فرایند جهانی شدن و نقش بازدارنده اسلام سیاسی


حمید آقایی


• یکی از جمله نظریاتی که ادعای مطلقیت دارند، نظریات دینی، برای نمونه اسلام، می باشند. به همین علت می توان گفت که تئوری آشوب دقیقا در مقابل اندیشه های دینی که جهان هستی را مخلوق خدا میدانند و معتقدند که سرنوشت این جهان در دست خدا است و تکلیف حوادث و اتفاقات آنرا قضا و قدر تعیین می کند، قرار می گیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ آبان ۱٣۹٣ -  ٣۰ اکتبر ۲۰۱۴


زمانی که انقلاب اسلامی سال ۱۹۷٨ میلادی بوقوع پیوست و نظام پادشاهی پهلوی سرنگون گردید، کمتر کسی تصور و پیش بینی می کرد که این انقلاب سرمنشا تولد اسلام سیاسی و آغاز موج جدیدی از جنبش های اسلامی ضدغرب در منطقه خاورمیانه گردد. به این انقلاب بمانند هر اتفاق دیگری، حتی در عرصه طبیعت، در کادر لحظات و دوران وقوع آن توجه می شد، و بدلیل غیرقابل پیش بینی بودن حوادث بعدی کمتر کسی جرات پیش بینی دقیق تحولات بعدی را بخود می داد.

تقریبا ده سال بعد، در نوامبر سال ۱۹٨۹ دیوار برلین فرو ریخت، در اوایل همان سال پروسه دمکراسی سازی در کشورهای اروپای شرقی تحت کنترل اتحاد جماهیر شوروی آغاز شده بود و مجارستان بعنوان اولین کشور از اعضای بلوک شرق آغاز به گشودن مرزهای خود با اروپای غربی نمود. بعدها، فروریزی دیوار برلین و گشوده شدن مرز بین آلمان شرقی و غربی سمبلی گردید از آغاز پایان دوران جنگ سرد و فروپاشی نظم حاکم بر جهان دو قطبی آن زمان. در آن زمان نیز تحولات بعد از این واقعه قابل پیش بینی نبودند؛ و تصور نمی شد که این تحول در واقع امر نقطه آغاز پروسه جهانی شدن و تبدیل جهان به یک دهکده کوچک گردد.

اگرچه هریک از دو تحول بزرگِ "انقلاب اسلامی در ایران" و "فروریزی دیوار برلین"، در دو گوشه از جهان، و بدون ارتباط مستقیم با یکدیگر، بوقوع پیوستند؛ اما هریک بمانند حرکت بالهای یک پروانه (butterfly effect) در گوشه ای از جهان طبیعت، که می تواند تاثیرات دنباله دار و غیرقابل پیش بینی داشته باشد، سر منشا تحولات پیوسته به یکدیگر و غیرقابل پیش بینی در عرصه های ملی و جهانی شدند؛ هریک نظم موجود در منطقه ای از جهان و سپس در سرتاسر گیتی را در هم ریختند و موجب آغاز دورانی جدیدی از عدم تعادل و بی نظمی گردیدند. از عجایب این جهان به هم پیوسته و غیرقابل پیش بینی اما اینکه این دو تحول بزرگ و زنجیره تحولات بعدیِ وابسته به هریک از آندو، بمانند تز و آنتی تز در دو سوی قطب متضاد هم قرار گرفتند، عمل کردند و همچنان نیز می کنند.

مطابق نظریه آشوب (chaos theory) فرایند جهانی شدن (globalization) یک فرایند بی نظم، اما در عین حال منظم است؛ به این مفهوم که این فرایند ابتدا توسط یک مجموعه عوامل انگیزاننده‍ی بی نظمی آغاز گردید، مجموعه عواملی که جهان را وارد دوره‍ی جدیدی از عدم تعادل و بی ثباتی کردند؛ دوره جدیدی که تحولات بعدی آن غیرقابل پیش بینی بودند. در عین حال باید گفت که علی رغم این بی نظمی و غیر قابل پیش بینی بودن، نظم و قطعیتی نیز بر این فرایند حاکم است؛ که می توان از آن تحت عنوان "جستجو و پیگیری پیشرونده و پایدار و قطعیت دست یابی به نظم و تعادل نوین" نام برد.

