مجددا حمله و هجمه ای جدید را علیه مردم سوریه و ملت های منطقه داشته باشد.
با توجه به تزلزل پایه های مشروعیت و وجهه آمریکا در بین ملت های جهان و به خصوص در منطقه، آمریکا توان و امکان اقدام یکجانبه برای این کار را ندارد، پس به دنبال ایجاد ائتلافی متشکل از ۴۰ کشور است تا بتواند با کسب مشروعیت جهانی در راستای نیل به اهداف پلیدش گام بردارد. اقدام آمریکا در ایجاد ائتلاف علیه داعش می تواند در منحرف کردن افکار عمومی جهانی نسبت به نقش محوری این کشور و حامیان آن در ایجاد، تجهیز و توسعه گروه های تروریستی به بهانه سرنگونی حکومت قانونی سوریه نقش اساسی ایفا کند. داعش دست پرورده خود آمریکاست. این گروهک تروریستی با مجوز آمریکا وارد سوریه و سپس عراق شد. حتی وزیر دفاع امریکا سال گذشته با سفر به منطقه خاورمیانه، حمایت مالی، نظامی و اطلاعاتی برخی کشورهای منطقه را برای گروه های تروریستی که در عراق و سوریه از جمله داعش حضور دارند، جلب کرد. حال، آمریکا با چنین کارنامه ای چگونه می تواند ادعای مبارزه با داعش را مطرح کند. از نظر آنها گروه های تروریستی که با سیاست های آمریکا همراه باشند گروه های تروریستی خوش خیم و گروه هایی که با سیاست های آمریکا همراه نباشند گروه های بدخیم هستند.در حالی که از دیدگاه ایران تمامی گروه های تروریستی منفور هستند. اگر هدف آمریکا مبارزه با گروه های تروریستی است چرا در مقابل گروهک تروریستی جبهه النصره که سر بریده سربازان و مردم سوریه را بازیچه دست خود کرده اند اقدامی صورت نداده و نمی دهد. همچنین در مقابل گروهک تروریستی منافقین که بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم بی گناه ایران را به خاک وخون کشانده سال ها سکوت کرده است.
از نظر آمریکایی ها فقط داعش گروه تروریستی است و سایر گروه هایی که کاری به اهداف و منافع آمریکا ندارند و به اقدامات تروریستی می پردازند، تروریست محسوب نمی شوند. لذا اگر قرار است مبارزه ای علیه تروریسم صورت گیرد باید شامل همه گروه های تروریستی باشد نه اینکه با آنها برخورد گزینشی صورت گیرد. با توجه به اینکه آمریکا در برنامه ریزی برای ایجاد و تقویت گروه های تروریستی مختلفی از جمله داعش به منظور مقابله با اسلام ناب و گفتمان انقلاب اسلامی، نقشی اساسی داشته، به نظر می رسد یکی از اهداف اقدام اخیر اوباما و برخی از کشورهایی که به این ائتلاف پیوسته اند تنها پاک کردن نقاط سیاه کارنامه منطقه ای آنها در حمایت و تقویت این گروه است. از سوی دیگر، اگر ائتلافی نیز صورت گیرد جز به افزایش ناامنی و اوج گیری اقدامات تروریستی در منطقه و افزایش مشکلات و مصائب مردم کشورهای منطقه نتیجه ای نخواهد شد. حتی باعث توجیه تداوم حضور نیروهای بیگانه در منطقه خواهد شد. آمریکا به خوبی می داند که داعش جز با مقابله مردمی از بین نخواهند رفت.
از آنجا که ایران با رویکرد حمایت از مقاومت اسلامی و مردمی، نقش محوری در مقابله با گروه های تروریستی در منطقه دارد، آمریکا به خوبی آگاه است که در صورت تقویت روند مبارزات مردمی درمبارزه با گروه های تروریستی، موقعیت و موضع ایران بیش از پیش تقویت خواهد شد. امری که مطلوب آمریکا و کشورهای غربی و برخی دولت های مرتجع منطقه نیست. لذا بخشی از هدف راهبردی امریکا در شکل دهی به این ائتلاف، حذف ایران از محور مبارزه با گروه های تروریستی در منطقه است. اساسا آمریکا به مبارزه با تروریسم اعتقادی ندارد. چرا که تکفیری ها در راهبرد نظامی و امنیتی، ابزاری در راستای پیشبرد اهداف و منافع آمریکا هستند. برخی کارشناسان بین الملل معتقدند آمریکا با تشکیل این ائتلاف به دنبال تضعیف داعش است نه از بین بردن کامل آن، زیرا این گروه تروریستی ساخته خود غربی هاست و تا زمانی که در سوریه حضور داشتند و با دولت بشار اسد رئیس جمهور سوریه می جنگیدند تهدیدی برای غرب نبود اما با تسلط بر بخش هایی از عراق این گروه منافع امریکا در منطقه را مورد تهدید قرار داد و با به خطر افتادن منافع امریکا در عراق زمینه برای مقابله با این گروه تروریستی فراهم شد. در حال حاضر وضعیت این گروهک تروریستی در منطقه به حدی رسیده که اگر از این قوی تر شود، بیش از این در برابر آمریکا، غرب و منافع آنها سرکشی هایی خواهند داشت. از دیگر اهداف ائتلاف دروغین این است که آمریکا از طریق این ائتلاف سعی دارد با هزینه مالی و نیروی نظامی خود اعراب، از داعش به عنوان اهرم فشاری برای دولت عراق و کشورهای دیگر استفاده کند.
