پیرامون نتیجه ی انتخابات سوئد
چه کسی احمق ترین است؟
اوسا لیندربوری نویسنده و سردبیر
بخش فرهنگی روزنامه آفتون بلادت ـ ترجمه بابک مهرانی


• انتخابات سال ۲۰۱۴ می توانست یک چرخش تاریخی سوسیال دموکراسی شود. سوسیال دموکرات ها می توانستند بر ربع قرن دیوانگی راست نقطه ی پایان بگذارند. ولی همه چیز حکایت از چند رفع و رجوع می نماید و ادامه ی پیشبرد سیاستی که رای دهندگان از آن روی برگرداندند. رای دهندگان چقدر باهوش هستند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۷ شهريور ۱٣۹٣ -  ۱٨ سپتامبر ۲۰۱۴


حزب دست راستی و محافظه کار سوئد ـ مودرات ها ـ   در دوره ی پیشین صدارت خود 2006ـ2010 سیاستی را دنبال کردند که منجر به رشد حزب راست افراطی بیگانه ستیز «دموکراتهای سوئد» در جامعه و ورود آنها به مجلس شد. در دوره بعد 2010 ، 2014 این دولت ائتلافی با رای کمتری برنده شد و نتوانست بیش از 50 در صد کرسی های مجلس را کسب کند. در وضعیت ضعیف یعنی "دولت اقلیت" قرار گرفت، ولی با ادامه ی همان سیاستهای دوره اول، باعث شد تا آرای بیگانه ستیزان «دموکراتهای سوئد» در انتخابات اخیر دوبرابر گردد.
فردریک راینفلدت، رهبر حزب محافطه کار، بخاطر میدان ندادن به «دموکراتهای سوئد» تحسین شده و خودش نیز به این موضوع می بالد. ولی در واقع موضوع بر عکس است، این خط سیاسی او بوده که در چهار سال، به «حزب دموکراتهای سوئد» پر و بال داده است. همان سیاستی که «دموکراتهای سوئد» نیز در مجلس به آن رای دادند. شرائط بسیار پاردوکسالی ایجاد شده است. ولی به دلیل عجیبی، اگر گفته شود: "دولت اقلیت" ائتلاف راست با کمک بیگانه ستیزان «دموکراتهای سوئد» چهار سال حکومت کردند. بی ادبی محسوب میشود.
در مبارزات انتخاباتی اخیر نیز، حزب محافطه کار، موضوع پناهده پذیری را در مقابل موضوعات اصلی جامعه رفاه قرار داد. ولی اجازه نداد، موضوع 140 میلیارد تخفیف مالیاتی برای سرمایه داران و ثروتمندان، وارد بحث ها و معادله سیاسی شود. تلاش برای نشان دادن نقش انسانی (قلبها را بازکنید! اشاره به سخنرانی راینفلدت در دفاع از مهاجران) صورت گرفت، ولی واقع بینی سیاسی (گفتن پناهنده پدیری هزینه دارد) در نظر گرفته نشد. بهمین دلیل از هر سه نفر که به بیگانه ستیزان رای دادند یک نفرشان قبلا به حزب محافظه رای داده بوده است. این حزب بزرگترین بازنده انتخابات شد. نخست وزیر راینفلدت فورا کناره گیری خود را از رهبری حزب اعلام نمود. راینفلدت بکلی رنگ آبی و چارچوب راست را نادیده گرفته بود. حتی در شب اعلام نتایج و شکست ائتلاف، صمن اعلام کناره گیری خود گفت: آنها که بعداز او رهبری حزب را بدست میگیرند باید خط پناهنده دوستانه را ادامه یدهند. واقعا این موضوع روشن نیست. چرا حزب محافظه کاری که قبلا و همیشه، قبل از ورود حزب بیگانه ستیز به مجلس، مخالف پناهنده پذیری بود، چنین چرخشی نمود. بهر صورت، باید بدهی احزاب در قبال نتیجه انتخابات اخیر و رشد راست افراطی را عادلانه تقسیم نمود.

وظیفه احزاب سرخ و سبز در انتخابات اخیر آسان بود. ریرا نارضایتی از دولت ائتلاف راست کاملا در بین مردم دیده و شنیده می شد. امکان نداشت که نارضایتی ها از اذهان آنها دور بماند. با این وجود در این انتخابات و با هدفی روشن برای شکست راست ها، چنان دماری از روزگارمان در آوردند که هرگز فراموش نخواهد شد.
"نسیم چپ" وقتی توسط حزب بیگانه ستیز ملاحظه شد، جنبش کارگری را دشمن خود معرفی کردند.
امروز هم بعداز انتخابات، برای تشکیل دولت با رهبر حزب سوسیال دموکراتی روبرو هستیم که بالهایش چیده شده است. او میگوید: نمی تواند بین چپ و راست فرقی قائل باشد. در این حرف او؛ هسته مرکزی جمع بندی و گیجیِ 25 ساله اخیر سوسیال دموکرات ها نهفته است.
در سال 1990 سوسیال دموکرات ها، با دو حزب میانی راست ـ مردم و سنتر ـ در مورد رفرم مالیاتی معروف به "مالیات قرن" به توافق رسیدند. سیاست های کاهش اختلاف طبقاتی بعداز جنگ دوم جهانی که سوئد را به کشوری بی نظیر تبدیل کرده بود، ناگهان با یک چرخش به راست به تاریخ پیوست. شلیک آغاز مسابقه خصوصی سازی ها، تغییر مقررات و قوانین بازار کار، فروش جامعه رفاه، ووو بصدا در آمد. مبارزه علیه تورم بر اقدامات اساسی برای رفع بیکاری پیشی گرفت. پیوستن به اتحادیه اروپا در سال 1994 این سیاست جدید را کاملا تحکیم کرد. در میان تمام کشورهای "سازمان همکاری اقتصادی و توسعه" * سوئد سریعترین رشد ِ اختلاف طبقاتی در ارقام مطلق و نسبی را دارا می باشد.
البته، همه را هم نباید بحساب رهبر حزب محافظه کار راینفلدت گذاشت.

