این همانی اسلام رادیکال و اسلام سیاسی


حمید آقایی


• رادیکالیزم اسلامی و بنیادگرایی، که زندگی شخصی و سلوک افراد را نیز می خواهد کنترل کند، تنها در صحراهای عراق و سوریه لانه نکرده اند، بلکه در آموزشهای اسلام بعنوان یک دین سیاسی و ایدئولوژی جهان شمول و متولیان آن در حوزه های علمیه و دستگاه رهبری جمهوری اسلامی نیز ریشه و جان مایه دارند واز افکار و اندیشه های پدران معنوی و تاریخی نیز تغذیه می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۹ مهر ۱٣۹٣ -  ۱ اکتبر ۲۰۱۴


رشد و گسترش رادیکالیزم اسلامی، که از تلاش مسلمانان رادیکال در اجرای شرایع دین در کشورهای محل سکونت خود تا تروریسم و خشونت از نوع القاعده و داعش دامن گسترده و بار دیگر مقوله اسلام سیاسی را در مرکز توجهات قرار میدهد. اعتقاد نگارنده بر این است که پدیده اسلام سیاسی در حقیقت بستر و پرورشگاه اصلیِ اسلام رادیکال چه از نوع خشن و تروریستی آن و یا از نوع غیرخشن و ملایم آن می باشد.

اگرچه رادیکالیزم اسلامی از نوع خشن آن پدیده نوظهوری است و بیش از یکی دو دهه از عمرِ آن نمی گذرد، اما اسلام سیاسی و ایدئولوژیک سابقه بسیار طولانی تری دارد. اگر نخواهیم از صدر اسلام و آموزشهای اولیه قران و پیامبر آن در زمینه جامعه و سیاست آغاز کنیم، می توان گفت که سابقه پدیده مدرن تر اسلام سیاسی به صد و اندی سال پیش می رسد، زمانی که جوامع مسلمان منطقه خاورمیانه، در اواخر دوران امپراطوری عثمانی، در معرض امواج مدرنیته غربی قرار گرفتند.

در رابطه با پیش زمینه های تاریخی تولد اسلام سیاسی در منطقه خاورمیانه می توان از جمله به شکست های نظامی و سیاسی دولت های قاجار در ایران، عثمانی در ترکیه و پیش از آن حمله ناپلئون به مصر و سپس استعمار این کشور توسط بریتانیای کبیر اشاره کرد. سه منطقه ای که بیش از هزار سال تحت حاکمیت مستقیم و یا غیر مستقیم خلفای اسلام بودند و اکنون در آینه مدرنیته و تسلط همه جانبه غرب شکست، عقب افتادگی و ناتوانی خود را می دیدند.

عکس العمل اولیه برخی از متفکرین مسلمان و اهل سیاست این سه کشور، تلاش برای آغاز پروژه کلانِ بازگشت به اسلام و شکوه گذشته آن بود. اگرچه همانند اوایل دوران روشنگری در غرب، در منطقه خاورمیانه نیز جنبشی سکولار آغاز گردید، اما جریان مسلط در میان روشنفکران آن زمان، پس از بیدار شدن ملت های این منطقه، جنبش بازگشت به اسلام و احیای شکوه تمدن اسلامی بود، که در فکر و کردار یک اسلام سیاسی را پیگیری می کرد.

سید جمال الدین اسد آبادی را می توان از کارگردانان اولیه و اصلی این پروژه نامید. وی که مبلغ اندیشه اتحاد اسلامی و بازگشت به دوران شکوهمند تمدن اسلامی بود، می خواست با استفاده از آموزشهای دینی روح جدیدی به مردم جوامع مسلمان استعمار زده بدمد و از این طریق -و به ظن خود- این ملت ها را علیه استعمار غرب بسیج نماید . وی را همچنین می توان از بنیانگذاران اولیه بنیادگرایی در اسلام بحساب آورد که در آرزوی اتحاد کشورهای مسلمان و یک حکومت فراگیر اسلامی در منطقه بود.

اگرچه برنامه دراز مدت "اتحاد جوامع اسلامی" سید جمال به جایی نرسید و شاگردان وی نیز آنرا پی نگرفتند، اما راهبرد و پروژه او، برای بازگشت به اسلام اولیه و احیای اسلام سیاسی، توسط شاگردان وی ادامه یافت. البته شیخ محمد عبده، یکی از شاگردان برجسته وی در مصر، بجای پیگیری ایده اتحاد و ایجاد یک جامعه اسلامی فراگیر، راه طولانی مدت تری را برای آموزش نسلهای بعدی برگزید. دیگر رهبران بنیادگرای مسلمانان مصر از جمله حسن البنا و سید قطب اما در راستای خط مشی تشکیل دولت اسلامی و در نهایت اتحاد جهان اسلام "اخوان المسلمین" مصر را بنیان گذاشتند که دامنه هایش به سایر کشورهای عربی نیز کشیده شد. در میان شیعیان نیز محمد باقر صدر و روح الله خمینی تلاش کردند ایده حکومت فراگیر اسلامی را تئوریزه کنند. در داخل ایران نیز جنبشی مشابه اخوان المسلمین بنام فدائیان اسلام شکل می گیرد که بنیانگذار آن مجتبی نواب صفوی از آموزش دیدگان اخوان المسلمین مصر بود.

