زیبایی ­شناسی فمینیستی
عاطفه روح ­الامینی حسینی


• زیبایی شناسی فمینیستی تاکید می کند که هنر و شیوه تجربه کردن آن موضوعی جنسیتی است بنا براین هنر می تواند تجر به های متفاوتی خلق کند و انواع بیشتری از تجربه را مشمول می شود. زیبا شناسی فمنیستی تاکید دارد که برای تجربه و درک هنر نمی توان تنها یک معیار قائل شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۰ شهريور ۱٣۹٣ -  ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۴



فرهنگی که پایه در سلطه مردانه و تحمیل­ های اجتماعی دارد، از طریق تاریخ و اسطوره به صورت قوانین پنهان و گاه غیر مکتوب در جامعه رخنه می­کند و به صورت هنجار حاکم و غیر قابل تغییر در می­آید (ستاری، ۱٣٨۴). نارضایتی زنان ازوضع موجود در جامعه و تبعیضات جنسی خبرازضعف فرهنگی واخلاقی و نیزقالب شدن افکار سنتی نادرست براذهان عمومی می داد . بر این اساس نویسندگان اثارادبی و هنری عزم خود را جذب کرده و دست به افرینندگی زدند و در این راستا اثار ارزشمند و الهام بخش خلق شد ، ازجمله رمان ها و نمایش نامه هایی که مرجعی برای تحقیق درزمینه مسائل زنان و موضوعات اخلاقی مربوط به ان برشمرده میشوند (فیاض و رهبری،۱٣٨۵: ۲۵-٣٣ ). موضوعات درادبیات و اثار هنری با گرایش زنانه دارای گرایش ها و نظریه های زیربنایی اخلاقی هستند که البته خود این نظریه های اخلاقی از مشرب ها و نحله های گوناگون فلسفی الهام می گیرند.

سابقه و اهداف زیبایی شناسی فمنیستی:
در ادوار مختلف همواره این دست مبارزات و روشنگری­ ها حول مسائل مهم و دغدغه ­های اصلی مردم و جامعه ادامه پیدا کرده است. با مطالعه آثار ادبی به روشنی می ­توان مسائل مهم و حیاتی که در هر دوره موجب مبارزه و تلاش در جهت تغییر و روشنگری در جامعه شده است، مشاهده کرد. یکی از این مسائل مهم که به چالش بزرگی در اجتماع تبدیل شده است، زنان و حقوق آنها در جامعه است. این مبارزه در اوایل قرن نوزده به عنوان فمینیسم آغاز شد (رضوانی، ۱٣٨۲: ٣٣). مطالعات فمینیستی در نقد ادبی، نظریه فیلم وتاریخ هنر جایگاهی درخور توجه پیدا کرده ­اند اما زیبایی شناسی فمینیستی هنوز رشته نسبتاً جدیدی است که قدمت آن به اوایل دهه ۱۹۹۰ می­رسد. نخستین بار در ۱۹۹۰ در ویژه نامه ­ای در مجله "هیپاتیا" اثری در حوزه زیبایی شناسی فمینیستی به چاپ رسید. زیبایی شناسی فمینیستی چون رشته ­ای نوپا محسوب می­شود، فاقد قواعد مدون و چارچوب مشخصی است. یکی از اهداف برجسته این حوزه مبتنی بر این است که تفاوت زیست شناسانه زن و مرد پیش از آنکه از دیدگاه زیست ­شناسی مطرح باشد، نتیجه اجتماعی مهمی به بار آورده و منجر به فرودستی زنان شده است. زنان از امکانات رشد یکسانی با مردان برخوردار نیستند و می­توان گفت که در تمامی جوامع انسانی دارای حقوق اجتماعی یکسانی با مردان نیستند (احمدی، ۱٣۷۴: ۱۷۱).