به این علت که همانند جهان طبیعت در دنیای انسانها نیز دو اصل تغییر و تعادل همواره عمل کرده و می کنند، به این معنی که همه پدیده ها، که هریک به شیوه خود همواره در پی حفظ ثبات و تعادل خویش هستند، بطور دائم در معرض عوامل و رفتار غیرقابل پیش بینیِ پدیده های دیگر-که تعادل آنرا بهم می ریزند- قرار دارند؛ و بنابراین مجبورند در پی دست یابی به نقطه تعادل و ثبات جدیدی به حرکت برخیزند و بکوشند. این وضعیت باعث می شود که جهان طبیعت که جوامع انسانی و بشریت نیز جزئی از آن است همواره در دورانی از آشوب در دو سوی نظم قدیم و جدید بسر ببرد، دورانی پر آشوب که در عین غیر قابل پیش بینی بودن حوداث آن، قطعیتی و قانونمندیهای خاصی نیز بر آن حاکم است.

در واقع تحقیقات دانشمندان و فلاسفه و کشفیات جدید در اکثر علوم طبیعی و فیزیک خط بطلانی بر جهان بینی نیوتنی، که جهان را بمانند یک ساعت از قبل تنظیم شده تبیین می کرد، کشیده است. در جهان بینی مبتنی بر تئوری آشوب، علی رغم اعتقاد به وجود نظم و قانونمندی، باور به عدم تعیین و غیرقابل پیش بینی بودن تحولات و رفتار پدیده ها نیز وجود دارد. رفتار هایی که هریک به نوبه خود می توانند انگیزاننده بی نظمی نوینی باشند و محیط خود را وارد دورانی از آشوب و بی ثباتی جدیدی نمایند. این تاثیرات بگونه ای رادیکال عمل می کنند و نظم موجود را برهم می زنند، که به اعتقاد بسیاری از دانشمندان و فلاسفه، حتی با علم مطلق نیز نمی توان تحولات و تغییرات ناشی از عوامل اولیه بر هم زننده نظم موجود را پیشی بینی نمود.

یکی از جمله نظریاتی که ادعای مطلقیت دارند، نظریات دینی، برای نمونه اسلام، می باشند. به همین علت می توان گفت که تئوری آشوب دقیقا در مقابل اندیشه های دینی که جهان هستی را مخلوق خدا میدانند و معتقدند که سرنوشت این جهان در دست خدا است و تکلیف حوادث و اتفاقات آنرا قضا و قدر تعیین می کند، قرار می گیرد. به همین علت است که مقامات و متفکرین مذهبی، همانطور که نظریه منشا انواع داروین و رد نظریه تنظیم از قبل و هدف داری این جهان، که یکی از نتایج مهم نظریه داروین است، را خطری جدی برای دین و خدا می شماردند، اکنون نیز نظریه آشوب و بطور مشخص تئوری "آشوبِ جهانی" در زمینه های انسانی و اجتماعی را خطری جدی برای نقش دین در جوامع انسانی بحساب می آورند.

نگاهی به حوادث منطقه ای و جهانیِ پس از انقلاب اسلامی و بدنبال آن تولد اسلامی سیاسی، و نیز فروریزی دیوار برلین بعنوان سمبل آغاز فرایند جهانی شدن نشان می دهد که تئوری آشوب جهانی (global chaos theory) در تفسیر بی نظمی حاکم پس از فروریزی نظم جهانِ دو قطبی و شناسایی مشخصه ها و عواملی که می توانند شکل دهنده نظم نوین جهانی از یک سو و عواملی که در نقش بازدارنده آن عمل می نمایند از سوی دیگر موفق بوده است. علت اینکه در این نظریه واژه "آشوب" به همراه "جهانی شدن" بکار می رود این واقعیت است که شرایط کنونی که ما در آن به سر می بریم حد فاصلی است بین نظم قدیم و نظم جدید که توسط مجموعه عوامل اولیه و انگیزاننده (از جمله فروریزی دیوار برلین بعنوان سمبل این عوامل) آغاز گردیده است. با وجودیکه تحولات آینده در این شرایطِ پر آشوب غیر قابل پیش بینی هستند اما در عین حال فرایندی که در حال طی شدن است از قطعیتی نیز برخودارمی باشد (به این معنی که سرانجام به نظم نوینی منتهی می شود) و ویژگیهای مشترکی مابین جوامع بشری از خود نشان می دهد.

فرایند جهانی شدن، همانطور که شاهدیم، فرایندی است در اصل و اساس برون گرا و مداخله گر؛ فرایندی که در درون خود نشانه های بارزی از "خداناباوری"، "عدم تعلق به نهاد مذهب"، "تولد انسان مستقل و متکی به خود، مدرن و جهانی شده" و نیز خلق دولت-ملت ها، بازارهای جهانی و حتی های فرهنگ های جدید را نشان می دهد. شاید بتوان همه این نمونه ها و آثار مثبت را در ترکیب فلسفی سکولاریسم-امانیسم خلاصه کرد. به این دلیل که هر دو دیدگاه فلسفی سکولاریسم و امانیسم نیز در درجه اول بر "نفی جهان ساعت وار و خداپرداز"، اعتقاد به منطق و اخلاق انسانی، دانش و توانائیهای علمی و تکنولوژیک بشراستوار است و ادیان را غیر منطقی و ناتوان از پاسخگویی به نیازهای انسان مدرن و جهانی شده می داند.

