چرا سفارت آمریکا اشغال شد؟
آیا سیا برای کودتا در ایران توطئه می کرد؟


گودرز اقتداری


• علیرغم باور عمومی به وجود یک لانه جاسوسی و مرکز توطئه گران بر علیه رژیم تحت پوشش سفارتخانه امریکا، مدارک منتشر شده وسیله دانشجویان اما در یک نگاه کارشناسی ثابت می کند که چنین ادعایی مطلقا حقیقت نداشته است و در دوره هشت ماهی که سفارت امریکا بعد از انقلاب در تهران فعال بود دولت ایالات متحده از هیچ فرصتی برای بیان این اراده که تمایلی به مداخله در امور ایران ندارد کوتاهی نکرده بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۰ مهر ۱٣۹٣ -  ۱۲ اکتبر ۲۰۱۴



پیش درآمد
سیزدهم ابان ماه امسال سی و پنجسال از اشغال سفارت آمریکا در تهران خواهد گذشت. اتفاقی که بلافاصله به قطع رابطه سیاسی بین دو کشور انجامید. سی و پنج سالی که هنوز ایران نتوانسته است از زیر فشار فقدان این رابطه سر بلند کند. هزاران واقعه در سی و پنج سال گذشته را می توان مستقیما و یا بطور غیر مستقیم به قطع رابطه با آمریکا نسبت داد که شاید مهم ترین و مرگبار ترین آن همان جنگ ایران و عراق است که هشت سال کشور ما را درگیر جنگی بی حاصل و مرگبار کرد و بر حسب روایات مختلف بین پانصد هزار تا یک میلیون نفر از جوانان دو کشور را به کام مرگ کشید. نمی خواهم ادعا کنم که اگر سفارت آمریکا اشغال نشده بود عراق به ایران حمله نمی کرد اما میتوان مطمئن بود که صدام حسین اگر نه با موافقت آمریکا بلکه با احتساب بی عملی و بی طرفی آمریکا در نتیجه این اشغال بود که به ایران حمله کرد و بطور قطع با کمک اطلاعاتی از آمریکا و شرکای منطقه ایش بود که توانست ایران را به شکست نظامی نزدیک و سرانجام مجبور به پذیرش صلح کند. همانطور که خواهیم دید مقامات دولت انتقالی در جمهوری اسلامی رسما از سفارت آمریکا برای دریافت اطلاعات کمک خواسته بودند و افسران سیاسی سفارت آمریکا هم به نخست وزیر، وزیر خارجه و معاون نخست وزیر در مهرماه ۵۸ اطلاع دادند که صدام حسین برای حمله نظامی به ایران برنامه ریزی می کند. بطور قطع می توان فرض کرد که تا زمان آغاز جنگ در اول پاییز ۵۹ این جریان اطلاعات می توانست ادامه یابد و اگر بصیرتی بود ایران را برای پیش گیری از آن فاجعه آماده نماید.
برای کسانی مانند هم نسلان من که قسمت عمده عمر خود را با اثرات ان اقدام بظاهر ساده چند جوان دانشجوی هم دوره خود من طی کرده اند قضاوت درباره ان روز ها از نگاه شخصی و سیاسی چندان ساده نیست و تلخ نیز خواهد بود. چنین قضاوتی اما ضرور و واجب است. واقعه اشغال سفارت در جو سیاسی آن زمان فی النفسه چندان تعجب بر انگیز نبود. در آن بحران انقلابی کشور بزرگی مانند ایران به دست کسانی افتاده بود که نه تجربه چنین کار سترگی را جز اقدام به سعی و خطا داشتند و نه خفقان دوران سلطنتی به ایشان اجازه تمرین مردم سالاری، قانون مداری و رعایت اصول دیپلماتیک را می داد. دیدگاه ایدئولوژیک حاکم نیز نظام اخلاقی خود را آورده بود و مجریانش درآن محذورات اخلاقی با اعتماد به مرجعیت دینی پرسش از امر را حق خویش نمی دانستند. و اما شاید هیچ شاهدی زنده تر و گویا تر بر رد حقانیت این اقدام نتوان یافت که بتواند با زندانی همیشگی انقلاب مهندس عباس امیر انتظام رقابت کند که بیش از بیست و پنج سال را در زندان گذراند و هنوز هم در بستر بیماری و در سن ۸۱ سالگی از بسیاری حقوق شهروندی محروم است. سرانجام دهه ها بعد بود که تازه آن جوانان دانشجوی خط امام به بلوغی رسیدند تا بالاخره به آن خطا اعتراف کنند و بعضا از گروگان هایشان طلب مغفرت نمایند، بلوغی که ما را هم شامل می شود.
بیاد دارم که روز های پس از اشغال سفارت، برای ما ناباورانه و بی اتفاق عمده می گذشت. عکس العمل های اولیه همه با بار ضد امپریالیستی که ملات آن روز های انقلاب ایران بود عجین گشته و تقریبا همه سازمان های سیاسی عمده آن روز به نحوی با آن همگام و همراه شده بودند. تنها ندای مخالف را خود مهندس بازرگان و آنهم نه با صدای بلند و در زبان کنایه ابراز کرد. در تحلیل های اولیه و براساس ادبیات مبارزه طبقاتی جاری ما آن را طغیان موقتی نمایندگان طبقات فرودست جامعه و به اصطلاح معمول ان روزهای سیاست کودتای خرده بورژوای ایران (خط چپ انقلاب اسلامی) برعلیه بورژوازی ملی که نماینده اش دولت بازرگان بود می دیدیم. انتظار ما ان بود که ظرف چند روز و با استعفای بازرگان می باید اصولا کار تمام می شد و دولت جدیدی سر کار می آمد. اما چنین نشد و بدنبال حمایت رسمی ایت الله خمینی این حرکت صرفا دانشجویی بطور ناگهانی به یک پروژه جدی دولت انقلاب تبدیل شد و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نام گرفت که بالطبع تبعات آن را ملت و کشور بر گرده خود کشیدند و هنوز هم از اثرات مادی و معنوی ان سر راست نکرده اند.
