کوبانی و ترکیه و نقبی به تاریخ معاصر ایران- قهرمان قنبری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۶ مهر ۱٣۹٣ -  ٨ اکتبر ۲۰۱۴


جنگی تن به تن و بی امان در کوبانی جریان دارد،بنا به اخرین اخبار داعش به داخل شهر رسیده و پرچم هایش را در یکی دو نقطه مرتفع شهر بر افراشته،البته هنوز مقاومت در کوچه پس کوچه ها ادامه دارد و یگانهای مقاومت کوبانی (PYD)اعلام کرده اند که تا اخرین نفر مقاومت خواهند کرد و در جنگ شهری علیرغم کمبود أدوات جنگی کوبانی را به جهنم داعش تبدیل خواهند کرد و هنوز سرنوشت جنگ صدرصد معلوم نیست،ولی به احتمال زیاد این سرنوشت در حال حاضر بیشتر به دخالت ترکیه یا کمک ترکیه وابسته است،چونکه در حال حاضر کوبانی فقط در مرز ترکیه با دنیا ازاد ارتباط دارد و دیگر نواحی در محاصره گروه داعش است،البته در شرق حکومت اقلیم کردستان قادر به گشودن جبهه ای جدید است (که حرف و حدیث ها و اختلافات زیادی بخاطر عدم گشودنش در سابق وجود دارد)که در حال حاضر بخاطر فوریت موضوع نمی تواند حتی مثمر ثمر باشد.
اما اینکه ترکیه بخواهد کاری کند،هنوز در هاله ای از ابهام است.علیرغم وجود مجوز پارلمان ترکیه در این زمینه که خیلی ها از ان بعنوان مجوز حمله به داعش،خصوصا در کوبانی یاد می کردند،و یا اظهارات احمد داوداغلو نخست وزیر ترکیه که إظهار کرد ترکیه نخواهد گذاشت کوبانی به دست داعش بیفتد،ترکیه سکوت و انفعال خود را در این مورد نشکسته است،البته موارد زیادی هست،حتی افراد و یا تشکیلاتی مدعی هستند که ترکیه از این جنگ خوشحال است و حذف و یا تضعیف هر کدام از اینها،داعش یا پ پ ک نفع می برد و حتی بخاطر اینکه پ پ ک مخالف بالقوه ترکیه است از تضعیف ان در سوریه حتی بیشتر خوشحال است و حتی پا را فراتر می گذارند و از حمایت ترکیه از داعش سخن می گویند،البته در نبود شفافیت مطمعنا ما نه می توانیم دلیلی بر نفی ادعا ها بیاوریم و نه دلیلی بر اثباتشان و شاید هم نیازی نیست .من در اینجا می خواهم که ضرر و زیانهای عدم کمک ترکیه به کوبانی با نقبی به سیاست ایران در مورد مشابه در سالهای ١٩٩٠ تا ١٩٩٤ در مجادله اذربایجان و ارمنستان یاداور شویم.
ترکیه کشوری است که چندین سال است مواجه با مسله بزرگی بنام مسله کرد است،و سیاست انکار و نفی که البته لطمات بسیاری هم از لحاظ انسانی و هم از لحاظ توسعه سیاسی به کشور وارد اورد در این سیاست نفی و انکار وتبعیض غیر قابل انکار بود نگارنده قصد ندارد که تکرار مکررات کند اما خوشبختانه چندین سال است که سیاست نفی،انکار و تبعیض می رود به سیاست قبول و عدم تبعیض،اعطای حقوق انسانی و قبول مشارکت کردها(کردهای با هویت کردی،چونکه کردهای با هویت ترکی یا همراه با سیستم تبعیض مانند عصمت اینونو دومین رییس جمهور ترکیه،بلنت اجویت نخست وزیر،تورگوت اوزال رییس جمهور یا مهدی اکر وزیر امور کشاورزی در دولت اردوغان و غیره هم در سیستم بودند و هستند) تغییر یابد،اما چرا ترکیه باید نقش نظاره گر نداشته باشد،بخاطر اینکه اقلیت بزرگی از کردها در ترکیه ساکن است،گرچه ممکن است که خیلی ها ادعا کنند،بگذار انها انتقام ما را بگیرند،و این البته در کوتاه مدت جواب خواهد داد و حتی ممکن است که کردها را در داخل ترکیه به سکوت یا حالت سکون در بیاورد ولی مطمعنا در بلند