آمریکا درصدد است تا مقابله با تروریست ها را در عراق مدیریت کند تا از این اهرم فشار استفاده و بخشی از حاکمیت عراق را در خدمت تأمین منافع غرب قرار دهد. اگر واقعا آمریکا قصد مبارزه با دعش را دارد نیازی به ایجاد ائتلاف جهانی علیه آن نیست؛ با عدم حمایت از این گروه تروریستی، ممانعت از اعزام نیرو و ممانعت از ارسال سلاح و تجهیرات برای آنها می توان آنها را نابود کرد. از سوی دیگر اگر چنین ائتلافی شکل بگیرد فلسفه وجودی سازمان های بین المللی و وظیفه و رسالت اولیه آنها که تلاش برای حفظ و تقویت صلح در جهان است، زیر سوال خواهد رفت. باید این نکته را نیز در نظر داشت که برخی کشورها اعلام کرده اند که به این ائتلاف نخواهند پیوست. چراکه به اهداف و مواضع آمریکا اعتمادی ندارند. آمریکایی ها تا زمانی به مبارزه با تروریسم پایبندند که صرفا منافع آنها تأمین شود. تا زمانی که میان حرف و عمل غرب تفاوت وجود دارد نمی توان به اقدامات آنها اعتماد کرد و لذا نمی توان برای ائتلافی که آمریکا رهبری آن را داشته باشد، آینده روشنی را متصور بود.

وطن امروز: سَرِدیو از تنش جدا می شود؟
«سَرِدیو از تنش جدا می شود؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطم امروز به قلم شروین طاهری است که در آن می خوانید؛ این پنجشنبه که از راه برسد، اغلب اسکاتلندی ها دلایل و انگیزه های زیادی برای انداختن برگه «آری» به صندوق همه پرسی جدایی از بریتانیا دارند اما برای مردم جهان همین یک انگیزه بس که با رای مثبت آنها سر « لِوْیاتان بریتانیا» از تنش جدا می شود.«آری» گفتن به جدا شدن سر این امپراتوری شر، لطفی است که «مک» ها هم به خودشان می کنند هم به مردم جهان، چرا که پادشاهی بریتانیا هنوز هم مثل ٣ قرن گذشته، یکی از مسببان جنگ و کشتار و مصیبت در هر گوشه ای از دنیاست و با رو به ضعف گذاشتن و در نهایت فروپاشی اش قطعا ما به صلح جهانی نزدیک تر می شویم نه به «جنگ سوم جهانی» یا آن خوابی که لندن و واشنگتن برای بشریت دیده اند.
«تامس هابز» فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم که بنیان بسیاری از نظریه های قرارداد اجتماعی را در فلسفه سیاسی امروزین گذاشته است، موجودی مصنوعی که دولت یا جمهوری را به وجود می آورد، یا همان سلطه پنهان را « لِوْیاتان» نام می دهد؛ هیولایی کریه و شیطانی که از مکاشفات یوحنا اقتباس شده و در فرهنگ کلیسایی یکی از ۴نگهبان جهنم است. تردیدی نیست که تعریف هابز از هیولای درون کالبد حاکمیت منطبق با درکی بود که او از مشاهده نحوه تشکیل امپراتوری آنگلوساکسون ها در سال های حیاتش در کنار قدرت به آن رسیده بود.
تصویر معروفی که هابز روی جلد چاپ اول کتاب « لِوْیاتان» ترسیم می کند، غولی است تاجدار که شمشیری در یک دست و عصای پاپی در دست دیگر دارد. لویاتان نیرویی نظامی و روحانی را در اختیار دارد که سلطه بر اجسام و وجدان ها را به او اعطا می کند. گویی روح این تصویر در نشان خاندان سلطنتی بریتانیا که پس از مرگ هابز و پس از الحاق اسکاتلند به پادشاهی بریتانیا طرح شد، دمیده است. انگار او می خواسته به آیندگان بگوید که از نزدیک دیده که چگونه « لِوْیاتان»، این روح شیطانی قدرت طلبی بی پایان از همان آغاز در «پادشاهی متحد» یا «بریتانیای کبیر» رسوخ کرده است. حال سرزمینی کهن که روی نقشه حکم تاج این پادشاهی یا به تعبیر خود انگلیسی ها کله موش جزیره انگلستان را دارد، ٣۰۰ سال پس از الحاق به شر در تکاپوی خیر است برای استقلال.