اطراف ساختمان سفارت به نمایشگاه ابراز احساسات ضد امپریالیستی تبدیل شده بود و روحانیت حاکم از آن به مثابه وسیله ای برای تهییج عمومی استفاده می کرد. هنوز جنگ شروع نشده بود و حکومت برای خاموش کردن جامعه که هر روز بدنبال دست اوردی از انقلاب بود به بهترین امکان برای بالا نگاه داشتن تب انقلابی دست یافته بود. شعار های ضد آمریکایی هم که در دوران پرشور انقلاب دامنگیر همه شده بود برای توجیه این اقدام مخالف عرف بین الملل کارکرد خوبی داشت. جمع کثیری از ایرانیان البته به سابقه کودتای ۱۳۳۲ خود را محق می دیدند که با یک اقدام پیشگیرانه برای خنثی سازی توطئه آمریکایی بر علیه انقلاب اقدام کنند. تقریبا بر همه فرض بود که آمریکا نمی توانسته برای مدت طولانی بدون نقشه ای برای بازگرداندن شاه و غلبه بر انقلاب ساکن بماند. سابقه کودتا بر علیه دولت قانونی دکتر مصدق که یک روز بعد از رفتن شاه اتفاق افتاده بود همه را منتظر و نگران سرنوشتی مشابه ساخته بود. این نگرانی البته جدی بود بی انکه کسی تغییرات عمده در سیاست امریکا و بویژه رشد ایده آل های حقوق بشری در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۶ آن کشور را لحاظ نماید که در آن جیمی کارتر با پافشاری بر آن برنده انتخابات شده بود و انصافا هم تا آن زمان به آن قول پایدار مانده بود. شوربختانه اما کسی بر آن نبود که نتیجه شیفت سیاسی در آمریکای دهه ۷۰ پس ازشکست در جنگ ویتنام را با حکومت غره از پیروزی در جنگ جهانی دوم و سپس در جنگ کره در زمان ایزنهاور مقایسه کند.
دانشجویان خط امام گروگان ها را برای ۴۴۴ روز در تهران نگاه داشتند و در عمل باعث سقوط دولت کارتر شدند که بعد ها همه فهمیدند چه نقش سازنده ای در ممانعت از خونریزی در جریان انقلاب بازی کرده بود. نقشی که هنوز هم هیچ کس از مسئولین نظام و یا حتی اصلاح طلبانی که بعد ها از عقبه دانشجویان خط امام پدید آمد شهامت ابراز ستایش از وی را علیرغم حمایت های او در دهه های اخیر حتی در مساله ای مانند اشغال فلسطین نداشته اند. به هر صورت یازده ماه بعد در حالیکه هنوز گروگان ها در ایران بودند عراق به ایران حمله کرد. جنگی که برای هشت سال نه تنها ایران را به خرابه ای بر روی بازمانده ای از دوران مدرنیزاسیون قرن بیستم تبدیل نمود بلکه تمام ایده آل های ازادی خواهانه انقلاب را هم زیر فشار سیاسی و خفقان نظامی امنیتی ناشی از جنگ به گورستان تاریخ فرستاد. زندان، سرکوب و در نهایت کشتار گسترده مخالفین سیاسی در شرایط جنگ توجیه عملی یافت و هیئت حاکمه را در تحکیم اتوریته دولتی یکدست نمود بطوریکه پس از فوت ایت الله خمینی روحانیون رده پایین نظام بی انکه حتی قابلیت ها و توانمندی های ضرور در خود قانون اساسی جمهوری اسلامی را هم داشته باشند توانستند کل نظام را دور بزنند و آن کنند که شد.
در آستانه اشغال سفارت یک خواسته مطرح شده بود و آن انتقال شاه به ایران بود. شاه تا آن زمان علیرغم انتظار همه به آمریکا وارد نشده بود و دولت آمریکا هم قصد نداشت از او پذیرایی کند. اما شاه که به بیماری سرطان پیشرفته مبتلا بود در آنزمان در مکزیک اقامت داشت. در تابستان ۱۳۵۸ ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق به عیادت شاه در مکزیک رفت و ابراز تمایل وی را برای معالجه در ایالات متحده به پرزیدنت کارتر منتقل کرد. سرانجام پرزیدنت کارتر از سر ناچاری با صدور ویزای موقت برای سفر و معالجه موافقت کرد و شاه در سی ام مهرماه وارد آمریکا شده و در بیمارستان ویل کرنل نیویورک با نام مستعار دیوید نیوسام پذیرفته شد. اقامت وی اما بعلت اختلالات بعد از عمل تا بیست و چهار آذر ۱۳۵۸ ادامه یافت و سرانجام در آنروز خاک آمریکا را برای همیشه ترک نمود.
برای مدت ها توجیه اشغال سفارت بر ان استوار بود که "لانه جاسوسی"، نامی که از همان آغاز بر نمایندگی دیپلماتیک ایالات متحده قرار داده شد، برای کودتا برعلیه رژیم انقلابی توطئه می کرده است و دانشجویان خط امام برای پیشگیری از این توطئه اقدامشان را توجیه می کردند و بعد هم با تلفیق مدارک پاره پاره شده سعی کردند این ادعا را ثابت کنند. این باور به توطئه وسیله آمریکا تنها محدود به اسلامیون نبود و حتی با شدت بیشتر از سوی نیروهای چپ و بویژه حزب توده ایران و اقمار سیاسی نزدیک به اتحاد شوروی تبلیغ می شد. در نهایت هفتاد و سه جلد کتاب در سال های بعد تحت عنوان اسناد لانه جاسوسی با سرهم کردن و باز چسباندن مدارک پاره پاره شده باقیمانده در سفارت منتشر شد که قاعدتا می بایست تایید این مدعا می بود. و اما شاید هیچ شاهدی زنده تر و گویا تر بر این تهمت پر سروصدا نتوان یافت که بتواند با زندانی همیشگی انقلاب مهندس عباس امیر انتظام رقابت کند که بیش از بیست و پنج سال را در زندان گذراند و هنوز هم در بستر بیماری و در سن ۸۱ سالگی از بسیاری حقوق شهروندی محروم است.
علیرغم باور عمومی به وجود یک لانه جاسوسی و مرکز توطئه گران بر علیه رژیم تحت پوشش سفارتخانه امریکا مدارک منتشر شده وسیله دانشجویان اما در یک نگاه کارشناسی ثابت می کند که چنین ادعایی مطلقا حقیقت نداشته است و در دوره هشت ماهی که سفارت امریکا بعد از انقلاب در تهران فعال بود دولت ایالات متحده از هیچ فرصتی برای بیان این اراده که تمایلی به مداخله در امور ایران ندارد کوتاهی نکرده بود. مدارک باقیمانده از سفارت که انتشار عمومی یافته و مدارک منتشر شده وسیله دولت ایالات متحده دریک مقاله اکادمیک وسیله مارک گازیروفسکی استاد دانشگاه تولین آمریکا بدقت بررسی و تحقیق شده است و در نسخه پاییز ۲۰۱۴ نشریه مطالعات خاورمیانه (Middle Eastern Studies ) منتشر خواهد شد. دکتر گازیروفسکی نویسنده چندین کتاب و ده ها مقاله تحقیقی درباره کودتای ۲۸ مرداد و کتابی هم درباره زندگی و نقش دکتر مصدق در نهضت ملی کردن صنعت نفت است. بخش اسناد این مقاله به برداشتی آزاد از متن انگلیسی مقاله تحقیقی مارک گازیروفسکی تحت عنوان "عملیات زیرزمینی ایالات متحده علیه ایران، فوریه - نوامبر ۱۹۷۹: آیا سیا برای سرنگونی رژیم ایران تلاش می کرد؟" اختصاص دارد.

