سازمان های جبهه ی ملی ایران در اروپا - بزرگداشت دکتر حسین فاطمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۰ آبان ۱٣۹٣ -  ۱ نوامبر ۲۰۱۴


بزرگداشت دکتر حسین فاطمی
*
اعلامیه ی
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
بمناسبت شصتمین سال اعدام وی


شصت سال پیش، در سحرگاه ۱۹ آبان ماه ۱۳۳۳ دکتر حسین فاطمی وزیرخارجه ی وفادار و دلیر دولت ملی مصدق، با حال تب و ضعف ناشی از جراحات چند ماه پیش قداره کشان رژیم دیکتاتوری نظامی، به جوخه ی اعدام سپرده شد.
دکتر فاطمی که آشکارا می دید وظیفه ی مزدوران شاه در دادگاه نظامی جز گرفتن انتقام شخصی دیکتاتور از او، که نوعی قصاص محسوب می شد، نیست، در آخرین دفاع خود گفته بود:
«آقایان قضات محترم! می دانید که امروز، بر عکس دوره ی بربریت و قرون وسطی، که متهمی را به صِرف وارد کردن یک اتهام یا نسبت دروغ یا افترا به زجر و شکنجه و زندان و قصاص می کشیدند، علمای حقوق و قضات بزرگ اکنون پیش از آنکه مجازات را نوعی از انتقامجویی و کینه ورزی یا قصاص بشمارند، بررسی در علل وجهات وقوع مسائل جزائی را بر همه چیز مقدم می دارند زیرا از شرایط زمان و مکان و موقعیت و وضعیتی که که موجب و باعث ایجاد حادثه شده است تمام جهات مطلبی را می توانند مطالعه نمایند. و پس از این مطالعه ی دقیق و عمیق، برای ایشان یک قضاوت عادلانه و بیطرفانه امکان پذیر خواهد بود.»
حال او شصت سال است برای خاموشی آتش کینه ی دیکتاتور از میان ما رفته است و نیست تا بداند که درمیهنی که برای آزادی آن جان خود را تقدیم کرد سی و پنج سال است، قصاص، نه فقط به وسیله ای برای تسکین آتش کینه ی فرمانروایان، بلکه به یک مبنا و اصل قانونی تبدیل شده است. قصاص که از نادانی و تنگی افق دید قصاص کنندگان خبر می دهد، افقی که در آن کمترین اثری از بخشش و بخشایش دیده نمی شود و در برابر هر عمل نیز، مانند یک کالا، باید عملی همسنگ آن با طرف مقابل انجام شود.   
وزیر خارجه ی دولت ملی، موسس و مدیر روزنامه ی باختر امروز و یکی از موسسان جبهه ملی ایران به این دلیل محاکمه و اعدام می شد که ، فردای کودتای اول، در سخنرانی خود در روز ۲۵ مرداد و در سرمقاله ی روزنامه ی خود، نقش شاه و دربار او در نقشه ی سرنگونی دولت مصدق را به صراحت افشاء و تقبیح کرده بود.
در تمام مدت تصدی دو سمت پی در پی او در دولت ملی، معاونت و سخنگویی دولت و سپس وزارت امور خارجه همه ی همّ وی مصروف خدمت به نهضت ملی و در راه پیروزی ملت ایران در نبرد علیه توطئه های استعماری انگلستان می شد. پس از کودتا نیز در تمام مدت اختفاء که او با وجود موانع بسیار اوضاع را دنبال می کرد باز با همه ی هوش و حواس خود در نگرانی نسبت به تحولات سیاسی کشور، برخورد دولت کودتا با مسئله ی نفت ملی شده و آینده ی نهضت ملی به سر می برد.
هنگامی که دستگیر و بازداشت شد و بازجویی از او را، حتی در بیمارستان در حالی که وضع جسمانی اش اجازه ی این کار را نمی داد، شروع کردند بیش از هرچیز در اندیشه ی آن بود که حقایق آنچه بر نهضت ملی و شخص او رفته بود و می رفت از دید ملت و خاصه نسل های آینده پنهان نماند، زیرا او ایرانی مستقل و ملتی آزاد، آگاه و سربلند می خواست و آگاه ساختن نسل های آینده را مهم ترین شرط تحقق این خواست ها می دانست. در یادداشت های نوشته در مخفی گاه، در نامه هایی که با کمال دشواری با روحانی جوانمرد و ملی، بنیانگذار نهضت مقاومت ملی، آیت الله حاج سید رضا زنجانی مبادله می کرد، و بالاخره در دفاعیات خود در بیدادگاه نظامی بیش از هرچیز به این آگاهی تکیه می کرد.