بزرگ ترین چشم انداز اسکاتلندی ها استقلال اقتصادی است، آن هم از نوع نفتی اش. قرن ها پیش کل جزیره انگلیس در دست اقوام سلتی بود که اجداد اسکاتلندی ها و ایرلندی های امروز هستند. مهاجران آنگلوساکسون به آنها لقب «آبی» داده بودند چون هنگام جنگ پوست صورتشان را با ماده ای که از دل زمین می جوشید رنگ می کردند. نفتی که در این ۴۰ سال خزانه لندن و مخزن سوخت ماشین جنگی بریتانیا را پر می کرد حالا به سلاحی علیه پادشاهی در دست استقلال طلبان شمالی یا اسکاتلندی ها تبدیل شده است. اغلب منابع نفتی اطراف جزیره در محدوده قلمروی ایالت اسکاتلند است و مطابق موازین بین المللی در صورت استقلال آن، ملی اعلام شده و سهم مردم این کشور می شود که تا امروز نه تنها از مواهب نفتی شان برخوردار نبودند بلکه باید مالیات هایی سنگین به لندن می پرداختند تا ماشین جنگی اش را روشن نگه دارد.
آخرین نظرسنجی معتبر درباره آرای احتمالی اسکات ها در همه پرسی روز هجدهم سپتامبر نشان می دهد طی یک هفته، موافقان استقلال از بریتانیا ٣ درصد پیشرفت داشته اند. ۵۴ درصد پاسخ دهندگان به نظر سنجی «مرکز پویش های قومی» گلاسکو را کسانی تشکیل می دهند که پنجشنبه می خواهند برگه «آری» را به صندوق بیندازند. تا هفته پیش این رقم ۵۱ درصد بود، پس سفر توأم با عجز و لابه دیوید کامرون به ادینبورو و بر افراشتن پرچم اسکاتلند بر فراز نخست وزیری لندن و اتحاد احمقانه رهبران ٣ حزب اصلی محافظه کار، کارگر و لیبرال تاثیری بر عزم ملی مردم شمال جزیره نداشته است و آنها پای در راهی بی بازگشت گذاشته اند که به تولد یک کشور جدید منتهی می شود. اما آیا پادشاهی متحد بریتانیا هم با این اتفاق در جاده ای بی انتها قدم می گذارد؟
شواهد موجود موجب می شود تصدیق کنیم که «آری» به اسکاتلند مستقل، همان «آری» به فروپاشی بریتانیا خواهد بود که فعلا به غیر از اسکاتلند؛ ولز، ایرلندشمالی و چند جزیره و منطقه کوچک دیگر مثل جبل الطارق را شامل می شود. شاید بگویید اسکاتلند پس از استقلال هم زیر چتر سلطنت باکینگهام باقی می ماند، همان گونه که کانادا، استرالیا و نیوزلند ماندند اما در پاسخ باید باز به تعریف روح مصنوعی «لِوْیاتان» در موجودیت نظام امپراتوری بازگردیم و خاطرنشان کنیم که این روح تمامیت خواه که همواره به دنبال کالبدی فراخ تر در جغرافیای جهانی بوده به زحمت در کالبدی تکه تکه شده دوام می آورد و همانطور که هابز گفته است «جنگ داخلی و تجزیه» آن را به سوی مرگ سوق می دهد، همانطور که رکود کشورگشایی های بریتانیا پس از جنگ دوم جهانی، امپراتوری را بیمار کرد و به ظهور ابرقدرتی تازه به موازات آن در آن سوی آتلانتیک شمالی انجامید. تصور کنید اگر ایالات متحده آمریکا امروزی به جای برخورداری از یک دولت مرکزی قدرتمند، به مجموعه ای از چندین کشور(ایالت های سابق) مستقل اما همپیمان تقلیل می یافت، چه ابرقدرت بی قدرتی می شد.
فرض دیگری هم وجود دارد و آن اینکه اسکاتلندی ها پس از استقلال، همه پرسی دیگری مطابق معیار های اتحادیه اروپایی برگزارکنند و در آن باقی ماندن زیر چتر قیمومیت سلطنت انگلستان را به رای بگذارند، همان طور که جمهوری ایرلند در ۱۹٣۱ به طور کامل مستقل و تبدیل به جمهوری شد نه یک کشور سلطنتی مثل کانادا.
داستان یک پادشاه و چند دولت و چند ملت که از قرن بیستم تاکنون در بریتانیای کبیر در حال صغیر شدن شاهد بوده ایم، راز بقا نیست بلکه مرثیه ای است بر یک رویا. حتی در میانه قرن بیستم که زمان شکل گیری بزرگ ترین اتحادها و بلوک بندی ها بود هم بسیاری روشنفکران بزرگ غربی، رویای امپراتوری در ذهن انگلیسی ها را ذهنیتی واپس گرا می دانستند که به جای چشم انداز، تنها پیشینه دارد. در واقع پس از جنگ دوم جهانی انگلستان خود به امپراتوری جدیدتری ملحق شده است که رفته رفته در هیات ایالات متحده آتلانتیک شمالی خودنمایی کرده و در حال گسترش مرزهای خود به سمت شرق اروپا و مدیترانه است. هر چند این امپراتوری جدید مصداق همان بیماری است که به جان امپراتوری بریتانیای سابق افتاد، چرا که فاقد یک روح مصنوعی واحد یا یک «لِوْیاتان» است.