اسناد:
در این پژوهش مواضع ایالات متحده و برخورد های مستند از زمان پیروزی انقلاب تا ابان ماه ۱۳۵۸ و زمان اشغال سفارت بررسی و ثبت شده است و در بخش های زیرین عکس العمل مسئولین دیپلوماسی امریکا نسبت به ایران انقلابی تقسیم بندی گردیده است.

• نگاه کلی به شرایط جاری ایران

انحلال عملی ارتش و از بین رفتن نیروهای امنیتی پس از انقلاب شرایط خطرناکی را در ایران بوجود آورده بود که با توجه به همسایگی اتحاد شوروی در شمال مهمترین موضوع در ذهن دولتمردان و مسئولین آمریکایی در ماه های بعد از انقلاب حفظ یکپارچگی ایران و پیشگیری از محو شدن بازهم بیشتر دولت مرکزی بود که با توجه به بالا گرفتن شورش های قومی در برخی مناطق کردی، ترکمنی، و عرب نشین بسیار هم محتمل می نمود. در نگاه کلی تر سفارت آمریکا با توجه به امکانات محدودی که داشت تمام سعی خود را برای نزدیک شدن به دولت انتقالی و نمایندگان رسمی دولت بکار می برد تا شاید بتواند در آینده رابطه دو کشور را به سطح تماس در زمان قبل از انقلاب برگرداند.

• نسبت به مسئولین دولتی جمهوری اسلامی

مدارک منتشر شده از اسناد سفارت و غیره حاکی از روابط بسیار معمول دیپلماتیک و تماس های جاری بین نمایندگان وزارت خارجه و مسئولین سفارت است. نمایندگان امریکایی دیدارهای معمول با وزیر خارجه دکتر یزدی و معاون نخست وزیر امیر انتظام و بطور بسیار محدود با خود مهندس بازرگان داشته اند که هیچگاه از پرتکل های معمول فراتر نرفته است.
یک مورد دیگر که قابل ذکر باشد سعی سیا برای ارتباط با ابولحسن بنی صدر در ژانویه ۱۹۷۹ در پاریس بوده است که قبل از پیروزی انقلاب بوده و بعد ها هم در تابستان ۱۳۵۸ این تماس ها ادامه یافته و نماینده سیا در پوشش یک شرکت سرمایه گذاری به بنی صدر پیشنهاد داده بوده است که از خدمات مشاوره اقتصادی او در ازای هزار دلار در ماه استفاده کند. اما در هیچ کجا اشاره ای به موافقت یا همکاری آقای بنی صدر با مامور سیا وجود ندارد.
افراد گمنام دیگری از جمله یک افسر نیروی هوایی هم با سیا در هنگ کنگ تماس می گیرد و پیشنهاد به دادن اطلاعات می کند اما پس از بازگشت به ایران از تماس با نماینده سیا در تهران خودداری می کند و سیا هم پرونده اش را منتفی میبیند. یک کارمند زن ولی دون پایه وزارت خارجه هم که قبل از انقلاب در سفارت ایران در هند با سیا در مورد دانشجویان ایرانی همکاری کرده بوده در بازگشت به ایران در سال ۱۳۵۸ با افسر سیا در تهران تماس پیدا می کند اما گرچه اطلاعات چندانی نداشته است بعدا با اسناد پیدا شده در سفارت دستگیر و اعدام می شود.
شاید مهمترین فردی که با سیا از دهه ۶۰ میلادی در تماس و در عین حال هم با مسلمانان میانه رو ارتباطات خوبی داشته رحمت الله مقدم مراغه ای ست که بعد از انقلاب استاندار اذربایجان شرقی بوده و بعد هم به مجلس خبرگان انتخاب شده است. مقدم مراغه ای قبل از انقلاب و بعد از آن تا مهرماه ۱۳۵۸ مرتبا با افسر اطلاعاتی سفارت دیدار داشته و اطلاعاتی درباره کنش های داخلی دولت بازرکان و بازیگران اصلی انقلاب می داده است. تماس های مقدم مراغه ای بیشتر از نوع اطلاع رسانی و میانجیگری است تا طرح توطئه تا انجا که حتی پیشنهاد داده بوده است که کنسول اول سفارت آمریکا به دیدار آیت الله خمینی برود و پذیرش انقلاب را از سوی امریکا به ایشان اطمینان دهد.
سیا همچنین سعی می کند که با حسن نزیه وزیر نفت بازرگان که قبل از انقلاب تماس های نامشخصی با سیا در تهران داشته ارتباط برقرار کند اما موفقیتی حاصل نمی شود.
و اما در اسفند ماه ۱۳۵۷ مهندس بازرگان اقای امیر انتظام را شخصا برای تماس بعنوان نماینده خود به سفارت معرفی می کند و در همین رابطه هم مرتبا دیدارهایی بعنوان نماینده دولت با اقای امیر انتظام صورت می گیرد. در ماه های بعد امیر انتظام و بازرگان با افسرسیاسی سفارت دیدار داشته و هر بار از وی میخواهند که آمریکا اطلاعات در مورد خطراتی که انقلاب را تهدید می کند و مسائل مختلف داخلی را با دولت شریک شوند. در نهایت سیا و دولت آمریکا این درخواست را جدی گرفته و در دیداری در ماه اکتبر با بازرگان، یزدی، و امیر انتظام به انان اطلاع می دهد که دولت عراق خود را برای حمله به ایران و اشغال خاک ان کشورآماده می کند. البته مشخص نیست که این اخطار از سوی دولت ایران چقدر جدی گرفته می شود ولی سه هفته بعد سفارت اشغال شده و رابطه دو کشور نیز برای همیشه قطع می گردد.