اگرچه دو جریان اخوان المسلمین و فدائیان اسلام در دو زمینه کاملا متفاوت سنی و شیعی بوجود آمدند اما از نظر مبانی و اصول، اشتراکات بسیاری داشتند. این دو جریان که از اولین محصولات اندیشه اسلامِ سیاسی، رجوع به بنیادهای دین اسلام و اتحاد جهان اسلام سید جمال الدین اسد آبادی بودند، در زمینه هایی مانند "مشمولیت احکام اسلام بر تمامی ابعاد زندگی انسانها، بازگشت به آموزه های نخستین اسلام و برقراری حکومت اسلامی کاملا با یکدیگر اتفاق نظر داشتند.

از دیگر گروههای مذهبی که در دهه هزار و سیصد و چهل شمسی، در راستای پروژه اسلام سیاسی سید جمال الدین اسد آبادی در ایران شکل گرفتند، می توان به حزب ملل اسلامی، هیئت های موتلفه اسلامی و سازمان مجاهدین خلق اشاره کرد که در کادر تفاسیر خاص خود از اسلام سیاسی، سرنگونی رژیم سلطنتی و برقراری یک حکومت اسلامی را در صدر برنامه های خود قرار داده بودند. شبیه چنین تحولاتی که موجب تولد گروههای رادیکالتری (بویژه در زمینه مبارزات سیاسی و نظامی) شد، در مصر و سایر کشورهای عربی نیز اتفاق افتاد که می توان برای مثال از گروهایی مانند سلفی ها، وهابی ها و در این دوران القاعده و داعش نام برد که از نظر مبانی دینی و اهداف نهایی تفاوت عمده ای با پدران خود در اخوان المسلمین ندارند؛ تنها می توان گفت که این جریانات نوظهوراز تاکتیک ها و روشهای بسیار رادیکال تر و خشن تر استفاده می کنند.

البته باید اضافه کرد که پدیده اسلام رادیکال، که طرفداران آن در کشورهای خاورمیانه رو به فزونی دارد، از یک نظرگاه نیز عکس العمل و پاسخی است در برابر بحرانهای بسیار عمیق و قدیمی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این منطقه؛ بحرانهایی که ملت های عرب ساکن این منطقه آنها را در درجه اول ناشی از دخالت های غرب و بویژه امریکا و حکومت های فاسد و مستبد می دانند.

اما در کنار این پیش زمینه های تاریخی، سیاسی و اجتماعی، یک پیش زمینه اعتقادی و دینی نیز وجود دارد که بدون آن تولد اسلام سیاسی و رادیکال اساسا امکان پذیر نبوده است. به این علت که بحرانهای سیاسی و اقتصادی، در صورتی که فاقد پشتوانه های فکری و ایدئولوژیک باشند معمولا به آنارشیسم و شورشهای کور منتهی می گردند. در حالیکه رادیکالیسم سیاسی و عقیدتی که ما اکنون شاهد آن هستیم یک آنارشیسم و شورش کور نیست، بلکه اهداف و برنامه های مشخص و سازماندهی ویژه خود را دارد.

در حقیقت بنیادگرایان مسلمان چه از نوع شیعی و چه سنی نه تنها پیش زمینه های مشترک تاریخی و سیاسی- اجتماعی داشته اند و کما بیش نیز همزمان با هم در منطقه خاورمیانه از ایران تا مصر بوجود آمدند، بلکه از نظر اعتقادی و مبانی فکری نیز آبشخورهای مشترکی داشته و از منابع مشابهی تغذیه کرده اند.

یکی از نقاظ مشترک همه جریانهای بنیادگرای مسلمان از سید جمال الدین اسدآبادی تا اخوان المسلمین در مصر و تا زمان حال، بازگشت به ریشه ها و مبانی اولیه اسلام برای ایجاد یک جامعه اسلامی، بعنوان آلترناتیوی در برابر مدرنیته غربی بوده است. همانطور که می دانیم پاسخ تمامی نحله های اسلام سیاسی (از شیعه و سنی) به بحرانها و عقب ماندگی های کشورهای مسلمان ایجاد یک دولت و نظام دینی بر مبنای شریعت اسلام می باشد. زیرا اعتقاد آنان بر این است که ایدئولوژی اسلامی یک مجموعه کامل برای اداره امور زندگی مردم، از حکومت داری تا تنظیم مناسبات اجتماعی و گردش امور اقتصادی است. ایدئولوژیی که زندگی در بهشت موعود را تضمین می کند.