ربع قرن دیوانگی راست با دولت های سرخ و آبی عجین شده است. به علاوه راست افراطی هم زائیده شد؛ سوئد در بسیاری زمینه ها مشابه دیگر کشورهای اروپا شد. ولی به یک ویژگی بارز باید توجه کرد: بر طبق موسسه نظر سنجی "والوو" در 14 سپتامبر یعنی روز انتخابات "فقط" 11 در صد از اتحادیه سراسری کارگران سوئد ** به حزب بیگانه ستیز رای دادند. این رقم نسبت به انتخابات 2010 کاهش یافته است. در فرانسه "جبهه ملی ـ لوپن" بزرگترین حزب کارگری می باشد. ولی بعضی ها اینجا قصه می گویند: رای دهندگان به حزب بیگانه ستیز سفید پوست و کارگر مرد می باشند...
ولی این حزب در میان کارمندان، تحصیلکرده ها، اشخاص با درآمدهای بالا نیز رشد کرده است... در میان زنان هم، ببینید؛ نماینده ی راس تشکیلات سراسری کارگران سوئد چه میگوید: اعضاء تشکیلات کارگری در شهرداری ها، توسط کاندیداهای حزب بیگانه ستیز جذب شدند، چون او از حق استخدام دائمی کارگران دفاع می کرد.
آرای حزب بیگانه ستیز در مناطق مسکونی بدون خارجی ها افزایش یافته است. در مرکز شهر استکهلم "سودر مالم" با غلظت بالای "نخبه های سیاسی" پنج در صد رای آوردند.
هفت تن از رهبران احزاب مجلس در "نفرت" از حزب بیگانه ستیز متحد شدند. نویسنده ای در نامه ی سرگشاده از رهبر حزب بیگانه ستیز پرسید: آیا می تواند عشق را حس کند؟ عشق و نفرت. اینها که مقولات تحلیلی نیستند، اخلاقی و خودستایانه ست، تحقیر کننده و توهین آمیز می باشد. ما؛ یعنی کسانی که روشن، خوب و دانا هستیم. آنها؛ یعنی کسانی که احمق هستند. ما؛ 87 درصد هستیم. شما؛ 13 درصد می باشید.
روزنامه آفتون بلادت، در میان عناوین خود، داد میزند که مرا قاطی این اعداد نکنید. در میان این 87 درصد، بورژواها نیز هستند که برای بالا نرفتن حق بیمه صندوق بیکاری همدستی کردند.
برای اینکه ژورنالیستی برخورد کنیم و بگوئیم افراد حزب بیگانه ستیز در کجا زندگی می کنند، نباید برخورد ضدنژادپرستانه داشته باشیم، نباید بر آنها مُهر گوسفند نفهم یا آدم هائی با اختلالات روانی کوبید. این نخبه گرائی و آزار طبقاتی است. برای یک کارگر ساختمانی یا راننده تریلر که از رقیب لهستانی خود که با دستمزد ناچیز شغل او را گرفته، شکست خورده است، بستن مرزها می تواند انتخابی منطقی باشد. چیزی که بیگانه ستیزان میخواهند.

بازار کار کنونی بدون قرار داد دسته جمعی بربریت ایجاد می کند. مشاغل با دستمزد پائین بدون امنیت می باشند. در بخش های مشاغل کارمندی، بزودی "استخدام دائم" بکلی حذف خواهد شد. همه ی اینها قابل تعویض است، ولی اشخاصی با دم دراز خود میایند و با "تیلیغات نفرت آمیز" علیه حزب بیگانه ستیز جار میزنند.
رهبر حزب راست سنتر؛ وقتی در مقابل رهبر حزب خارجی ستیز با لحن تندی حرف زد با کف زدن رسانه ای روبرو شد. ولی او نمی تواند بنام من این کار را بکند. دشمن طبقه کارگر دشمن من نیز هست. رهبر خارجی ستیزان را نیز بحساب میاورم ولی نه تمام کسانی که به او رای دادند.
جنبش انتخابات به موضوع کار نیز پرداخت. ولی هرگز در باره شرائط کار و زندگی صحبت نشد. در عوض ترحم ضدنژادپرستانه در رسانه ها شدت گرفت، البته توجه خود را بر یک موضوع متمرکز کردند: آن هم گداهای رومانیائی بود. تکدی رومانی ها در کنار خیابان ها از خانه تا محل کار دیده میشود. ما همگی در باره ی آنها حرف میزنیم، دست روی پیشانی پر چین و شکن خود میگذاریم تا برای این سئوال پاسخ پیدا کنیم، آیا این حزب بیگانه ستیز را باید نژاد پرست، فاشیست یا راست پوپولیست نامید؟ این بحث ها همه جا دور میزند، دور میزند، دور میزند تا بالاخره به اختلاف بر سر ریش پاپ میرسد.