• مخالفین میانه رو داخل کشور

انواع مختلف گروه های کوچک در داخل کشور که در نتیجه انقلاب به صحنه سیاست پرتاب شده بودند بلافاصله برای ابراز وجود یارگیری خود را در همان ماه های اولیه سال ۱۳۵۸ آغاز کرده و با پیش فرض های ناشی از نگاه آن زمان که عمدتا متاثر از همان نگرش های دوران انقلاب بود آمریکا را عمده ترین و بعضا تنها حامی هر حرکت ضد انقلاب اسلامی در ایران میدیدند. از همین رو تماس با سفارت و مامورین اطلاعاتی آن تنها مفر موفقیت برای این افراد که بعضا تعداد اعضایشان از انگشتان دست هم بیشتر نبود دیده می شد. اغلب این گروه ها به مرور ناپدید گشته ولی به هرحال با لیستی از تئوری ها و برنامه های جذاب و البته انتظارات بزرگ به سفارت نزدیک می شدند.
سیاست آمریکا در باره این تماس ها بسیار محدود و مشروط به عدم لطمه به آینده روابط با دولت در ایران بود. معذالک تماس های متعددی از این دست در ماه های تابستان ۱۳۵۸ با سفارت صورت گرفت که تعداد انگشت شماریشان ارزش باز گویی را دارند. از جمله این تماس ها بر اشخاصی مثل سیروس الهی بواسطه ارتباطاتی که با مقامات رژیم سابق داشتند توجه شده است. سیروس الهی که از طرف منوچهر گنجی در تماس با سفارت قرار گرفته بود به حمایت آمریکا برای گروه خود حول محوریت گنجی انتظار کمک داشت. یک استاد زمین شناس تحصیلکرده آمریکا بنام فریدون افشار هم طلب حمایت می کرد که مدعی بود می تواند لشکری را در آذربایجان بسیج نماید. افسر سیا در گزارش خود نوشت که گرچه وی ظاهر مجاب کننده تری نسبت به بقیه دارد اما پر واضح است که غلو می کند و نمی تواند چنین نیرویی را جمع کند. بطور کلی بی اعتمادی مسئول سیا در این بند خلاصه می شود که می نویسد "اینها طاووس های نظامی ایران هستند که تمام امیدهایشان به شکست بزرگی در فوریه گذشته انجامیده است، و یا روشنفکرانی که از لوس انجلس و پاریس برای ایران نسخه می پیچند، و یا از نظر روانشناسی نوجوانان خامی هستند که در کوچه پسکوچه های تهران در بی ام و هایشان نقشه میریزند و برایشان توطئه نام یک بازی است."
با وجود این کمبود علاقه بودند معدود کسانی که تماس شان با افسر اطلاعاتی سیا انعکاس جدی داشته است. یک گروه از اینها نمایندگانی هستند که ظاهرا در تماس با دفتر آیت الله شریعتمداری بوده اند که بعد از انقلاب طرفدارانش یک حزب سیاسی هم به نام حزب جمهوری خلق مسلمان تاسیس کرده بودند. در اردیبهشت ۱۳۵۸ یک بازرگان امریکایی مقیم تهران بنام فرانک باروز پس از دیداری با آیت الله شریعتمداری به ریچارد ناس کاردار اول سفارت گزارش می کند که آیت الله مایل است اطلاعاتی درباره اوضاع داخلی ایران دریافت کند. ناس این موضوع را با مسئول ایستگاه سیا در تهران که در اسناد سفارت با نام مستعار گلگروف شناخته می شود در میان گذاشت. گلگروف به همراه دو عامل سابق سیا در ایران با یک امیر ضد اطلاعات سابق بنام علی اکبر فرازیان و شخص دیگری که به نام مستعاراس دی ولید از او نامبرده شده دو دیدار با آیت الله و مقامات دفتر وی داشتند که باعث می شود گلگروف با ستاد مرکزی سیا در واشینگتن تماس گرفته و پیشنهاد کند تا از این امکان برای انشعاب در درون جنبش اسلامی استفاده شود. سیا در پاسخ ضمن استقبال از ادامه تماس ها با آیت الله اما با پیشنهاد مسئول سیا در تهران مخالفت می کند وبر سیاست ایالات متحده در تقویت جناح میانه رو در جنبش اسلامی و نه انشقاق آن تاکید می نماید.
در۵ خرداد ۱۳۵۸ بار دیگر اس دی ولید با ایت الله دیدار کرد و در خواست نمود که نماینده ای نزدیک به ایشان با مقام امریکایی دیدار کند در این دیدار ایت الله فرزندشان حسن را تعیین می نمایند و بعدا دیداری بین گلگروف با اقای حسن شریعتمداری و ولید در بیستم خرداد صورت می گیرد اما درادامه و در اسناد سفارت هیچ اشاره دیگری به ادامه تماس با فرزند آیت الله شریعتمداری نشده است. در ۱۷ خرداد هم تیمسار فرازیان به گلگروف اطلاع می دهد که فردی از نزدیکان ایت الله بنام مرتضی موسوی با ایشان دیداری داشته و ایت الله برای پیشبرد اهداف خود نیاز به کمک مالی چندین میلیون دلاری دارد.
گلگروف صریحا پاسخ می دهد که امریکا قطعا قصد پرداخت کمک مالی در این شرایط را ندارد. جانشین گلگروف توماس آهرن هم در بیست و پنج تیرماه ۱۳۵۸ با فرازیان و موسوی ملاقات می کند و در مقابل درخواست مشابه همان پاسخ را می دهد. در اوایل مرداد ۱۳۵۸ فرازیان پیشنهاد می کند که گلگروف با یک روحانی بنام سید رضا زنجانی دیدار کند تا کانال مستقیمی به ایت الله شریعتمداری باز شود، اما گلگروف با وجود تلاش های مکرر موفق به دیدار با زنجانی نمی شود. سرنوشت آیت الله شریعتمداری پس از اشغال سفارت و بدنبال شورش هایی در آذربایجان گره می خورد تا آنکه درسال ۱۳۶۱ حزب خلق مسلمان منحل شد و سرانجام آیت الله با استناد به برخی از همین اسناد و در ارتباط با پرونده ای که به صادق قطب زاده وزیر خارجه اسبق جمهوری اسلامی و توطئه کودتای نوژه بر می گردد خلع لباس شده و در بازداشت خانگی قرار گرفتند و در نهایت در سال ۶۵ در همان شرایط فوت می کنند.
فراز دیگری از میانه روان داخلی در اسناد سفارت به پرونده خسرو خان قشقایی بر می گردد:
خسرو قشقایی که از رهبران ملی گرای ایل قشقایی و از مخالفین شاه بود در سال ۱۳۳۳ به خارج از کشور تبعید شده و در اروپا اقامت داشت. به علت تعلقات سیاسی به جبهه ملی وی علاقه خاصی به آمریکا داشت و از دهه های بیست و سی در ارتباط با سیا بود و علیرغم کودتا علیه دکتر مصدق در تمام دوران تبعید هم تماس های نزدیک خود را با سیا حفظ کرده بود. وی بلافاصله بعد از انقلاب به ایران بازگشته و به ایل پیوست و در ضمن با دوستان ملی گرای خود نیز در ارتباط قرار گرفت. یکی از نزدیکان وی در آن زمان دریادار مدنی بود که در سال ۱۳۵۱ بدنبال مخالفت هایی با شاه از خدمت نیروی دریایی اخراج شده بود و در آغاز دولت انتقالی بازرگان برای مدت کوتاهی وزیر دفاع و سپس استاندار خوزستان شده بود. در ماه های آغازین دولت بازرگان در اواخر بهار ۱۳۵۸ هر دو معتقد شده بودند که بازرگان برای پست نخست وزیری ضعیف است و به همین جهت قصد داشتند تشکل ملی گرایی را راه اندازی کنند و بدنبال دریافت جواز انتشار روزنامه ای هم بودند. همزمان با آن خسرو خان به خرید و انبار سلاح در مناطق تحت نظر ایل قشقایی هم دست زده بود. مسئولین سیاسی سفارت از همان ماه های منتهی به انقلاب تماس هایی را با سران ایل قشقایی آغاز کرده و خسرو خان هم در ژانویه ۱۹۷۹ و قبل از بازگشت به ایران برای ملاقات با مسئولین میز ایران در وزارت خارجه آمریکا به واشنگتن رفته بود. بعد از بازگشت به ایران هم مداوما دیدارهایی بین وی و نماینده سیاسی سفارت صورت می گرفت. گلگروف شخصا سعی می کرد اتحادی بین قشقایی و دفتر شریعتمداری ایجاد کند ودر ضمن او را به فعالیت تمام قد سیاسی ترغیب نماید. قشقایی هم در دیدار هایش گزارش هایی از پیشرفت کارهایش می داد. در ادامه گلگروف به ستاد سیا پیشنهاد داده بود که سیا ازخسرو خان قشقایی بعنوان کاتالیزور برای نزدیک کردن اقشار ملی گرای معتدل و عشایر و طرفداران شریعتمداری استفاده کند. در شانزدهم خرداد ماه سیا مجددا در پیامی به ایستگاه تهران تاکید نمود که شرایط هنوز بسیار مواج و نا مشخص است و به صلاح آمریکا نیست که مستقیما در چنین برنامه هایی وارد شود، اما سیا برای فرستادن مقالاتی برای روزنامه قشقایی و مشاوره برای راه انداختن آن آماده است.
دهم مرداد ۱۳۵۸ هم تلگرافی به توماس آهرن جانشین گلگروف فرستاده شد که در آن به او اجازه داده شده بود با قشقایی ملاقات کند و مکانیسمی را تدارک ببیند که در صورت نیاز در شرایط بحرانی در آینده بتوان بر اوضاع در ایران تاثیر گذاشت. در پیام همچنین گفته شده بود که امریکا مایل است از روزنامه قشقایی برای انتشار مطالب تبلیغی استفاده کند. آهرن به ملاقات های با قشقایی در ماه های سپتامبر و اکتبر ۱۳۵۸ قبل از اشغال سفارت ادامه داد. در ۱۴ شهریور قشقایی اطلاعاتی در مورد شورش های خوزستان به آهرن داد و گفت که به مدنی توصیه کرده کودتایی را برعلیه خمینی و بازرگان طراحی کند اما مدنی پاسخ داده بود که چنین برنامه ای هنوز بسیار بچگانه و ابتدائی است و امکان عملی ندارد. در ملاقاتهای بعدی هم قشقایی از جمله گزارش داد که شاپور بختیار با وی تماس گرفته و به او برای همکاری پیشنهاد کمک مالی هم کرده است. وی از تماس هایی با رهبران خلق عرب و برخی فرماندهان ارتش هم سخن می گوید بطوریکه آهرن مجبور به تاکید مجدد سیاست ایالات متحده می شود مبنی بر آنکه آمریکا چنین اقداماتی را از بیم بد تر شدن شرایط اصلا توصیه نمی کند. در اسناد سفارت و سایر مدارک موجود در اسناد منتشر شده وزارت خارجه هم هیچ اشاره ای وجود ندارد مبنی بر آنکه آمریکا سیاستی غیر از این را تا قبل از اشغال سفارت در ارتباط با طرح های خسرو قشقایی پیش برده باشد.
پس از اشغال سفارت مدنی برای ریاست جمهوری کاندید شد و مقام دوم را پس از بنی صدر بدست آورد در همان زمان دانشجویان خط امام مدارکی را بر علیه او منتشر کردند. سپس هردو مدنی و قشقایی در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرده و انتخاب شدند اما دانشجویان مدارک بیشتری را منتشر کردند که باعث شد مدنی مخفی شده و سپس از ایران بگریزد. اما خسرو قشقایی دستگیر و زندانی شد، مدتی بعد آزاد شد و سپس دوباره دستگیر شد. اینبار قشقایی از زندان گریخت و به مناطق ایلی برگشت و سعی کرد شورشی را در آنجا آغاز کند که با عکس العمل سپاه پاسداران و نیروهای بسیج در منطقه روبرو شد. خسرو خان اینبار دستگیر، محاکمه و در مهرماه ۱۳۶۱ اعدام شد.
در بین سایر افراد میانه روی که نامشان در اسناد سفارت و سایر مدارک سیا آمده باشد و قابل ذکر باشند یکی از مدیران رادیو تلویزیون دولتی ایران بنام سیروس رامتین است که از دیماه ۱۳۵۷ و قبل از انقلاب با سیا در تهران در تماس بوده است و در عین حال با بسیاری از ملی گرایان و مذهبیون میانه رو تماس داشته و وسیله کسب اطلاعات سیا شده است. رامتین ارتباطاتی با مصطفی چمران، صادق طباطبائی، حسن شریعتمداری، و مهدی طالقانی داشته و از این طریق اطلاعاتی را به سیا منتقل می کرده است. در تابستان ۱۳۵۸ گروهی که خود را از امرای ارتش سابق و سران ساواک معرفی نموده بودند با رامتین تماس گرفته و او را به همکاری دعوت می کنند تا طرح اغتشاشی را بر علیه رژیم اسلامی اجرایی کنند. آنها مدعی بودند که از سوی آمریکا حمایت می شوند. افسر مسئول رامتین به او می گوید که این دعوت را رد کند و بعدا ستاد سیا در آمریکا هم وجود ارتباط با چنین گروهی را در ایران تکذیب می نماید و آنرا آرزوهای خام می خواند. از سرنوشت سیروس رامتین در مابقی اسناد سفارت تا زمان اشغال سفارت خبری دیده نمی شود.