مدت شکاف قومیتی را عمیق تر خواهد کرد،گو اینکه حتی خیلی از کوردهای موافقین سیاست ترکیه که حتی مخالف با پ پ ک یا خواستهای قومیتی باشند در بلند مدت خودشان را در تعریف مقابل با سیاست کنونی شان تعریف خواهند کرد،برای روشنتر شدن موضوع بگذارید مثالی از ایران و کشور خودمان بیاوریم، در جنگ جمهوری اذربایجان و ارمنستان،افکار عمومی و یا حتی این اواخر سندهایی ارایه می شد که ایران در جنگ مذکور همراه ارمنستان و بر علیه اذربایجان بود،حتی در سندی که ویکی لیکس منتشر کرده بود،(١)داود شاه نظریان مشاور امنیتی وقت رییس جمهوری ارمنستان مدعی شده بود که ایران یکی از بزرگترین موانع صلح بین اذربایجان و ارمنستان است،البته در مواضع رسمی ایران همیشه این موضوع را تکذیب کرده و حتی خود را یکی از میانجی هایی که راغب به صلح با گفتگو های مسالمت امیز و البته معتقد به تمامیت ارضی طرفین است معرفی می کند،و باز بجز اسناد ویکی لیکس سندهایی دیگری برای اثبات موضوع وجود ندارد،هر چند که نویسنده چند سال پیش مقاله ای از دکتر صادق زیبا کلام خواندم(متاسفانه نتوانستم لینکش را پیدا کنم) که در انجا از واقع گرایی سیاست جمهوری اسلامی در جنگ مزبور به سود ارمنستان تقدیر کرده بود و تاسف خورده بود که ای کاش جمهوری اسلامی در مسله فلسطین هم نه بر اساس ایدولوژی اسلام گرایی که مانند جنگ قاراباغ بر اساس منافع ملی و واقع گرایی عمل کند،البته قصد نگارنده از این موضوع طرفداری از اعلام جنگ ایران به ارمنستان نیست،اما می خواهم نشان دهم که اتفاقا این موضوع بر خلاف امنیت ملی و واقع گرایی بود،چناچه در مورد کوبانی،اگر کوبانی سقوط کند و داعش باعث بوجود امدن فجایعی در کوبانی شود در بلند مدت ترکیه بزرگترین بازنده اش خواهد بود.
حال برگردیم به موضوع ارمنستان و اذربایجان و دلایل حمایت و یا در حال خوشبینانه نظاره گر بودن ایران در این جنگ.١-رییس جمهور وقت اذربایجان (ابولفضل ایلچی بی)ملی گرا بود و چندین بار از اتحاد اذربایجانی ها سخن گفت.
٢-ولی ابولفضل ایلچی بیک تنها ١ سال رییس جمهور اذربایجان بود و قبل از او و بعد از او اصولا هیچ کسی در مقام رسمی سخنی که ضرر و زیان به تمامیت ارضی ایران باشد به سخن نیاورده اند و حتی بعد از ابولفضل ایلچی بیک تمام فعالین قومی اذربایجانی اهل ایران از جمهوری اذربایجان اخراج شده اند و سندی راجع به اینکه حتی به تشکیلات یا معارضین اذربایجانی کمک می شود موجود نیست.
٣-در اینجا البته این احتمال بنظر می رسد که جمهوری اسلامی ایران بخاطر اینکه تصویری که از جمهوری اذربایجان بتصویر دیده شود،تصویری بی ثبات است که دارای جاذبه حتی بالفعل برای اذربایجانیهای ایران نباشد به عمد از ارمنستان حمایت کرد یا نظاره گر ماند و یا بنا به ادعا در روند صلح سنگ اندازی می کند.
در این دو مدل دیده می شود که در کوتاه مدت هم منافع ملی ترکیه از سقوط کوبانی و هم منافع ملی ایران از بی ثباتی و اشغال بیست درصد از جمهوری اذربایجان تامین می شود،البته شاید بنظر بیاید که سیاستگذاران یا برنامه ریزان کشور این منافع را نه کوتاه مدت،بلکه بلند مدت تصور می کنند و جلوه می دهند.اما در حسابی کوچک و سرانگشتی می توان ثابت کرد که حتی این سیاستها در تعارض با منافع کوتاه مدت است چه رسد به منافع بلند مدت!