در مخفی گاه خود، در یادداشت روز چهارم مرداد ماه ۱۳۳۳، که بیشتر پیرامون سوابق تدارک کودتا از ابتدای تشکیل دولت ملی است، می نویسد: « ... پیش خود اندیشیدم که ممکن است اتفاقی رخ دهد و این فرصتی که موجود است هدر برود و قسمتی از حقایقی که نه تنها جامعه ی امروزی، بلکه نسل های آینده بدان کمال علاقه و دلبستگی دارند برای همیشه مستور بماند.»
در یکی از نامه هایی که بطور مخفی و بر روی کاغذ سیگار خطاب به آیت الله حاج سید رضا زنجانی نوشته است، از جمله چنین می خوانیم: «درست است که من رنج فراوان در این مدت مرض و قبل از آن کشیده ام ولی آرزو دارم که نفس های آخر زندگی ام نیز در راه نهضت وسعادت هموطنانم صرف شود. به هر حال در دادگاه ما می توانیم بسیاری از حقایق را فاش کنیم. داغ باطله بر کنسُرسیوم و حامیان آن بزنیم. ممکن است نگذارند منتشر شود و به اطلاع عامه برسد: از یک طرف می شود محرمانه چاپ و پخش کرد. و از طرف دیگر گوش به گوش خواهد رسید. بر فرض که هیچ کس هم نفهمد و صدای ما را خفه کنند در تاریخ و در پرونده خواهد ماند و فردای روشن ممکن است مورد استفاده ی نسل های آینده و همچنین نسل معاصر قرار بگیرد.»
هنگامی که صبح روز چهار شنبه ۱۹ آبان اجرای حکم اعدام را در زندان لشگر دو زرهی به او ابلاغ کردند در جواب آزموده دادستان ارتش که به او گفته بود «اگر وصیتی دارید بفرمایید؛ شما که مکرر می گفتید "من از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است..."فاطمی نگذاشت سخنش تمام شود و پاسخ داد«آری؛ آقای آزموده، مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم. آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خودش از وطنش دفاع کند...»
و نسل های کنونی باید بدانند که منظور او از این «وطن»، ایرانی بود آزاد که مردم آن بر سرنوشت خود حاکم باشند نه ایرانی که در آن مشتی جاهل و غارتگرِ اموال عمومی، که از یکدیگر با عنوان مضحک "بزرگان" نام می برند، با کمال تکبر و خودسری به مکیدن خون مردم و پرکردن حساب های نجومی خود مشغول باشند و ، در برابر کمترین اعتراضی، از دانشجوی جوان گرفته تا روزنامه نگار و وکیل دادگستری را روانه زندان و گرفتار داغ و درفش کنند.
هنگامی که او را برای انجام اعدام می بردند همان آزموده از وی خواست اگر خواستی دارد بگوید و دکتر فاطمی گفت «خواست من دیدن خانواده، ملاقات دکتر مصدق و صحبتی با افسران می باشد» و آزموده به وی پاسخ می دهد «هنوز هم دست از این مرد برنمی داری؟»
در بیان این سخن محرک آزموده این بود که فاطمی در بیدادگاه نظامی هیچگاه از دفاع از مصدق و دولت ملی او فروگذار نکرده بود و درباره ی شخص دکتر مصدق، از جمله گفته بود «سال ها بود که هر وقت مردم می خواستند استعانت و کمکی برای حفظ قانون بجویند وصدایی اعتراض آمیز برضد قانون شکنی ها بلند کنند اولین نامی که به یادشان می آمد و نخستین اسمی که به حافظه شان می آوردند اسم دکتر مصدق بوده است. این اعتقاد بی دلیل و کورکورانه پیدا نشده بود. این مرد بزرگ پنجاه سال امتحان تقوای سیاسی و شرف و مردانگی را داده بود. شجاعت و شهامت او را در دیگری ندیده بودند و مهم تر از همه ی خصوصیات مصدق [در حالی ] که باید هنوز مانند سیاستمداران قرن نوزدهم ایران فکر کند... این است که همیشه یک دو قرن آینده را می بیند و در عین مآل اندیشی و واقع بینی، فردا را از مترقی ترین جوانها بهتر در نظر دارد...»