مهمترین متونی که از دیدگاهی کلی­نگر به این نابرابری توجه کرده ­اند پس از جنگ جهانی دوم نوشته شده ­اند، در واقع پس از جنگ جهانی دوم، این مساله از دیدگاهی کاملا مستقل از احزاب مطرح شد. مهمترین کتاب در این زمینه، کتاب جنس دوم نوشته سیمون دوبووار بود. مهمترین مطلب کتاب این بود که زنان در جریان شکل­ گیری فرهنگ بشری، با رواج مردسالاری و رشد زمینه ­های اجتماعی برتری مردان همواره "پیوست مردان" محسوب شده ­اند و مرد در واقع سوژه این فرهنگ بوده و زن "دیگری" یا موجودی تابع محسوب شده است. زن بنا بر اهمیت فطری زن زاده نمی ­شود، بلکه جامعه از او به تدریج یک زن یعنی موجودی فرودست می­سازد، در واقع زنان به دلیل برخی قالب­ های غلط اجتماعی، قبل از انسان بودن، از آنها انتظار مادر بودن و همسر بودن می­رود.

یکی از جریان­های فکری که در بحث زیبا شناسی و فلسفه هنر تاکید را بر زمینه اجتماعی و مساله حل نا شده بسیار مهمی می­گذارد، امروزه با عنوان نقد فمینیستی مشهور شده است. در این رویکرد فمینیستی به تاریخ هنر به اندیشه ­ای استناد می­کند که بر پایه آن جنس در فهم آفرینش و محتوی و تکامل هنر عنصری پایه ­ای است و نکته مرکزی را در شناخت و تحلیل فرهنگی، در توجه به پایگانی می­یابند که بر اساس تمایز جنسی مرد و زن شکل گرفته است. این نقادان بر جنبه ­های اجتماعی و فرهنگی، تمایز زنانگی و مردانگی تاکید می­کنند. زیبایی شناسی فمینیستی زیر مجموعه این نوع نقد است. این رویکرد نه راهی ست برای ارزیابی هنر و نه راهی ست برای ارزیابی تجربه ­ای که از هنر کسب می­شود، بلکه به کمک آن نظریه زیبایی شناسی و رویکردش به جنسیت به محک آزمون و پرسش گذاشته می­شود، این شیوه نقادی بر دیدگاهی از زیبایی شناسی استوار است و از آنجا که یکی از مهمترین رویارویی ­هایی را در زندگی اجتماعی برجسته می­کند و تاکید را بر زمینه اجتماعی آفرینش و دریافت اثر هنری می­گذارد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

زیبایی شناسی فمینیستی مدعی آن نیست که زنان در مقایسه با مردان لزوما آثار متفاوتی خلق می کنند و حتی این ادعا را مطرح نمی کند که تجربه و درک زنان از آثار هنری تفا وتی با تجربه و درک مردان دارد، در واقع نه تنها هیچ تفاوت آشکاری میان هنر زنان و هنر مردان وجود ندارد، هیچ شباهت آشکاری هم میان هنر هنرمندان زن وجود ندارد. زیبایی شناسی فمینیستی تاکید می کند که هنر و شیوه تجربه کردن آن موضوعی جنسیتی است بنا براین هنر می تواند تجر به های متفاوتی خلق کند و انواع بیشتری از تجربه را مشمول می شود. زیبا شناسی فمینیستی تاکید دارد که برای تجربه و درک هنر نمی توان تنها یک معیار قائل شد و یکی از مهمترین این معیارها مسئله جنسیت است. زیبا شناسی فمینیستی کار خود را با شناخت امتیازات و امکاناتی که هنر و هنرمند از آن بهره مندند و همچنین میزان تاثیر گذاری جنسیت بر هنر و هنرمند آغاز می کند .

زیبا شناسی فمینیستی می خواهد فهم خود را از هنر به مثابه شی کنار گذاشته و تعریفی از هنر ارائه دهد که آن را به قلمروی اجتماعی، سیاسی، و حتی کارکردی وارد سازد. باید پذ یرفت که اثر هنری را شخصی خاص با جنسیتی خاص در مکان و زمانی خاص پدید اورده است. یکی ازمهمترین کارکردهای زیبایی شناسی فمینیستی بالا بردن درک و شناخت ما از آن چیزیست که هنر محسوب می­شود

فمینیسم و هنر:
یکی از تمایزاتی که عالم هنر قائل شده، تفاوت میان هنر و صنایع دستی است. تحلیل فمینیست­ها از این مسئله این است که نه تنها میان هنر و صنایع دستی گسستی بوجود آمده، بلکه در این میان بحث سلسله مراتب هم مطرح شده و هنر شأنی برتر و ارزشمند تر نسبت به صنایع دستی به دست آورده (گات و دیگران، ۱٣٨۶:٣۲۵). بدین ترتیب در هنرهای ناز­ل­تر، یا صنایع دستی به فعالیت فکری چندانی نیاز نیست و در اینگونه هنرها باید بیشتر به فکر تقویت مهارت­های دستی بود. این نوع هنرها شامل: گلدوزی، سوزن دوزی، فرش بافی که هنرهای زنانه نیز نام دارند، است. پس اگر خلاقیت­های هنری زنان را محدود به هنرهای زنانه و خانگی بدانیم، در واقع مانع ورود آنها به قلمرو هنرهای زیبا و فاخر شده ­ایم.

چالش فمینیستی دوگانه است، از یکسو شیوه ­های مورد تبعیض واقع شدن زنان، هم در مقام هنرمند و هم در مقام موضوع هنر در نظر گرفته می­شود و از طرفی دیگر مورخان فمینیست هنر در آشکار ساختن آگاهی ­ها در مورد سهم و مشارکت زنان، هم در مقام هنرمند و هم در مقام پشتیبان عوامل موثری بوده­ اند. فمینیست­ها نشان می­دهند که مردها نسبتاً دستیابی بیشتری به امکانات تعلیم و تربیت هنری داشته ­اند و زنان گذشته از دانشگاه­هایی که از سده ۱۶ در اروپا بنیانگذاری شدند به دور نگه داشته می ­شدند، بچه ­داری و بایست ­های زندگی خانوادگی هم در شمار راه بندهای پیشه هنری زنان بودند (آدامز، ۱٣٨٨:۹٨). واساری با دیدگاه فمینیستی مدرن درباره دشواری­های هنرمندان زن در تعلیم یافتن موافق است ولی در این باور که هنرمندان بزرگ، هم هنرمند زاده می­شوند و هم ساخته می­شوند با آنان هم رای نیست. فمینیست­ها مانند مارکس ­گرایان به مخالفت با مفهوم نبوغ سرشتی هنری به صورت ساده رمانتیک سده نوزدهم گرایش دارند. ناچلین ( Nochlin) در تائید این اندیشه که دستاوردهای هنری در درجه نخست، بیش از آنکه حاصل توارث باشد، حاصل آموزش و تربیت است.


بحث فمینیست این است که زنان همواره در یک نورپردازی منفعل و منفی نقاشی شده ­اند که گزینش مضامین معین ادبی و شمایل نگاشتی بر آن تاکید میگذاشته است و این امر باعث شی ­سازی زنان شده است. جنبه دیگر روش­ شناسی فمینیستی، نشان دادن تاثیرات شمایل ­نگاشت­ی انگاشتی است که می­گوید هم هنرمندان و هم جماعت هنر دوست مرد هستند، درنتیجه به چشم فمینیست­ها زن در تابلوهای نقاشی به صورت مفعول چشم­ چرانی مرد در می­آید (که فاعل فعال است). این رویه خوانش فمینیستی، از تفسیر تی جی کلارک از المپیای مانه پشتیبانی می­کند، به عنوان مثال ونوس اوربینوی تیتیان خود را به بیننده نرینه عرضه نمی­کند، انتظارات قراردادی را نقض می­کند و به جای لم دادن، راست می­نشیند، به بیرون از صفحه تصویر چشم می­دوزد و نگاه خیره مرد را به شیوه قاطع پاسخ می­گوید (آدامز، ۱٣٨٨:۱۰۰).

تاکید فمینیستی بر امور مربوط به جنس تا آنجا پیش می­رود که احکام و انگاشت­ های سنتی تاریخ هنر غرب را به پرسش بکشد. حکم به صورت یک ساختار پدر سالار در نظر گرفته می­شود که به مفهوم نبوغ ارزش می ­بخشد و آن رامنحصراً ازآن مرد می­داند. فمینیست­ها به عنوان مثال اشاره می­کنند که پیش از سال­های ۱۹۷۰، هنرمندان زن در کتاب­های عمده بررسی تاریخ هنر جایی نداشتند. این موضوع با این واقعیت که آثار هنری زنان معمولاً پایین­تر از آثار مردان دانسته و بر این پایه ارزشگذاری می­شد هم­خوانی دارد.

