طبیعت و تخیل


عاطفه گرگین


• پارسی پور حرف زیادی برای تصویر تصور های خود دارد، آنقدر زیاد که گاهی کلمات در مغزش گره میخورد و در مغز خواننده نیز راه بندان تعمق بوجود میاورد؛ خواننده همراه با راوی مرتب سیاه و سفید و خاکستری و خصوصا آبی می شود و روی ریل واژه هایی که در بستر هستی یخ زده اند سکندری می خورد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣ آبان ۱٣٨۵ -  ۲۵ اکتبر ۲۰۰۶


شهرنوش پارسی پور قصه نویس توجه بر انگیز معاصر ایران راوی خیالات است. تخیل قوی او از وی نویسنده ای   ذهنگرا ساخته نویسنده ای که لحظه به لحظه می کوشد تا از تخیل های خود واقعیت بسازد، واقعییت هایی   که تنها در ذهن او جای دارند، اگر چه برخی از خیال پردازی هایش واقعیت های زندگی روزمره آدمیان است.
 
  پارسی پور حرف زیادی برای تصویر تصور های خود دارد،   آنقدر زیاد که گاهی کلمات در مغزش گره میخورد و در مغز خواننده نیز راه بندان تعمق بوجود میاورد؛ خواننده همراه با راوی مرتب سیاه و سفید و خاکستری و خصوصا آبی می شود و روی ریل واژه هایی که در بسترهستی یخ زده اند سکندری می خورد.
ذهن پویای نویسنده آنقدر بی تاب است که به او اجازه تعمق در بکار گیری واژه های حساب شده را نمی دهد. در رمان های او متن هدف است و واژها وسیله، اگر چه نویسنده خوب می داند که متن را واژه ها می آرایند.
پارسی پور با ذهن خلاقش می توانست نقاش بسیار خوبی هم باشد و در مکتب سوررئالیست ها و امپرسیونیست ها غوغا بر انگیزد. او در کتاب عقل آبی خیال و اندیشه ای که می توانست بر بوم های نقاشی جاری شود را بر صفحه های کاعذ تصویر نموده است.
دو سوژه اصلی، طبیعت و تخیل، اکثرا در غالب کلماتی تراش نیافته رمان های او را می آفرینند، استفاده از   استعاره های سمبلیک بکار وی روال ویژه ای می دهد و داستان های او را به فیلمی در سکانس های کوتاه و بریده بریده شبیه ساخته است.
نویسنده رمان زنان بدون مردان * ، در این کتاب به تصویر زنانی می پردازد که با هر نوع اراده انسانی بیگانه اند.  
زرین کلاه ستاره این رمان است، زنی که بعد از سالها فاحشه گی دیگر سری به تن مشتریان خود نمی بیند، زنی که دست شوهرش را گرفته و با هم رفته اند روی نیلوفر نشسته اند؛ نیلوفر گلبرگ هایش را دور آن ها می پیچد؛ آنان دود می شوند و به آسمان می روند.
در این داستان زنان فاقد هویت جنسی و عاطفی اند. هویت آنان زمین، درخت، و خاک است.  
  آنان به جستجوی هویت خود در آغوش زمین جای میگیرند و سپس روئیده می شوند، شناسنامه هائی که به خاک می روند و از خاک سر بر می آورند؛
- فرخ لقا پرسید حالا چرا از او خجالت می کشیدند؟ درخت شدن که خجالت ندارد.
- چطور خجالت ندارد خانم، مگر آدم عاقل درخت می شود؟ آدم باید مثل این بیچاره دیوانه شود تا امر درخت شدن صورت بپذیرد .
تخیل پارسی پور گاه به واقعیت های جاری نیز نظری دارد؛ قهرمانان این کتاب زنانی از طبقات مختلف یک جامعه رام نشده است ، قهرمانان پریشان حالی که در تفکر بسته جنسیت خود گرفتارند؛   آنان به خاک پناه می جویند تا در آمیزشی با طبیعت شاخ و برگ یابند و نهالشان در باغ عشق متولد شود، و این تولد مجدد آرزوهای مهدخت است :
- مهدخت در کنار رودخانه خودش را کاشته بود ، در پائیز ، تمام آن پائیز را ناله کرد ، پاهایش در گل آرام آرام یخ می زد ، بارانهای سرد پائیزی تمام لباسهایش را پاره کرد. لخت ماند بود با شندره ای . ابتدا می لرزید تا زمستان شروع بشود .
زمستان به تمامی یخ زد. چشمایش بازمانده بود و تمام مدت آب را نگاه می کرد. آب جاری بود . بهار به صدای رشد ریشه گوش می داد ریشه قوت زمین را می گرفت و در تنش پخش می کرد ، شب و روز به صدای رشد ریشه ها گوش می داد . ....  
 
تابستان آب را سبز می دید .
پاییز سرما آمد . دیگر ناله نمی کرد . ریشه ها از حرکت بازماندند . رشد متوقف شد .
طرح های ارائه شده در این داستان سخن از در بند ماندن، استحاله ، انتظار کشیدن را دارند . ما پس از اتمام و بستن کتاب از ضمیر خود در می یابیم که می شود از هجوم رنج به لبخند رسید . و به التهاب های نویسند در متن سوژ ه هایش کمی اندیشید .
 
و سخن آخر: این رمان نشان دهنده سلیقه ادبی شهرنوش جوان در سالهای تحولات اجتماعی در ایران است. سالهای نشیب ها و فرازهای بسیار، منجمله سالهای نشیب داستان نویسان کلاسیک و فراز داستان نویسان   مدرن و در همین دوران است که نویسنده زنان بدون مردان ، قلم بدست در کوچه پس کوچه های ذهن متبلور خود به سوژه هایی دست می یابد که عینیت و ذهنیت را در هم می آمیزد و از همین در هم ریختگی فکری است که هویت رمان های او تا به امروز ساخته می شود ..
اگر چه شهرنوش پارسی پور صنعتگر کلمات نیست، اما استعداد شگفت انگیزی در پرورش تخیل خود دارد .تخیل هایی که از تشخص فکر و زبان او بهره گرفته اند.
 
 
«*
زنان بدون مردان » عنوان  رمانی است از شهرنوش پارسی پور که به تازگی  توسط کریستف بالایی به زبان فرانسه برگردانده شده و در قطع متوسط به همت نشر نامه های ایرانی در پاریس به چاپ رسیده است. به همین مناسبت نویسنده اواخر اکتبر به دعوت   
  Lettres persanes
در پاریس قصه خوانی و گفتگو خواهد داشت.