شرق:رمزگشایی از «نه» به «ائتلاف»
«رمزگشایی از نه به ائتلاف»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم داوود محمدی است که در آن می خوانید؛شاید کمتر پدیده ای در جهان، همانند «داعش» توانسته باشد در مدت زمانی کوتاه، اجماع نیرومند جهانی علیه خود راه اندازد. جنایات «داعش» هرچند، در چارچوب پیش فرض «النصر بالرعب»، راه پیروزی آنان را در جبهه های نبرد با تکیه بر وحشت آفرینی هموار ساخت اما چهره ای هراسناک و منفور از این گروهک تروریستی نزد جهانیان ترسیم کرد که به شکل گیری یکی از کم سابقه ترین ائتلاف های جهانی منجر شد. ائتلافی که بر اساس اعلام «کاخ سفید»، دربرگیرنده ۴۰ کشور است که هریک، ایفای نقشی نظامی، پشتیبانی یا امدادی در جنگ ضد«داعش» را پذیرفته اند. در این میان، حضور احتمالی ایران در ائتلاف جهانی ضد«داعش»، می تواند مسیر «داعش» زدایی از عراق و منطقه را کوتاه تر و کم هزینه تر کند. همسایگی با عراق، نفوذ قابل توجه تهران نزد فعالان سیاسی قدرتمند و بخشی از مردم عراق، توان و تجربه بالای نظامی ایران در اجرای جنگ های نامنظم و منظم و... نکاتی است که از نگاه تیزبین کارشناسان نظامی و دیپلمات های آمریکایی پنهان نمانده است و آنان را به تلاش برای مجاب کردن ایران جهت پذیرش حضور در ائتلاف جهانی ضد«داعش» وسوسه می کند.
فراتر از منافع کوتاه برد، پیوستن ایران - رقیب سنتی «واشنگتن» - به اردوگاه جهانی ضد«داعش» که با رهبری آمریکا فعالیت می کند، دستاورد ارزشمندی برای «کاخ سفید» محسوب می شود. اما موانعی اساسی وجود دارد که آمریکا را از پیگیری جدی موضوع، بازداشته و دچار تردید می کند؛ از جمله این موانع می توان به مخالفت اسراییل، لابی صهیونیست ها و برخی دولت های عرب عضو ائتلاف اشاره کرد. ضمن اینکه عضویت احتمالی تهران در ائتلاف جهانی ضد«داعش»، تبلیغات ادعایی آمریکا درباره حمایت ایران از تروریسم را خنثی و این سوال را در ذهن مخاطبان ایجاد می کند که اگر تهران، حامی تروریسم است چرا در ائتلافی که هدف آن«مبارزه با تروریسم» تعریف شده؛ دعوت شده است؟
از سوی دیگر، برای عضویت ایران در ائتلاف جهانی ضد«داعش»، منافعی قابل تصور است که تنش زدایی با آمریکا، بهره برداری از بهبود روابط در مذاکره حساس هسته ای، تبدیل شدن به بازیگر محوری منطقه و تسریع در کوتاه شدن رفع شر «داعش»، در زمره این منافع است. اما ایران نیز نگرانی های خاص خود را دارد. پذیرش رهبری آمریکا در مبارزه با تروریسم، آن هم در وضعیتی که تهران، پیدایش و رشد گروه های تروریستی امثال «داعش» را مرهون حمایت و سرمایه گذاری مالی و تسلیحاتی «واشنگتن» و برخی کشورهای مرتجع منطقه می داند، برای ایران، دشوار به نظر می رسد. نکته بعدی، به نامشخص بودن اهداف نهایی ائتلاف جهانی ضد«داعش» بازمی گردد. زیرا احتمال قوی آن است که پس از پیچیدن نسخه «داعش» در عراق و سوریه، ائتلاف همچنان پابرجا بماند و کشورهای دیگری را در سیبل فشارها و عملیات خود قرار دهد.
بسیج ۴۰ کشور برای شکست دادن «داعش»، بیشتر از نیاز واقعی برای برخورد با گروهی تروریستی با مختصات «داعش» است و همین اردوکشی خیره کننده، ذهنیت منفی نسبت به اهداف بعدی ائتلاف را تقویت می کند و کشورهای منتقد را به این نتیجه گیری می رساند که کمک به ائتلافی که ممکن است در آینده، تغییر سمت داده و علیه کشور یاریگر وارد اقدام شود، با منطق ریسک دیپلماسی همخوان نیست. تجربه فرجام همکاری ایران در سقوط «طالبان» و قرارشگرفتن در «محور شرارت» هنوز از خاطر ایرانیان زدوده نشده است. این نگرانی؛ منحصر به ایران نیست و در موضع گیری مقامات روسیه، ترکیه و سوریه هم به وضوح قابل مشاهده است.
بر این اساس، تصور پیوستن ایران به ائتلاف جهانی ضد«داعش»، با اما و اگرهای جدی مواجه است؛ ولی این به معنای پایان راه نیست زیرا تهران می تواند در چارچوب منافع ملی خویش که محو فیزیکی سلطه «داعش» را می طلبد، بدون عضویت در ائتلاف و برپایه «منافع مشترک»، بسترساز سرکوب تروریست های «داعش» باشد.