در مورد ایران حمایت،نظاره گری یا سنگ اندازی در روند صلح اذربایجان و ارمنستان منجر به شکاف قومیتی در ایران شد!البته خیلی ها شاید این موضوع را قبول نداشته باشند و حتی بحث در مورد انرا عبث و تفرقه انگیز بدانند،(اینها مانند انسانهایی هستند که می دانند مریض هستند ولی از مراجعه به پزشک و ازمایشات و بررسی می ترسند،چونکه ممکن است که نتیجه ازمایش بر فرض سرطان باشد و انوقت چونکه اینها نمی توانند با این واقعیت روبرو شوند،با دو احتمال مواجه هستند یا انقدر خود خوری می کنند که در حالت نزدیک به جنون به پزشک مراجعه می کنند که با سالم بودن نتیجه ازمایشات افسوس می خورند که چرا زودتر مراجعه نکرده بودند و یا مریضی انقدر پیشرفت می کند که دیگر قابل درمان نیست و باید افسوس بخورند که اگر زودتر امده بودند امید به زندگی و درمان داشتند)اما در ادامه موضوع چرا مثلا نظاره گر ماندن ایران که تعبیر به حمایت از ارمنستان شد منجر به شکاف قومیتی در ایران شد؟مگر سیاست خارجی اصولا که نباید در سیاست داخلی ربطی داشته باشد؟اما دلایل همبستگی یا حس ایرانی بودن ما در چیست؟مایی که از زبانها و بعضا دینهای مختلفی هستیم،بدون وام گرفتن از مفاهیم فلسفی و جامعه شناسی شاید بطور خلاصه دلایل را در این موارد خلاصه کرد١-بهم پیوستگی های تاریخی و سرنوشت اینده ٢-مفهوم ایرانی که خود تبدیل به برجستگی خاصی شده که با مورد اول ممکن است همخوانی داشته باشد٢-اسلام٣-زبان ارتباطی فارسی.
البته ممکن است که همه افراد چهار مورد مذکور را باهم قبول نداشته باشند،یا دلایل دیگری برای باهم بودن داشته باشند که اینهم منطقی است،چونکه هیچ کس مثلا بخاطر مسلمان بودن یک اندونزیایی،یا یک فارس زبان بودن یک نفر افغانستانی ممکن است با انها حس هم میهن یا کشور بودن نداشته باشد(این صحیح است یا نیست موضوع بحث نیست)در هر کس ممکن است در برجستگی هایی موجود باشد که انسانها را بهم پیوسته می کند که قابل احترام است.اما در مورد جمهوری اذربایجان،درست است که نزدیک به دویست سال است که با مرزهای قراردادی سرنوشت جمهوری اذربایجان از اذربایجان جدا شده است،اما بالاخره مرزهای فرهنگی و پیوندهای خانوادگی را مرزهای سیاسی قادر به گسیختن نیست،همان مرزهایی که مثلا طالبوف را از داغستان به نمایندگی مجلس ملی ایران بر می گزیند و او هم انقدر این احساس نزدیکی را دارد با نامه تند و تیز تا زمانی که استبداد واقعا در ایران ریشه کن نشده عدم قبول عضویت خود را در این مجلس به ظاهر ازادیخواه ولی در باطن مستبد را اعلام می کند، اما جمهوری اسلامی ایران بدون در نظر گرفتن مرزهای فرهنگی وقتی از ارمنستان حمایت کرد یا متهم به حمایت شد و البته اخباری از اوارگی یک میلیون انسان بعضا با عکسها و فیلم های وحشتناک به بیرون امد،تردیدی در اذربایجانی های ایران بوجود امد،که ایا شعار اسلام و همبستگی اسلامی دروغ بود،یا مگر من سوای از زبان یا دینم ایرانی نبودم پس چرا از کشتار و اواره شدن انسانهای بیشماری مثل من خوشحال و یا نظاره گر هستند؟یا من که تجزیه طلب نبودم و انهایی هم که کشته شدند خواستار تجزیه ایران نبوده اند،پس به کدامین گناه اواره و کشته شدند؟و درین بین حمایت ایران از عدم صلح مربوط به قومیت یا زبان من نیست؟