• مخالفین رادیکال جمهوری اسلامی در داخل کشور

یکی از ادعاهای بزرگ دانشجویان خط امام در زمان اشغال سفارت بر این استوار بود که آمریکا از مخالفین چپ گرای رژیم حمایت می کرده است. این ادعا اصولا با مرام تاریخی ایالات متحده در تناقض جدی است و غیر منطقی می نماید. همانطور که در بالا هم آمده است یکی از نگرانی های عمده آمریکا بعد از انقلاب نفوذ شوروی و چپ ها در ایران بوده است. علیرغم این موضوع قابل ذکر است که سیا با دو منبع اطلاعاتی وابسته به چپ ها در ایران در تماس بوده است و از این طریق به کسب اطلاعات از اقدامات این بخش از مخالفین سیاسی رژیم می پرداخته است.
یکی از این دو منبع اطلاعاتی برادر یک چریک سابق فدایی بوده است که در زمان شاه کشته شده بوده اما برادرش که یک مهندس نفت کرد مقیم لوس آنجلس بوده است در آغاز سال ۱۳۵۸ در آمریکا جذب سیا شده و با نام مستعار "اس دی ترانزیت" به ایران بر می گردد. وی در بازگشت به ایران با افسر مسئولش دیدار کرد و قرار بود که از اقدامات فدائیان به وی اطلاع بدهد و همچنین بعدا که برای کار در صنعت نفت به خوزستان خواهد رفت در مورد جنبش خلق عرب اطلاعات بگیرد. در این دیدار اما ترانزیت می گوید که به دعوت رفقای برادرش به کردستان خواهد رفت و از این موقعیت می تواند استفاده کند و در آنجا از وضعیت شورش در مناطق کردی و نقش فدائیان اطلاعاتی جمع نماید. افسر مسئول او را تشویق به سفر می کند. اقامت وی اما طولانی می شود و در درگیری با سپاه هم زخمی میشود ولی سرانجام در مهر ماه ۱۳۵۸ با مسئول اطلاعاتی اش در تهران دیدار می کند و گزارشی از اوضاع منطقه و تعداد زیادی عکس از مناطق درگیری کردستان به مسئول می سپارد.

منبع اطلاعاتی دیگر سیا در مورد نیروهای چپ در ایران یک مسئول سازمان آزادیبخش فلسطین (فتح) است که از قدیم در ارتباط با سیا بوده و فقط با نام مستعار ام جی بارژ از او نام برده شده است. وی ظاهرا در بهار ۱۳۵۸ از طرف سازمان فتح برای کمک به تاسیس سپاه به ایران فرستاده شده بود و از همین رو اطلاعات مهمی درباره تشکیل سپاه، اقشار بالای حاکمیت، اقدامات برای صدور انقلاب، و احزاب چپ گرا را مستقیما و یا غیر مستقیم از طریق خبرچین دیگری در بیروت بنام ام جی شهید به سیا می فرستاده است. در مهر ماه ۵۸ وی گزارشی با جزئیات درباره حزب توده ایران به مسئول اطلاعاتی اش منتقل می کند. گزارشات مغشوش دیگری هم در اسناد سفارت دیده می شود که به نظر نمی رسد از منابع موثقی تهیه شده باشند از جمله آنکه در مهر ۵۸ بر مخفی شدن حزب توده و فدائیان و خروج رهبرانشان به خارج کشور دلالت دارد که ظاهرا تا سالها بعد هم اتفاق نیفتاد.
از سویی هم دانشجویان خط امام مدعی شده بودند که آمریکا با گروه فرقان ارتباط داشته است و در این مورد یک کارمند سیاسی سفارت که به گروگان هم گرفته شده بود بنام ویکتور تامست چندین بار وسیله یک بازپرس دادگاه انقلاب مورد بازجویی قرار گرفت. اما تنها سند موجود یادداشتی است که در آن از فرقان به عنوان خطری برای منافع آمریکا نام برده شده و هیچ اشاره ای به تماس با کسی از این گروه در آن موجود نیست.