استثنائی: افشاگری سوء استفاده مالی رهبر حزب بیگانه ستیز در قمارهای اینترنتی   
معلوم نیست رهبر حزب بیگانه ستیزان از پولهای صندوق حزب باخته باشد. او حتی در نزدیکی های نخست وزیر شدن هم نیست که برایش شایعه ساخته میشود. قمار بازی او یک مشکل شخصی است. نه یک مسئله سیاسی.
وکیل منتخب مردم در اوقات فراغت چه می کند؟ باید به همسر خود خیانت کند؟ پدری غایب در خانه باشد؟ الکلیست؟ اگر پولهایش را در بازار بورس ببازد قشنگ تر از قمار شبانه در کازینو می باشد؟
ادعائی که رادیو سوئد در باره ی قمار بازی رهیر بیگانه ستیزان انجام داد اگر در مورد هرکس دیگری هم انجام می شد فرقی نمی کرد ـ مثلا خانم اوسا رومسون رهبر حزب سبزها ـ این حرفها خیلی تخیلی است.
در زمانی مشابه، وقتی ما به رسانه ها مراجعه کنیم، یکی از سران حزب بیگانه ستیز حرف هائی میزند که باید به کلمات او توجه کرد: حزب ما در سوئد از بالاترین اعتماد نفس برخوردار است و هرکاری اراده کنیم به موقع و سریع انجام میدهیم. یکشنبه شب بعد از اعلام نتایج انتخابات یک کمپ پناهندگی آتش گرفت.

موضوع دیگر مبارزه با نازیست ها در خیابان می باشد که مشخصا علیه "حزب سوئدی" صورت می گیرد. این انتخابات شکست آن نوع مبارزه را نشان میدهد. ولی مبارزه با حزب بیگانه ستیز «دموکراتهای سوئد» امر دیگری است. لیبرال ها جنبش ضدنژاد پرستی را زیر علامت سئوال می گذاشتند. ولی حالا از خواب بیدار شده و گیج و خواب آلود دنبال یک تورگنی سگشتدت میگردند (اشاره به نویسنده ی ضدنازیست سوئد می باشد که در سال 1945 فوت کرد) که می تواند فانوسی علیه نژادپرستی باشد. ولی نئولیبرال ها به یک بیگانه ستیز چه چیزی میخواهند بگویند بجز خطابه های عشق و نفرت؟
با حزب بیگانه ستیز فقط می توان با گفتگو و اقدام سیاسی مبارزه کرد. موضوع بازنشسته ها، آموزش، امنیت شغلی، بیمه های اجتماعی، تمام موضوعاتی که سوسیال دموکراسی با بورژوازی اختلاف دارند. اما احتمالا چنین نمیشود.

استفان لوفون رهبر سوسیال دموکرات ها البته می تواند بین راست و چپ فرق قائل باشد. او با آگاهی کامل همکاری با احزاب راست را برای تحقق خواسته های قرارداد جمعی تشکیلات سراسر کارگران و جنبش کارگری انتخاب کرده است. با این کار عملا امکان پیشرفت چپ را از دست داد. او میگوید هرگز به حزب بیگانه ستیز امکان تاثیر گذاری داده نمیشود. ولی این قول شاید عذری برای ادامه همکاری و پشبرد سیاست های بورژوائی باشد. او می تواند به افزایش بیمه صندوق بیکاری اهمیت ندهد و علت آنرا گردن حزب بیگانه ستیز بیاندازد. چنین استراتژی ضدنژادپرستی می تواند علیه منافع حیاتی و درونی طبقه کارگر قرار گیرد. سوسیال دموکراسی در همان بحران هویتی قرار خواهد گرفت که سایر احزاب سوسیال دموکرات اروپا گیر کرده اند.

انتخابات سال 2014 می توانست یک چرخش تاریخی سوسیال دموکراسی شود. سوسیال دموکرات ها می توانستند بر ربع قرن دیوانگی راست نقطه ی پایان بگذارند. ولی همه چیز حکایت از چند رفع و رجوع می نماید و ادامه ی پیشبرد سیاستی که رای دهندگان از آن روی برگرداندند. رای دهندگان چقدر باهوش هستند.

لینک روزنامه سوئدی آفتون بلادت 16 سپتامبر 2014 :
www.aftonbladet.se

* Organisation for Economic Co-operation and development : OECD

* * بزرگترین تشکیلات سراسر کارگری سوئد LO

نسبت آرای دو بلوک چپ و راست در مجلس سوئد