حال باید پرسید تفاوت آزموده که به دکتر فاطمی گفت "بازهم دست از سر این مرد بر نمی داری" با روح الله خمینی که گفت «رها کنید این مشت استخوان را» چیست؟! جز این است که اولین آنها یک هزارم دومی هم خون مردم را بر گردن نداشت؟
نه! ملت ایران خدمتگزاران واقعی خود را می شناسد و دست از آنان برنمی دارد. و ما یقین داریم که، علی رغم سد عظیم جمهوری اسلامی در برابر حافظه ی تاریخی ملی ما، جوانان امروز نیز دست از هیچیک از آن سلسله مردان ایراندوست، آزاده و آزادیخواه برنداشته اند و برنخواهند داشت و به راه مصدق ها و فاطمی ها وفادار خواهند ماند.
حال نسل جوان امروز کشور که با کمترین صدایی او را به چارمیخ می کشند و در همان حال با افسانه های کودکانه ای چون اصلاح طلبی و دولت های «اعتدال و امید» در فریب او برای کشاندنش به پای صندوق های رأی هم می کوشند هرگز نباید به این ادعاهای پوچ و عامیانه وقعی بگذارد و بداند آن قانونی که مصدق و فاطمی در دادگاه های خود رعایت آن را می طلبیدند و خود را در راه آن فدا کردند قانون اساسی، خونبهای دلاوران مشروطه بود، که اصل حاکمیت ملی را اعلام می کرد، و اصول قضایی انسانی آن، نه آنچه این گروه جاهل و پرمدعا به نام قانون بر ما حاکم کرده است. نظامی که این گروه در کشور ما برپا کرده است زخمی مهلک و نفرت انگیز بر پیکر این جامعه است؛ زخمی که تا کنون هزاران زخم روحی و جسمی از آن سرچشمه گرفته و می گیرد و زخم های امروز بر چهره ی دوشیزگان و بانوان اصفهان یکی از نفرت انگیز ترین تجسم های بیرونی آن است؛ زخم نفرت انگیزی بر پیکر جامعه که هر روز بزرگتر شده و تا بکلی کنده نشود امید بهبود و روزنه ی نجاتی برای این ملت وجود ندارد.
مردم کشور و بویژه جوانان و، در پیشاپیش همه، زنان ایران تا کنون تا توانسته اند در برابر هیچ تحقیر و اجحافی خاموش نمانده اند و برای بلند کردن صدای اعتراض خود، با قبول صدمات و فداکاریها، هر فرصتی را مغتنم شمرده اند. شک نیست که در آینده نیز این صداهای اعتراض هر روز گسترش بیشتری یافته به یکدیگر نیز خواهند پیوست. اما آنچه به این اعتراضات اثر و قوت بیشتری خواهد بخشید نافرمانی از خواستهای رژیم در همه ی حالاتی است که این روش، یعنی نافرمانی مدنی، از توان و اعتبار دستگاه حاکمان می کاهد. و بایکوت انتخابات های شیادانه ی رژیم موثر ترین نوع نافرمانی مدنی است. تنها با چنین مبارزاتی است که حرکت جامعه ی ما به سوی آرمان های مصدق و فاطمی قوت خواهد گرفت.
آخرین سخنان فاطمی که چند لحظه پیش از هشت گلوله ی جوخه ی اعدام سه بار به صدای بلند ادا کرد، و ما نیز این بزرگداشت به مناسبت شصتمین سال اعدام وی را با همان پایان می دهیم، این کلمات بود:

زنده باد آزادی،
زنده باد مصدق،
پاینده ایران

نهم آبانماه ۱۳۹۳ برابر۳۱ اکتبر ۲۰۱۴
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدس زاده.