مثال آشکاری از این گرایش را در سرنوشت چهره دوشیزه شارلوت دو وال دون یه می ­بینیم. این اثر به عنوان اثری از ژاک لویی داوید به موزه متروپولیتن نیویورک واگذار شد و منتقدان آن را یک چهره ­نگاری درخشان خواندند و ستودند، هنگامی که این اثر به کنستانس ماری شار پان تیه نسبت داده شد ناگهان دارای صفات زنانه شد: شاعرانه بودن و ادیب بودن آن بجای شکل ­پذیری آن ، جذابیت­ های آشکار آن و کلیت آن که برساخته از هزار برداشت زیرکانه بود، ظاهراً همگی نشان­ دهنده روحیه زنانه شدند (آدامز، ۱٣٨٨:۱۰٣).

مورخان فمینیستی هنر با شکل ­گرایی مخالف بودند، چون از دید آنها آثار هنری و خود هنرمندان زمینه فرهنگی روزگار خویش را بازتاب می­دهند. یکی از منتقدان فمینیست در پرسشی از کلایو بل درباره ستایش او از شکل معنی دار می­گوید: شکل برای چه کسی باید آنچنان معنی دار باشد که هنر شمرده شود؟ (آدامز، ۱٣٨٨:۹۷).
فرمالیسم در صدد ارائه تعریفی از هنر است، تعریفی که بر مبنای آن هنر فعالیتی است جدا از سایر فعالیت­های فرهنگی و راه خود را از صنایع دستی و دیگر فعالیت­های عملی و کاربردی جدا کرده است. فرمالیست ها برخی از آثار یا پدیده­ های هنری را مجزا می­کنند، جدا از زمان و مکان اولیه خود و جدا از معنی ­های نمادین که در دل تجربه بشری قرار دارد، مثل موزه ­ها که آثار هنری را از محیط فرهنگی و اجتماعیشان جدا می­کنند تا اثر بدون دخالت تاثیرات بیرونی به شکلی مجزا مورد بررسی قرار گیرد. زیبایی شناسی فرمالیستی برای قضاوت و ارزیابی آثار هنری از مفاهیم ساختاری بهره می­برد، مانند عناصر صوری، همچون خط و رنگ و شکل، در واقع ارزش صوری اثر والاتر از سایر جنبه­ های آن است (گات و دیگران، ۱٣٨۶:٣۲۷). زیبایی شناسی فمینیست در تقابل با این الگوهای مسلط فرمالیستی از ما می­خواهد که تلقی و فهم خود را از اثر هنری به مثابه فقط شیء کنار گذاشته و به جای آن تعریفی فراگیرتر (اما نه مطلق) از هنر را جایگزین کنیم. زیبایی شناسی فمینیستی برآن است که آثار هنری در بافت خود باقی بماند نه اینکه از بافت جدا شده و در موزه ­ها به نمایش گذاشته شود. همچنین از نظر آنها هنر می­تواند زبان گویای ما باشد و با ما سخن بگوید. زیبایی شناسی فمینیستی با این دیدگاه هم مخالف است که نگرش تامل آمیز محض و بی­طرفانه بهترین شیوه درک زیباشناختی و فهم صحیح هنر به شمار می­رود. ادوارد بو والو (Edvard Bullough )از بزرگترین نظریه ­پردازان جریان موسوم به نگره است، این نگرش را در قالب اصطلاح "فاصله روانی" توصیف کرده است یعنی اینکه فرد بین خود و شیء، فاصله ذهنی ایجاد می­کند. بطور کلی بی­طرفی، همان فاصله ­ای است که میان بیننده یا مخاطب و اثر حاصل می­شود. این بدان معنی نیست که فرد به اثر هنری بی ­علاقه است، بلکه مفهوم آن این است که فرد نباید هیچگونه وابستگی و تمایل شخصی به اثر داشته باشد تا این وابستگی تاثیری بر درک ناب و خالص او ار اثر نگذارد (همان،٣۲۹).

