از : امیر ایرانی
عنوان : فدرال مرغی
کیا گرامی ،در روند تفکر دموکراسی خواهی و تحقق آن ،جامعه ایران به سمت نوعی فدرالیسم خواهد رفت.اما نه از آن نوعی که خیلی ها آرزویش را دارند،وشعارش را می دهند.هنوز هیچی نشده متر را برداشته اند وبدلخواه سرزمین ایران را افراز کرده ویا می کنند واسم گذاریهای باب میل خود را بر مناطق می گذارند وبه دیگران هم اعلام می کنند این فدرال من چنین است اگر مرغ همسایه به قسمت فدرال من آمد چنین وچنان خواهم کرد.به خواسته هایی که از طرف بعضیها مطرح می شود که بن مایه فکری آنان چیزی جز قوم اندیشی نیست،جامعه ایران ومبارزان ازادی خواه ودموکراسی خواه ایران حساس وهوشیار می شوند وعکس العمل های مناسب را هم نشان می دهند
۶۴۶۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹٣
|
از : کیا
عنوان : فدرالیسم یعنی حل مشکلات ما.
من نمدانم :چرا روی کلمه" فدرال" این همه مقاومت است!
میشنوم که
۱.فدرال همان تجزیه است ولی برای خجالتیها!!!
۲.فدرال غربی است!!!!
۳.فدرال لیبرالیسم است!!!!!
۶۴۶۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹٣
|
از : ز. اردلان
عنوان : آن چه البته به جایی نرسد ، فریاد است.
نوشته اخیر آقای بنی طرف ، تکرار همان حرف هایی است که ایشان ( پیشتر ) به بهانه های گوناگون ، قلمی کرده و به کرات ( از سوی اهل خُبره ) پاسخ لازم را دریافت داشته است. نمونه اش پاسخ مبسوط و عالمانه ای است که آقای محمد امینی در مورد اصطلاح « ممالک محروسه ایران » ، به ایشان و هم اندیشانش داده است. اما، ظاهراَ « حرف» آقای بنی طرف « یکی است » و گوش ایشان ، به این پاسخ ها بدهکار نیست.
محض یادآوری مجدد آقای بنی طرف و آگاهی دوستان، لینک این مقاله در زیر می آید:
http://www.azarpadgan.com/?content=DetailsArticle&id=۱۵۵
گرچه ، « گفتن و نشیدن » ، عادت ثانوی آقا بنی طرف شده است و بر این پاسخ ها ( ظاهراَ) فایده ای مترتب نیست (به قول معروف : گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من / آن چه ،البته به جایی نرسد، فریاد است ) .با این همه ، برای آن که ، « سکوت» ، به « رضا» تعبیر نشود ، به نکاتی چند در نوشته ایشان می پردازم .
نوشته ی اخیر آقای بنی طرف ، ادعاهای عدیده ای را در بر می گیرد، که پاسخ به هر کدام در گرو مقاله ای بلند است.
به عنوان نمونه ، ایشان با پیش کشیدن اصطلاح « ممالک محروسه » ، پای « فدرالیسم » را ( به عنوان حلال مشکلات «خلق» های ایران ) به پیش می کشد . اشاره ایشان به « دموکراسی هندی » ، ناظر بر همین ادعا است.
در پاسخ ، باید یادآوری کرد که اولآ ـ فدرالیسم ، تنها هنرش به هم پیوستن قطعات سرزمینی جدا از هم و ( از این طریق ) ایجاد وحدت سیاسی در آن ها است. نمونه اش ، ایالات متحده آمریکا است . نمونه دیگری ، کانادا است . نمونه دیگرش ، آلمان فدرال است و قِس علی هذا.
پیشنهاد آقای بنی طرف و دیگرانی که « فدرالیسم » را ، باطل السحر مشکلات ایران می دانند ، این است که ابتدا ایران را به قطعات مُنفَک تقسیم کنند و سپس با چسب فدرالیسم آن ها را به هم بچسبانند. تا ، بعد ها ( هر وقت اراده کردند) سازِ ناساز جدایی را به صدا در آورند.ثانیاَ ـ اگر فدرالیسم ، به تنهایی معجزه می کرد، در پاکستان ، دموکراسی و حقوق بشر حاکم بود. نمونه دیگرش فدرالیسم قومی اتیوپی ، تانزانیا و کامرون است. نمونه دیگرش ، فدرالیسم قومی عراق ، در بیخ گوشمان است.
در بیشتر کشورهای فدرال جهان ، نه تنها دموکراسی و حقوق بشر حاکم نشده است ، که سهل است ، میل به گریز از مرکز و جدایی ، همواره وجود داشته است. نمونه اش سِربی و مونتنگرو ست ، که از هم جدا شده اند.
۲ ـ آقای بنی طرف ! بازهم خَلط مبحث فرمودند . حرف دیوید کامرون سخن جدیدی نیست. اصطلاح ِ
Nation در این ربط معنایی ، از سیصد سال پیش در بریتانیا سابقه داشته است . بدیهی است که این Nation همان Nation ی نیست که در دولت ـ ملت های مدرن به کار می رود. وگرنه ، هریک از این ها « ملت » ها ، باید نخست وزیر ، ارتش و سیاست خارجی مستقل خود را داشته باشد. به همین خاطر ( این Nation ) در قانون اساسی نا نوشته بریتانیا نیامده است و تنها در قانون مدنی ان کشور کاربرد دارد . جالب این جاست که در این مورد ، اصطلاح جعلی Home Nations سر هم بندی شده است.
نمونه دیگر ِ خلط مبحث هایی از این دست ، واژه ی « ملت » در متون تاریخی پیش از مشروطه ی ایران است ، که به معتقدین به یک « مذهب » نظر دارد. ( به کدام« ملت » است این ، به کدام مذهب است این / که کشند عاشق را که تو عاشقم چرایی . ملت یهود . ملت عیسی و ... که به دولت ـ ملت های مدرن ، ربطی ندارد. )
۳ ـ آقای بنی طرف ( در مورد وعده هایی که دیوید کامرون ، در نطق پس از رفراندم ، به اسکاتلندی ها داده است ) این قدر ذوق زده نشود . از همین حالا، آثار خُلف وعده ، در سخنان رئیس دولت بریتانیا ، آشکار است. طبق آخرین اطلاع ، دیوید کامرون پایبندی به آن وعده ها را ، مشروط به این کرده است که نمایندگان اسکاتلند ، فاقد حق رای در امور مربوط به انگستان باشند.
۳ ـ آقای بنی طرف می نویسد : « در اینجا [ بریتانیا ] نه از خشونت خبری بود و نه از خائن قلمداد کردن استقلال طلبان اسکاتلندی. نه از ""قوم" اسکاتلند و تحقیر این "ملت" صحبتی بود و نه از بگیر و ببند ... »
پاسخ : در همان بریتانیای متمدن آقای بنی طرف ، دوستی دختران انگلیسی ، با جوانان اسکاتلندی « تابو » است و به کرات دیده شده ( که در مواردی از این دست ) کار به ضرب و جرح شدید جوانان اسکاتلندی ( از سوی جوانان غیور ! انگلیسی ) کشیده شده است ( تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمَل ) . تعجب می کنم که حکایت ِ تحقیر اسکاتلندی ها و ایرلندی ها ( از سوی انگلیسی ها ) هنوز به گوش ایشان نرسیده است!
می پرسم : رویدادهای شرم آوری از این دست ، در کجای ایران ِ نامتمدن دیده شده است؟
۴ـ جای تعجب است ! آقای بنی طرف ، که به هر مناسبت ، عِرق عربی اش می جنبد و به بهانه ی دفاع از عرب تبارهای ایران ، « ملت فاشیست ِ فارس » !! را ، با سرنیزه ی قلم مبارکش می نوازد ، در دفاع از مردم عرب فلسطین ( پس از کشتار دد منشانه ی اخیر ، از سوی دولت و ارتش اسرائیل) حتی انگشتی هم نمی جنباند !
در مورد ادعاهای آقای بنی طرف ، گفتنی بسیار است و رغبت ، کم . من اگر به کمترین صداقت و اخلاق روشنفکری در ایشان باور داشتم ، به گونه ای جدی تر ، به ادعاهای شان می پرداختم.
۶۴۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣۹٣
|
از : امیر ایرانی
عنوان : قوم اندیشی وطلب خصلت دمو کراتیک از دیگری
آقای امیر جهانفر گرامی ، مردمان ایران در روند مبارزاتیشان علاوه بر اینکه باید با مستبدین حاکم مبارزه کنند باید با پدیده های اینچنینی هم مراوده وشیوه های اقناعی را پیش بگیرند. جالب است :این جنابان وقتی به بن مایه فکری آنان توجه شود چیزی جز قوم اندیشی وحتی طایفه اندیشی نیست اما اینان با پرویی خواهان خصلتهای دموکراتیک از طرفهای دیگر می شوند آن هم برای بر آوردن خواصتهای قومی واین را طلبکارانه برای خود طلب می کنند .این یکی دیگر از مصیبت های جامعه ایران است
۶۴۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣۹٣
|
از : یوسف آذربایجان
عنوان : اول ماه مهر روز جزا و شکنجه
امروز اول ماه مهر روز جزا و شکنجه بچه های خرد سال غیر فارس است و اولین روز مدرسه برای ۶-۷ ساله های غیر فارسها عین مجلس عزا است و این از خاطرات من است که در تمام طول عمرم این خاطره ننگین را با خود حمل میکنم که چوب در دست معلم که سعی میکرد زبان بیگانه را به بچه های ترک زبان تحمیل کند و ما نمی فهمید یم که او چه میگوید و ما را چرا پدر و مادرمان به این جهنم انداخته اند تا چی بشه ؟ تنبیه بدنی به خاطر استفاده از کلمات ترکی ؟ و تحمل کلی مصیبت دیگر بخاطر یاد گیری زبان خیلی شیرین و و و و فارسی . وقتی به فرزندانم از خاطرات اول ماه صحبت کردم آنچنان افسرده و پریشان شدند که مرا زیر سوال گرفتند که چرا پدر و مادرها چنین کار کثیفی را که به فرزندانشان اعمال میشد قبول کردتد و من هیچ جوابی نداشتم و حالا هم ندارم
۶۴۶۵۷ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣۹٣
|
از : یوسف آذربایجان
عنوان : برابر حقوقی ملل
آقای وفا یغمائی دهن هیچ کسی آب دموکراسی نیافتد که در جهنمی که ایران نامیده میشود آزادی و دموکراسی بر قرار نخواهد شد و فارسها دموکراسی و آزادی و برابر حقوقی ملل ساکن در جهنم ایران را تحمل نخواهند کرد. ۹۰ سال از حاکمیت فارسها گذشته و در این مدت نماینده تمام اقشار در ایران دولت را در دست داشته ولی تحمل یک ساعت تحصیل بزبان مادری را نداشتند حدود ۴۹ دولت روی کار آمده مثال محمد علی فروغی -مستوفی- علی منصور - احمد قوام -هژیر- رزم آرا-مصدق-زاهدی-امینی-هویدا- آموزگار-بازرگان-بنی صدر- رجائی- باهنر -کنی- موسوی - خامنه ای - حاتمی - احمدی نژاد- روحانی و هیچ کدام از این حضرات تحمل یک ساعت تحصیل به زبان مادری را ندارند یعنی از سوسیال دموکرات بگیر تا ارتشی از مذهبی فلانژ بگیر تا ملی گرا از تحصیل کرده خارج بگیر تا تحصیل کرده حوزه آخوندی یعنی وجه مشترک همگی شونیزم فارس . حالا بیائید در جهنم ایران دنبال آزادی و دموکراسی بگردید و نا گفته نماند وضع باصطلاح پوزیسیون از رژیم نیز بدتر است.برای مثال مجاهدین خلق که آقای وفا یغمائی بهتر از همه میداند که در رابطه با حقوق ملل غیر فارس نه تنها حرفی زده نمیشود بلکه شب و روز ملل غیر فارس مورد تحقیر قرار میگیرند که خود بحث درازی است.