مردم سالاری:تغییر بزرگ؛ نیازمند تصمیم تاریخی
«تغییر بزرگ؛ نیازمند تصمیم تاریخی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جواد گیاه شناس است که در آن می خوانید؛«ما نیازمند تغییر هستیم». شعار بزرگ و تاثیرگذار رییس جمهور اوباما در کارزار ایالات متحده آمریکا وی را از رقیب خود پیش انداخت و دنیا شاهد روی کارآمدن رییس جمهوری بود که قصد داشت از ضرب آهنگ جنگ در عراق و افغانستان بکاهد و هزینه های درگیری ایالات متحده را در اقصی نقاط جهان کاهش دهد. پس از گذشت چندین سال اوباما تا حدی توانست به آنچه مد نظر خویش بود در عراق و افغانستان دست یافته و شهروندان آمریکایی را به توفیقات دیگر امید دهد. جدای از موفقیت یا عدم موفقیت سیاست اوباما، اکنون شاهدیم که این کشور در وعده های مختلف خویش برای خروج نظامیان از این دو کشور اقدام نمود و در رابطه با پرونده هسته ای ایران علیرغم شدت برتری نظرگاه جنگ طلبان و افراطی گرایان داخلی، سناریوی تحریم را انتخاب و تا حد زیادی از شعار محور شرارت جورج بوش که فقط یک ابزار را پیشنهاد می نمود و آن جنگ و تصادم نظامی بود، نیز فاصله گرفت.
هرچند ایران و ایالات متحده اکنون پس از تغییرات سیاسی و روی کار آمدن حسن روحانی وارد فاز گفت وگو و مذاکره گردیده اند اما همگان شاهد آن بودیم که توفیقات تیم دیپلماتیک و سطح مذاکره کنندگان در ژنو و وین راهبرد جدیدی در مسائل پرونده هسته ای را بازگشایی نمود. ولیکن علی رغم تلاش طرفین در مذاکرات وین گام های موثری در حل و فصل موضوعات و اجماع در خصوص توافق جامع صورت نگرفت. هر چند برای هر دو کشور ایران و آمریکا، اراده طرفینی در خصوص موضوع هسته ای به صورت منسجمی وجود داشت. اما مهم ترین مانع بر سر دستیابی توافق هسته ای را باید خارج از معادله امنیتی – سیاسی هسته ای ایران و غرب جست وجو نمود. معادله ای که نگاه موثر به ابعاد مختلف آن قابلیت حل و هضم مسائل مختلف بویژه رابطه ایران و آمریکا را تحت الشعاع خویش قرار داده است.
با نگاهی به لایه های رسوب نموده تخاصمات دو طرف ایران و آمریکا و شکل گیری پارادایمی از تفکرات آشتی ناپذیر بین ایران و ایالات متحده موجب گردیده تا در یک فرآیند تاریخی هر دو طرف به جای کاهش سطح اعتماد، آجری بر دیوار بدبینی و عدم اعتماد روابط خویش نهند. در سوی دیگر یعنی برای تصمیم گیرندگان ایالات متحده سنخ و لایه عدم اعتماد و موهوم پنداری یک دشمن با توجه به عدم ارتباط این کشور با جمهوری اسلامی ایران بدلایل مختلفی نمود واضح تری دارد. بطوریکه بحران عدم تفاهم و درک تحولات درونی ایران، آمریکایی ها را عملاً از تحلیل سطح و مناسبات درونی جمهوری اسلامی ایران، ناکارآمد نموده است.
آمریکایی ها با توجه به قطع روابط سیاسی خود بعد از انقلاب اساساً امکان مجاورت فکری و فرهنگی و اجتماعی از بنیادهای جمهوری اسلامی را از دست داده و در مقابل ایرانی ها در سطوح مختلف دولت و ملت همواره با رفت آمدهای متعدد عمق برداشت های اجتماعی و سیاسی خود را در سطوح مختلف نخبگان سیاسی – اجتماعی ارتقاء داده و توانستند برداشت های به روز تری را در مصادیق متعدد سیاسی و اجتماعی از مناسبات اجتماعی – سیاسی ایالات متحده ابراز دارند. بنابراین پر واضح است که سطح برداشت آمریکایی ها از تحولات سیاسی جمهوری اسلامی ایران کم بنیه تر و عمق تحلیل های استراتژیک آنان نیز فریز گردیده حوادث دهه اول انقلاب اسلامی ایران باشد. از سوی دیگر سایه سنگین لابی های قدرت و منافع در درون ایالات متحده که همواره منافع خویش را در تنش زایی روابط ایران و غرب می دیدند بر موج انشقاق این دو کشور افزوده است.
با این همه گذار تاریخی آمریکایی ها در منطقه خاورمیانه آنان را با یک واقعیت بنیادین مواجه ساخته است و آن اینکه هیچ توافقی بدون حضور ایران پایدار نخواهد بود. بحران سوریه خود معرف چنین واقعیتی بود. اما اینک و در اثنای اوج گفت وگوهای ایران و آمریکا هر دو کشور نیازمند یک زمین سیاسی جدید به منظور شناخت بهتر از عمق تحلیل های استراتژیک خود به منظور دستیابی به منافع مشترک می باشند. داعش در عراق و سوریه می تواند امکان چنین همکاری را فراهم سازد. در این راستا چندی پیش بلومبرگ در گزارشی تحت عنوان «اوباما نیکسون شود و به ایران سفر کند» نوشت: باراک اوباما قول به تضعیف و در نهایت نابودی داعش داده است.