یکی از مهمترین کارکرد­های زیبایی شناسی فمینیستی ارتقاء سطح شیوه نگرش جدید به بافتی است که هنر در آن پدید می­آید. زیبایی شناسی فمینیستی با تعریف محدود کننده به شناخت هنر نائل نمی­شود بلکه سعی دارد به درک درستی از رابطه پیچیده موقعیت­ها دست یابد که در وهله اول باعث پدید آمدن پدیده ­های هنری و تجارب حاصل از آنها می­شود .

زیبایی شناسی فمینیستی با جدیت به نقدزیبایی شناسی سنتی می پردازد. نخست نظریه فرمالیستی سنتی هنر را منحصراً در قالب ویژگی­ها و قواعد صوری تعریف می­کنند و با این روش زیبایی شناسی را به سمت تعریفی جهت می­دهد که همیشه ناقص است. از سوی دیگر نظریه فمینیستی در پی توصیف و نه تعریف هنر است. زیبایی شناسی فمینیستی برعکس فرمالیست­ها تاکید جدی بر رابطه هنر و زندگی دارد و همه آثار هنری را در چارچوب شرایط شان می­ سنجند (آدامز، ۱٣٨٨:۱۰٣). در نظریه زیبایی شناسی فمینیستی برآن است که ارزش زیبایی شناختی در پیوند با ارزش اخلاقی و ارزش هستی شناختی به منصه ظهور می­رسد و نه در تضاد و تقابل با آنها. فرد با آمیختن معنای این مفاهیم می­تواند به درک کامل­تری از آثار هنری دست یابد. آنها در پی درک تعامل میان تجربه هنرمند و محیط پیرامون او هستند (گات و دیگران، ۱٣٨۶:٣۲۹).

نگاه خیره مردان:
واقعیت این است که سوژه بودن زنان در هنر همیشه به قیمت سرکوب و قربانی شدن آنان تمام شده است و همین امر نقش مهمی در پذیرفتن اهمیت مساله جنسیت داشته است، اما جنسیت ضرورتاً یگانه مسئله با اهمیت نیست. در نقاشی و رسانه­ های چاپی، نوعی پیش داوری در خصوص سوژه­ های زن (که اکثراً برهنه ­اند و منفعل و میل به در معرض دید قرار گرفتن را القاء می­کنند) و هنرمندان مرد (که همیشه بر خود مسلطند و همیشه عمل دیدن را انجام می­دهند) وجود دارند. این نوع نگرش فمینیستی به تاریخ هنر ما را با مفهوم "نگاه خیره مردان" آشنا می­کند که از ارکان اصلی زیبایی شناسی فمینیست است. جان برگر در کتاب روش­ های نگاه کردن به توصیف نوع نگاه مردان به زنان در شرایط و بافت­های گوناگون پرداخته و با این کتاب نقش مهمی در شکل ­گیری این موضوع ایفا کرده است. (گات و دیگران، ۱٣٨۶:٣٣۰). انگار که نقش بدن زن به هیچ دردی نمی­خورد جز اینکه تماشاگر در برابر آن بایستد و زبان به ستایشش بگشاید. وقتی که می­گوییم این نگاه خیره، نگاهی مردانه است، مراد آن است که این نوع نگاه، زنان را به ابزار خود تبدیل می­کند. زیبا شناسی فمینیستی وظیفه خود دانسته که ما را از وجود این نگاه آگاه کند و همچنین سعی در برداشتن این نوع نگاه به آثار هنری دارد.

فهرست منابع و ماخذ :

احمدی،بابک.(۱٣۷۴)،حقیقت و زیبایی،مرکز.

ستاری،جلال.(۱٣٨۴)،سیمای زن در فرهنگ ایرانی،تهران،مرکز.

رضوانی،محسن.(۱٣٨۵)،فمنیسم،معرفت.

ادامز،لوری.(۱٣٨٨)،روش شناسی هنر،تهران،نظر.

فیاض ،ابراهیم،رهبری،زهره.(۱٣٨۵)،صدای زنانه در ادبیات معاصر،پژوهش زنان.

گات،بریس و سایرین. (۱٣٨۴)،دانشنامه زیبایی شناسی،تهران،فرهنگستان هنر.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