در اینجا ممکن است و محتمل است که جواب کوتاه اینکه واقعا تمایزی هست بین هویت من و هویت دولت،هویتی که مرا و مانند مرا به غیر خودی تقسیم می کند،برنادا شیفر استاد دانشگاه حیفا در بررسی حرکت هویت خواهانه اذربایجان،نقش ایران در جنگ قاراباغ و سرخوردگی اذربایجانیهای ایران در مورد سیاست ایران بخوبی توضیح می دهد و این موضوع را یکی از کاتالیزورهای اساسی احساس تمایز و غیریت در حرکت هویت طلبانه می داند.(٢)
در مورد ترکیه و کوبانی هم فاکتورهای بالا کما بیش ثابت استدرست است که مرزهای قرار دادی انها را از هم جدا کرده و در حالت منطقی مثل اذربایجان حتی منافع ملی کشوریشان انها را رودروی هم قرار دهد﴿این طبیعی و نرمال است﴾اما مرزهای فرهنگی و پیوندهای خویشاوندی خصوصا در کردهای کوبانی و کردهای ترکیه غیرقابل کتمان است و این پیون تعارضی با ترکیه ای بودن یا سوریه ای بودن ندارد،البته اگر انسانهای هوشمند و خیرخواهی در مصدر امور باشند که از این حتی بر فرض محال تعارضات قادر خواهند بود که خوشبختی و سعادت و موفقیت را به ارمغان بیاورند چناچه در مورد اذربایجان می توانند،اما علیرغم اینکه در قبل از جنگ قره باغ هویت طلبی یا خواستهای قومیتی در اذربایجان ضعیف بود ولی بعد از این جریان جان بیشتری گرفت،البته در ترکیه هم اکنون هم جنبش هویت خواهانه کردی قوی است،اما این نقطه را از یاد نبریم که اما کوردهای طرفدار سیستم کنونی هم کم نیستند،چنانچه در اخرین انتخابات ریاست جمهوری نماینده جریان کرد و چپ که حتی مورد حمایت چپهای ترک هم بود نتوانست بیشتر از ٩ درصد ارا را کسب کند که با احتساب رای چپ های ترکیه و جمعیت بیست تا سی درصدی کردهای ترکیه نشان می دهد که کردهای طرفدار وضع فعلی یا سیستم فعلی هم کم نیستند،اما مطمعنا سقوط کوبانی و فجایع بعد ان در بلند مدت حس کردی،جنبش کردی و حس تمایز را قویتر خواهد کرد و دودش مستقیما به چشم ترکیه خواهد رفت،انها به حق یا ناحق (قضاوت ما تاثیری در نتیجه قضایا ندارد)از خود خواهند پرسید که چرا ترکیه سکوت کرد،نظاره گر ماند و یا حمایت کرد از داعش ﴿دلیل یا درستی ماجرا بر ما مشکوف نیست﴾ یا به چه دلیلی داعش به کردها ترجیح داده شد؟ایا این بخاطر کرد بودن کردها بود؟و سوالاتی بیشمار که مطمعنا شکاف قومیتی را عمیق تر خواهد کرد.
امروز قدرت نرم و ارجحیت ان بر قدرت سخت و خشن و تاثیر ان بر همبستگی ملی و روابط بین دولتها و ملل بر کسی پوشیده نیست و کیست که نداند که بزرگترین تسخیر و قدرت دولتها نه در تسخیر بدنها و جسمها که بلکه در تسخیر دلهای اتباعشان هست،این تسخیر است که قدرت رسوخ ناپذیری دارد،تسخیری که متاسفانه دولتهای توتالیر از قدرت ان عاجز هستند و برای انتقام گیری از حس عاجز بودن خود است که سعی می کنند به هر طریقی شده تن انسانها را به بند بکشند،انها برای به بند کشیدن اتباع خود دوستان فرضی اتباع خود را هم سعی می کنند به بند بکشند،اما اینکه به نتیجه می رسد و پایدار می ماند،تاریخ حکایت از ان دارد که انسان و دولتهای موفق کسانی هستند که تهدید را تبدیل به موفقیت کنند نه کسانی که موفقیت را تبدیل به تهدید کنند.

قهرمان قنبری

١- www.bbc.co.uk

٢- sites.google.com