تابستان سایه ها کوتاه اند - اکبر کرمی

نظرات دیگران
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : اندوه وکینه
مقاله را وقتی از دیدگاههای مختلف نظاره گر شویم ، بر داشتهای متفاوتی از آن می توان داشت. یکی از این برداشتها اینست : جناب کرمی گرام ، یکی از دردهای واقعی جامعه را خوب تشخیص داده اندوآن چیزی نیست جزء، اندوه گین بودن جامعه وریشه داشتن آن ورواج ان درجامعه است.وآن را خوب شکافته است وفعالین در تمام حوزه ها چه سیاسی وادبی واقتصادی و.... باید به آن توجه داشته باشند تا در جامعه شادزیستن وپاک زیستن را بنیاد نهیم پس باید به این جناب درود فرستاد وامثال ایشان هرچه پر تعدادتر.بر داشت دیگر که گروهی آن را مورد توجه قرار می دهند این است :وقتی به پانویس ها توجه شود ،پی برده میشود جناب کرمی گرام ، در رابطه با مدرنیته هم خوب تشخیص داده است. بله!ما توان درک آنرا نداشته ایم ویکی از دردهای ما همین است باید توان شناخت آنرا در یابیم تا بتوانیم از تابو هایی که بصورت های مختلف چه دینی وچه سنت ها ی غیر دینی و چه اسطوره ها بر ما چیره هستند ،عبو رکنیم تا بتوانیم ، فرهنگ اندوه که ریشه در گذشته دارند را تبدیل به شادزیستن وپاک زیستن کنیم .پس در اینجا نیز بر جناب کرمی می باید درود فرستاد وگفت امثال ایشان هر چه پر تعدادباد.بر داشت دیگر اینست که گروهی می گویند در مقاله مطالب مفید وجود دارد. اما این مطالب مفید را مقدمه ای برای نتیجه گیری دیگر دید، چون ایشان دچار اندوهی شده اند این اندوه هم در وی کینه ای را نسبت به چیزی تقویت کرده است.این اندوه وکینه ، انگیزه در وی ایجاد کرده است که در سرزمین ایران چیزی را بر آورد بدون در نظر گرفتن سرزمین ایران ،وآن چیزی است گه گروهی آنرا علنی بیان کرده اند ومی کنند ، اما این جناب آنرا در موضع گیری های بسیار هوشمندانه وزیرکانه بازگو می کند که اگر بخواهیم تفکر واقعی ایشان را علنی کنیم در سطر سطر و جمله به جمله همین مقاله می توان ،گواه آورد. در ادامه مطالب باید گفث: جناب کرمی گرام ، اندوه ناک بودن مردمان این سرزمین متاسفانه وجود دارد . ووجودش هم طبیعی شده است که باید بر آن غلبه کرد . چگونه ؟ هر تفکری سعی می کند راه حل خودش را حق بداند وآنرا هم تنها راه بداند .وقتی تاریخ بقول شما(( سر ریز از شکست ولبریز از ناکامی )) این سرزمین را مورد مطالعه قرار دهیم می بینیم مردمان این سرزمین همیشه مورد هجوم از حاشیه بودند و وقتی هم حاشیه بر آنان غلبه کرده وچیزی جزءخاکستر باقی نمی گذاشتند،پس اندوه بر آنان طبیعی می شود. اما : می بینیم باز از همان خاکستر ها این سرزمین قد علم می کرده و مجددا"حاشیه ای دیگر ، ویرانگریش و درنده خوی اش را اغاز می کرده و خاکستر ی دیگر بجا می گذاشته است اما باز هم این سر زمین قد علم می کرد.این نبرد ها فرصتی برای دفع اندوه را به او نمی داد .این راز ماندگاری این سرزمین خود حکایتی است .آنرا نادیده گرفتن ونفی آن خودش شاید ناشی از همین کینه ای باشد که اندوه بر بعضی ها حاکم کرده است.باید گفت: در این سرزمین همان حاشیه نشینان که خود دوره ای ویرانگر بوده اند بعد از تثبیت خودشان ، با سر زمین داران اصلی یکی می شدند و مدافعان جدید این سر زمین را بوجود می آوردند.وآنان نیز غم واندوه داران جدید را تشکیل می دادند .این روند ادامه دارد تا می رسیم به دوران جدید ، تفکری بر این سرزمین چیره شده است بنیانش بر غم واندوه است وشاد ریستن وشادی کردن وراستگوی مرگش است.کینه افکنی نسبت به این غم افکنان وقتی به سمت کینه نسبت به سرزمین ایران تغییر مسیر دهد ، این می شود همان آرزوی اندوه سازان و غم افکنان حاکم بر این سرزمین . باشد!تا بر این سر زمین ، با همه گذشته غم بارش که حاشیه نشینان گذشته برآن حاکم کردند ، به آینده ای شادی افکن برای تمام ساکنان آن تبدیل گردد. این سرزمین رنگین کمان ، چگونه می تواند حسرت رنگین کمان قفقازی کوچک را بخورد ؟ آن هم قفقازکوچکی که سر در آوردنش در سرزمینهای بختیاری قابل اندیشیدن است. به امید روزی که انسان های ((دهان گشاد وکم ارتفاع))تبدیل به دهن تنگ و بلند بالا وسینه ستبر وشادی پراکن شوند .اندوه کم،کینه محو، شادی پراکنده، راستگوی بر قرار.
۶۵۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣۹٣       

    از : آ. ائلیار

عنوان : زخمهای ایام کودکی
آقای کرمی عزیز،

نوشته اید :«مهاجرت از این روستای سرسبز و کوهستانی-کرچ- و از زبان مادری ترکی به کویر قم ، و زبان فارسی ، بخشی از دشواری های کودکی من هم بود که کمتر خانواده و اطرافیانم به آن توجه داشتند. مهاجرتی و دشواری هایی که رد آن هنوز در زندگی ام هست و باید در جایی به آن بپردازم».