تحقق این هدف بدون اعزام سرباز دشوار است. اگر سربازان آمریکایی باشند، این به معنای جنگی بزرگ در عراق و سوریه است. به علاوه، اگر ما به داعش هجوم برده و آن را نابود کنیم، پس از چندین سال باید به کشور خود بازگردیم و پس از مدتی چیزی شبیه داعش مجددا بازمی گردد. بنابراین اجماع جهانی به منظور مبارزه با تروریسم و افراط گری می تواند موقعیت ایران و آمریکا در حل و فصل منازعات مزمن خویش را تقویت نماید. از سوی دیگر بحران افراط گری و تروریسم داعش، امروزه بحرانی بر معادله امنیتی غرب در خاورمیانه را ایجاد نموده است. آمریکا امروز بر سر دو راهی سنت مداخله جویی و تغییر استراتژیک در منطقه است. مداخله جویی در هسته اصلی خویش دوری از ایران و تصمیم به تغییر در معادله امنیتی منطق بدن وجود ایران تقریبا غیر ممکن است.
بنابراین با توجه به شرایط خاص منطقه خاورمیانه و خطر افراط گری و خشونت و روی کار آمدن فرقه های افراطی تغییر محور مذاکرات و مجاورت های همکاری ایران و ایالات متحده از مسایل مناقشه آمیز طرفینی به اشتراکات امنیتی مورد توافق طرفینی می تواند کمک های مناسبی در سطح تحلیل های درست و واقعی تر این دو کشور ایجاد نماید. نمونه چنین همکاریهایی در عراق و افغانستان در دهه های گذشته، بستر های مناسب تحولات منطقه ای را ایجاد نموده است و توانسته تا سطح موضوعات مورد مناقشه مزمن را به سمت محورهای مورد علاقه و اشتراک طرفینی تغییر دهد. زمینه چنین همکاری امروز در مسئله داعش می تواند هردو طرف را در یک راهبرد مشترک قرار دهد. از سوی دیگر بسترهای چنین همکاری نیز می تواند علاوه برگسترش فضای اعتماد سازی بین دو کشور، خطر تروریسم و افراط گری را که یکی از دشمنان مشترک منافع هر دو کشور در منطقه می باشد، مرتفع سازد. بنابراین باید منتظر بود و دید آیا سیاست تغییر رییس جمهور اوباما می تواند سر شاخه های عملیاتی خویش با ایران را تعیین نموده و مردم آمریکا را در فضای دیگری از سیاست های این کشور در رابطه با ایران قرار دهد یاخیر؟ همه چیز منوط به تصمیم بزرگ ایالات متحده در تصمیم تاریخی خویش برای پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای است. موضوعی که تا کنون ساختارها و تصمیم گیران ایالات متحده از آن طفره رفته اند و افراط گرایان داخلی ایالات متحده و رقبای منطقه ای ایران از آن هراسناک اند.

ابتکار:نگرانی ها از نقش آفرینی منطقه ای ایران
«نگرانی ها از نقش آفرینی منطقه ای ایران»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن می خوانید؛تروریست های داعش سومین قربانی خود را سربریدند. اقداماتی که برای کشورهای دور و نزدیک منطقه از یک چالش امنیتی فراتر رفته و یک فصل سیاسی به نام خود در مناسبات خاورمیانه گشوده است. نگرانی هرکدام از کشورهایی که به نوعی خود را در این موضوع (مبارزه باتروریسم ) دخیل می دانند متفاوت است. به عبارت دیگر می توان گفت این یک تهدید جدی است که از یک سو به لحاظ امنیتی شهروندان کشورهای مختلف را تهدید می کند و از سوی دیگر اعتبار سیاسی ساختار حکومتی آنها را نشانه گرفته است.همچون اخطاری که آن تروریست سیاه پوش هنگام نمایش مشمئز کننده سر بریدن یک انسان، به سران کشورهای غربی داد. گذشته از نظرهایی که آمریکایی ها را به نوعی مسبب تولد تروریست در خاورمیانه می دانند؛ هر کدام از کشورهای صاحب نفوذ و منفعت در منطقه همچون ایران، آمریکا و عربستان امکانی خاص برای تبدیل این تهدید به فرصت دارند.
در این میان توجه و چانه زنی در مورد نقش ایران بیشتر از همه جای بحث و نظر دارد.چانه زنی های فرامنطقه ای به منظور همکاری و یا عدم همکاری ایران برای حل بحران های مختلف منطقه ای پیش از این جایگاه ایران را به عنوان یک پایگاه ثبات منطقه نشان داده است.از این رو در موضوع تروریست های داعش نیز که به لحاظ جغرافیایی فاصله کمی با ایران دارند؛ حضور ایران و نحوه نقش آفرینی اش یک بحث مهم شناخته می شود. باید گفت از نظر همسایگان منطقه ای ایران، که بعضا رقیب سیاسی هم تلقی می شوند؛ آنچه که تعیین کننده نظر آنها نسبت به نقش آفرینی ایران است؛ بحث گسترش نفوذ سیاسی ایران می باشد. از جمله این کشورهای می توان به عربستان سعودی اشاره کرد که در بسیاری از مسائل، نقطه مقابل ایران تلقی می شود.
از این رو وقتی در منطقه بحرانی شکل می گیرد؛ آنچه که موجبات نگرانی رقبای ایران را فراهم می کند، این است که هرچقدر ایران در حل موضوع سهم بیشتری را به خود اختصاص دهد و نقش پویاتری را ایفا کند؛ در آینده می تواند از قدرت چانه زنی بیشتری در معادلات منطقه ای برخوردار باشد. از این رو باید انتظار داشت که عربستان سعودی برای نگرانی آمریکایی ها و سایر متحدان غربی اش تسهیلات فراهم و دلارهای نفتی خود را خرج کند تا اینکه حضور آنها در منطقه به گونه ای باشد که امکان فعالیت ایران کمتر فراهم شود. به همین خاطر است که اولاند رئیس جمهور فرانسه موضوع دعوت ایران به کنفرانس پاریس را منوط به مشورت با عربستان سعودی دانسته است.
همچنین باید توجه داشت که اقدام نظامی علیه تروریست ها در نقطه ای تقریبا به دور از نقشه جغرافیایی آنها، هزینه بردار است و این برای کشورهای غرب حائز اهمیت می باشد. درکنار این نوع نگاه آمریکا به ثبات در خاورمیانه نیز قابل توجه است.آمریکا به خوبی می داند که ایران و عربستان هر دو امکانات خاص خود را برای نفوذ و رهبری در منطقه دارند: گروه های مورد حمایت، اندیشه سیاسی و مذهبی، امکانات مالی و لجستیکی و در نهایت جدیت لازم برای اعمال نفوذ در منطقه. بر این مبنا ترجیح می دهند به جای اینکه یک کشور تبدیل به یک قطب بلامنازع منطقه شود؛ می خواهند که دو قطب در تعامل و کشمکش با یکدیگر باشند، تا بدین طریق هرگاه منافع شهروندان آمریکایی اقتضا کرد از یکی به عنوان اهرم متعادل سازی دیگری بهره گیرند. باتوجه به اینکه این امر برای سیاستمداران واشنگتن مسلم است که ایران چه با آمریکا و عربستان همکاری کند یا نه، به هرحال درصدد نقش آفرینی منطقه ای خواهد بود. از این رو ترجیج می دهند نظر عربستانی ها را در طرح مبارزه با داعش که به نوعی منجر به گسترش نفوذ سیاسی و امنیتی عربستان می شوداعمال کنند.
اما این اقدامات پشت پرده برای پیشبرد اهداف رقبای منطقه ای زمانی بیشتر موفق می شود که دیپلمات های ایرانی از تحرکات دیپلماتیک خود به دلایل مختلف غافل می شوند و باز می مانند. باید در نظر داشت که آنچه که راهگشای اقدامات نظامی و تحرکات امنیتی است هوشمندی و ذکاوت دیپلمات ها است. هرگاه تعامل دیپلماتیک بین ایران و عربستان کمتر شود کشورهای دیگر برای کسب منافع خود بیشتر حضور خواهند داشت و اینگونه است که امروز به خاطر نبود روابط سازنده دیپلماتیک بین کشورهای منطقه، به جای اینکه کشورهای خاورمیانه خود داعیه دار حل بحران های منطقه ای شوند؛ آمریکا به عنوان یک هژمون وارد می شود و باید و نباید را تعیین می کند که در این حالت بی شک بخشی از منافع ایران اگر از دست نرود؛ تهدید خواهد شد.بر این اساس انتظار می رود که دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی نقشه راه بلند مدتی را برای تعامل سازنده با کشورهای خاورمیانه در دستور کار قرار دهد هرچند که اختلافاتی بر سر راه وجود داشته باشد.

دنیای اقتصاد:فقرا را فقیرتر نکنیم
«فقرا را فقیرتر نکنیم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن می خوانید؛ریشه کن کردن فقر و تعدیل نابرابری درآمد، وقتی همراه با رشد اقتصادی در نظر گرفته می شود، به بزرگ ترین هدف اقتصاد توسعه و دشوارترین وظیفه سیاستگذاران مبدل می شود. در کشور ما، علاوه بر موارد فوق، این مساله به دلایلی اهمیتی مضاعف یافته است. بسط و تحقق عدالت اجتماعی یکی از مهم ترین آرمان های نظام پس از انقلاب بوده است و هدف گیری آن وجه ممیزه این نظام با سایر نظام های حکومتی قلمداد می شود. شاید به همین دلیل وضعیت فقر و توزیع درآمد به عنوان جنبه های بارز عدالت اجتماعی، همواره مورد توجه مسوولان و افکار عمومی بوده است. رشدهای سریع و مستمر اگرچه می توانند الگوهای جدیدی در تخصیص منابع خلق کنند، ولی درجه حصول و موفقیت رشد های بلندمدت اقتصادی، بستگی به لحاظ کردن عوامل تاثیرگذار از جمله مساله توزیع درآمد، در برنامه های رشد اقتصادی دارد.