البته همانند سایر پدیده های طبیعی، فرایند پر آشوب جهانی شدن در معرض خطرات بیشمارِ ناشی از نیروهای بازدارنده ای قرار دارد که خواهان بازگشت به نظم قدیم و یا تحمیل یک الگوی خاص از زندگی و مناسبات اجتماعی و بین المللی هستند -که اساسا با جان مایه و سرشت پروسه جهانی شدن که همانا سکولاریسم-امانیسم باشد در تضاد هستند. در این رابطه به عنوان نمونه می توان اشاره کرد به طرح خاورمیانه بزرگ و "قرن آمریکای جدید" (َ new American century) که توسط اتاقهای فکر نئوکانسرواتیست های امریکا به راه انداخته شد و سیاست های جدید دولت روسیه در اشغال و یا تحت کنترل در آوردن کشورهای همجوار خود و همچنین جنبش های بنیادگرای اسلامی، از جمله نمونه اخیر آن داعش.

نیروهای بازدارنده فرایند جهانی شدن و سکولاریزاسیون شوربختانه اما محدود به سه نمونه فوق نمی گردند. زمینه های فرهنگی و مذهبی موجود در بسیاری از کشورهایی که چنین نیروهای بازدارنده ای در آنها فعال هستند، منابع بسیار متنابهی در اختیار آنان قرار می دهد تا طرفداران و سربازان خود را به سوی اهداف و برنامه های خود جذب نمایند. برای مثال، با وجودیکه نشانه هایی بسیاری از سکولاریسم، جدایی دین از دولت و دمکراسی خواهی در جنبش های سیاسی موسوم به بهار عربی دیده می شدند، اما پس از سقوط دولت های حاکم یا هرج و مرج مستقر گردید، برای نمونه در لیبی، و یا قدرت به دست جریانات سیاسی بنیادگرا افتاد، برای نمونه در مصر که می رفت اخوان المسلمین قدرت کامل را در دست گیرد و اسلام سیاسی دیگری را در منطقه خاورمیانه مشابه حکومت ولایت فقیه در ایران به ظهور برساند.

در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نیز، روحانیت حاکم و طرفداران آن، شمشیر از روبسته، شدیدا و با خشونت هیستریک در برابر موج جهانی شدن, سکولاریزاسیون و کاهش رو به فزون تعلق مردم به نهاد رسمی مذهب و حتی گرایش مردم به نوعی عرفان و معنویت بجای اعتقادات رسمی و دیکته شده به خدا ایستادگی می کنند. اعمال خشونت آمیز و ضد بشری عوامل این جریانات بازدارنده که پرده جدیدی از آن در اسید پاشی به صورت زنان و دختران به نمایش در آمد، بار دیگر دشمنی عمیق و حل ناشدنی سیستمهای فکری و نظم های بسیار کهنه و قدیمی با روند جهانی شدن، سکولاریسم و امانیسم و اصالت و آزادی فرد انسان نشان می دهد.

در دهه های آخر قرن بیستم و در فاصله ده سال دو پدیده جدید (اشاره به انقلاب اسلامی و فروریزی دیوار برلین) شکل گرفتند. اگرچه ایندو ارتباط نزدیک و مستقیمی با یکدیگر نداشتند و هریک در گوشه ای از جهان اتفاق افتادند اما بمانند امواج ناشی از حرکت بالهای یک پروانه که می تواند همه جهان را متاثر از خود سازد و حوادثی رقم زند که قابل پیش بینی نیستند، سرانجام به یکدیگر رسیدند و در مقابل هم قرار گرفتند. یکی را می توان در فرایند جهانی شدن و سکولاریسم-امانیسم سمبلیزه کرد و دیگری را در اسلامیزه کردن این جهان؛ یکی را در انسان جهانی شده، فارغ از پیوندهای مصنوعی قومی، فرهنگی و نژادی و دیگری را در انسان مومن و مسلمان که رحمت الهی فقط شامل حال او خواهد شد، سمبلیزه نمود؛ یکی را با انسانی که از رنج و شکنجه و قتل انسانی دیگر به درد می آید و نمی تواند این بی عدالتی را تحمل کند و لحظه ای آرام گیرد، و دیگری را به ظاهر انسانی که مثل آب خوردن اسید بصورت یک زن بیگناه می پاشد و یا گردن قطع می کند و دست می برد تشبیه نمود.

http://haghaei.blogspot.com