گذار از رنجِ بودن


ویدا فرهودی


• به کلک سَرکشم گفتم گذار از رنجِ بودن را
به اوج معجزه رفتن وز آزادی سرودن را

به اوج معجزه آری، چرا که عمرمان طی شد
به ترسیم تفاوت ها و تنها خود ستودن را ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱ مهر ۱٣۹٣ -  ۲٣ سپتامبر ۲۰۱۴


 به کلک سَرکشم گفتم گذار از رنجِ بودن را
به اوج معجزه رفتن وز آزادی سرودن را

به اوج معجزه آری، چرا که عمرمان طی شد
به ترسیم تفاوت ها و تنها خود ستودن را

فلان درقعرِ گمراهی، به منوال خودش نازید
و بهمان آرزو بودش: "رهی از نو گشودن" را

رهی نگشود اما کس ز بس غربت کشاکش کرد
که این راهی جوان می رفت وآن وَهمی فزودن را

و هستی بود و تقیه در هجوم وَهم پوشالی
صدا گم شد وَ رسمش در سکوت و کین زدودن را

شب پر اختر میهن سیه با جکم اهریمن،
فرامُش کرد آوازش و گفتار و شنودن را

بهارین غنچه ها را هم، پریشانید چون جلاد
سپس جکم سکون سر داد و فرمان ِغنودن را

به نسیان رفت بالیدن ز بس تکرارِ نالیدن
سرشک مادران هرچند بهاری کرد بودن را

ویدا فرهودی
بهار ۱٣۹٣