۶۴۶۵۵ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣۹٣
|
از : امیر جهانفر
عنوان : حق تعیین سرنوشت در بریتانیا و بی حقی مطلق در ایران
سلام آقای بنی طُرُف
شما در نوشته صفحه ۷ شهروند ۱۳۴۸ تاریخ ۲۵ اوت ۲۰۱۱ بیان کردید که "دموکراسی اساسن یک فرهنگ است و نیاز به وقت فراوان دارد، تا در ذهنیت یک جامعهِ استبداد زده یا دارای سنّت های نیرومند و قبیله ای جا بیفتد".
این گفته بسیار متین است. در همین نوشته اخبار روز هم تأیید کردید که " در این همه پرسی، پیروز اول، دموکراسی ... بود ...". به نظر می رسد هم عقیده هستیم که استقرار دموکراسی، به ویژه در کشور استبداد زده ای چون ایران، نیاز به وقت فراوان دارد. پس از استقرار دموکراسی، و قبل از هر رأی گیری، باید به مردم آگاهی داد (آن چنانکه در اسکاتلند عمل شد)، مزایا ومعایب انواع حکومت ها را باز گفت، و سپس رأی گیری کرد، تا انتخابی آگانه صورت گیرد.
برای نمونه به کشور کانادا اشاره می کنم. برطبق لایحهٔ "زبان رسمی کانادا" از جولای سال ۱۹۶۹ (۲۸ سال پس از سلطنت محمد رضا شاه پهلوی)، زبان فرانسه، یکی از زبان های رسمی کشور کاناداست، ولی تا سال ۲۰۰۶، اهالی کِبِک عنوان ملّت نداشتند. در نوامبر سال ۲۰۰۶، با تصویب مجلس فدرال (توجه فرمائید: با تصویب مجلس فدرال منتخب مردم)، ملّت کِبِک، به عنوان ملّتی در داخل کانادای متّحد، شناخته شد، ولی همچون گذشته، کانادا، دارای یک ملت، بنام "ملت کانادا" می باشد. تا سال ۱۹۸۵، در همین دموکراسی، تعدادی از کودکان اقوام نخستین، برای مسیحی شدن، و یادگیری زبان انگلیسی (یکی داستان است پر آب چشم)، به اجبار به مدارس ویژه فرستاده شدند. همه این اصلاحات، در طی زمان طولانی و با آموزش و تمرین دموکراسی، صورت گرفت.
بد نیست فرازهایی از درخواست خود مختاری اردیبهشت ۵۸ هیئت نمایندگی خلق عرب مسلمان ایران، و قرائت شده توسط شما، در پارلمان فرانسه، به تاریخ ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۲، درج شده در اخبار روز را (۱)، مرور کنیم:
"... مشارکت در هیئت وزیران (دولت مرکزی) به نسبت جمعیت آن ... زبان عربی زبان رسمی منطقه خودمختار باشد، با تاًکید به اینکه زبان فارسی زبان رسمی سراسرایران است ... اولویت استخدام در بخش دولتی و خصوصی با خلق عرب ایران، در مرحله بعد با دیگر اقلیت های ملی متولد و ساکن در منطقه خود مختار می باشد ...".
توجه دارید که اولویت استخدام در هر شغلی، چه دولتی و چه خصوصی، داشتن تخصص مربوط به آن شغل است. انتخاب هیئت وزیران، به عهده حزب برنده در انتخابات سراسری هر کشوری و بر اساس شایسته سالاری و قابلیت هماهنگی جمعی بوده، و ربطی به تبار، نژاد، جمعیت و مشخصه هایی از این نوع ندارد. من هیچ دموکراسی را نمی شناسم که بر این پایه استوار باشد. ممنون می شوم اگر نمونه ای را معرفی کنید.
با عنایت به آنچه شرح داده شد، با تآسف باید بگویم که شماری از کوشندگان سیاسی کشورمان، از ویژگی های خودمختاری/حکومت فدرال، آگاهی کافی ندارند.
جمعیت کل استان خوزستان (بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۲) حدود چهار میلیون و پانصد هزار، و جمعیت عربهای این استان، بین هفتصد هزار تا یک میلیون نفر (حداکثر ۲۲ درصد) می باشد. آیا دموکراسی حکم می کند که زبان رسمی حدود حدود هشتاد درصد بقیه مردم عربی، همراه با زبان فارسی باشد؟ این همان زبانی است (زبان فارسی) که شما در سمینار فوریه ۲۰۱۱ تورنتو، اعلام کردید به عنوان زبان رسمی، به ما قالب شده است.
در قانون اساسی مشروطه و متمم آن، حدود سی بار، از ایران، مملکت ایران و واژه ملت ایران نام برده شده، و حتّا یکبار هم از ممالک و ملل ایران یاد نشده. تنها در اصل ۹۰ از ممالک محروسه ایران نام برده شده است.
حکو مت محروسه قبلی هم، ملوک الطوایفی بود. حکّام مناطق، با ارتباط مالی و تباری با مراکز قدرت، و یا کشتن پدر، برادر و نظایر آن منصوب می شدند. عده ای از این حکّام، مستبدینی به مراتب بیرحم تر از حکومت مرکزی بودند. خود مختاری آنها منحصر به حفظ منافع خود و حکومت مرکزی بوده، و از هرگونه تعرضی به جانِ و مال مردم ترک، بلوچ، کرد، عرب، و ... منطقه خود، پروا نداشتند. تعدادی از این حکُام هم، سرسپردگان بیگانگان بودند.
در نوشته قبلیم در اخبار روز، به تفصیل به این موارد، و دیگر موضوعات مطرح شده توسط شما، پرداخته ام، و بیشتر از آن را ضروری نمی دانم. در این نوشته هم، دیدگاهم را در ارتباط با همین نوشته شما، می نویسم. امیدوارم زیاد به حاشیه نپرداخته باشم.
آموزش زبان های رایج در کشور، نام گزاری مناطق کشور، و حتا ملت نامیدن اِتنیک ها، تنها در فضایی دموکراتیک، و با آگاهی و انتخاب جمعی، مقدور است. بهتر است میراث های غیردموکراتیت گذشته، مانند ممالک محروسه بیش از یکصد سال قبل، و نظایر آن را هم به دست فراموشی سپرده، و انرژی خود را صرف نزدیکی دیدگاه هایمان، برای ساختن ایرانی دموکراتیک سازیم.
