سرود مهرگانی


اسماعیل وفا یغمایی


• پیش از انکه ابر نکبت وسوگ بر ایران بارش آغاز کند وعلفهای تاریک و هرزامکان رشد پیدا کنند، سرزمین ما سرزمین جشنها و شادی ها بود. من آنقدر که باید تاریخ سرزمین خود را می شناسم و می دانم که استبداد شاهنشاهی آنجا که لازم بوده چه تسمه ای از گرده مردم می کشیده ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣ مهر ۱٣۹٣ -  ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۴


 پیش از انکه ابر نکبت وسوگ بر ایران بارش آغاز کند وعلفهای تاریک و هرزامکان رشد پیدا کنند، سرزمین ما سرزمین جشنها و شادی ها بود. من آنقدر که باید تاریخ سرزمین خود را می شناسم و می دانم که استبداد شاهنشاهی آنجا که لازم بوده چه تسمه ای از گرده مردم می کشیده، اما می فهمم برای اینکه ملتی این همه جشن و شادی داشته باشد، در هر ماه جشنی بزرگ ، و ملتی که اشک و سوگ در آئینش اززمره گناهان باشد و دستاورد اهریمن، باید مدتهای مدید امکان شاد زیستن را دارا بوده باشد تا این همه به صورت نمادهای نیرومند جشنهای شاد و فراوان ملی، نظیر نوروز و سده و مهرگان در آمده باشد، همانطور برای اینکه شادی را بکشند و ما را ملت سوگ و عزا بکنند قرنها فرصت لازم بود تا سوگ و عزا و اشک به صورت سنتهای ملی!! در آید. اما همانطور که تاریکی اصالت و وجود قائم بالذات ندارد و این نبود نور است که تاریکی را می آفریند، سوگ را نیز اصالتی نیست وزائیده ی فقدان شادی هاست. اما این فقدان تاکی می تواند ادامه پیداکند؟ و تا چند ملتی می تواند نبودن نور رابپذیرد؟ پاسخ را سرانچام مردم ایران پس از این تجربه گران خواهند داد خواهند داد. به پیشواز ماه مهر و جشن مهر سرود مهرگانی را به هموطنان ارجمندم تقدیم می کنم.
سرود مهرگانی
بـیا ساقیا! بـــاده مهـــــرگــانــــی
بــزن مــطربا نغمه ی « خسروانـی »
به«شور»از«کرشمه»مرا«مجلس افروز»*
تو ای لولی ای زاده ی شادمانی
که شد برگریزان و آوای پائیز
برآمد زنجوای باد خزانی
من از برگریز خزان کی ملولم
که زد شور این ملت باستانی
به پائیز هم چون بهاران روشن
نشانها زشادی و از کامرانی
برافروز آتش! که شد مهر و آمد
گه شعله ی نار زرتشت و مانی
نه در باغ و صحرا، که بر رخ زباده!
شراری خوش و روشن و ارغوانی
نه بر رخ ز باده! که در سینه بر د ل
یکی شعله ی گرم از مهربانی
نه بر سینه بردل! در آغوش از آن یار
که گرمست چون گرمی زندگانی
برافروز آتش! بگستر تو خوان را
بر آن« شمع» و« آئینه ی» مهرگانی**
«ترنج » و« به» و«سیب » و«انگور » و«عناب »
ز«نیشکر» و «نار» آنسان که دانی
سه «گلدان سرو» و«سه سدر » و«سه سبزه
«گل زرد سه » ،«سه گل ارغوانی »
بر آن«هفت شیرینی» گونه گونه
که مهرست و هنگام شیرین زبانی
سه جام لبالب یکی«آب» و دیگر
«گلاب » و دگر «باده ارغوانی »
برافروز آتش! برافروز آتش!
در این شام دلگیر چنگیز خانی
که یاد آورم باز یابم دوباره
نشانهای آن ملت باستانی
که لبخندشان برق و در شورشان بود
یکی جنگل از تـندر آسمانی
من از هرچه شاه است و زاهد ملولم
ولی جا ودان فرخاک کیانی
که هر لاله اش دارد از لاله روئی
نشانها و گلزارش از کلک مانی
برافروز آتش به گلبانگ شادی
مگر شعله ی آتش جاودانی
بسوزد به دل هر چه ا فسردگی را
بر این خاک هم دفتر نوحه خوانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*خسروانی شور کرشمه ومجلس افروز نامهای برخی گوشه ها و دستگاهها در موسیقی ایرانی
** آنکه ئه تا پایان شعر در گیومه آمده غذاها میوه ها اشیا و گلها و گیاهانی بوده که در جشن مهرگان مورد استفاده ایرانیان بوده و یا با آن خوان مهرگان را می آراستند