اقتصاددانان کلاسیک از قدیم اعتقاد داشتند که رشد اقتصادی به همراه بهبود توزیع درآمد ممکن نیست. آنان معتقد بودند که یکی از شرایط لازم برای ایجاد رشد اقتصادی، تشدید نابرابری در توزیع درآمدها است؛ زیرا با توجه به اینکه تقریبا تمام درآمد گروه های کم درآمد صرف هزینه های مصرفی می شود، رشد اقتصادی وابسته به پس انداز گروه های پردرآمد جامعه خواهد بود که اساس سرمایه گذاری را فراهم می کنند؛ بنابراین استدلال، هر نظام اقتصادی که بر پایه نابرابری بیشتر درآمد پایه ریزی شود، در مراحل اولیه توسعه دارای رشد اقتصادی بالاتری نسبت به نظام اقتصادی طرح ریزی شده براساس توزیع عادلانه تر درآمدها خواهد بود.
مشاهده های آماری سال های اخیر، نمونه های زیادی از کشورهای در حال توسعه را نمایان می سازد که رشد اقتصادی به همراه بهبود توزیع درآمدها را تجربه کرده اند. این امر عمدتا به واسطه سهولت جابه جایی سرمایه در مقیاس جهانی، بهره گیری مناسب از ذخایر خدادادی و نیز سرمایه گذاری در سرمایه انسانی امکان پذیر شده است.
دولت های پوپولیست همواره به جای آنکه تمرکز خود را بر کیک بزرگ تر و در نتیجه بهره مندی بیشتر مردم از منافع حاصل از بزرگ تر شدن اقتصاد متمرکز کنند، چاقوی خود را برای برش کیک تیز کرده اند، سیاستی که نه فقط به سهم بیشتری از کیک برای اقشار فرودست منجر نشده است، بلکه مستمرا به اتلاف بخش بزرگی از کیک دامن زده است. به عنوان یک مصداق عینی می توان به سیاست پرداخت یارانه نقدی از اواخر سال ٨۹ اشاره کرد که با هدف بهبود سطح رفاه خانوارهای ایرانی به انجام رسید. آمار ارائه شده از سوی مرکز آمار ایران حاکی است از سال ۹۰ تاکنون، اگرچه هزینه خانوارها به لحاظ اسمی افزایش یافته است، ولی میزان این رشد از افزایش قیمت ها کمتر بوده است. به عبارت دیگر با پرداخت یارانه نقدی اگرچه خانوارها تصور کرده اند به لحاظ اسمی بر درآمد آنها افزوده شده است، ولی آثار تورمی این سیاست آن چنان بوده که سبد مصرفی خانوارها را به لحاظ واقعی کوچک تر کرده است.
اطلاعات ارائه شده از سوی مرکز آمار نشان می دهد در دوره سه ساله (۱٣۹۲-۱٣۹۰) اگرچه هزینه خانوارها به میزان ٨۱ درصد افزایش یافته است، ولی افزایش شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی در همین دوره با ۱۱۴ درصد رشد روبه رو بوده است که نشان می دهد در همین دوره مردم با سبدی ٣٣ درصد کوچک تر از قبل روبه رو بوده اند. در یک تصویر بزرگ تر و در یک دوره هشت ساله در فاصله سال های(۱٣۹۲-۱٣٨۴)می توان تصویر جامع تری از وضعیت خانوارهای ایرانی در این دوره به دست داد. بررسی بودجه خانوار در این سال ها نشان می دهد به جز سال استثنایی ٨٨ که تورم به شدت کاهش یافته و اندکی در حدود ۴/۲درصد وضعیت رفاهی خانوارها ارتقا یافته است، در تمامی سال های این دوره با کاهش سطح رفاهی روبه رو بوده ایم که اوج این کاهش در سال ۹۰ با کاهش حدود ۱۰ درصدی سبد واقعی خانوارها نمایش داده می شود. شکست سیاست های پرداخت یارانه و کمک های سنگین در قالب طرح های حمایتی مختلف نشان می دهد.
این برنامه ها نه فقط نتوانسته اند در هدف گیری اقشار آسیب پذیر کمک بسزایی داشته باشند، بلکه به واسطه اتلاف بخش عمده ای از منابع دولتی، بسیاری از سرمایه گذاری های مولد را از بودجه لازم محروم ساخته اند؛ سیاست هایی که با ایجاد کسری بودجه و تورم بزرگ ترین ضربه را به اقشار محرومی زده اند که قصد حمایت از آنان را داشته اند. شرایط رکود تورمی فعلی باز هم حکایت از آن دارد که اگر دولت سیاست کاهش شکاف درآمدی و بهبود وضعیت دهک های پایین درآمدی را در مد نظر قرار دارد، راهی جز خروج از رکود و کنترل تورمی که همچون یک باتلاق بزرگ اقشار متوسط و فقیر جامعه را در خود می بلعد، وجود ندارد. 

منبع خبر:جام جم آنلاین