امیر جهانفر
متن سخنرانی آقای یوسف عزیزی بنی طرف در پارلمان فرانسه
(۱) http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۷۹۷۹
۶۴۶۴۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣۹٣
|
از : یوسف عزیزی بنی طرف
عنوان : پاسخ به ابهامات
جناب حسن گلسفیدی با وجود پیشرفت های مادی و معنوی بشریت امروزه دیگر لازم نیست هر ملتی سیصد سال صبر کند تا به دموکراسی و جامعه مدنی دست یابد. تحولات اروپای شرقی و آمریکای لاتین و سایر نقاط جهان موید سخن من است. امروزه تحولات خیلی سریع تر و زودتر انجام می شود. به همین دلیل است که هند مستعمره پیشین انگلیس سیصد سال صبر نکرد بلکه از همان روز استقلال در ۱۹۴۷ دموکراسی و فدرالیسم پیشه کرد. ضمنا شما نه تنها از شیوه زندگی اجتماعی مردمان کشور خود اطلاعی ندارید بلکه اصلا نمی دانید که "ممالک محروسه" نام ایران بوده است که در متمم قانون اساسی مشروطیت نیز آمده است واساسا موضوع به تیسفون و بغداد و بصره و بحرین ربطی ندارد. از شما تقاضا دارم مقاله مرا دقیق تر بخوانید تا بفهمید ممالک محروسه از چه زمانی در ایران معمول بوده است. نیز شکل غالب زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم جنوب نه قبیله ای بلکه روابط صنعتی است، دست کم در عربستان ایران (خوزستان) چنین است. زمانی در این استان - در اواسط دهه بیست شمسی - کارگران با یک اعتصاب استاندار را برکنار می کردند و در انقلاب ۵۷ با اعتصاب کارگران شرکت نفت و پالایشگاه گلوی نظام شاهنشاهی را خفه کردند. در اردیبهشت ۵۸ هیات اعزامی ملت عرب به تهران خیلی متمدنانه و مسالمت آمیز خواهان خود مختاری در چارچوب ایران شد. ضمنا شما می خواهید با کشاندن مطلب به کشورهای عربی، بحث مرا منحرف کنید. من صحبت از "بی حقوقی مطلق ملیت های ایرانی" کرده ام و آن را با حق تعیین سرنوشت اعمال شده توسط ملت اسکاتلند قیاس کرده ام. اصلا مساله چه ربطی به کشورهای عربی دارد. گرچه می توانم چند کشور عرب را نشان شما بدهم که وضع سیاسی بهتری از ایران دارند. اکنون همه ما باید نسبت به دموکراسی پدید آمده در تونس حسرت بخوریم، جابی که احزاب از چپ چپ تا راست راست آزاداند و زنان ارثی برابر با مرد دریافت می کنند و همراه کارگران اتحادیه ها و سارمان های آزاد خودرا دارند و هیچ کس از نقد مصون نیست از رییس جمهور تا وزیران و روسای احزاب. من فکر می کنم شما با فرافکنی یعنی کشاندن موضوع کاملا داخلی ایران و ربط آن به کشورهای عربی هم می خواستید قدری از احساسات ضد عربی خودرا تخلیه کنید و هم خواننده را از تمرکز روی مساله ای که من روی آن دست گذاشته ام دور و منحرف سازید.
ضمنا به جناب یغمایی هم که پرسیده اند می گویم من صلاح ملل غیر فارس را نه در جدایی بلکه در برپایی نظامی غیر متمرکز می بینم اما این تنها نظر من است و با سرکوب های خونینی و ستم های فراوان ملی و مذهبی علیه بلوچ ها، کردها، عرب ها، ترک ها و ترکمن ها واقعا نمی دانم که آیا در شرایط همه پرسی آزاد ، این ملیت ها همرای من خواهند بود؟
۶۴۶٣٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹٣
|
از : اسماعیل وفا یغمائی
عنوان : آیا ایران و انگلیس در یک سطح قرار دارند
جناب بنی طرف
با سلام خدمت شما و آرزوی موفقیت
من از خوانندگان همیشگی نوشته های سرکارم. یکبار هم در رابطه با یک مقاله شما چیزی نوشتم ولی در رابطه بت نوشته شما خلاصه بگویم
حق انتخاب مشروع ودرست و واقعی است باید به آن احترام گذاشت ولی آیا ایران در سطح انگلستان است. از زوایای مختلف و منجمله فهم مقوله دموکراسی در سطح عمومی،چند و چون دولت در رابطه با مردم انگلستان، سطح فرهنگ و ادراک عام اجتماعی و بسا چیزهای دیگر. من خدمت شما عرض میکنم بگذارید ما به حوالی سطح انگلستان برسیم! و بدون جبر و فشار و توطئه های داخلی و خارجی در رابطه با مردمی که زیر فشار نیستند نظر پرسی برقرار شود طبعا حرف همانست که سرکار میفرمائید ولی در این زمینه اگر چه حرف شما درست است ولی در رابطه با موضوع، یعنی ایران و انگلستان و تفاوتهای زمین تا اسمان آنها احتمالا مشکلاتی ایجاد خواهد شد که بنظر من چندان به نفع دموکراسی نخواهد بود. نکته آخر اینکه حتی در سطح انگلستان و اسکاتلند نهایتا مردم اسکاتلند منافع ملی خود را در جدائی ندیدند و انگلستان واحد بر جای ماند. با رای مردم. شما فکر میکنید اگر ایران نیز روزی به چنین سطحی برسد بلوچ و عرب و فارس و کرد و... غیره رای را به با هم بودن خواهند داد یا جدائی؟
با آرزوی موفقیت برای شما
۶۴۶٣۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹٣
|
از : حسن گلسفیدی
عنوان : خوزستان سرزمین "ممالک محروسه" عربستان، است!؟
بنی طرف گرامی؛ شما اگر منصف هستید، باید جامعه مدنی در ایران همانطور که ۳۰۰ سال پیش در انگلیس بوجود آمد، بوجود بیاورید. جامعه مدنی و دموکراسی، پروسه و دوره است باید طی شود نمیشه یک شبه جامعه مدنی و شهروندی، بجای مقلد و رعیت گذاشت. شما در جنوب نمیدانید هنوز مردم قبیله ای زندگی میکنند، به دوره فئودالی هم نرسیدند. شما میخواهید یکشبه مثل اروپا بشوید!؟ مگر کشورهای عربی را نمیبینید، حتی پارمان و مجلس ندارند، بصورت امارت و قبیله ای ، خاندان آل سعود، آل خلیفه و... دارند حکومت میکنند! حالا که داعش آمده میخواهد کشورهای اسلامی و عرب را به پیش از اسلام ببرد! حتی محمد پیامبر اسلام که آمد، سیستم قبیله ای را، با هم بصورت یک کمون و جمع مشترک بوجود آورد که در امور باهم شور و مشورت کنند و یک نفر را با رای خود(بیعت)انتخاب کنند، بعد از مرگ پیامبر، دوباره به حکومت ارثی بنی امیه یعنی همانهای که پیامبر اسلام را میخواستند ترور کنند و در مدینه هم جنگهای زیادی به او تحمیل کردند، مسلمان شدند و به جنگ و کشتار و اشغال کشورها، بنام جهاد ادامه دادند. تیسفون (جنوب بغداد)که پایتخت ساسانیان بود اشغال کردند! در صورتیکه محمد هیچ جنگ تجاوزکارانه ای نکرد و در قرآن هم فقط جنگ دفاعی است. حالا شما مدعی هستید که شمال تیسفون یعنی بغداد و بصره و بحرین و خوزستان سرزمین "ممالک محروسه" عربستان، است!؟ بابا، ای والله
۶۴۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : با تعمیق و نهادینه شدن مردمسالاری در کشور
آقای عزیزی، سوای گوشه های کنایه داری که نوشته ات سرشار از آنهاست، خوشحالم که خیلی واضح و آشکار صحبت از دموکراسی می کنی. راه درست و مطمئنی برای تحقق خواستها و مشکلات ملی کشور یافته ای.
با تعمیق و نهادینه شدن مردمسالاری در کشور، و انتقال افکار استبدادی به موزه های سیاسی تاریخی کشور، ایران کشوری خواهد شد، که همه، حتی شما، به آن تعلق خاطر خواهند یافت.
۶۴۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹٣
|