• اقلیت های قومی در ایران

در بهار و تابستان ۱۳۵۸ شورش های قومی در مناطق شمال شرقی، غرب و جنوب غربی ایران بالا گرفت و در هر سه منطقه کردها، ترکمن ها و عرب ها با بسیج نیروهای امنیتی دولت ایران سرکوب می شدند. و اما سفارت آمریکا به دلایل پیش گفته تمایلی به ارتقاع سطح این تشنجات نداشت و بالاگرفتن آن را با اهداف امریکا در حفظ یکپارچگی ایران بعنوان سدی در برابر توسعه حوزه نفوذ اتحاد شوروی در تضاد می دید. در مورد کورد ها نیز بویژه به تقاضای ترکیه که همزمان درگیر جنگ داخلی با انقلابیون کرد در داخل مرزهای خود بود از هرنوع نزدیکی و کمک به جنبش های کوردی پرهیز می نمود. در خوزستان هم با وجود انکه برخی هم پیمانان آمریکا در منطقه از آن حمایت می کردند اما آمریکا از جنس ایدئولوژیک انقلابیون عرب اطلاع کافی نداشت و از درگیر شدن در پروژه ای که پایان مشخصی نداشت در هراس بود. با این وجود سیا در ماموریت خود برای جمع آوری اطلاعات از این گروه ها پیشقدم می شد. در درجه اول برای اشراف بر آنچه در ایران می گذشت و برای داشتن پیش بینی از آینده دولت بازرگان و در درجه دوم برای حفظ ارتباطاتی با سلسله تشکیلات بانی این اغتشاشات تا در صورت نیاز در آینده بتواند ازآن امکانات استفاده کند.
نا گفته پیداست که انجام ماموریت های نرمال هم در آن دوران برای مامورین سیا در تهران بس دشوار و خطر آفرین بود چه رسد به انجام ماموریت به مناطق شورشی بنابراین قسمت عمده اطلاعات سیا از منابع خارج کشوری سیا در کشورهای همجوار و متحد اروپایی تامین می شد و لذا هم دیر به ایستگاه تهران میرسید و تا حدودی هم ناکافی و نا مطمئن بود. از جمله منابع سیا شخصی بنام علی هومن قاضی در برلین بود که هم ارتباطاتی با حزب دموکرات کردستان ایران داشت و هم با شوهر خواهرش سردار جاف در تماس بود که ظاهرا نیرویی در کرمانشاه بسیج کرده بود.

• اپوزیسیون در تبعید

به فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب در ایران بسیاری از مقامات سابق دولت و امیران ارتش شاه در اروپا و امریکا پخش شده بودند و بمرور هرکدام طرح هایی را برای تغییر رژیم در ایران اماده کرده و برای تامین مالی و کسب حمایت سیاسی و به انتظار راهنمایی های استراتژیک به سیا و سایر ارگان های دولتی غربی نزدیک می شدند.
شاپور بختیار آخرین نخست وزیر شاه بود که با وقوع انقلاب مخفی شده بود و سرانجام در خردادماه ۱۳۵۸ در پاریس ظاهر شد و تشکیلات سیاسی تحت عنوان نهضت مقاومت ملی ایران پایه گذاشت که هدف اصلی اش سرنگونی دولت اسلامی در ایران بود و روزنامه ای هم منتشر می کرد. بختیار در تابستان ۱۳۵۸ به اتفاق سایر همراهانش با شاه تماس گرفت و برای تامین مالی و دریافت کمک های لجستیک به بغداد و سایر کشورهای ثروتمند عربی سفر کرد. در اوایل شهریور ۱۳۵۸ بختیار از یکی از بستگانش بنام تیمسار حبیب الله مخاطب رفیعی در واشنگتن خواست تا از طرف وی با سیا تماس بگیرد و سیا را در جریان فعالیت هایش قرار دهد. در بیست و نهم اوت ۱۹۷۹ دو مسئول سیا با مخاطب رفیعی ملاقات نمودند و به وی خاطرنشان کردند که دولت ایالات متحده در حال حاضر در موقعیتی نیست که بتواند از حرکت های وی پشتیبانی نماید و یا امکاناتی در اختیارش بگذارد ولی سیا مایل است که با او تماس داشته و متناوبا در جریان حرکت های وی قرار گیرد. در ضمن توافق شد که مخاطب رفیعی بعنوان رابط بختیار با سیا در تماس باشد. رفیعی در مهرماه سفری به پاریس داشت و بختیار را در جریان نتیجه دیدارش با سیا قرار داد و در بازگشت به واشنگتن پیام بختیار را آورد که از نظر مالی نهضت در مضیقه بوده و بدون کمک امریکا موفق نخواهد بود. در همین دوره یک افسر اطلاعاتی سیا در لندن دیداری با ارتشبد فریدون جم داشت که ظاهرا در ارتباط با بختیار عملیاتی را در کردستان و نزدیکی مرز های ایران و عراق سازمان دهی می کرد. در اسناد سفارت هیچ مدرک دیگری دال بر ادامه ارتباط با بختیار و مخاطب رفیعی تا زمان اشغال سفارت موجود نیست.
تقریبا همزمان با ظهور و آغاز فعالیت های شاپور بختیار در پاریس هوشنگ نهاوندی رئیس دفتر سابق ملکه فرح و از نزدیکان وی در پاریس با ریچارد آرنت کاردار فرهنگی سفارت آمریکا در فرانسه دیدار می کند و خلاصه ای از فعالیت گروه های ضد رژیم ایران به او می دهد. دو هفته بعد دوباره نهاوندی با آرنت دیدار می کند و ضمن ابراز حمایت از فعالیت های تیمسار غلامعلی اویسی برای سرنگونی رژیم از او میخواهد که آمریکا به این حرکت چراغ سبز نشان دهد. آرنت به او یادآور شد که آمریکا مدتی است وارد دوران عدم مداخله در امور ایران شده است. در تلگرافی از تهران تامست افسر سیاسی سفارت در پاسخ به این گزارش می نویسد که نهاوندی فرصت طلب است و در ایران بطور عام مورد تنفر همه است و پیشنهاد می کند که تماس های آینده با وی در سطح پایین تری برگزار گردد. مسئول میز ایران در وزارت خارجه هنری پرشت هم با این اظهار نظر موافقت نمود و گفت که نهاوندی حتی در سالهای میانی دهه هفتاد هم چندان مورد علاقه کسی در ایران نبود ولی توصیه کرد که تماس های با اپوزیسیون رژیم بمنظور جلب اطلاعات حفظ شود اما هیچ تصوری ازتمایل و حمایت آمریکا نباید به آنها منتقل گردد. حدودا یک ماه بعد نهاوندی با آرنت ملاقات کرد و گفت که در دو هفته آینده برای دیدار با شاه ایران به مکزیک خواهد رفت و مایل است پس از ملاقات با شاه در واشینگتن با مسئولین سیا ملاقات کند. بلافاصله وزارت خارجه طی تلگرافی به پنج سفارتخانه ایالات متحده در اروپا دستور داد که وظیفه دارند به تمام تماس های اپوزیسیون ایرانی موکدا خاطرنشان شوند که ایالات متحده هیچ تمایلی به مداخله در امور ایران ندارد و از هیچ پروژه ای برای سرنگونی دولت فعلی ایران حمایت نخواهد کرد. سیا هم در تایید این سیاست دستور مشابهی را به تمام ایستگاه های خود در منطقه فرستاد و دستورالعمل فوق را مورد تاکید قرار داد.
در ادامه ماه های شهریور و مهر و قبل از اشغال سفارت در سیزدهم آبان ماه ۱۳۵۸ سیا در پاریس تماس هایی را با یک روحانی بنام آیت الله مهدی روحانی که در پاریس اقامت داشت برقرار کرد تا از طریق برادرانش صادق و محمد روحانی که در تهران سکونت داشتند بتواند از روابط داخل حکومت ایران و سطوح مختلف حاکمیت مطلع شود.
در نهایت گزارش دیگری هم از دیدار یک افسر سیا با تیمسار محسن مبصر فرمانده سابق شهربانی ایران دریافت شد که در آن وی اطلاع داد که سردار جاف از سرکردگان یکی از ایلات کردی در غرب کرمانشاه مشغول سازمان دهی یک حرکت است که از سوی افسران سابق ساواک و فرماندهان نظامی رژیم سابق اما مستقل از بختیار حمایت می شود.

