از : شانجای٫ کلارا٫ الیاس٫ ایاز و تامارا کوبانی
عنوان : چه شباهت عجیبی است بین نامه های کسانی که به خاطر انسانیت جانشان را در طبق اخلاص نهادند...
برگرفته شده از کتاب « نامه های تیرباران شدگان » اثر لویی آراگون
موریس لاکزات ٫ کارگر معدن و از رهبران اتحادیه های کارگران - محکوم به اعدام وتیرباران شده
مستخرج از نامه ای به همسرش :
هر روز صبح که بیدار میشویم مرگ بالای سرمان آویخته است. این وضع برایم تازه نیست (...)
میخواهم خود را با فکر مرگ عادت بدهم.
هر چیز که یکنواختی اینجا را تغییر دهد مایه مختصر مسرت میشود: جاروکشی٫ سلمانی٫ دوش٫ سه دفعه سوپ در هر روز و آژیرها که اخیرا خیلی زیاد شده اند و بعد صداهای گوناگون چکمه ها که عکس العمل های مختلف را بیان میکند.(...)
گردش دونفری٫ کوله پشتی برپشت مثل سالهای اول باهم بودنمان. کوه های آلپ٫ کوه های پیرنه٫سواحل برتانی٫ اما احمقانه است که وقتی مرگ در پیش است اینقدر به زندگی دلبستگی نشان دهیم...
میبینی٫ پیش از مردن٫ فکر زندگی گذشته با تو مرا می آزارد(...)
خداحافظ عزیزم... خداحافظ همه ی گوشه هایی که در آنجا ما یکدیگر را در آغوش گرفته ایم و دوست داشته ایم. قدرت اینرا که ترا به دیگری واگذار کنم را ندارم. اما عزیزم اگر روزی صاحب فرزند شدی و دلت خواست ٫ نام من را رویش بگذار...آه.. اما میدانی ترا مجبور نمی کنم. این فقط در صورتی است که خودت بخواهی و کسی را هم ناراحت نکند... با تمام قوایم ترا می بوسم.
۶۴۹۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹٣
|