"پا به پا می شوند" و سه سروده ی دیگر
مسعود بیزارگیتی
•
باران کج کند راهش را اگر کمی
این شب بارش را به طلوع میرساند
(از: "پا به پا می شوند")
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۶ آبان ۱٣۹٣ -
۷ نوامبر ۲۰۱۴
پا به پا میشوند
باران کج کند راهش را اگر کمی
این شب بارش را به طلوع میرساند
نه قدمهای بیخیال از سر سطر تازیانه شروع شد
پایان بیکلام این همه لب
خیابان به خیابان بگذری به وقت هم
بیوقتی میآورد
آوازی که بوی قورمه سبزی
از پشت سلولهایش دود میکشد
به میدان که میرسی
پا به پا میشوند کلمات
برو بیایی دارند و
انگشتها از سر سطر آغاز میشوند
باران اگر که بیاید
کلمه
انگشت به سوی کلمه می گیرد نشانه
نشان که می شود کلمه
غوغایی ست در میدان
وقتی کلمه
رهگذر هر حاشیه می شود
و حاشیه ها حرف به حرف
غوغای کلمات
از قصد کلمه برمی خیزد
پرسه های مداوم
قصد قصدها ست
پرتاب هر دهان کلمه
سطر بیقرار
فیلام یاد هندوستان با خال معشوقگانش
سطرها که قالب تهی از دهان میشوند
کلمات رج به رج
پیادهروها را در شلوارهای عابران پیاده
متر میکنند
خاطرهها سلول به سلول
بند پاهایاند بی پایان بند
دندان عقلات را هی
مبادا چشم در چشم زندانبان شوی
قوقولی قوی نا به گاه و
وحشت ساحل بیخیال نیما
این جهان
سنگ قبرت را بغل در بغل
بیمارستان شبانه روزیست
بمباردمانها هم جلو زدهاند
عقربههای به لکنت افتاده را
گاهی لایهی اوزون سوراخ میکند
جمجمهی کشوری را آدم هاش هم داعش هم با خلافتش
گاهی هم صبر که سر می رود از صبرا سرک میکشد تا شجاعیه
خیلی هم که اوباما باشی
از شمال تا جنوب
خروس خوان تا شغال خوان
پوتین هایی هست که اندازهی پایت نمیشود
منتظر موسا عصایم
رعدی غریو عاشقیت شود
تا بالماسکههای عاشقی نکوبند
در هاون عاشق پیشهگی
|