پیامد نهایی
برای من رسیدن به یک داوری درباره واقعه اشغال سفارت از این رو حائز اهمیت است که تا همین چند هفته پیش نقد اشغال سفارت به تابوی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده بود و هیچ کس بجز یکی دو نفر از دانشجویان خط امامِ و از فعالین اصلاح طلب که بیش از ده سال قبل در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی زبان به نقد آن گشوده بودند دیگران با عنایت به تایید صریح آیت الله خمینی از انقلاب دوم، و ریسک متهم شدن به خیانت به آرمان های انقلاب، سکوت را ترجیح داده اند. نکات ابراز شده وسیله آقای دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه وقت در هفته های اخیر باید وسیله علاقمندان بهروزی ملت ایران به فال نیک گرفته شود. در یادداشت بعدی به اثرات اشغال سفارت بر سایر پارامتر های زندگی از دیدگاه سیاسی اجتماعی و اقتصادی پرداخته خواهد شد.
                                                                      ****
چنانچه در مقدمه گفته شد مدارک باقیمانده از سفارت آمریکا که انتشار عمومی یافته و مدارک منتشر شده وسیله دولت ایالات متحده دریک مقاله اکادمیک وسیله مارک گازیروفسکی استاد دانشگاه تولین آمریکا به دقت بررسی و تحقیق شده است و در نسخه پاییز۲۰۱۴ نشریه مطالعات خاورمیانه (Middle Eastern Studies) منتشر خواهد شد. بخش های مستند این نوشته بر اساس برداشتی آزاد از متن انگلیسی مقاله تحقیقی مارک گازیروفسکی نوشته شده است. مسئولیت هر اشتباه سهوی در انتقال مطالب با این قلم است چرا که همانطور که ذکر شد این نوشته برداشتی آزاد از متن انگلیسی است و بالطبع احتمال نقص و کوتاهی در آن موجود است. نام ها عموما در صورت ذکر در اصل آمده است و سعی شده در برگردان اسامی و تواریخ به فارسی هجری وتاریخ شمسی درست بکار رود.

گودرز اقتداری نویسنده مقاله بطور حرفه ای دکترای مهندسی و علوم سیستم ها دارد و در رشته سیستم های هوشیار راه و ترابری کار می کند، اما برحسب علاقه مفسر سیاسی، نویسنده و برنامه پرداز داوطلب رادیویی است. وی مقیم پرتلند ارگان در آمریکا می باشد.

Mark Gasiorowski (۲۰۱۴): US Covert Operations toward Iran, February–November ۱۹۷۹: Was the CIA Trying to Overthrow the Islamic Regime?, Middle Eastern Studies.

توضیح آقای حسن شریعتمداری

در پاسخ به مراجعه اخبار روز به آقای حسن شریعتمداری در مورد چگونگی طرح نام وی دراسناد و نوشته مارک گازیروفسکی و سایر مطالبی که با استناد به همین منبع نوشته شده اند ، ایشان توضیح زیر را برای انتشار در اختیار ما گذاشتند.

با سلام،
این ها اسنادی است که دانشجویان خط امام مدعی بودند از سفارت آمریکا به دست آورده اند . آقای
گلگروف و ولید که در نوشته به آنان اشاره شده، چون نام های مستعار می باشند ، نمیدانم کی هستند. درآن تاریخ رئیس اطاق تجارت ایران و آمریکا یک بار به دیدار ایت الله شریعتمداری در قم آمد و شخصی به نام آقای اکبر شهلا که از بازرگانان ایرانی بود ایشان را به قم آورده بود.
پدر من هیچ خواستی از آمریکاییها نداشت ولی واسطه های بسیاری به نام پدر من و بدون اطلاع ایشان و به اسم ایشان با مقامات کشورهای مختلف تماس گرفته اند.اغلب آنان اشخاص فرصت طلبی بودند که معمولا در دیدار با هر یک از طرفین خود را به دروغ فرستاده طرف دیگر وانمود می کردند.این صحیح است که یک دانشجوی مقیم آمریکا رایزن مطبوعاتی سفارت را در تهران به منزل من آورد و رایزن از اوضاع دولت موقت و اختلافات اقای بازرگان و روحانیون اطراف اقای خمینی سوال کرد. من گفتم که دولت موقت روابط نسبتا خوبی بارفسنجانی و بهشتی دارد ولی ازبقیه اطلاع ندارم.همجنین از حزب خلق مسلمان سوال کرد من گفتم که ما با ولایت فقیه و اصول مربوطه مخالفیم ولی هنوز تصمیمی درباره عکس العمل خود در مقابل به رفراندم گذاشته شدن قانون اساسی نداریم.
رفتار من چنانجه در گزارش این مامور هم نوشته شده سرد وهمراه با احتیاط بود و این تنها ملاقات من با یک مقام آمریکایی در روزهای اقامت من در ایران بود. استناد به اسناد دانشجویان خط امام که مخلوطی از دروغ وراست می باشد کار مسئولانه ای بنظر نمی رسد.آنها موفق شدند به کمک این اسناد، آقای امیرانتظام را به حبس بسپارند ، مقدم مراغه ای ونزیه را فراری دهند، مقدمه سقوط دولت بازرگان را فراهم کنند و به آیت الله شریعتمداری لطمه بزنند.
من جون کل مقاله نویسنده محترم را ندیده ام، نمیدانم ایشان با جه انکیزه ای وبه جه مناسبتی به این اسناد استناد نموده اند. اغلب این اسناد بنظرمن مخدوش وغیرقابل اطمینان میباشند
حسن شریعتمداری