برای مثال در قران خطاب به پیامبر آمده است که "ما تو را جز برای رحمت برای تمام عالم نفرستادیم." اگرچه برخی از مسلمانان از این آیه پیام صلح و رحمت می شنوند و از آن یک برداشت انسانی و صلح آمیز می کنند، اما اگر خوب دقت کنیم، می بینیم که پیش شرط این رحمت پذیرش وجود پیامبر بعنوان خاتم النبیا و ایمان به پیام او است، زیرا بر مبنای این آیه، تنها پس از فرستاده شدن پیامبر اسلام رحمت و آسایش برای جهانیان به ارمغان آورده شده است.

این پیش شرط در بسیاری از آیات دیگر قرآن نیز دیده می شود که تنها با اجرای شریعت اسلام است که خوشبختی، آرامش و صلح در سرتاسر جهان برقرار می گردد و در نقطه مقابل، خارج از محدوده اسلام، شیطان و ضلالت حکومت می کنند. این نوع برداشت از آیات که تنها در میان مسلمانان واقعی رحمت خدایی جاری است و در میان غیر مسلمانان ظلم و فساد شیطانی حکومت می کند را ما حتی در میان عقاید و عملکردهای برخی از گروههای اسلامی در صدر اسلام نیز می بینیم: از جمله خوارج که علی و معاویه را کافر می دانستئد و یا حسین بن علی و یزید بن معاویه که هریک خود را نماینده واقعی اسلام می پنداشتند و این حق و رسالت را از جانب خدا برای خود قائل بودند که دیگری را یا وادار به اطاعت و بیعت با خود کنند ویا از سر راه برداشته و ریشه کن نمایند.

بسیاری از بنیادگرایان شیعه و سنی معتقدند که مجازات های اسلامی، آنطور که در قران و احادیث آمده - از جمله شلاق زدن، سنگسار کردن، و قطع دست و گردن- در همه زمانها و مکانها قابل اجرا هستند و حکومت اسلامی که مشروعیت و حقانیت قانونی و حقوقی خود را از دین اسلام می گیرد موظف است که این مجازات ها را اعمال نماید. همه مومنین نیز مسئولیت دارند که از طریق امر به معروف و نهی از منکر دیگران را ارشاد و از کارهای گناه منع دارند، حتی در صورت لزوم با اعمال خشونت.

مسلمانان میانه رو و "نوگرا" اما نه تنها در این زمینه ها مرز بندی های جدی و اصولی با بنیادگرایان نکرده اند -ویا بدلیل اشتراک نظر در مورد حقانیت آیات قران بعنوان کلام خدا نتوانسته اند این مرزبندی را صراحتا آشکار نمایند- بلکه همانند بنیادگرایان امثال سید جمال الدین اسد آبادی را پدر معنوی خود می دانند. همین وضعیت باعث شده است که "روشنفکران" مسلمان در برابر هجوم بی امان رادیکالیزم اسلامی در زمینه امر به معروف و نهی از منکر، به زور بردن مردم به بهشت و یا بازداشت و اعدام دگراندیشان، بهائیان و دراویش -به جرم اعتقاداتشان- سکوتِ عقیدتی و نظری پیشه کنند و حداکثر از موضع سیاسی از در مخالفت در آیند.

این گفته عضو شورای نگهبان قانون اساسی جمهوری اسلامی که : (از قول روزنامه اعتماد روز یکشنبه ششم مهر) "سوابق افراد در رفتار، سلوک و منش آنان در زندگی شخصی و اجتماعی‌شان گاهی موجب می‌شود که بتوانیم در مورد مساله التزام به شرع مقدس اسلام، قانون اساسی و سایر شرایط اظهارنظر کنیم بدون اینکه دادگاهی در این موارد مجال مداخله داشته باشد مانند فتنه که نیاز به دادگاه ندارد" دال بر این است که رادیکالیزم اسلامی و بنیادگرایی، که زندگی شخصی و سلوک افراد را نیز می خواهد کنترل کند و یا بی ثمر بودن نماز و روزه مسلمین را ناشی از بد حجابی و بی حجابی می داند و دلواپس آن است، تنها در صحراهای عراق و سوریه لانه نکرده اند، بلکه در آموزشهای اسلام بعنوان یک دین سیاسی و ایدئولوژی جهان شمول و متولیان آن در حوزه های علمیه و دستگاه رهبری جمهوری اسلامی نیز ریشه و جان مایه دارند واز افکار و اندیشه های پدران معنوی و تاریخی نیز تغذیه می کنند.

http://haghaei.blogspot.com