این قسمت از نوشته ی شما نظرم را بسیار جلب کرد. دشواری های «زندگی یک کودک ترکی زبان مهاجر در میان فارسی زبانان».

لطفاً اگر ممکن است چگونگی این موضوع و دشواریهای زبانی را، هم برای کودک و هم خانواده ، توضیح دهید.

تصور میکنم خانواده شما ترکی زبان بودند و شما تا قبل از مدرسه در خانواده با زبان مادری بزرگ شده اید. و بعد در قم -در محیط فارسی زبان -مجبور به زندگی و تحصیل بودید؛ و کسی هم به این مشکل کودک توجهی نداشت. نه اطرافیان و نه جامعه. چکونه با زبان فارسی در کودکی کنار آمدید؟ اولین روز مدرسه یا زندگی در قم برایتان چگونه گذشت؟
چه خاطراتی دارید؟

تأثیر مهاجرت چه بود، روی کودک؟ اکنون چه کمبود یا گمشده ای از این بابت دارید؟
روستای کرچ آیا همه ترکی زبان بودند؟ از کجا آمده بودند؟ زبان ترکی کرچ با کدام نقطه از زبان آذربایجان مطابقت میکند. آیا از فرهنگ شفاهی روستا و زبان ترکی آنجا چیزهایی بخاطرتان هست؟ مثلاً بایاتی ها یا داستانهای کودکی. اکنون تا چه حدی با زبان ترکی آشنایی دارید؟ در منطقه ی فریدون چقدر ترکی زبان بودند. اگر اشتباه نکنم اصفهان زمان شاه عباس پایتخت بود و طایفه های ترکی زبان به آنجا مهاجرت کرده بودند.

اگر ممکن است لطف کنید این موضوع را که خودتان هم به آن اشاره کرده اید در کامنت یا مقاله ای مفصل بنویسید که از نظر من موضوع مهمی ست در مورد کودک.
آیا فکر میکنید در قم به زبان مادری شروع به تحصیل میکردید ، برایتان خوب بود؟ یا بهتر اش در همان کرچ؟

بگذارید برایتان بایاتی بخوانم، شاید مرهمی باشد بر روی زخمیهای کودکیتان:
گل گدک داش بولاغا
سویو سرخوش بولاغا
بیرین من دییم،بیرین سن
توکخ(tökəx) قان یاش بولاغا
**
بیا بریم سر چشمه ی سنگی
که آبش گواراست
یکی تو بگو ، یکی من
اشک خونین بریزیم بر چشمه.
**
عزیزیم یاز گوندر
پاییز گوندر یاز گوندر
الده کاغاذ اولماسا
یارپاق اوسته یاز گوندر
**
عزیزم ، بنویس و بفرست
در پاییز بفرست، در بهار
اگر کاغذ دم دست نباشد
بر روی برگ، بنویس و بفرست
۶۵۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : تعریف مشترک، قابل درک و قابل قبولی از «ما»
‫آقای کرمی گرامی، مطلب خوبی نوشته ای، باغ اندیشه ات شاد. در جایی از نوشتار می نویسی، «...حاشیه نشینی طولانی روان شناسی ویژه ای[یا ترکیب روانی ویژه ای] در ما شکل داده است، که اندوه بخش مهمی از آن ترکیب دردناک است....»
‫بر این جمله شما، میخواهم بیفزایم، اندوهمندان هرگز نمیتوانند دید وسیعی داشته، و با عدد فراوانی از انسانهای دارای اندیشه های گوناگون معاشرتِ اندیشه ای صلح آمیز داشته باشند‫.
اما در یک جشن، ‫که نوای های نشاط آور موسیقی همه فضای فیزیکی جشن را پر کرده است، تمامی مدعوین علیرغم آنکه شاید بعضا کدورتهایی نیز با هم داشته اند، در طول و عرض جشن هر از گاهی که نگاهشان با هم تلاقی می کند، یا به هم می رسند لبخندی واقعی و یا سخنانی شادی آفرین را میتوان دید و شنید.

‫به جای آرزوی توفانی شدن هوا در شب و بارانی کردن دلها، که هر دو در سرانجام خود در تحکیم و بیشتر بنیادی شدنِ بنیادِ اندوه موثرند، بیاییم با کمک یکدیگر، با کمک همه ایرانیان فرهیخته در اقصی نقاط ایران و جهان ‫به جستجوی دلایل نشاط و بر پایی جشن و سرور های مشترک ‫برویم،
در هوای توفانی شبانه و با دلهای بارانی، حسرت و اندوه را نخواهیم توانست از کوچه های تنگ ‫و بن بست اندیشه هامان بتکانیم، اما این مهم در جشنهای مشترک بخوبی میسر است.
به یقین در اثر وسعت یافتن جشنهای مشترک، «ما [که] هنوز ما نشده ایم» به تعریف مشترک، قابل درک و قابل قبولی از «ما» خواهیم رسید
۶۵۰۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹٣